الوصف
كتاب باللغة الفارسية، عبارة عن مجموعة من الأدعية القرآنية، وأدعية الرسول - صلى الله عليه وسلم -، وشرح لأسماء وصفات الله - عز وجل -.
(مجموعه أذکار و دعاهای قرآنی و نبوی ج و أسماء الله أ)
إِنَّ الْحَمْدَ لِلَّهِ، نَسْتَعِينُهُ وَنَسْتَغْفِرُهُ وَنَعُوذُ بِهِ مِنْ شُرُورِ أَنْفُسِنَا مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَلاَ مُضِلَّ لَهُ وَمَنْ يُضْلِلْ فَلاَ هَادِىَ لَهُ وَأَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ ٱلَّذِي تَسَآءَلُونَ بِهِۦ وَٱلۡأَرۡحَامَۚ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَلَيۡكُمۡ رَقِيبٗا﴾ [النساء: 1]. ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِۦ وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنتُم مُّسۡلِمُونَ١٠٢﴾ [آل عمران:102]. ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَقُولُواْ قَوۡلٗا سَدِيدٗا٧٠ يُصۡلِحۡ لَكُمۡ أَعۡمَٰلَكُمۡ وَيَغۡفِرۡ لَكُمۡ ذُنُوبَكُمۡۗ وَمَن يُطِعِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ فَقَدۡ فَازَ فَوۡزًا عَظِيمًا٧١﴾ [الأحزاب: 70-71].
امّا بعد، کتاب حاضر مجموعهای از أذکار و دعاهای قرآنی و نبوی ج و أسماء و صفات اللهأ است که در برگیرندۀ سه فصل میباشد:
فصل اوّل: دعاهای قرآنی استخراج شده از قرآن کریم. دعاهای قرآنی با وجود فضیلت والای آنها که کلام خداوند متعال و آموزشی جامع از طرف ایشان میباشند، در اوج فصاحت و شیوایی، نمادی راستین از توحید و ایمان میباشند. این دعاها والاترین و زیباترین نوع دعا و نیایش با پروردگار میباشند، به گونهای که زیبایی نیایش با زیبایی آنها، اوج زیبایی را خواهد داشت.
در جمعآوری دعاهای قرآنی سعی گردیده است که سیاق و گویندۀ دعاها و فضیلت آنها از دیدگاه قرآن مجید بیان گردد. البته دعاها با چنین وصفی، جامعیِّت و شمولیّت درخشش خود را نشان میدهند که تمسّک به آنها در هر حال و نیازی اسوهای ناب میباشد تا در پرتو آن انسان نیاز و خواست خود را از پروردگارش بخواهد[1].
فصل دوّم: أذکار و دعاهای نبوی ج است که بیانی مستقیم از مناجات أشرفِ مخلوقات ج با ربِّ مخلوقاتأ میباشد. بدون شک دعاهای پیامبر ج از جامعیّت کامل و خاص و سلامتی زیاد و نیز از منزلت و جایگاه خاصی برخوردارند، بدین خاطر ایشان ج بر تکرار آنها مواظبت داشته و حتّی در مواردی بر آموزش آنها به اصحابشش تأکید زیادی کردهاند و آنها نیز در حفظ و عمل بدانها حریص بوده و آن را به قسمتی از زندگی خود تبدیل کردهاند. این أذکار و دعاها نمادی متین در ارتباط با خداوندأ در احوال و اوقات مختلفاند که بندۀ مؤمن در پناه آنها تلألؤ ایمان را در آسمان وجود خود خواهد دید و با دلی سرشار از ایمان و یاد خداوند خارِ اضطراب از عمق جان کنده و آرامش با عطر جاودانه از راه میرسد.
در فصل مربوط به أذکار و دعاهای نبوی ج سعی بر آن بوده تا این أذکار از زوایای مختلف زندگی پیامبر عظیم الشأن ج انتخاب شوند و در عین حال اطمینان و یقین کامل در صحّت سند آنها حاصل گردد[2]. همچنین به فضیلت أذکار و احکام فقهی برخی از آنها به استناد احادیث مربوطه اشاره شده است.
این دو فصل به بیان دعا و نیایشی میپردازند که به وسیلۀ آنها بندگی خداوندأ نشان داده میشود؛ چراکه دعا بزرگترین، نابترین، زیباترین، محبوبترین، پاکترین و برترین عبادتهاست. دعا وسیلهای آسان و راحت و همیشه در دسترس برای رفع سختیها و کسب نیازهاست. دعا وسیلهای برای کسب محبّت خداوند و تقرّب جستن به آستان قدس اوست. دعا آنقدر در نزد خداوند متعال والاست که عذاب را با آن بر میدارد حتّی اگر وقوعش نزدیک و محقّق باشد و آنقدر مهم است که ترک آن، موجب غضب خداوند را فراهم میکند. با دقّت و توجّه به این دعاها، این امر استنباط میگردد که نیاز و خواست زوایای مختلفی از زندگی بشر در هر حال و مقام نهفته است که با تمسّک به آنها ارتباط با خداوندأ در اوج خود قرار میگیرد به گونهای که رفع هر سختی و کسب هر نیازی با این أذکار و دعاهای ناب از خداوندأ خواسته میشود.
