الوصف
رسالة مختصرة تبين مكانة لا إله إلا الله في الحياة، وفضلها، وإعرابها، وأركانها وشروطها ومعناها، ومقتضاها، ومتى ينفع الإنسان التلفظ بها، ومتى لا ينفعه ذلك ، وآثارها.
و مستلزمات و تأثیر آن در فرد و جامعه اسلامی
تأليف:
دكتر صالح بن فوزان الفوزان
ترجمه:
اسحاق دبيرى (رحمه الله)
الحمد لله وحده والصلاة والسلام على من لا نبي بعده: أما بعد:
خداوند مىفرمايد: ﴿وَإِن تَعُدُّواْ نِعۡمَةَ ٱللَّهِ لَا تُحۡصُوهَآ﴾ [النحل: 18].
«و اگر (بخواهيد) كه نعمت خداوند را بشماريد، نمىتوانيد همه آن را بشماريد».
و مىفرمايد: ﴿وَمَا بِكُم مِّن نِّعۡمَةٖ فَمِنَ ٱللَّهِ﴾ [النحل: 53].
«و از نعمت هرآنچه داريد، از (جانب) خداوند است».
بزرگترين نعمت، نعمت هدايت بسوى عقيده صحيح و روش سليم و منهج اهل سنت و جماعت بر فهم و ادراك سلف صالح مىباشد.
توحيد كلمه اخلاص است كه شامل و متضمن (لا إله إلاَّ الله محمد رسول الله) است، كه انسان به دين اسلام داخل نمىشود مگر با نطق به اين كلمه و عمل به موجبات و مقتضاي آن، پس اين كلمه قاعده بزرگ اسلام است كه هيچ عملي بدون آن نزد خدا قبول نمىشود، و خدا غير از اين كلمه براي بنده خود نمىپذيرد، و هيچ راهي بسوي محبت او نيست مگر از طريق اين كلمه و عمل به آن.
پس آن است سعادت اول، راه هدايت، آدرست پيروزى و معصوم بودن از اختلافات و … .
اگر ما در حال جهان تدبر كنيم مىبينيم كه هر صلاح در زمين سبب آن توحيد و عبادت خداي يكتاست، و هر شر و بدي و فساد و فتنه و بلا و قحطي و غير از اين بديها سبب آن مخالفت با رسول الله و دعوت بسوى غير خداست.
و بايد دانست كه توحيد و يگانگي خدا اساس و پايه هر ملت است، و خداوند زمين و آسمان و بهشت و دوزخ را بخاطر آن آفريده است، و پيامبران را به آن سبب فرستاده است، خداوند مىفرمايد: ﴿وَمَا خَلَقۡتُ ٱلۡجِنَّ وَٱلۡإِنسَ إِلَّا لِيَعۡبُدُونِ ٥٦﴾ [الذاریات: 56].
و در مقابل شرك از بزرگترين ظلمها و گناهان است، خداوند مىفرمايد: ﴿إِنَّ ٱلشِّرۡكَ لَظُلۡمٌ عَظِيمٞ﴾ [لقمان: 13].
«به راستي كه شرك ستمي بزرگ است».
و اين كتاب كه بيان كننده حقيقت كلمه اخلاص (لا إله إلاَّ الله و آنچه بر آن دلالت دارد) براي فارسى زبانان جهان تقديم مىداريم .
اميد است با مطالعه آن حقيقت عبادت خداي يكتا را درك كرده به آن پي برده و به آن عمل كنند.
إسحاق بن عبدالله دبيري
رياض
2/1/1415ﻫ.ق
D:\sسايت اهل سنت\halesonnat cd\CDسايت اهل سنت\ahlesonnat\shahadatein.htm - fehrest
إن الحمد لله نحمده ونستعينه ونستغفره ونعوذ بالله من شرور أنفسنا ومن سيئات أعمـالنا من يهده الله فلا مضل له ومن يضلل فلا هادي له وأشهد أن لا إله إلاَّ الله وحده لا شريك له وأشهد أنَّ محمداً عبده ورسوله وبعد:
خداوند ما را به ذكر و يادآوري خود امر كرده، و به كسانيكه او را ذكر مىكنند نويد اجر و پاداش بسياري دادهاست، و هميشه به ياد و ذكر خود امر كرده، و همچنين پس عبادتها، چنانكه مىفرمايد: ﴿فَإِذَا قَضَيۡتُمُ ٱلصَّلَوٰةَ فَٱذۡكُرُواْ ٱللَّهَ قِيَٰمٗا وَقُعُودٗا وَعَلَىٰ جُنُوبِكُمۡ﴾ [النساء: 103].
«سپس چون نماز را گزارديد، خداوند را ايستاده و نشسته و بر پهلوي خويش (آرميده) ياد كنيد».
و مىفرمايد: ﴿فَإِذَا قَضَيۡتُم مَّنَٰسِكَكُمۡ فَٱذۡكُرُواْ ٱللَّهَ كَذِكۡرِكُمۡ ءَابَآءَكُمۡ أَوۡ أَشَدَّ ذِكۡرٗ﴾ [البقرة: 200].
«پس چون مناسك (حج) خود را به جا آورديد، خداوند را همچون يادكردِ پدرانتان، بلكه به ياد كردي (بهتر و) بيشتر، ياد كنيد».
و ياد خود بويژه هنگام اداي مناسك حج اهميت خاصي دادهاست، چنانكه مىفرمايد: ﴿فَإِذَآ أَفَضۡتُم مِّنۡ عَرَفَٰتٖ فَٱذۡكُرُواْ ٱللَّهَ عِندَ ٱلۡمَشۡعَرِ ٱلۡحَرَامِ﴾ [البقرة: 198].
«پس چون از عرفات بازگرديد به نزد مشعر الحرام، خداوند را ياد كنيد».
و مىفرمايد: ﴿وَيَذۡكُرُواْ ٱسۡمَ ٱللَّهِ فِيٓ أَيَّامٖ مَّعۡلُومَٰتٍ عَلَىٰ مَا رَزَقَهُم مِّنۢ بَهِيمَةِ ٱلۡأَنۡعَٰمِ﴾ [الحج: 28].
«و نام خدا را در روزهايي معلوم بر چهارپايان حلال گوشتي كه به آنان روزى دادهاست، ياد كنند».
و مىفرمايد: ﴿وَٱذۡكُرُواْ ٱللَّهَ فِيٓ أَيَّامٖ مَّعۡدُودَٰتٖ﴾ [البقرة: 203].
«خداوند را در روزهايي معين(و معلوم ايام التشريق) ياد كنيد».
و نماز را براي ياد خود آئين كرده است، چنانكه مىفرمايد: ﴿وَأَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَ لِذِكۡرِيٓ﴾ [طه: 14].
«و براي ياد كردنِ من نماز برپاي دار».
و رسول اكرم ص مىفرمايد: «أَيَّامُ التَّشْرِيقِ أَيَّامُ أَكْلٍ وَشُرْبٍ وَذِكْرٍ لِلَّهِ» [مسلم].
روزهاي تشريق (11،12،13 ذىحجه) «روزهاي خوردن و آشاميدن و ذكر خداست».
خداوند مىفرمايد. ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱذۡكُرُواْ ٱللَّهَ ذِكۡرٗا كَثِيرٗا ٤١ وَسَبِّحُوهُ بُكۡرَةٗ وَأَصِيلًا ٤٢﴾ [الأحزاب: 41-42].
«اي مؤمنان، خداوند را به ياد كردن بسيار ياد كنيد. و او را صبح و شام تسبيح گوييد».
هنگامى كه بهترين وردها (لا إله إلاَّ الله وحده لا شريك له) بود رسول الله ص فرمودند: «خير الدعاء دعاء يوم عرفة، وخير ما قلت أنا والنبيين من قبلي لا إله إلاَّ الله وحده لا شريك له، له الـملك، وله الحمد، وهو على كل شيء قدير». [الترمذي].
«بهترين دعاها دعاي روز عرفه است، و بهترين چيزي كه من و پيامبران قبل از من مىگفتند: لا إله إلاَّ الله وحده لا شريك له، له الملك، وله الحمد، وهو على كل شيء قدير است».
و اين كلمهء بزرگ چنين منزلت و مقام عالي و بلندي در بين سائر ذكرها و وردها دارد، و شامل احكام و شروط و معاني و واجبات است، و فقط مجرد كلمهای نيست كه بر زبان آورد، به همين سبب ترجيح دادم كه اين مطلب را يكي از سخنرانىهاي خود بدانم، و از خداوند خواستارم كه ما و شما را از اهل اين كلمه، و از چنگزدگان به آن، و درك كنندگان معناي آن، و عمل كنندگان به ظاهر و باطن اين كلمهء بزرگ بداند.
و اين مطلب بر چند جمله تقسيم مىشود:
· منزلت و مقام لا إله إلاَّ الله در زندگي روزمره انسان.
· فضيلت لا إله إلاَّ الله.
· اعراب كلمه لا إله إلاَّ الله در لغت.
· اركان و شروط و معناي آن.
· واجبات كلمهء لا إله إلاَّ الله.
· چه وقت كلمهء لا إله إلاَّ الله در حال تلفظ آن به انسان سود و بهره مىرساند، و چه وقت بهره نمىرساند، و تأثير و نشانههاي آن.
و بتوفيق خدا مىگوييم:
لا إله إلاَّ الله كلمهاي است كه مسلمان در أذان و اقامهء نماز و در خطبهها و گفتگوي خود اعلان مىكند، و بوسيله لا إله إلاَّ الله آسمانها و زمين بر پا شد، و به سبب آن تمامي مخلوقات آفريده شدند، و بوسيلهء آن پيامبران ‡ فرستاده شدند، و كتابهاي آسماني نازل گرديد، و حكم و شريعت الهي بر پا شد، و براي اين كلمه ترازوي اعمال و كردار بنىآدم گمارده شد، و روزنامهها بر قرار شد، بازار بهشت و دوزخ بنا شد، و بخاطر اين كلمه خليقت به دو گروه مؤمن و كافر تقسيم شدند.