فصل سوّم: أسماء و صفات اللهأ میباشد که در آن به بیان و شرح أسماء و صفات الله و نیز بهرۀ مؤمن از آن به صورت مختصر و مفید پرداخته شده است تا به وسیلۀ آنها انسان در مسیر عبودیّت قرار گیرد؛ چرا که بدون شناخت نامهای نیک خداوند و صفات ویأ که مدلول نامهای وی میباشند[3]، گام نهادن در این مسیر ناممکن است. انسان با شناخت آنها موضعگیری درونی خود را با آنها تنظیم میکند تا در مقام بندگی پروردگارأ قرار گیرد، و در پرتو أسماء حسنی و تجلّی و تأثیر آنها، انسان تربیت و تزکیۀ مطلوب و لازم را پیدا خواهد کرد، البته این موقعی رخ میدهد که تمامی أسماء حُسنی، هرکدام در بخش و زاویهای از وجود انسان تأثیر لازم را گذاشته و خصلت لاینفک وجود وی شده باشند.
أذکار و دعاهای قرآنی و نبوی ج و أسماء و صفات اللهأ علاوه بر اینکه زوایای مختلفی از زندگی را در برمیگیرند و هرکدام به نوعی مسیر عبادت و بندگی را مشخص میکنند، در واقع پناهگاهی أمن و راستین از شیاطین إنس و جن و تفکّرات سقیم و راههای کج و ناهموار و ناهمگون و ناگوار و نادرست و ناروا میباشند و با دلبستگی و همراهی با این دعاها و شناخت صحیح از نامهای خداوندأ، انسان علاوه بر اینکه ثواب زیاد و مقام خاص در دنیا و عُقبی شاملش میگردد، بلکه باعث میشود انسان تابعِ محض خداوندأ شود و خود را محتاجِ مطلق رحمت وی بداند تا در پرتو آنها در مسیر رشد و شکوفائی قرار گیرد و هدف از آفرینش خود که فقط عبادت و بندگی برای خداوندأ میباشد را دریابد.
در این حال سرور و آرامشِ درون و روان برایش حاصل میگردد و دل از پژمردگی و سستی و افسردگی و نفاق و بیهویّتی و سردرگمی نجات پیدا میکند. این دعاها و أذکار و أسماء و صفات اللهأ پل ارتباطی انسان با خداوندأ هستند که انسان در راستای آنها شور و شعف و خوشبختی و مسیری را درمییابد که به واقع گمشدۀ انسان امروزیست.
یونس یزدانپرست
19تیر1392 هـ.ش
1رمضان1434 هـ.ق
إنَّ الحمد لله، نحمده ونستعینه ونستغفره ونعوذ بالله من شرور أنفسنا ومن سیئات أعمالنا، من یهده الله فلا مضلَّ له ومن یضلل فلا هادي له ونشهد أن لا إله إلّا الله ونشهد أنَّ محمّداً عبده ورسوله.
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ ٱتَّقُواْ رَبَّكُمُ ٱلَّذِي خَلَقَكُم مِّن نَّفۡسٖ وَٰحِدَةٖ وَخَلَقَ مِنۡهَا زَوۡجَهَا وَبَثَّ مِنۡهُمَا رِجَالٗا كَثِيرٗا وَنِسَآءٗۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ ٱلَّذِي تَسَآءَلُونَ بِهِۦ وَٱلۡأَرۡحَامَۚ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَلَيۡكُمۡ رَقِيبٗا١﴾ [النساء: 1].
زندگی در این دنیا بدون اطاعت خداوندأ و پیروی از فرامینش جز بازی و سرگرمی نیست. و براستی که جز یاد ویﻷ نمیتواند آرامش را به مؤمنان و بندگان حقیقی وی برساند.
از طرفی ذکر و تقدیس ذات مقدسش نیاز به شناخت و درکی بزرگ از بزرگی و عظمت وی داشته که جز خود ویأ و رسول الله ج چه کسی میتواند بهتر آن را به ما معرفی نماید؟
و چه بهتر که بندگان خداوندﻷ، أذکار و دعاهایی را بگویند که خداوندأ و رسول الله ج فرمودهاند. و آیا غیر از این بوده که ایشان ج بهتر از هر کسی آگاه به عظمت و درک جمال و جبروت الله سبحانه وتعالی بوده و بهتر میدانسته که چگونه با وی سخن بگوید و وی را تقدیس و تمجید نماید؟
لذا با تکیه بر خداوندأ تصمیم به بررسی احادیث و أذکار کتابِ «پناهگاه مؤمن» شدم و امید است که باری تعالی مرا در این امر موفّق گرداند. آمین یا ربّ العالمین.