پس آن سرچشمهء خلق و طاعت و ثواب و كيفر و عقاب مىباشد، و آن حقي است كه براي جهانيان آفريده شد، و از اين كلمه و حقوق آن پرسيده خواهند شد، و بر آن ثواب و عقاب خواهند ديد، و بر آن قبله بر پا شد، و بر آن ملتها بنيان شدند، و بخاطر آن در راه خدا شمشير كشيده شد، و اين كلمه حق خدا براي تمامي بندگان خداست، پس اين كلمهء اسلام و كليد بهشت مىباشد، و از آن اولين و آخرين مخلوقات سؤال خواهند شد، و دو پاي بنىآدم از جاي خود سپري نمىشود و نمىگذرد تا اينكه از دو چيز پرسيده شوند: چه كسي را مىپرستيديد، و چه جواب پيامبران را داديد؟
جواب اولي حقيقت (لا إله إلاَّ الله) اقرار به آن، و درك به آن، و عمل به آن است.
و جواب دومي: حقيقت أنَّ محمداً رسول الله، درك و مطيع بودن و اطاعت از اوست. [زاد المعاد 1/2].
و كلمه لا إله إلاَّ الله جدا كننده بين اسلام و كفر است، و آن كلمهء تقوي و پرهيزگاري است، و آن حلقه عهد و پيمان است، إبراهيم u آنرا كلمه ماندگار قرار داده است، چنانكه خداوند مىفرمايد: ﴿كَلِمَةَۢ بَاقِيَةٗ فِي عَقِبِهِۦ لَعَلَّهُمۡ يَرۡجِعُونَ﴾ [الزخرف: 28].
«و (خداوند) آن (سخن) را سخني ماندگار در (ميان) فرزندانش قرار داد، باشد كه آنان بازگردند».
و مىفرمايد: ﴿شَهِدَ ٱللَّهُ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ وَأُوْلُواْ ٱلۡعِلۡمِ قَآئِمَۢا بِٱلۡقِسۡطِۚ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ ١٨﴾ [آلعمران: 18].
«خداوند كه(همه امور هستي) را تدبير مىكند و فرشتگان و عالمان، گواهي دهند كه معبود (حقي) جز او نيست، (آري) معبود (حقي) جز او (كه) پيروزمندِ فرزانه است، نيست».
و اين كلمهء اخلاص و گواهي حق، و دعوت بسوي آن حق، و براءت از مشركان است، و به همين سبب خداوند مخلوقات را آفريده است، چنانكه مىفرمايد: ﴿وَمَا خَلَقۡتُ ٱلۡجِنَّ وَٱلۡإِنسَ إِلَّا لِيَعۡبُدُونِ ٥٦﴾ [الذاریات: 56].
«و جن و انس را جز براي آنكه مرا بندگي كنند نيافريدهام».
و به سبب همين كلمه استكه پيامبران فرستاده شدهاند، خداوند مىفرمايد: ﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِكَ مِن رَّسُولٍ إِلَّا نُوحِيٓ إِلَيۡهِ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنَا۠ فَٱعۡبُدُونِ ٢٥﴾ [الأنبیاء: 25].
«و هيچ رسولي را پيش از تو نفرستاديم مگر آنكه به او وحي مىكرديم كه معبود (حقي) جز من نيست، پس مرا بپرستيد».
و مىفرمايد: ﴿يُنَزِّلُ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةَ بِٱلرُّوحِ مِنۡ أَمۡرِهِۦ عَلَىٰ مَن يَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦٓ أَنۡ أَنذِرُوٓاْ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنَا۠ فَٱتَّقُونِ ٢﴾ [النحل: 2].
«به اراده خويش فرشتگان را با وحي بر هركس از بندگانش كه بخواهد، نازل مىكند (با اين پيام) كه: هشدار دهيد: هيچ معبودِ (حقي) جز من نيست، پس از من پروا بداريد».
(سفيان بن عيينه : گويد: خداوند بهترين نعمتها كه بر بندگان خود عطا فرموده اين است كه: (لا إله إلاَّ الله) را به آنها آموخته است، و كلمه (لا إله إلاَّ الله) براي بهشتيان مانند آب يخ، براي اهل دنياست). [كلمة الإخلاص لابن رجب ص52ـ53].
پس كسيكه آنرا بگويد جان و مال او مصون و محفوظ خواهد بود، و كسيكه از آن اعراض كند جان و مال او مصون نخواهد بود، بلكه جان مال او هدر است، چنانكه رسول الله ص مىفرمايد: «مَنْ قَالَ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَكَفَرَ بِمَا يُعْبَدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَرُمَ مَالُهُ وَدَمُهُ وَحِسَابُهُ عَلَى اللَّهِ» [مسلم].
«كسيكه (لا إله إلاَّ الله) بگويد، و به آنچه كه غير از خدا عبادت شود كفر ورزد، جان و مال او مصون بوده و اجر و پاداش او نزد خداست».
هنگام دخول كافر در دين اسلام اولين چيزي كه از او خواسته مىشود همين كلمه است، چنانكه رسول اكرم ص معاذ بن جبل را بطرف يمن فرستاد و به او چنين فرمود: «إِنَّكَ تَأْتِى قَوْمًا أَهْلَ كِتَابٍ فَادْعُهُمْ إِلَى شَهَادَةِ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ...» [متفق عليه].
«تو بر اهل كتاب (يهود و نصاري) وارد خواهي شد، پس اولين چيزي كه آنها را بسوي آن دعوت مىكني گواهي دادن به اين كلمه است كه: معبودي بحق جز خداي يكتا نيست».
پس به آنچه گذشت منزلت و مقام و اهميت اين كلمه را در زندگي پي مىبريم كه اولين واجبات بر بندگان است، و پايه و ستوني است كه همه اعمال و كردار بر آن بنا و ساخته مىشود.
كلمه (لا إله إلاَّ الله) فضيلتهاي بسيار دارد و نزد خداوند مكانت و منزلت عظيم و بزرگي ايفا مىكند، و كسيكه آنرا بطور يقين و صادقانه از قلب بگويد خداوند او را به بهشت وارد مىكند، و كسيكه آنرا بطور دروغين بگويد در دنيا جان و مال او مصون بوده، ولي كيفر خود را در روز قيامت خواهد ديد، و (لا إله إلاَّ الله) كلمهای كوتاه و مختصري است و حروف آن بر زبان سبك است، ولي در ترازوي اعمال سنگين مىباشد، چنانكه أبوسعيد الخدرى س از رسول اكرم ص روايت مىكند كه فرمود: «قَالَ مُوسَى : يَا رَبِّ، عَلِّمْنِي شَيْئًا أَذْكُرُكَ وَأَدْعُوكَ بِهِ ، قَالَ : قُلْ يَا مُوسَى: لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ ، قَالَ : كُلُّ عِبَادِكَ يَقُولُ هَذَا ، قَالَ : قُلْ : لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ ، قَالَ : لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ ، إِنَّمَا أُرِيدُ شَيْئًا تَخُصَّنِي بِهِ ، قَالَ: يَا مُوسَى ، لَوْ أَنَّ السَّمَاوَاتِ السَّبْعَ وَعَامِرَهُنَّ غَيْرِي وَالأَرَضِينَ السَّبْعَ فِي كِفَّةٍ ، وَلا إِلَهَ إِلا اللَّهُ فِي كِفَّةٍ مَالَتْ بِهِنَّ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ» [الحاكم وابن حبان في مواد الظمآن 2324].
«موسي u بخداوند گفت: خدايا! بمن چيزي بياموز تا با آن تو را يادآوري كنم، خداوند فرمود: بگو: (لا إله إلاَّ الله)، موسي u گفت: تمامي بندگانت آنرا مىگويند، خداوند فرمود: اي موسي اگر آسمانهاي هفتگانه و آنچه در آن است از كوكب و تمامي هستىها غير از خدا، و زمينهاي هفتگانه در يك طرف ترازو و (لا إله إلاَّ الله) در طرف ديگر ترازو باشند، (لا إله إلاَّ الله) بر طرف ديگر غلبه خواهد كرد (سنگين) خواهد شد».
پس اين حديث بر اين دلالت مىكند كه كلمهء (لا إله إلاَّ الله) بهترين ورد مىباشد.
و عبدالله بن عمر ب روايت مىكند كه رسول اكرم ص فرمودند: «خير الدعاء دعاء يوم عرفة، وخير ما قلت أنا والنبيون من قبلي لا إله إلاَّ الله وحده لا شريك له، له الـملك وله الحمد، وهو علي كل شيء قدير». [أحمد والترمذي].
«بهترين دعاها دعاي روز عرفه است، و بهترين چيزي كه من و پيامبران قبل از من مىگفتند: لا إله إلاَّ الله وحده لا شريك له، له الملك، وله الحمد، وهو علي كل شيء قدير است».
و همچنين از آنچه بر سنگيني آن در ترازوي اعمال افزون مىكند حديث ديگري است كه عبدالله بن عمرو ب روايت كرده كه رسول اكرم ص فرمودند: «يُصَاحُ بِرَجُلٍ مِنْ أُمَّتِى يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَلَى رُءُوسِ الْخَلاَئِقِ فَيُنْشَرُ لَهُ تِسْعَةٌ وَتِسْعُونَ سِجِلاًّ كُلُّ سِجِلٍّ مَدَّ الْبَصَرِ ثُمَّ يَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ هَلْ تُنْكِرُ مِنْ هَذَا شَيْئًا فَيَقُولُ لاَ يَا رَبِّ فَيَقُولُ أَظَلَمَتْكَ كَتَبَتِى الْحَافِظُونَ ثُمَّ يَقُولُ أَلَكَ عُذْرٌ أَلَكَ حَسَنَةٌ فَيُهَابُ الرَّجُلُ فَيَقُولُ لاَ. فَيَقُولُ بَلَى إِنَّ لَكَ عِنْدَنَا حَسَنَاتٍ وَإِنَّهُ لاَ ظُلْمَ عَلَيْكَ الْيَوْمَ فَتُخْرَجُ لَهُ بِطَاقَةٌ فِيهَا أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَأَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ قَالَ فَيَقُولُ يَا رَبِّ مَا هَذِهِ الْبِطَاقَةُ مَعَ هَذِهِ السِّجِلاَّتِ فَيَقُولُ إِنَّكَ لاَ تُظْلَمُ. فَتُوضَعُ السِّجِلاَّتُ فِى كِفَّةٍ وَالْبِطَاقَةُ فِى كِفَّةٍ فَطَاشَتِ السِّجِلاَّتُ وَثَقُلَتِ الْبِطَاقَةُ» [الترمذي، والحاكم وغيرهما].
«بر مردي از امت من در بين خلايق فريادي كرده و نود نه صحيفه(كارنامه) اعمال و كردار او را پهن كنند، و درازي اين صحيفهها تا آنجا كه چشم مىبيند دور است، سپس گفته مىشود: آيا چيزي از اين گناهان را انكار مىكني؟ در جواب مىگويد: خير اي پروردگار! گفته مىشود: آيا عذري و يا حسنهای داري؟ آنمرد ترسيده و مىگويد: خير، گفته مىشود: بلى حسنات و نيكىهاي بسياري براي تو نزد ماست، هرگز بر تو ظلم نمىشود، سپس يك كارت براى او بيرون آورده مىشود كه در آن نوشته: أشهد أن لا إله إلاَّ الله، وأشهد أنَّ محمداً عبده ورسوله، آنمرد مىگويد: خدايا! اين كارت مقابل اين همه صحيفه چه مىشود! به او گفته مىشود: بتو ظلم نمىشود، پس آن كارت را در يك كفه ترازو، و آن صحيفهها در كفه ديگر ترازو مىگذارند، آن همه صحيفه بالا آمده، و آن كارت از سنگينى به پايين مىرود».
و اين كلمه بزرگ فضايل بسياري در بر دارد كه الحافظ ابن رجب در رساله خود بنام (كلمة الإخلاص) آنرا آورده، و بر هر فضيلت آن دليلي ذكر كرده است كه من جمله چنين است:
اينكه بهاي بهشت است و كسيكه آخرين كلام و سخن او در دنيا لا إله إلاَّ الله باشد به بهشت وارد مىشود، و رهائي از آتش جهنم است، و سبب مغفرت و بخشيدن گناهان مىباشد، و بهترين نيكىهاست، و گناهان و خطايا را محو و نابود مىكند، و ايمان را در قلب تجديد مىنمايد، و صحيفهء اعمال را سنگين مىكند، پردهها را گشوده تا به خدا برسد، و كلمهای است كه خداوند قائل آن را تصديق مىنمايد، و آن بهتريـن كلمه است كه پيامبران بر زبان آوردهاند، و بهترين وردهاست، بهترين اعمال وكردارهاست كه چند برابر مىشود، وبا آزاد كردن بردهای در اجر ثواب دارد، پناه دهنده از شياطين است، امان از وحشت قبر و هول و سختي روز محشر است، و آن شعار مؤمنين هنگام برخواستن از قبرهاست، و از جمله فضيلتها آن، اينكه دروازهاي هشتگانه بهشت را بر گوينده آن باز شده و از هر دري كه بخواهد داخل مىشود، و از فضايل آن اين است كه: اگر هم اهل اين كلمه بسبب تقصير در حقوق آن به دوزخ وارد شوند حتماً از آن خارج خواهند شد و در آن مندگار نمىشوند، اين مطالبي است كه ابن رجب در كتاب خود ذكر كرده و براي هر يك از آن دليل آورده است. [كلمة الإخلاص ص54 ـ 66].
اگر فهم و درك معناي جملهای بر اعراب آن متوقف باشد، علماء رحمت الله عليهم اهميت زيادي به كلمهء لا إله إلاَّ الله دادهاند، چنانكه گفتهاند:
(لا): نافيه بر جنس است.
(إله): اسم آن مبني بر فتح مىباشد، كه خبر آن محذوف و تقدير آن خبر (حق) است، يعني: لا إله بحق.
(إلاَّ الله): مستثنى از خبر مرفوع است.
(الإله): معناى آن قابل پرستش مىباشد.
و آن است كه قلبها او را بمقام خدائي خواندهاند، شوق و ميل بطرف اوست كه بر آنان نفعي برساند، و يا ضرري از آنان بر طرف نمايد.
و كسانىكه خبر آنـرا كلمهء (موجـود، يا معبود) خواندهاند صحيح نيست، زيرا معبودات بسياري از بتها و قبرها و غير از اينها هستند، ولي معبود بحق خداي يكتاست، و غير از او تمامي معبودات باطل، و پرستش آنها غير صحيح مىباشد، و اين از واجبات و مستلزمات دو ركن لا إله إلاَّ الله مىباشد.
لا إله إلاَّ الله دو كن دارد:
الأول: نفي، و دوم: اثبات.
و مقصود از نفي: تمامي معبودات غير از خداي تعالي از سائر مخلوقات را نفي كرده است.
و مقصود از اثبات: اثبات خداوندگي و پروردگاري است كه خداي حق و قابل ستايش و پرستش است، و همهء معبوداتي كه مشركين آنرا قابل پرستش دانستهاند باطل و مردود است، خداوند مىفرمايد: ﴿ذَٰلِكَ بِأَنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡحَقُّ وَأَنَّ مَا يَدۡعُونَ مِن دُونِهِۦ هُوَ ٱلۡبَٰطِلُ﴾ [الحج: 62].
«اين از آن است كه خداوند بر حق است، و آنچه را به جاي او (به نيايش) مىخوانند باطل است».
امام ابن القيم : گويد: دلالت لا إله إلاَّ الله، معبودي بحق جز خداي يكتا نيست، بر اثبات عبوديت بزرگتر و عظيمتر از دلالت قول: خدا معبود است مىباشد، زيرا قول خدا معبود است، معبودات ديگر غير از خدا را نفي نمىكند، بخلاف قول لا إله إلاَّ الله، كه مستلزم انحصار پرستش بر خداى يكتا، و نفي غير از او مىباشد.
و كسانيكه كلمه (الإله) را فقط به قادر بر اختراع تفسير كردهاند به خطا رفتهاند.
و الشيخ سليمان بن عبدالله در شرح(كتاب التوحيد) چنين گفتهاند:
اگر گفته شود: دانستيم كه معناى (الإله)، و (الإلهيه) يعني معبود و معبوديت، پس جواب كسيكه مىگويد: معناى (إله) قادر بر اختراع بودن و مانند اين عبارتها چيست؟
جواب اين مىتواند به دو جهت باشد:
أولاً: اينكه اين گفتار ساختگي است، و كسي از دانشمندان لغت آنرا نگفته است، و قول علماء و دانشمندان لغت آنچه ما قبلاً در ركن لا إله إلاَّ الله ذكر كرديم مىباشد، پس اين قول باطل است.
ثانياً: اگر فرضاً آنرا هم قبول كنيم، باز هم تفسير به لازم معناي (الإله) است، و چون لازمهء (إله) بودن قادر بر اختراع مىباشد، و هرگاه چنبن نباشد معبود بحق نيست، اگر هم اسم آن معبود باشد، و مقصود اين نيست كه هركس بداند كه معبود قادر بر اختراع مىباشد مسلمان است، و به بهايت به بهشت مىرسد، اين مقوله كسي از علماي اسلام نگفته است، چون لازمهء آن اين است كه تمام كفار عرب مسلمان باشند!! اگر هم فرض كنيم بعضي از علماي متأخرين چنين گفته باشند خطا كردهاند، و مىتوان باستناد بر دلايل عقلي و نقلي بر آن جواب داد. [تيسير العزيز الحميد ص80].
گوينده (لا إله إلاَّ الله) هيچ نفعي نخواهد برد مگر با هفت شرط:
1 ـ علم و معرفت به معناي آن بطور نفي و اثبات، پس كسيكه آنرا بر زبان آورده و معني و واجبات آنرا نمىداند هيچ نفعي به او نمىرساند، زيرا اعتقاد آنچه بر آن دلالت كرده نداشته است، مانند كسيكه با زباني سخن گويد كه آنرا نمىداند.
2 ـ يقين داشتن به آن، و آنهم كمال معرفتي كه منافي شك و ترديد است.
3 ـ اخلاص داشتن در آن اخلاصي منافي شرك، و اين مدلول (لا إله إلاَّ الله) مىباشد.
4 ـ صادق و راستگو بودن در اعتقاد به آن، كه منافي نفاق است، زيرا منافقين با زبانهاي خود آنرا تلفظ كرده و قلبهايشان به معناي حقيقي آن اعتقاد ندارند.
5 ـ عشق به اين كلمه و به آنچه دلالت مىكند، و مسرور شدن به اين عشق بخلاف رفتار منافقين.
6 ـ تسليم شدن بحقوق اين كلمه، به انجام اعمال و كرداري كه از مستلزمات اخلاص در آن براي خدا و خشنودي او است.
7 ـ پذيرفتن منافي سرباز زدگي و آنهم با اطاعت از اوامر خدا و ترك منهيات او سبحانه. [فتح المجيد ص91].
و اين شروط علماء و دانشمندان از قرآن و سنت پيامبر اكرم ص كه بخصوص اين كلمهء بزرگ و بيان حقوق و شروط آن وارد شده استنباط كردهاند، نه اينكه مجرد لفظي است كه آنرا فقط بر زبان آورد.
از آنچه گذشت واضح شد كه معناي (لا إله إلاَّ الله) يعنى هيچ معبود بحقي جز خداي يكتا نيست، و او خدايي است كه يگانه است، و هيچ شريكي ندارد، زيرا او مستحق عبادت مىباشد، بنابر اين كلمه عظيم شامل آن است كه غير از خداي يكتا، سائر معبودات خداي نبوده و باطل است، زيرا مستحق عبادت و پرستش نيست.
بهمين سبب است كه در بيشتر مواضع امر به عبادت خدا متصل به نفي عبادت غير از خدا مىآيد، چرا كه عبادت خدا با شريك قائل شدن با او، صحيح نيست، چنانكه خداوند مىفرمايد: ﴿وَٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَلَا تُشۡرِكُواْ بِهِۦ شَيۡٔٗا﴾ [النساء: 36].
«و خداوند را پرستش كنيد و چيزي را با او شريك نياوريد».
و مىفرمايد: ﴿فَمَن يَكۡفُرۡ بِٱلطَّٰغُوتِ وَيُؤۡمِنۢ بِٱللَّهِ فَقَدِ ٱسۡتَمۡسَكَ بِٱلۡعُرۡوَةِ ٱلۡوُثۡقَىٰ لَا ٱنفِصَامَ لَهَاۗ وَٱللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾ [البقرة: 256].
«پس هركس كه به طاغوت كفر ورزد و به خدا ايمان آورد، (بداند) كه به دستاويزي (بس) محكم چنگ زده است (كه) آن گسستني ندارد، و خداوند شنواي داناست».
و مىفرمايد: ﴿وَلَقَدۡ بَعَثۡنَا فِي كُلِّ أُمَّةٖ رَّسُولًا أَنِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَٱجۡتَنِبُواْ ٱلطَّٰغُوتَ﴾ [النحل: 36].