البته قبل از آن که وارد بحث گردیم باید به چند نکته در مورد تحقیق و تخریج احادیث اشاره گردد و این که:
1- در تخریج احادیث کتاب، چنانچه آن حدیث در یکی از صحیحین (بخاری و مسلم) آمده باشد ما به طُرق آن، فقط در کتب سته (بخاری، مسلم، ابوداود، ترمذی، نسایی، ابن ماجه) اشاره کردهایم مگر اینکه اسنادش (هرچند در صحیحین بوده) خلل یا مشکلی داشته باشد که به تحقیق آن هم پرداخته شده است؛ اما اگر روایت در صحیحین نباشد سعی خود را کردهایم تا به تمامی طرق آن در کتب حدیثی و رجالی اشاره کنیم.
2- در نقد و بررسی رجال روایات، اگر رجالی، جزء «رجال صحیحین» بوده به آن اشاره کرده و اگر مترجم در تهذیب التهذیب اثر امام ابن حجر عسقلانی (رحمه الله تعالی) باشد به آن هم اشاره کردهایم مگر اینکه جرحی بر آن شده باشد که ما هم به نقد و بررسی رجالی آن پرداخته و در پایان، نظر منصفانه را برایش بیان نمودهایم. البته به جز صحابهش که اگر «رجال صحیح بخاری و مسلم» هم نبوده باشند، به دلیل جایگاه و منزلتشان، و اینکه تماماً عدول هستند، نیازی به این نبوده که بگوییم «ثقه» و یا «رجال صحیحین» هستند.
3- باید توجه داشت که برای آدرس دادن به احادیث و صفحات از حرف (ش) به معنی شماره حدیث، و از حرف (ص) به معنی شماره صفحه و از حرف (ج) به معنی جلد استفاده کردهایم.
4- همچنین به دلیل ترک تطویل، تحقیق و تخریج أذکار به صورت کامل، در ضمیمۀ کتاب آورده شده است و در متن اصلی کتاب فقط به (صحّت و ضعف) آنان اشاره گردیده است. که البته برای ترک تطویل، احادیث ضعیف هم خارج گردیدهاند.
و در آخر از خداوندأ هم در خواست داریم که به بنده و همۀ مسلمین توفیق عنایت فرماید تا بتوانیم بدون تعصّب به بررسی حقیقت بپردازیم و دیگران را هم به نظر حق راهنمایی کنیم و ما را امام متقیان قرار دهد و این دعا را از ما قبول فرماید:
﴿رَبَّنَا هَبۡ لَنَا مِنۡ أَزۡوَٰجِنَا وَذُرِّيَّٰتِنَا قُرَّةَ أَعۡيُنٖ وَٱجۡعَلۡنَا لِلۡمُتَّقِينَ إِمَامًا﴾ [الفرقان: 74].
و امید است پدر و مادر و استادان و سایر مؤمنان را در روز قیامت مورد مغفرت خویش قرار دهد و در جنّات فردوس منزل نماید.
آمين يا ربّ العالـمين ويا أرحم الراحمين ويا أكرم الأكرمين
د. سید زکریا حسینی. 14/3/1392 هـ.
بسم الله الرحمن الرحیم
1- ﴿ٱهۡدِنَا ٱلصِّرَٰطَ ٱلۡمُسۡتَقِيمَ٦ صِرَٰطَ ٱلَّذِينَ أَنۡعَمۡتَ عَلَيۡهِمۡ غَيۡرِ ٱلۡمَغۡضُوبِ عَلَيۡهِمۡ وَلَا ٱلضَّآلِّينَ٧﴾ [الفاتحة: 6-7].
«ما را به راه راست راهنمائی فرما. راه کسانی که بدانان نعمت دادهای؛ نه راه آنان که بر ایشان خشمگرفتهای، و نه راه گمراهان و سرگشتگان».
این دعا شاهراه بندگی میباشد که انسان باید همیشه و در همه حال هدایت و کامیابی را از خداوند خواهان باشد. این دعاها نصف سورۀ حمد را تشکیل میدهند. و در آن انسان همزمان برای خود و مؤمنان دعا میکند و اظهار عجز و نیاز میکند که بارالها به هدایتت بس نیازمندم[4]. اینها دعاهایی هستند که مسلمان باید در هر نمازش آن را از خداوند طلب کند و مناجاتی بین بنده و پروردگارش است که برترین، نابترین، بزرگترین و زیباترین نعمت و نیاز انسان یعنی؛ هدایت به راه راست؛ راه خوشبختانِ سرافراز نه راه بدبختانی که خداوند از آنها خشمگرفته و نه راهِ گمراهان از خداوند خواسته میشود[5].
2- ﴿رَبِّ ٱجۡعَلۡ هَٰذَا بَلَدًا ءَامِنٗا وَٱرۡزُقۡ أَهۡلَهُۥ مِنَ ٱلثَّمَرَٰتِ مَنۡ ءَامَنَ مِنۡهُم بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ﴾ [البقرة: 126].
«خدای من! این (سرزمین) را شهر پر امن و امانی گردان، و اهل آن را -کسانی که از ایشان به خدا و روز بازپسین ایمان آورده باشند- از میوههای (گوناگونی که در آن پرورده شود یا بدان آورده شود، و دیگر خیرات و برکات زمین) روزیشان رسان و بهرهمندشان گردان».
ابراهیم خلیل عليه السلام این دعا را برای اهالی مکّه خواند و اُسوهای است که هر مسلمانی برای هر دیار و شهری میتواند بخواند و مصداق این دعا مؤمنانی خواهند بود که سر تسلیم بر آستان قدس الهی نهادهاند[6].
3- ﴿رَبَّنَا تَقَبَّلۡ مِنَّآۖ إِنَّكَ أَنتَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡعَلِيمُ١٢٧ رَبَّنَا وَٱجۡعَلۡنَا مُسۡلِمَيۡنِ لَكَ وَمِن ذُرِّيَّتِنَآ أُمَّةٗ مُّسۡلِمَةٗ لَّكَ وَأَرِنَا مَنَاسِكَنَا وَتُبۡ عَلَيۡنَآۖ إِنَّكَ أَنتَ ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِيمُ١٢٨ رَبَّنَا وَٱبۡعَثۡ فِيهِمۡ رَسُولٗا مِّنۡهُمۡ يَتۡلُواْ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتِكَ وَيُعَلِّمُهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحِكۡمَةَ وَيُزَكِّيهِمۡۖ إِنَّكَ أَنتَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ١٢٩﴾ [البقرة: 127-129].
«ای پروردگار ما! (این عمل را) از ما بپذیر، بیگمان تو شنوا و دانا (به گفتار و نیات ما) هستی. ای پروردگار ما! چنان کن که ما دو نفر مخلص و منقاد (فرمان) تو باشیم، و از فرزندان ما ملّت و جماعتی پدید آور که تسلیم (فرمان و خاضع) تو باشند، و طرز عبادات خویش را (در کعبه و اطراف آن) به ما نشان بده و (اگر نسیان و لغزشی از ما سر زد) بر ما ببخشای، بیگمان تو بس توبهپذیر و مهربانی. ای پروردگار ما! در میان آنان پیغمبری از خودشان برانگیز تا آیات تو را بر ایشان فرو خواند و کتاب (قرآن) و حکمت (اسرار شریعت و مقاصد آن) را بدیشان بیاموزد و آنان را (از شرک و اخلاق ناپسند) پاکیزه نماید، بیگمان تو عزیزی و حکیمی».
ابراهیم و اسماعیل -علیهما الصلاة والسّلام- آنگاه که پایههای خانۀ کعبه را بالا میبردند در اثنای آن دست دعا به سوی خدا برداشته و این دعا را میخواندند و این اسوهای برای هر عملکنندۀ خیرات میباشد که قبولی عملش را از خدا بخواهد و خواهان ذریّهای نیک و مغفرت الهی باشد[7].
4- ﴿إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّآ إِلَيۡهِ رَٰجِعُونَ﴾ [البقرة: 156].
«ما از آنِ خدائیم و به سوی او باز میگردیم».
مسلمان مصیبتزده با تمام وجودش خاضعانه در برابر درگاه الهی این دعا را میخواند که سرانجامِ او و هر چیزی به دست خالق یکتاست و بازگشت به سوی اوست و در این هنگام خداوند به این بندۀ شکرگزار و راضی به تقدیرش الطاف، رحمت، احسان و مغفرت خود را ارزانی میبخشد و مُهر هدایت یافته را بر او میزند[8].
5- ﴿رَبَّنَآ ءَاتِنَا فِي ٱلدُّنۡيَا حَسَنَةٗ وَفِي ٱلۡأٓخِرَةِ حَسَنَةٗ وَقِنَا عَذَابَ ٱلنَّارِ﴾ [البقرة: 201].
«پروردگارا! در دنیا به ما نیکی رسان و در آخرت نیز به ما نیکی عطاء فرما و ما را از عذاب آتش (دوزخ محفوظ) نگاهدار».
مؤمنان، خواهان نیکی و خیر در دنیا و عقبی هستند و فقط خواهان دنیا نیستند و در پی خوشبختی هردو سرایند و خداوندأ آنها را در هردو جهان از کردۀ خود سودمند میسازد و سعادت دارَین نصیبشان خواهد کرد. این دعا ندایی برای این مُراد است[9]. أنسس روایت نموده بیشترین دعای پیامبر ج دعای مذکور بوده است[10].
6- ﴿رَبَّنَآ أَفۡرِغۡ عَلَيۡنَا صَبۡرٗا وَثَبِّتۡ أَقۡدَامَنَا وَٱنصُرۡنَا عَلَى ٱلۡقَوۡمِ ٱلۡكَٰفِرِينَ﴾ [البقرة:250].
«پروردگارا! (بر دلهایمان آب) صبر و شکیبائی بریز و گامهایمان را ثابت و استوار بدار و ما را بر جمعیت کافران پیروز گردان».
این دعای طالوت عليه السلام و لشکریان وی است هنگامی که در برابر جالوت و سپاهیان او قرار گرفتند که به فرمان خدا ایشان را مغلوب کردند و فراری دادند[11].