«و به يقين در (ميان) هر امتى رسولي را برانگيختيم، (با اين دعوت) كه: خداوند را بندگي كنيد و از طاغوت بپرهيزيد».
و رسول الله ص مىفرمايد: «مَنْ قَالَ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَكَفَرَ بِمَا يُعْبَدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَرُمَ مَالُهُ وَدَمُهُ» [مسلم].
«هركس بگويد: معبودي بحق جز خداي يكتا نيست، سپس به آنچه غير از خدا پرستش مىشود كفر ورزد، جان و مال او مصون است».
و هر پيامبري به قوم خود مىفرمايد: ﴿ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مَا لَكُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَيۡرُهُۥٓ﴾ [الأعراف: 59].
«خدا را بپرستيد، جز او هيچ معبودِ(حقي) نداريد».
و غير از اين دلايل و براهين.
امام ابن رجب : گويد: تحقيق اين معني و بيان آن قول بنده: (لا إله إلاَّ الله) مستلزم اين است كه از او اطاعت شود، و معصيت او نشود، و هيبت و شكوه و بزرگواري و عظمت و دوستي و ترس و دعا همه براي او عز وجل باشد، و دعا كردن غير از او صحيح و جايز نيست.
بهمين سبب رسول الله ص به كفار قريش فرمودند: «قولوا لا إله إلاَّ الله»، بگوئيد: هيچ معبودي بحق جز خداي يكتا نيست، در جواب گفتند: ﴿أَجَعَلَ ٱلۡأٓلِهَةَ إِلَٰهٗا وَٰحِدًاۖ إِنَّ هَٰذَا لَشَيۡءٌ عُجَابٞ ٥﴾ [ص: 5].
«آيا (همهء) معبودان را يك معبود قرار داده است؟ بىگمان اين چيزي شگفت است».
و از اين كلمه دانستند كه عبادت تمامي بتها باطل، و عبادت را به خداي يكتا منحصر مىكند، در حاليكه كفار چنين نمىخواهند، پس معناي لا إله إلاَّ الله و موجبات آن يگانه دانستن خداي يكتا به عبادت، و ترك عبادت غير از او مىباشد.
و اگر بنده كلمه لا إله إلاَّ الله را گفت، يگانگي خدا را به عبادت اعلان كرده، و عبادت غير از خدا، از عبادت قبرها و أولياء و صالحين را باطل نموده است.
اعتقاد قبرپرستان و همانند آنها كه معناي لا إله إلاَّ الله يعني اقرار كردن به اينكه خدا وجود دارد، و او خالق و قادر بر اختراعات و مانند اينهاست، و يا اينكه معناي آن: حاكميت فقط براي خداست، و گمان مىبرند كسىكه اين اعتقاد را داشته باشد و اين را تفسير (لا إله إلاَّ الله) بداند توحيد حقيقي را پياده كرده است، اگر هم هرچه از عبادت غير از خدا بخواهد انجام دهد! و معتقد باشد كه مردگان نفع و ضرر مىرسانند، و به آنها بوسيله قرباني و نذر كردن و طواف بر قبرهاىشان و تبرك به خاك آن قبرها قربت و نزديكي كند.
اينها ندانستهاند كه مشركين صدر اسلام با آنها در اين عبادت شركي متفق و شريكند، در حاليكه آن مشركين مىدانستند كه خدا روزي دهنده و قادر بر اختراعات مىباشد و به اين اقرار داشتند، و مىگفتند ما غير از خدا را نمىپرستيديم جز براي اينكه ما را به خداوند نزديك كند، نه اينكه بتها، خالق و روزي دهنده مىباشند! پس حاكميت جزوي از معناي لا إله إلاَّ الله است نه اينكه تمام معناي حقيقي آن مىباشد، زيرا حكم به شريعت الهي در حقوق شخصي و كيفرها و مجازات شرعي و دادخواهي با وجود شرك و شرك آوردن بخدا در عبادت او كافي نيست.
و اگر معناي لا إله إلاَّ الله آن بود كه اينها گمان كرده بودند، پس بين رسول اكرم ص و بين مشركين صدر اسلام هيچ جهادي نبود! بلكه به دعوت رسول اكرم مىشتافتند و اقدام مىكردند، اگر به آنها مىگفت اقرار كنيد كه خدا قادر بر اختراعات است، و خدا وجود دارد، يا اينكه مىگفت: در جان و مال و كيفرها به حكم خدا قضاوت كنيد، ولي در عبادت خدا ساكت مىشد.
ليكن آن مشركين عرب زبان را خوب مىدانستند كه اگر گفتند: (لا إله إلاَّ الله) به باطل بودن عبادت بتها اقرار كردهاند، و اين كلمه مجرد تلفظ به آن نيست، به همين جهت از آن دوري جستند و گفتند: ﴿أَجَعَلَ ٱلۡأٓلِهَةَ إِلَٰهٗا وَٰحِدًاۖ إِنَّ هَٰذَا لَشَيۡءٌ عُجَابٞ ٥﴾ [ص: 32].
«آيا (همهء) معبودان را يك معبود قرار دادهاست؟ بىگمان اين چيزي شگفت است».
چنانكه خداوند به حكايت از آنها مىفرمايد: ﴿إِنَّهُمۡ كَانُوٓاْ إِذَا قِيلَ لَهُمۡ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا ٱللَّهُ يَسۡتَكۡبِرُونَ ٣٥ وَيَقُولُونَ أَئِنَّا لَتَارِكُوٓاْ ءَالِهَتِنَا لِشَاعِرٖ مَّجۡنُونِۢ ٣٦﴾ [الصافات: 35-36].
«آنان (چنان) بودند كه چون به آنان گفته مىشد: هيچ معبودِ (بحقي) جز خداوندِ (يگانه) نيست، سركشي مىكردند. و مىگفتند: آيا ما معبودانِ خويش را به خاطر (سخنِ) شاعري ديوانه ترك گوييم؟».
پس دانستند كه كلمه (لا إله إلاَّ الله) مستلزم ترك عبادت غير خدا، و يگانه دانستن خداي متعال در عبادت مىباشد، و اينكه اگر اين كلمه را گفته و در عبادت بتها ادامه مىدادند، با خود تناقض كرده بودند، در حاليكه آنها از تناقض اكراه داشته و بدشان مىآمد.
قبرپرستان اين زمان از اين تناقض قبيح اكراه ندارند، و آنها كلمه (لا إله إلاَّ الله) را بر زبان آورده، سپس با پرستش مردگان و نزديكي به گنبدها با انواع عبادتها دچار تناقض مىشوند، پس واي بر كسانيكه أبوجهل و أبولهب از آنها به كلمه (لا إله إلاَّ الله) داناتر و آگاهترند.
خلاصه اينكه هركس اين كلمه را آگاهانه بگويد، و مستلزمات ظاهري و نهان آنرا بجاي آورد از نفي شرك و اثبات عبادت براي خدا با اعتقاد قاطع به آنچه متضمن آن است انجام داده عمل كند، او مسلمان حقيقي است.
و كسيكه آنرا بگويد و به آن عمل كند و موجبات آنرا بطور ظاهري انجام دهد، بدون اعتقاد قاطع بر آنچه بر آن دلالت دارد، او منافق مىباشد.
و كسيكه به زبان گفته و عمل او مخالف آن باشد با انجام شرك كه منافي توحيد است، او مشرك و مخالف آن كلمه است، زيرا بايد آن كلمه را بر زبان آورد، و معناي آن را دانست، چون آن وسيلهای براي انجام واجبات آن است، چنانكه خداوند مىفرمايد: ﴿إِلَّا مَن شَهِدَ بِٱلۡحَقِّ وَهُمۡ يَعۡلَمُونَ﴾ [الزخرف: 86].
«مگر كسانى كه آگاهانه بر حق شهادت و گواهي داده(و خدا را به يگانگي پرستيده) باشند».
و عمل به موجبات آن: عبادت خداي يكتا و كفر به آنچه غير از خدا عبادت مىشود است، و اين هدف نهائي از اين كلمه مىباشد.
و از موجبات كلمه (لا إله إلاَّ الله) قبول شريعت و آئين الهي در عبادات و معاملات خريد و فروش و حلال و حرام، و عدم قبول قانوني كه از طرف غير خدایتعالي مقرر شده است، چنانكه خداوند مىفرمايد: ﴿أَمۡ لَهُمۡ شُرَكَٰٓؤُاْ شَرَعُواْ لَهُم مِّنَ ٱلدِّينِ مَا لَمۡ يَأۡذَنۢ بِهِ ٱللَّهُ﴾ [الشوری: 21].
«آيا (كافران) شريكاني دارند كه از دينْ آنچه را كه خداوند به آنان اجازه نداده است، مقرر داشتهاند؟».
پس بايستي شريعت خدا را در عبادتها و معاملات خريد و فروش و قضاوت بين مردم در آنچه اختلاف كردند، در قوانين مدني و غير از آن قبول كرد، و قوانين رسمي كشور كه از غير شريعت خدا گرفته شده است مردود دانست، و معناي آن رد كردن تمامي بدعتها و خرافات كه شيطانهاي انس و جن آنرا در عبادت ايجاد مىكنند، و كسىكه چيزي از آنها را قبول كند مشرك است، چنانكه خداوند مىفرمايد: ﴿أَمۡ لَهُمۡ شُرَكَٰٓؤُاْ شَرَعُواْ لَهُم مِّنَ ٱلدِّينِ مَا لَمۡ يَأۡذَنۢ بِهِ ٱللَّهُ﴾ [الشوری: 21].
«آيا (كافران) شريكاني دارند كه از دينْ آنچه را كه خداوند به آنان اجازه نداده است، مقرر داشتهاند؟».
و همچنين مىفرمايد: ﴿وَإِنۡ أَطَعۡتُمُوهُمۡ إِنَّكُمۡ لَمُشۡرِكُونَ﴾ [الأنعام: 121].
«و اگر از آنان(شياطين صفتان و اولياي آنان) پيروي كنيد، بىگمان(مثل ايشان) مشرك خواهيد بود».
و همچنين مىفرمايد: ﴿ٱتَّخَذُوٓاْ أَحۡبَارَهُمۡ وَرُهۡبَٰنَهُمۡ أَرۡبَابٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِ﴾ [التوبة: 31].
«احبار(علماء) و رهبانشان(پارسايان) را به جاي خداوند، به خداي گرفتهاند».
و در حديث آمده كه: رسول اكرم ص اين آيه را بر صحابى جليل عدي بن حاتم الطائى س تلاوت فرمودند، عدي به رسول اكرم ص گفت: «يا رسول الله لسنا نعبدهم، قال: أليس يحلون لكم ما حرم الله فتحلونه، ويحرمون ما أحل الله فتحرمونه، قال: بلى، قال النبي ص: فتلك عبادتهم». [الترمذي 3094].
«اي رسول خدا، ما آنها را نمىپرستيم، فرمود: آيا حلال نمىكنند آنچه خدا آنرا حرام دانسته، و حرام نمىكنند آنچه خدا آنرا حلال دانسته؟ عدي گفت: بلى، آنحضرت ص فرمود: آن همان عبادت كردن آنهاست».
الشيخ عبدالرحمن بن حسن : گويد:
پيروي از آنان در معصيت، در حقيقت عبادت غير خداست، و با اطاعت كردن از آنان، آنها را ارباب و خدايان گرفتهاند، چنانكه واقع اين امت چنين است، و اين همان شرك اكبر است كه مخالف و منافي توحيدي كه دلالت بر گواهي دادن: معبودي بحق جز خداي يكتا نيست … مىباشد، پس واضح گرديد كه كلمه اخلاص انكار كننده تمامي اينهاست، زيرا مدلول اين كلمه را منفي مىكند. [فتح المجيد ص 107].
و همچنين دستورهاي غير إلهي و قوانين(رسمي كشور كه غير اسلامي است) بايستي در جوامع اسلامي رها شود و تحاكم فقط به كتاب خدا صورت گيرد.
خداوند مىفرمايد: ﴿فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِي شَيۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ﴾ [النساء: 59].
«هرگاه در چيزي اختلاف كرديد، اگر به خدا و روز قيامت ايمان داريد، آن را به حكم خدا و رسول او بازگردانيد».
و همچنين مىفرمايد: ﴿وَمَا ٱخۡتَلَفۡتُمۡ فِيهِ مِن شَيۡءٖ فَحُكۡمُهُۥٓ إِلَى ٱللَّهِۚ ذَٰلِكُمُ ٱللَّهُ رَبِّي﴾ [الشوری: 10].
«و در هر چيزي كه در آن اختلاف پيدا كنيد، حكمش به خدا احاله مىگردد، اين است خداوند، پروردگار من».
و كسىكه به شريعت خدا قضاوت نمىكند، خداوند او را كافر و فاسق و ظالم دانسته است، و ايمان را از او نفي كرده است، و اين بر آن دلالت مىكند كه قضاوت به غير شريعت خدا، اگر حاكم آنرا صحيح بداند، و يا اينكه حكم بغير از شريعت خدا بهتر و سزاوارتر بداند، كفر و شركي است كه با توحيد و يگانگي خدا منافات دارد، و با كلمه (لا إله إلاَّ الله) تناقض شديد دارد.
ولي اگر آنرا صحيح نداند، و اعتقاد دارد كه قضاوت به شريعت خدا واجب است، ولي هوي و هوس او را وادار كرد كه با قول خود مخالفت كرده به قوانين غير از اسلام حكم نمايد، كفر و شرك اصغر بشمار مىرود، كه مخالف كلمه (لا إله إلاَّ الله) و موجبات و لوازم آن است.
پس كلمه (لا إله إلاَّ الله) روش و طريقه متكاملي است كه بايد بر تمامى زندگي مسلمانان چيره و حكمفرمائي كند، و كلمهای نيست كه براي بركت و اوراد و اذكار صبح و شام بدون فهم معني و عدم عمل به لوازم و مقتضاي و عمل كردن بر منهج حقيقى آن بر زبان تلفظ شود، چنانكه بيشتر كسانيكه با زبان آنرا تلفظ كرده و در اعتقاد و تصرفات خود با آن مخالف هستند اين را تصور مىكنند.
و از لوازم و مقتضاي (لا إله إلاَّ الله) اثبات اسما الله و صفات باریتعالي كه خود را به آن ناميده، يا اينكه رسول اكرم ص خدا را به آن ناميده و توصيف كرده است، مىباشد، خداوند مىفرمايد: ﴿وَلِلَّهِ ٱلۡأَسۡمَآءُ ٱلۡحُسۡنَىٰ فَٱدۡعُوهُ بِهَاۖ وَذَرُواْ ٱلَّذِينَ يُلۡحِدُونَ فِيٓ أَسۡمَٰٓئِهِۦۚ سَيُجۡزَوۡنَ مَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ ١٨٠﴾ [الأعراف: 180].
«و خداوند نامهاي نيك دارد، پس به آن (نامها) او را به (دعا) بخوانيد، و آنان را كه در نامهايش كجروي مىكنند، رها كنيد، (سزاي) آنچه را مىكردند، خواهند ديد».
در كتاب فتح المجيد آمده: اصل إلحاد و كفر در كلام عرب منحرف شدن از راه و ميل و ظلم است و اسماء الله و اوصافي كه خداوند با آن شناخته مىشود و بر كمال او جل وعلا دلالت مىكند است.
و همچنين در ص (537 ـ 538) كتاب فتح المجيد و در كتاب مدارج السالكين (1/29) آمده كه: پس الحاد و كفر در باب اسمهاي خدایتعالي در آنچه انكار مىكنند، يا انكار معناي حقيقي آن، و يا تحريف و اخراج آن با تأويل غير صحيح، و يا قرار دادن نامها براي مخلوقات چنانكه اهل اتحاد و حلول گويند، است، زيرا آنها اين نامها را گرفتهاند و ناميدهاند، اين هستي و دنيا را … پس كسىكه در نامها و صفات با تعطيل و تأويل و تفويض آن، و آنچه بر معناي جليل و بزرگوار آن دلالـت دارد كفـر ورزد، چنانـكه گروههاي جهميه و معتزله و اشاعره به آن اعتقاد دارند، با معناي حقيقي كلمه (لا إله إلاَّ الله) مخالفت كرده است، زيرا معبود آن است كه با اسماء و صفات او، دعا و توسل مىشود، چنانكه خدا مىفرمايد: ﴿فَٱدۡعُوهُ بِهَا﴾، و كسىكه نه اسم و نه وصف دارد، چگونه معبود خواهد بود؟ و چگونه به او و بطرف او دعا مىشود؟
الإمام ابن القيم مىگود: مردم در بيشتر احكام اختلاف نظر دارند، ولي در آيات صفات و اخبار آن در يك موضع هم اختلاف نكردهاند، بلكه صحابه و تابعين بر اقرار و مرور بر آن با فهم معاني واثبات حقيقت آن اتفاق كردهاند، پس اينجا واضح مىگردد كه اين دو (نامها و صفات خدا)، از بزرگترين انواع آن است، و عنايت به شرح آن بهتر است، زيرا از كمال تحقيق شهادتين و اثبات آن از لوازم توحيد است كه خداوند و رسول خدا ص آنرا شرح كافي دادهاند كه هيچ لبس و اشكالي در آن نيست.
و آيات احكام جز خواص مردم، معناي آنرا كسي ديگر درك نمىكند.
ولى آيات صفات در فهم و ادراك آن هر دو، خواص و عوام مشتركند، مقصود من فهم اصل معني، نه فهم حقيقت و چگونگي آن است، [مختصر الصواعق المرسلة 1/15].
همچنان مىگويد: اين امر با سرشت و عقل سليم و كتابهاي آسماني واضح است كه: كسیكه صفات كمال و جلال ندارد اله و مدبر و معبود نخواهد بود، بلكه مذموم و ناقص و عيب دار است، و براي او ستايش و حمد و سپاس نه در اول، و نه در آخر مىباشد، بلكه براي كسي خواهد بود كه صفات كمال و جلال دارد، كه براي آن مستحق سپاس و حمد است، و براى همين سلف صالح كتابهاي خود را كه شامل اثبات صفات خدا و علو آن در خلق و كلام آن مىباشد توحيد ناميدهاند، زيرا نفي و انكار آن كفر و حجود به خالق آن است، و اثبات صفات كمال و تنـزيه آن از تشبيه و نقص توحيد و يگانگي اوست . [مدارج السالكين 1/26].
5 ـ چه وقت قول (لا إله إلآَّ الله) براي انسان منفعت دارد؟ و چه وقت منفعت ندارد؟
قبلاً گفتم كه بايد كلمه (لا إله إلاَّ الله) با شناخت و معرفت معني و عمل به لوازم آن همراه باشد، ولي وقتي بعضي از نصوص وارده وجود دارد كه ممكن است گمان شود كه مجرد تلفظ به آن كافي است، و بعضي از مردم اين گمان را كردهاند، موضوع احتياج به بيان داشت تا اين گمان از بين برده شود آنهم براي كسىكه حق را مىطلبد.
الشيخ سليمان بن عبدالله : گويد: در حديث عتبان كه در آن چنين آمده: «فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ حَرَّمَ النَّارَ عَلَى مَنْ قَالَ: لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ يَبْتَغِي بِذَلِكَ وَجْهَ اللَّهِ» [متفق عليه].
«خداوند بر آتش جهنم حرام كرده كسىكه بگويد: لا إله إلاَّ الله، وآنهم خاص و خلوص براي خدا باشد».
گفت: بدان كه احاديثي وارد شده كه ظاهر آن چنين است: كسىكه شهادتين را گواهي دهد، خداوند او را بر آتش جهنم حرام نموده است، مانند اين حديث، و حديث أنس كه: «كانَ النَّبِىّ اللَّهِ ص وَمُعَاذُ بْنُ جَبَلٍ رَدِيفُهُ عَلَى الرَّحْلِ قَالَ «يَا مُعَاذُ». قَالَ لَبَّيْكَ رَسُولَ اللَّهِ وَسَعْدَيْكَ. قَالَ: مَا مِنْ عَبْدٍ يَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَأَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ إِلاَّ حَرَّمَهُ اللَّهُ عَلَى النَّارِ» [البخاري].
«پيامبر ص بر چهار پائي سوار بود و معاذ پشت سرش سوار بود، آنحضرت ص فرمود: اي معاذ؟ در جواب گفت: گوش بفرمانم يا رسول الله، گفت: هيچ بندهای گواهي ندهد كه معبودي بحق جز خداي يكتا نيست، و محمد فرستاده خداست مگر اينكه خداوند آتش جهنم بر او حرام گرداند».