7- ﴿غُفۡرَانَكَ رَبَّنَا وَإِلَيۡكَ ٱلۡمَصِيرُ﴾ [البقرة: 285].
«پروردگارا! آمرزش تو را خواهانیم، و بازگشت به سوی تو است».
این دعای پیامبر ج و مؤمنانیست که سر تسلیم بر فرامین الهی نهادهاند.
8- ﴿رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذۡنَآ إِن نَّسِينَآ أَوۡ أَخۡطَأۡنَاۚ رَبَّنَا وَلَا تَحۡمِلۡ عَلَيۡنَآ إِصۡرٗا كَمَا حَمَلۡتَهُۥ عَلَى ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِنَاۚ رَبَّنَا وَلَا تُحَمِّلۡنَا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِۦۖ وَٱعۡفُ عَنَّا وَٱغۡفِرۡ لَنَا وَٱرۡحَمۡنَآۚ أَنتَ مَوۡلَىٰنَا فَٱنصُرۡنَا عَلَى ٱلۡقَوۡمِ ٱلۡكَٰفِرِينَ﴾ [البقرة: 286].
«پروردگارا! اگر ما فراموش کردیم یا به خطا رفتیم، ما را (بدان) مگیر (و مورد مؤاخذه و پرس و جو قرار مده)، پروردگارا! بار سنگین (تکالیف دشوار) را بر (دوش) ما مگذار آن چنان که (به خاطر گناه و طغیان) بر (دوش) کسانی که پیش از ما بودند گذاشتی. پروردگارا! آنچه را که یارای آن را نداریم بر ما بار مکن (و ما را به بلاها و محنتها گرفتار مساز) و از ما درگذر و (قلم عفو بر گناهانمان کش) و ما را ببخشای و به ما رحم فرمای. تو یاور و سرور مائی، پس ما را بر جمعیت کافران پیروز گردان»[12].
9- ﴿رَبَّنَا لَا تُزِغۡ قُلُوبَنَا بَعۡدَ إِذۡ هَدَيۡتَنَا وَهَبۡ لَنَا مِن لَّدُنكَ رَحۡمَةًۚ إِنَّكَ أَنتَ ٱلۡوَهَّابُ٨﴾ [آل عمران: 8].
«پروردگارا! دلهای ما را (از راه حق و ایمان) منحرف مگردان بعد از آن که ما را (حلاوت هدایت چشانده و به سوی حقیقت) رهنمود نمودهای، و از جانب خود رحمتی به ما عطاء کن. بیگمان بخشایشگر توئی تو»[13].
10- ﴿رَبَّنَآ إِنَّكَ جَامِعُ ٱلنَّاسِ لِيَوۡمٖ لَّا رَيۡبَ فِيهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُخۡلِفُ ٱلۡمِيعَادَ٩﴾ [آلعمران:9].
«پروردگارا! تو مردمان را در روزی که تردیدی در آن نیست جمع خواهی کرد (تا همگان را در برابر کارشان پاداش دهی و بدین امر وعده دادهای و) بیگمان خدا خلاف وعده نمیکند».
این دو دعای مذکو، دعای خردمندانیست که همیشه خواهان بر حق بودن و بر حق ماندند و هیچ شکی در روز رستاخیز ندارند.
11- ﴿رَبَّنَآ إِنَّنَآ ءَامَنَّا فَٱغۡفِرۡ لَنَا ذُنُوبَنَا وَقِنَا عَذَابَ ٱلنَّارِ﴾ [آل عمران: 16].
«پرودگارا! ما ایمان آوردهایم، پس گناهان ما را ببخش و ما را از عذاب آتش (دوزخ) به دور دار».
این دعای کسانی است که دل آنان لبریز از ایمان گشته و همین ایمان را واسطهای بین خود و پروردگارشان میکنند که خداوند آنها را مورد عفو خود قرار دهد و از آتش دوزخ رهایی یابند.
12- ﴿قُلِ ٱللَّهُمَّ مَٰلِكَ ٱلۡمُلۡكِ تُؤۡتِي ٱلۡمُلۡكَ مَن تَشَآءُ وَتَنزِعُ ٱلۡمُلۡكَ مِمَّن تَشَآءُ وَتُعِزُّ مَن تَشَآءُ وَتُذِلُّ مَن تَشَآءُۖ بِيَدِكَ ٱلۡخَيۡرُۖ إِنَّكَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ٢٦ تُولِجُ ٱلَّيۡلَ فِي ٱلنَّهَارِ وَتُولِجُ ٱلنَّهَارَ فِي ٱلَّيۡلِۖ وَتُخۡرِجُ ٱلۡحَيَّ مِنَ ٱلۡمَيِّتِ وَتُخۡرِجُ ٱلۡمَيِّتَ مِنَ ٱلۡحَيِّۖ وَتَرۡزُقُ مَن تَشَآءُ بِغَيۡرِ حِسَابٖ٢٧﴾ [آل عمران: 26-27].