و در ورايت مسلم از عبادة روايت است كه فرمودند: «مَنْ شَهِدَ أَنْ لا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ حَرَّمَهُ اللَّهُ عَلَى النَّارِ» [مسلم].
«هركس گواهي دهد كه معبودي بحق جز خداى يكتا نيست، و محمد فرستاده خداست، خداوند او را بر آتش جهنم حرام مىگرداند».
و احاديث ديگرى وارد شده كه: هر كس گواهي به شهادتين دهد به بهشت داخل مىشود، و در آن جملهء (خدا او را بر آتش جهنم حرام مىكند) نيست، مانند حديث عبادة كه گذشت، و حديث أبىهريرة كه روايت مىكند كه در غزوه تبوك با رسول الله ص بودند، و در حديث آمده كه: «أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَأَنِّى رَسُولُ اللَّهِ لاَ يَلْقَى اللَّهَ بِهِمَا عَبْدٌ غَيْرَ شَاكٍّ فَيُحْجَبَ عَنِ الْجَنَّةِ» [مسلم].
«گواهي مىدهم كه معبودي بحق جز خداي يكتا نيست و من فرستاده خدا هستم، هيچ كس با اين دو گواهي خدا را ملاقات كند، در حاليكه در آن شكي بر دل ندارد، مگر اينكه او از دخول بهشت جلوگيري نحواهد شد».
آنچه شيخ الإسلام ابن تيمية در اين باره گفته است:
الشيخ سليمان گويد: و بهترين مقالي كه در معناي لا إله إلاَّ الله گفته شده، قول ابن تيمية و غيره است كه چنين گفتهاند: اين احاديث براي كسي است كه آنرا بگويد سپس بر آن بميرد، چنانكه بطور مقيد آمده است، و آنرا بطور خالص و بطور يقين از قلب بگويد، و در آن هيچ شك و ترديدي در قلب نداشته باشد، بلكه با صدق و يقين باشد، زيرا حقيقت توحيد فراز روح بسوي خداست، پس كسىكه گواهي دهد به لا إله إلاَّ الله بطور خالص از قلب خود به بهشت داخل مىشود، چون اخلاص سوق دادن قلب بسوي خداوند است، به اينكه از گناهان خود صادقانه و مخلصانه توبه كند، و اگر در اين حال بميرد بهشت را كسب كرده است.
چون احاديث بسياري بطور متواتر و پي در پي به اينكه كسیكه بگويد لا إله إلاَّ الله و در قلب او مانند وزن يك دانه از جو، و يا وزن يك ذره، و يا وزن يك خردلي از خير و نيكي باشد، از آتش جهنم بيرون خواهد آمد.
همچنين بطور متواتر آمده كه، بيشتر كسانىكه مىگويند: لا إله إلاَّ الله به جهنم وارد شده، سپس از آن بيرون مىآيد.
و متواتر است كه: خداوند اثر و نشانه سجود بنىآدم را بر آتش جهنم حرام كرده، پس اينها براي خدا نماز مىخواندند و براي او سجده مىكردند.
و متواتر است كه: كسىكه بگويد: لا إله إلاَّ الله، و گواهي دهد كه معبودي بحق غير از خداي يكتا نيست، و محمد فرستاده خداست، بر آتش جهنم حرام مىگردد.
ليكن اينها مقيد به شرطها و ميزانهاي سنگين و دشوار است، و بيشتر كسانىكه اين كلمه را تلفظ مىكنند اخلاص و يقين را نمىدانند، و كسىكه اخلاص و يقين ندارد بر او بيم مىرود كه در نزد مردن فتنه بر او آيد، و بين او و بين كلمه لا إله إلاَّ الله پرده و فاصله گردد و نتواند قبل از مردن اين كلمه را بگويد.
و بيشتر كسانىكه اين كلمه را مىگويند بطور تقليد كوركورانه و بطور عادتى تلفظ مىكنند، و شيريني ايمان در قلب آنها جاي نگرفته، و غالب كسانىكه در نزد مردن و در قبرها بر آنها فتنه مىآيد از اين اشخاص هستند، چنانكه در حديث آمده: «سمعت الناس يقولون شيئاً فقلته»، «شنيدم مردم چيزي مىگويند، من هم همان را تكرار كردم».
و بيشتر اعمال و كردار اينها هم تقليد و پيروي كوركورانه است، و اين آيه بر آنها ضرب المثل مىآيد: ﴿إِنَّا وَجَدۡنَآ ءَابَآءَنَا عَلَىٰٓ أُمَّةٖ وَإِنَّا عَلَىٰٓ ءَاثَٰرِهِم مُّقۡتَدُونَ﴾ [الزخرف: 23].
«ما پدرانمان را (پايبند) به آييني يافتهايم و بىگمان بر رد و نشانِ آنان اقتدا مىكنيم».
در اينحال هيچ منافات و اختلافي بين احاديث سابق وجود ندارد، زيرا اگر آنرا بطور اخلاص و يقين بگويد، هرگز بر گناهي اصرار نكرده است، و كمال اخلاص و يقين او موجب مىشود كه خداوند از هر چيز براى او محبوبتر باشد، پس در اينحال هرگز در قلب او اراده و خواست حرام و مكروهي نيست، و اين است كه بر آتش جهنم حرام خواهد بود، اگر هم قبل از اين گناهي داشته باشد، زيرا اين ايمان، و اين توبه و اخلاص، و اين محبت و يقين، گناهي براي او باقي نخواهد گذاشت، بلكه همه آنرا محو و نابود خواهد كرد، چنانكه شب با روز محو مىشود، [تيسير العزيز الحميد بشرح كتاب التوحيد ص66ـ67].
آنچه الشيخ محمد بن عبدالوهاب گفته است:
شبهه ديگري دارند، مىگويند كه رسول الله ص بر اسامه انكار كرد، وقتي مردي را كشت كه گفت: (لا إله إلاَّ الله)، آنحضرت به او فرمود: «أَقَتَلْتَهُ بَعْدَ مَا قَالَ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ» «آيا بعد از اينكه گفت لا إله إلاَّ الله، او را كشتي؟ و احاديث ديگري كه از كشتن گوينده اين كلمه ممنوع مىكند، و مقصود اين جاهلان و نادانان اين است كه هركس اين كلمه را بگويد كافر نيست و كشته نمىشود، گرچه هر كاري بخواهد بكند».
در جواب اين جاهلان گفته مىشود كه: رسول الله ص با يهود جنگ كرد و آنها را اسير نمود در حاليكه مىگفتند: (لا إله إلاَّ الله).
و ياران پيامبر ص با قبيله مُسَيْلِمَه جنگ كردند در حاليكه به كلمه لا إله إلاَّ الله محمد رسول الله گواهي مىدادند، و نماز مىخواندند، و ادعاي مسلماني داشتند.
و همچنين كسانىكه علي بن أبىطالب آنها را سوزاند اين كلمه را مىگفتند.
و اين جاهلان اقرار دارند كه هركس قيامت و حشر را انكار كند كافر است و كشته مىشود، اگر هم لا إله إلاَّ الله بگويد، و كسيكه چيزي از اركان اسلام را انكار كند كافر و كشته مىشود، اگر هم لا إله إلاَّ الله بگويد.
پس چگونه اگر چيزي از فروع اسلام را انكار كند، نفعي به او نمىرساند، ولي اگر توحيد كه اصل و اساس دين پيامبران است را انكار كند به او نفع مىرساند؟!.
ليكن دشمنان خدا معناي اين احاديث را نفهميدند.
[مجموعة التوحيد ص:120ـ121].
و همچنين رحمت الله عليه گويد: اما حديث اسامه، مردي را كشت كه به گمان او ادعاي مسلماني كرد، و اين ادعا از روي ترس از جان و مال او بود، و اگر شخصى با اين كلمه تظاهر به مسلماني نمود واجب است كه از كشتن او دست كشيد تا اينكه مخالفت او با اسلام بر او ظاهر شود، خداوند در اين باره چنين نازل فرمود: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا ضَرَبۡتُمۡ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ فَتَبَيَّنُواْ﴾ [النساء: 94].
«اي مؤمنان، چون در راه خدا سفر كنيد، نيك بررسي كنيد».
يعني نيك بررسي كنيد، و اين آيه دلالت مىكند واجب است كه از كشتن او دست كشيد، اگر بعد از آن مخالفت او با اسلام بر او واضح و آشكار شد، كشته مىشود، چون فرمودند: ﴿فَتَبَيَّنُواْ﴾: يعني بررسي و تحقيق كنيد، پس هركس لا إله إلاَّ الله را گفت كشته نمىشود، ديگر بررسي و تحقيق معنائي نيست.
و همچنين حديث ديگر و مانند آن كه ذكر نموديم، كه هرگاه شخصي اسلام و توحيد را ظاهر نمود واجب است از كشتن او دست كشيد، مگر مخالف آن بر او آشكار شود، و دليل بر اين، آنحضرت ص فرمودند: «أَقَتَلْتَهُ بَعْدَ مَا قَالَ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ» «آيا او را بعد از اينكه لا إله إلاَّ الله گفت كشتي؟».
و فرمودند: «أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ النَّاسَ حَتَّى يَقُولُوا لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ» «به من امر شده كه با كفار بجنگم تا اينكه بگويند: معبودي بحق جز خداي يكتا نيست».
و آنحضرت ص در باره خوارج فرمودند: «أينما لقيتموهم فاقتلوهم، لئن أدركتهم لأقتلنهم قتل عاد»، «هر جا آنها را ديديد، آنها را بكشيد، اگر من آنها را درك كردم مانند قوم عاد آنها را خواهم كشت»، در حاليكه بيشتر از هركس لا إله إلاَّ الله مىگويند، حتي صحابه در مقابل گفتن اين كلمه در برابر آنها خود را تحقير مىنمايند، در حاليكه آنها از صحابه علم آموختند، با اينحال لا إله إلاَّ الله به آنها نفعي نرساند، و عبادت بسيار و ادعاي مسلماني به آنها نفعي نرساند، وقتي با شريعت الهي مخالفت كردند، و همچنين در باره آنچه در جنگ با يهود و جنگ صحابه با قبيله بنىحنيفه ذكر نموديم.