«بگو: پروردگارا! ای همه چیز از آن تو! تو هرکه را بخواهی حکومت و دارائی میبخشی و از هرکه بخواهی حکومت و دارائی را بازپس میگیری، و هر کس را بخواهی عزّت و قدرت میدهی و هرکس را بخواهی خوار میداری، خوبی در دست تو است و بیگمان تو بر هر چیزی توانائی. (بخشی از) شب را جزو روز میگردانی (و بدین سبب شبها کوتاه و روزها دراز میگردند) و (بخشی از) روز را جزو شب میگردانی (و لذا روزها کوتاه و شبها دراز میشوند) و زنده را از مرده پدید میآوری و مرده را از زنده، و به هر کس که بخواهی بدون حساب روزی میبخشی»[14].
13- ﴿رَبِّ إِنِّي نَذَرۡتُ لَكَ مَا فِي بَطۡنِي مُحَرَّرٗا فَتَقَبَّلۡ مِنِّيٓۖ إِنَّكَ أَنتَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡعَلِيمُ﴾ [آل عمران: 35].
«پروردگارا! من آنچه را در شکم دارم خالصانه نذر تو کردم. پس (آن را) از من بپذیر که تو شنوا و دانائی».
این دعای همسر عِمران است که فرزندش را نذر خدمت بیت المَقدِس کرد و نمادی از این است که انسان باید عبادتش را فقط و فقط برای خداوند عظیم و خاشعانه انجام دهد و از پروردگارش درخواست پذیرش کردارش را بنماید.
14- ﴿رَبِّ هَبۡ لِي مِن لَّدُنكَ ذُرِّيَّةٗ طَيِّبَةًۖ إِنَّكَ سَمِيعُ ٱلدُّعَآءِ﴾ [آل عمران: 38].
«پروردگارا! فرزند شایستهای از جانب خویش به من عطاء فرما، بیگمان تو شنوندۀ دعائی».
هنگامی که زکریا عليه السلام آن همه مرحمت و محبّت خدا را در حق مریم(علیهاالسّلام) دید، خاشعانه در عبادتگاه به پا خاست و رو به سوی آسمان کرد و دعای مذکور را خواند و با وجود اینکه پیر و همسرش نازا بود از رحمت بیکران الله نااُمید نبود و خواستهاش را با کسی که دعاها را میشنود مطرح کرد و چشم امید به رحمت خدا بست و خداوند نیز دعایش را اجابت فرمود[15].
15- ﴿رَبَّنَآ ءَامَنَّا بِمَآ أَنزَلۡتَ وَٱتَّبَعۡنَا ٱلرَّسُولَ فَٱكۡتُبۡنَا مَعَ ٱلشَّٰهِدِينَ٥٣﴾ [آلعمران:53].
«پروردگارا! ما بدانچه نازل فرمودهای ایمان آوردهایم و از پیغمبر پیروی نمودهایم، پس ما را از زمرۀ گواهان (بر تبلیغ پیغمبر) بنویس».
این دعای حواریون عیسی عليه السلام میباشد که با این دعا اعلام تسلیم شدن به فرامین خداوندأ و پیروی از فرستادهاش را اعلام نمودند.
16- ﴿رَبَّنَا ٱغۡفِرۡ لَنَا ذُنُوبَنَا وَإِسۡرَافَنَا فِيٓ أَمۡرِنَا وَثَبِّتۡ أَقۡدَامَنَا وَٱنصُرۡنَا عَلَى ٱلۡقَوۡمِ ٱلۡكَٰفِرِينَ﴾ [آل عمران: 147].
«پروردگارا! گناهانمان را ببخشای و از زیادهرویها و تندرویهایمان صرف نظر فرمای و گامهایمان را ثابت و استوار بدار و ما را بر گروه کافران پیروز بگردان».
مردان خدایی که به همراه پیامبران† در کارزار و جهاد شرکت میکردند و هرگز و در هیچ حالی حتّی در سختیها و ناراحتیها سستی و ضعف و زبونی به خود راه نمیدادند، پیوسته این دعا را خاشعانه میخواندند[16].
17- ﴿حَسۡبُنَا ٱللَّهُ وَنِعۡمَ ٱلۡوَكِيلُ﴾ [آل عمران: 173].
«خدا ما را بس و او بهترین حامی و سرپرست است».
این ذکر جوابیست برای کسانی که مردمان به مؤمنان گفتند: مردمان بر ضدّ شما گرد یکدیگر فراهم آمدهاند، پس از ایشان بترسید؛ ولی چنین تهدید و بیمی به هراسشان نینداخت؛ بلکه برعکس بر ایمان ایشان افزود و گفتند: خدا ما را بس و او بهترین حامی و سرپرست است. همچنین این ذکر روبرو شدن با دشمن و صاحب قدرت است[17].
18- ﴿رَبَّنَا مَا خَلَقۡتَ هَٰذَا بَٰطِلٗا سُبۡحَٰنَكَ فَقِنَا عَذَابَ ٱلنَّارِ١٩١ رَبَّنَآ إِنَّكَ مَن تُدۡخِلِ ٱلنَّارَ فَقَدۡ أَخۡزَيۡتَهُۥۖ وَمَا لِلظَّٰلِمِينَ مِنۡ أَنصَارٖ١٩٢ رَّبَّنَآ إِنَّنَا سَمِعۡنَا مُنَادِيٗا يُنَادِي لِلۡإِيمَٰنِ أَنۡ ءَامِنُواْ بِرَبِّكُمۡ فََٔامَنَّاۚ رَبَّنَا فَٱغۡفِرۡ لَنَا ذُنُوبَنَا وَكَفِّرۡ عَنَّا سَئَِّاتِنَا وَتَوَفَّنَا مَعَ ٱلۡأَبۡرَارِ١٩٣ رَبَّنَا وَءَاتِنَا مَا وَعَدتَّنَا عَلَىٰ رُسُلِكَ وَلَا تُخۡزِنَا يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِۖ إِنَّكَ لَا تُخۡلِفُ ٱلۡمِيعَادَ١٩٤﴾ [آل عمران: 191-194].
«پروردگارا! این (دستگاه شگفت کائنات) را بیهوده و عبث نیافریدهای؛ تو منزّه و پاکی، پس ما را از عذاب آتش (دوزخ) محفوظ دار. پروردگارا! بیگمان تو هرکه را (به خاطر اعمال زشتش) به آتش درآری، به راستی خوار و زبونش کردهای. و (اینان بر خود و دیگران ستم کردهاند و) ستمکاران را یاوری نیست. پروردگارا! ما از منادی (بزرگوار توحید، یعنی محمّد پسر عبدالله) شنیدیم که (مردم را) به ایمان به پروردگارشان میخواند و ما ایمان آوردیم (و ندای او را لبّیک گفتیم. اکنون که چنین است به سبب ایمانمان) پروردگارا! گناهانمان را بیامرز و بدیهایمان را بپوشان و ما را با نیکان بمیران. پروردگارا! آنچه را که بر پیغمبران خود (و به پاداش تصدیق ایشان و پیروی از آنان) به ما وعده دادهای، (از قبیل: پیروزی دنیا و نعمت آخرت) به ما عطاء کن، و در روز رستاخیز ما را (با درآوردن به دوزخ) خوار و زبون مگردان. بیگمان تو خلف وعده نخواهی کرد».
خردمندان ایستاده و نشسته و بر پهلوهایشان به مناجات مشغولند و دربارۀ آفرینش شگفتانگیز و دلهرهانگیز و اسرارآمیز آسمانها و زمین میاندیشند و نقشۀ دلربا و ساختار حیرتزای آن، شور و غوغائی در آنان برمیانگیزد، و به زبان حال و قال این دعاها را زمزمه میکنند[18].
19- ﴿رَبَّنَآ أَخۡرِجۡنَا مِنۡ هَٰذِهِ ٱلۡقَرۡيَةِ ٱلظَّالِمِ أَهۡلُهَا وَٱجۡعَل لَّنَا مِن لَّدُنكَ وَلِيّٗا وَٱجۡعَل لَّنَا مِن لَّدُنكَ نَصِيرًا﴾ [النساء: 75].
«پروردگارا! ما را از این شهر و دیاری که ساکنان آن (که با شرک و آزار مؤمنان و منعشان از بندگی الله) ستمکارند خارج ساز، و از جانب خود سرپرست و حمایتگری برای ما پدید آور، و از سوی خود یاوری برایمان قرار بده (تا ما را یاری کند و از دست ظالمان برهاند)».
این دعای مردان و زنان و کودکان درمانده و بیچارهای است که ظلم حاکمان و مزدورانشان آنها را آزار داده و مورد هتک قرار میدهد[19].
20- ﴿رَبِّ إِنِّي لَآ أَمۡلِكُ إِلَّا نَفۡسِي وَأَخِيۖ فَٱفۡرُقۡ بَيۡنَنَا وَبَيۡنَ ٱلۡقَوۡمِ ٱلۡفَٰسِقِينَ﴾ [المائدة: 25].
«پروردگارا! من تنها اختیار خود و برادرم (هارون) را دارم؛ میان من و این قوم ستمپیشه، (با عدالت خداوندی خود) داوری کن».
موسی عليه السلام در حالی که افراد فاسق از پیکار در راه خدا استنکاف کردند و حاضر نشدند به سرزمین مقدّس وارد شوند، این ندا را در بارگاه الهی زمزمه کرد. هر مسلمانی میتواند با ابراز ﴿فَٱفۡرُقۡ بَيۡنَنَا وَبَيۡنَ ٱلۡقَوۡمِ ٱلۡفَٰسِقِينَ﴾ خواهان قضاوت بین خود و افراد فاسق باشد.
21- ﴿رَبَّنَآ ءَامَنَّا فَٱكۡتُبۡنَا مَعَ ٱلشَّٰهِدِينَ﴾ [المائدة: 83].
«پروردگارا! (به تو و پیغمبران تو و همۀ کتابهای آسمانی و بدین آیات قرآنی) ایمان داریم پس ما را از زمرۀ (امّت محمّدی که) گواهان (بر مردم در روز رستاخیزند) بشمار آور».