آنچه ابن رجب گفته است:
و ابن رجب در كتاب خود (كلمة الإخلاص) در باره حديث رسول الله ص: «أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ النَّاسَ حَتَّى يشهدوا أن لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَأَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ» گفت: حضرت عمر و گروهي از ياران پيامبر ص اين را دانستند كه به مجرد گفتن شهادتين، از كيفر دنيا باز داشته مىشود، و به همين سبب با كسانىكه از دادن زكات امتناع ورزيدند جنگ نكردند، ولي أبوبكر الصديق اين را فهميد كه جنگ با آنها متوقف نمىشود تا اينكه حقِ لا إله إلاَّ الله را بدهند، چنانكه رسول الله ص فرمودند: «فَإِذَا فَعَلُوا ذَلِكَ عَصَمُوا مِنِّى دِمَاءَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ إِلاَّ بِحَقِّ الإِسْلاَمِ وَحِسَابُهُمْ عَلَى اللَّهِ» «و اگر آنرا انجام دادند جان خود را مصون داشتهاند، مگر به حقِ آن و حساب آنها بر خداست».
وگفت كه: زكات حق مال است، و اين فهم و درك أبوبكر الصديق بود.
و در روايت ديگر ابن عمر و أنـس و غيره روايت كردهاند كه بطور صريح چنين آمده: «أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ النَّاسَ حَتَّى يَشْهَدُوا أَنْ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ، وَأَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، وَيُقِيمُوا الصَّلاةَ، وَيُؤْتُوا الزَّكَاةَ» «به من أمر شده تا با كفار بجنگم تا اينكه بگويند: معبودي بحق نيست مگر خداي يكتا، و نماز بپا دارند، و زكات بدهند».
و همچنين آيه ذيل نيز بر اين دلالت مىكند، خداوند فرمودند: ﴿فَإِن تَابُواْ وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَوُاْ ٱلزَّكَوٰةَ فَخَلُّواْ سَبِيلَهُمۡ﴾ [التوبة: 5].
«پس اگر توبه كردند و نماز بر پاي داشتند، و زكات پرداختند، راهشان را (باز) گذاريد».
همچنين مىفرمايد: ﴿فَإِن تَابُواْ وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَوُاْ ٱلزَّكَوٰةَ فَإِخۡوَٰنُكُمۡ فِي ٱلدِّينِ﴾ [التوبة: 11].
«پس اگر توبه كنند، و نماز بر پاي دارند، و زكات بپردازند، برادرانِ ديني شما هستند».
برادري در دين تحقيق نمىيابد مگر با اداي فرائض همراه با توحيد و يگانگي خدا، و همچنين توبه از شرك حاصل نمىشود مگر با توحيد، و هنگامى كه أبوبكر الصديق اينرا به صحابه گفت، به قول او رجوع كردند، و ديدند كه قول او صحيح است.
و اگر دانسته شد كه كيفر دنيا بر كسىكه شهادتين را بگويد بطور كلي بر طرف نمىشود، بلكه با مخالفت كردن با يكي از حقهاي اسلام مجازات مىشود، پس همچنين كيفر آخرت چنين خواهد بود.
و ابن رجب نيز گويد: و بعضي از علما گفتهاند كه تلفظ به كلمه لا إله إلاَّ الله سبب به ورد به بهشت و نجات از جهنم با موجبات آن ميشود، وليكن واجبات، عمل خود را انجام نمىدهد، مگر با جمع بودن شروط آن، و بر طرف شدن موانع آن. و ممكن است واجبات آن تخلف كند بسبب عدم تحقق شرطي از شروط، يا وجود مانعي از آنها. واين قول حسن ووهب بن منبه است كه اين راجحتر است.
سپس از حسن البصري نقل كرده است كه به الفرزدق در حاليكه همسر خود را دفن مىكرد گفت: براي اين روز چه چيزي آماده كردهاي؟ در جواب گفت: از هفتاد سال تاكنون كلمه لا إله إلاَّ الله را آماده كردهام، حسن البصري گفت: چه توشهء ولائي، ولي لا إله إلاَّ الله شروط دارد، و بر حذر باش از تهمت زدن به زنان مؤمن و با عفت.
و به حسن البصري گفته شد: كساني هستند كه مىگويند: هركس كلمه لا إله إلاَّ الله را بگويد به بهشت داخل مىشود، در جواب گفت: هركس لا إله إلاَّ الله را گفت و حق وفرايض آنرا بجا آورد، به بهشت وارد مىشود.
و وهب بن منبه در جواب كسىكه از او پرسيد: آيا لا إله إلاَّ الله كليد بهشت نيست؟ گفت: بلى ليكن هيچ كليد نيست مگر اينكه دندانه دارد، پس اگر كليدي آوردي كه دندانه داشت برايت باز مىكند وگر نه خير.
و به نظرم اين گفتار و كلامي كه از علما كه نقل شد كافي است، آنهم در باره رد اين شبه كه بعضي به آن تمسك دارند و گمان كردهاند كه هركس لا إله إلاَّ الله را بگويد كافر نمىشود، اگر هم هر چه از انواع شرك اكبر كه امروزه در نزد قبور صالحين و گنبدها مىشود انجام دهد، كه بطور كلي با كلمه لا إله إلاَّ الله مخالف و مناقض آن است.
و اين روش گمراهان است كه نصوص را بطور اجمالي گرفته و گمان مىبرند كه حجت و برهاني براي آنهاست، و آنچه بطور مفصل آنرا بيان مىكند ترك كرده، شبيه به كسانىاند كه به بعضي از قرآن ايمان آورده، و به بعضي ديگر آن را قبول ندارند.
و خداوند درباره چينن مردمي فرمودند: ﴿هُوَ ٱلَّذِيٓ أَنزَلَ عَلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ مِنۡهُ ءَايَٰتٞ مُّحۡكَمَٰتٌ هُنَّ أُمُّ ٱلۡكِتَٰبِ وَأُخَرُ مُتَشَٰبِهَٰتٞۖ فَأَمَّا ٱلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمۡ زَيۡغٞ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَٰبَهَ مِنۡهُ ٱبۡتِغَآءَ ٱلۡفِتۡنَةِ وَٱبۡتِغَآءَ تَأۡوِيلِهِۦۖ وَمَا يَعۡلَمُ تَأۡوِيلَهُۥٓ إِلَّا ٱللَّهُۗ وَٱلرَّٰسِخُونَ فِي ٱلۡعِلۡمِ يَقُولُونَ ءَامَنَّا بِهِۦ كُلّٞ مِّنۡ عِندِ رَبِّنَاۗ وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّآ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ ٧ رَبَّنَا لَا تُزِغۡ قُلُوبَنَا بَعۡدَ إِذۡ هَدَيۡتَنَا وَهَبۡ لَنَا مِن لَّدُنكَ رَحۡمَةًۚ إِنَّكَ أَنتَ ٱلۡوَهَّابُ ٨ رَبَّنَآ إِنَّكَ جَامِعُ ٱلنَّاسِ لِيَوۡمٖ لَّا رَيۡبَ فِيهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُخۡلِفُ ٱلۡمِيعَادَ ٩﴾ [آلعمران: 7-9].
«اوست كسىكه بر تو كتاب(قرآن) نازل كرده است، كه بخشي از آن آيههاي محكمات هستند، و آنها اساس و اصل كتاب هستند و بخشي از آن آيههاي متشابهات هستند، و اما آنان كسانيكه در دلهايشان كژي است براي فتنه انگيزي و تأويل و طلب نادرست به دنبال متشابهات مىافتند، و در حاليكه تأويل درست آنها را جز خدا(كسي) نمىداند، و راسخان و ثابت قدمان در علم مىگويند: ما به همه آنها ايمان داريم، همه(آن از محكمات و متشابهات) از سوي پروردگار ماست و جز خردمندان متذكر نمىشوند. پروردگارا! دلهاي ما را پس از آنكه ما را هدايت كردي (از راه حق منحرف) مگردان، و به ما از نزدِ خود بخششي ارزاني دار، به راستي (كه) بخشنده تويي. پروردگارا! بىشك تو گردآورنده مردم در روزي هستي كه شكي در (وقوع) آن نيست، بىگمان خداوند وعده (خود) را خلاف نمىكند».
بار خدايا! حق را به ما نشان ده، و پيروي از آن را به ما عطا فرما، و باطل را به نشان ده و ما را از آن دور فرما.
براي اين كلمه اگر بطور صادقانه و راستي و اخلاص گفته شود، و به مستلزمات و واجبات آن ظاهراً و باطناً عمل شود، آثار و نتيجههاي خوب و پسنديدهای بر فرد و جامعه خواهد داشت، كه مهمترين آنها عبارتند از:
1 ـ وحدت مسلمانان كه نتيجه آن حصول قدرت و قوت مسلمانان و پيروزي آنها بر دشمنان اسلام خواهد بود، چون دين و عقيده آنها يكي است، خداوند مىفرمايد: ﴿وَٱعۡتَصِمُواْ بِحَبۡلِ ٱللَّهِ جَمِيعٗا وَلَا تَفَرَّقُوا﴾ [آلعمران: 103].
«و همگي به ريسمان خدا چنگ زنيد و پراكنده نشويد».
و همچنين مىفرمايد: ﴿...هُوَ ٱلَّذِيٓ أَيَّدَكَ بِنَصۡرِهِۦ وَبِٱلۡمُؤۡمِنِينَ ٦٢ وَأَلَّفَ بَيۡنَ قُلُوبِهِمۡۚ لَوۡ أَنفَقۡتَ مَا فِي ٱلۡأَرۡضِ جَمِيعٗا مَّآ أَلَّفۡتَ بَيۡنَ قُلُوبِهِمۡ وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ أَلَّفَ بَيۡنَهُمۡۚ إِنَّهُۥ عَزِيزٌ حَكِيمٞ ٦٣﴾ [الأنفال: 62-63].
«اوست كه با ياري دادنش و با مؤمنان به تو توان داد. و بين دلهاي آنان اُلفت داد، اگر هر آنچه را كه در زمين است، همگي خرج مىكردي، نمىتوانستي بين دلهايشان اُلفت دهي، ولي خداوند بين آنان اُلفت داد، بىگمان او پيروزمندِ فرزانه است».
و اختلاف در عقيده باعث تفرقه و جنگ و ستيز خواهد شد، چنانكه خداوند مىفرمايد: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ فَرَّقُواْ دِينَهُمۡ وَكَانُواْ شِيَعٗا لَّسۡتَ مِنۡهُمۡ فِي شَيۡءٍ﴾ [الأنعام: 159].
«آنان كه دين خود را بخش بخش كردند و گروه گروه شدند تو را با كارِ آنان كاري(ومسؤوليتي) نيست».
و همچنين مىفرمايد﴿فَتَقَطَّعُوٓاْ أَمۡرَهُم بَيۡنَهُمۡ زُبُرٗاۖ كُلُّ حِزۡبِۢ بِمَا لَدَيۡهِمۡ فَرِحُونَ ٥٣﴾ [المؤمنون: 53].
«ولي درميانِ خود كار و بارشان را دستخوشِ تفرقه و اختلاف كردند، هر گروهي به آنچه نزد خود دارند، شادمانند».
پس مردم را به وحدت نمىكشاند مگر عقيده ايمان و توحيدي كه مدلول لا إله إلاَّ الله را در بر دارد، و توجه شود به حال اعراب قبل و بعد از اسلام كه چگونه بودند.
2 ـ امن و امان و آسايش در جامعه توحيدي كه به موجبات كلمه لا إله إلاَّ الله عمل مىكند، چون هر فردي از آن جامعه هر چه خدا حلال كرده را مىگيرد، و هر چه خدا آنرا حرام نموده ترك مىكند، واكنش با عقيدهای كه در درون اوست، و به همين سبب از تجاوز و ظلم و ستم و دشمنى دست بر مىدارد، و به جاي اينها كمك و همكاري و محبت و پشتيباني، به خاطر خدا و ايمان به او خواهد بود، چنانكه خداوند مىفرمايد: ﴿إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ إِخۡوَة﴾ [الحجرات: 10].
«جز اين نيست كه مؤمنان برادرند».
اين را بطور آشكارا در حال اعرابي كه قبل از اسلام، و بعد از اسلام بودند پيدا و هويداست، چون قبل از اسلام با هم دشمني داشتند و از همديگر متنفر بودند، و به غارت و جنگ افتخار مىكردند، ولي وقتي به عقيدهء توحيد روي آوردند، با هم برادر و دوست شدند، چنانكه خداوند مىفرمايد: ﴿مُّحَمَّدٞ رَّسُولُ ٱللَّهِۚ وَٱلَّذِينَ مَعَهُۥٓ أَشِدَّآءُ عَلَى ٱلۡكُفَّارِ رُحَمَآءُ بَيۡنَهُمۡ﴾ [الفتح: 29].
«محمد ص رسولِ خداست و كسانىكه با اويند بر كافران سختگير و درميانِ خود مهربانند».
و همچنين مىفرمايد: ﴿وَٱذۡكُرُواْ نِعۡمَتَ ٱللَّهِ عَلَيۡكُمۡ إِذۡ كُنتُمۡ أَعۡدَآءٗ فَأَلَّفَ بَيۡنَ قُلُوبِكُمۡ فَأَصۡبَحۡتُم بِنِعۡمَتِهِۦٓ إِخۡوَٰنٗا﴾ [آلعمران: 103].
«و نعمت خدا را بر خود ياد كنيد، كه دشمنان (همديگر) بوديد، آنگاه بين دلهاي شما اُلفت داد، آنگاه به (فضل و) نعمت او (با يكديگر) دوست شديد».
3 ـ تحقق يافتن قدرت مسلمانان و حكمفرمائي آنان بر روي كرهء زمين و برتري دينشان و پايداري مقابل مبادئ و افكار مخالف اسلام، چنانكه خداوند مىفرمايد: ﴿وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمۡ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَيَسۡتَخۡلِفَنَّهُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ كَمَا ٱسۡتَخۡلَفَ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمۡ دِينَهُمُ ٱلَّذِي ٱرۡتَضَىٰ لَهُمۡ وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّنۢ بَعۡدِ خَوۡفِهِمۡ أَمۡنٗاۚ يَعۡبُدُونَنِي لَا يُشۡرِكُونَ بِي شَيۡٔٗاۚ وَمَن كَفَرَ بَعۡدَ ذَٰلِكَ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ ٥٥﴾ [النور: 55].
«خداوند به كسانىكه از شما كه ايمان آوردهاند و كارهاي شايسته كردهاند، وعده دادهاست كه بىشك آنان را در اين سرزمين جانشين سازد، چنانكه كساني را كه پيش از آنان بودند، جانشين ساخت، و(آن) دينشان را كه برايشان پسنديده است برايشان استوار دارد و برايشان پس از بيم شان ايمني را جايگزين كند، (چرا كه) مرا پرستش مىكنند و چيزي را با من شريك نمىسازند، و كسانىكه پس از اين ناسپاسي كنند، اينانند كه فاسقند».
پس خداوند حصول اين مقصودهاي عظيم به عبادت خود كه هيچ شريكي ندارد مرتبط ساخته است، و اين همان مقتضاي لا إله إلاَّ الله است.
4 ـ تحقق يافتن آرامش روحي و رواني و استقرار ذهني براي كسىكه لا إله إلاَّ الله بگويد، و به مقتضاي آن عمل كند، چون يك خدا را مىپرستد، و خواسته او را مىداند، پس كاري انجام مىدهد كه او را راضي و خشنود سازد، و از غضب او اجتناب مىورزد، به خلاف كسىكه خدايان بسياري را مىپرستد، و هر يك از اين خدايان چيزي خاصي مىخواهد، و تدبير خاصي دارد كه از خداي ديگر مختلف است، چنانكه خداوند مىفرمايد: ﴿ءَأَرۡبَابٞ مُّتَفَرِّقُونَ خَيۡرٌ أَمِ ٱللَّهُ ٱلۡوَٰحِدُ ٱلۡقَهَّارُ﴾ [یوسف: 39].
«آيا خدايان پراكنده بهتراند يا خداوند يكتاي قهّار».
و همچنين مىفرمايد: ﴿ضَرَبَ ٱللَّهُ مَثَلٗا رَّجُلٗا فِيهِ شُرَكَآءُ مُتَشَٰكِسُونَ وَرَجُلٗا سَلَمٗا لِّرَجُلٍ هَلۡ يَسۡتَوِيَانِ مَثَلًا﴾ [الزمر: 29].
«خداوند مثلي مىزند از بردهای كه در (بردگي) او شريكانِ مختلف سهم دارند، و بردهای كه تنها براي شخصي باشد، آيا (اين دو) در وصف برابرند».
امام ابن القيم مىگويد: خداوند اين ضرب المثل را براي مشركان و موحدان آورده است، پس مشرك مانند بردهای است كه مالك و أرباب او گروهي هستند كه با هم اختلاف، و نيز اخلاق بدي دارند، پس مشرك وقتي خدايان بسياري را مىپرستيد به بردهای شبيه داده شده كه گروهي كه با هم اختلاف دارند ارباب او هستند، و نمىتواند رضا و خشنودي همه آنها را برآورده كند.
و موحد وقتي فقط يك خدا را مىپرستيد به بردهای كه فقط ارباب او يك نفر است شبيه داده شده است، كه همه خواستهها و مقصود او، و راه خشنودي او را مىداند، و او از دعوا و اختلاف اربابها در امان است، بلكه او بدون هيچ ستيزه فقط ملك يك نفر است، و ارباب او به او رحمت و شفقت و نيكى كرده و مصالح و آسايش او را مىخواهد، آيا اين دو برده با هم مساوي هستند؟ [إعلام الموقعين 1/187].
5 ـ حاصل شدن عظمت و برتري براي كسانىكه اهل لا إله إلاَّ الله هستند در دنيا و آخرت، چنانكه خداوند مىفرمايد: ﴿حُنَفَآءَ لِلَّهِ غَيۡرَ مُشۡرِكِينَ بِهِۦۚ وَمَن يُشۡرِكۡ بِٱللَّهِ فَكَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ ٱلسَّمَآءِ فَتَخۡطَفُهُ ٱلطَّيۡرُ أَوۡ تَهۡوِي بِهِ ٱلرِّيحُ فِي مَكَانٖ سَحِيقٖ ٣١﴾ [الحج: 31].
«درحالىكه براي خداوند پاكدينِ غيرِ مشرك به او باشيد، و هركس كه به خداوند شرك آورد، گويیكه از آسمان فرو افتاده، آنگاه مرغان(مرده خوار) او را ربودهاند، يا باد او را به جايي دور افكنده است».
آيه اين را مىرساند كه توحيد و يگانگي، عزّت و برتري است، و شرك فرود آمدن و پستي و ذلت و خواري است.
علامه ابن القيم رحمت الله عليه مىگويد: ايمان و توحيد در علو و وسعت و شرافت را به آسماني كه محل فرود و صعود او است شباهت داده است، پس از آسمان به زمين فرود آمده و روحش به سوي آن بالا خواهد رفت.
و ترك كننده ايمان و توحيد را به پرتاب شده از آسمان بهسوي پايين از نظر تنگي شديد و دردهاي انبوه شباهت دادهاست.
و پرندهای كه اعضاي او ربوده شده و پاره شده، به شيطاني كه خداوند او را فرستاده و او را گناهكار و ناراحت و آشفته كرده بسوي هلاكت مىبرد، و طوفاني كه او را به جاي خيلي دور انداخته، به سبب هوا و هوسي كه در خود داشته، به اين سبب او را به پايينترين مكان و دور از آسمان انداخته است. [إعلام الموقعين 180].
6 ـ حرمت جان و مال و ناموس او، چنانكه رسول خدا ص مىفرمايد: «أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ النَّاسَ حَتَّى يَقُولُوا لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَأَنِّى رَسُولُ اللَّهِ فَإِذَا قَالُوهَا عَصَمُوا مِنِّى دِمَاءَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ إِلاَّ بِحَقِّهَا» [البخاري].
و (بحقها) يعني: اگر آنرا گفتند ولي از واجبات آن امتناع ورزيدند، و آنهم توحيد و دوري از شرك و انجام اركان اسلام، جان و مالشان معصوم نخواهد بود، بلكه كشته مىشوند و اموالشان به غنيمت گرفته مىشود، چنانكه رسول الله ص و خلفاي او چنين كردند.
در پايان براي اين كلمه آثار و نتايج عظيم و بزرگي بر فرد و جامعه در عبادات و معاملات خريد وفروش و آداب و اخلاق و غيره وجود دارد.
وبالله التوفيق، وصلى الله وسلم على نبينا محمد وآله وصحبه أجمعين.
در تاريخ: 2/1/1415ﻫ ترجمه آن به پايان رسيد.