مؤمنان بر هر آنچه بر پیامبر ج نازل شده ایمان آورده و بر اثر شناخت حق و دریافت حقیقت، چشمانشان را میبینی که پر از اشک شوق شده و این دعا را میخوانند[20].
22- ﴿ٱللَّهُمَّ رَبَّنَآ أَنزِلۡ عَلَيۡنَا مَآئِدَةٗ مِّنَ ٱلسَّمَآءِ تَكُونُ لَنَا عِيدٗا لِّأَوَّلِنَا وَءَاخِرِنَا وَءَايَةٗ مِّنكَۖ وَٱرۡزُقۡنَا وَأَنتَ خَيۡرُ ٱلرَّٰزِقِينَ﴾ [المائدة: 114].
«پروردگارا! خوانی از آسمان فرو فرست تا (روز نزول آن) جشنی برای ما (مؤمنانِ) متقدّمین و (دیگر مؤمنانِ) متأخّرین شود و معجزهای از جانب تو (بر صدق نبوّت من) باشد. و ما را (نه فقط امروز، بلکه همیشه) روزی برسان، و تو بهترین روزیدهندگانی».
عیسی عليه السلام در جواب درخواست حواریون برای نزول سفرهای از آسمان این دعا را خواند. هر مسلمانی میتواند با ابراز ﴿وَٱرۡزُقۡنَا وَأَنتَ خَيۡرُ ٱلرَّٰزِقِينَ﴾ «از رازق خود درخواست رزق نماید»[21].
23- ﴿رَبَّنَا ظَلَمۡنَآ أَنفُسَنَا وَإِن لَّمۡ تَغۡفِرۡ لَنَا وَتَرۡحَمۡنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ﴾ [الأعراف: 23].
«پروردگارا! ما (با نافرمانی از تو) بر خویشتن ستم کردهایم و اگر ما را نبخشی و بر ما رحم نکنی از زیانکاران خواهیم بود».
آدم و حوا بعد از اینکه از بهشت رانده شدند با این کلمات طلب غفرت نمودند و خداوند با فضل و کرم آنها را مشمول رحم و مغفرت خود قرار داد.
24- ﴿رَبَّنَا لَا تَجۡعَلۡنَا مَعَ ٱلۡقَوۡمِ ٱلظَّٰلِمِينَ﴾ [الأعراف: 47].
«پروردگارا! ما را با گروه ستمگر همراه مگردان».
بهشتیان هنگامی که چشمانشان در أعراف (مانعی بین آنها و دوزخیان) متوجّه دوزخیان میشوند و آنچه نادیدنی است آن را میبینند، از هراس آتش دوزخ این دعا را میخوانند که اسوهای برای هر مؤمنی است تا در این دنیا آن را بخواند تا در قیامت از این مصیبت (همراهی با دوزخیان) بیمه شود[22].
25- ﴿رَبَّنَا ٱفۡتَحۡ بَيۡنَنَا وَبَيۡنَ قَوۡمِنَا بِٱلۡحَقِّ وَأَنتَ خَيۡرُ ٱلۡفَٰتِحِينَ﴾ [الأعراف: 89].
«پروردگارا! میان ما و قوم ما به حق داوری کن و تو بهترینِ داورانی[23]».
این دعای مُحِقّینِ مُصلِح بر علیه مُبْطِلینِ مُفسِد میباشد.
26- ﴿رَبَّنَآ أَفۡرِغۡ عَلَيۡنَا صَبۡرٗا وَتَوَفَّنَا مُسۡلِمِينَ﴾ [الأعراف: 126].
«پروردگارا! صبر عظیم به ما مرحمت فرما و ما را مسلمان بمیران».
27- ﴿سُبۡحَٰنَكَ تُبۡتُ إِلَيۡكَ وَأَنَا۠ أَوَّلُ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ﴾ [الأعراف: 143].
«پروردگارا! تو منزّهی. من به سوی تو برمیگردم و من نخستینِ مؤمنان ( به عظمت و جلال یزدان در این زمان) هستم».
موسی عليه السلام خواستار دیدن خداوند شد و هنگامی که پروردگارش خویشتن به کوه نمود، آن را درهم کوبید و موسی بیهوش و نقش زمین گردید و بعد از بهوش آمدن این ندا را از بارگاه الهی سر داد[24].
28- ﴿لَئِن لَّمۡ يَرۡحَمۡنَا رَبُّنَا وَيَغۡفِرۡ لَنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ﴾ [الأعراف: 149].
«اگر پروردگارمان بر ما رحم نکند و ما را نیامرزد، بیگمان از زیانکاران خواهیم بود».
قوم موسی عليه السلام بعد از انحراف به گوسالهپرستی، هنگامی که پشیمان و سرگردان شدند و دانستند که گمراه گشتهاند این دعا را خواندند.
29- ﴿رَبِّ ٱغۡفِرۡ لِي وَلِأَخِي وَأَدۡخِلۡنَا فِي رَحۡمَتِكَۖ وَأَنتَ أَرۡحَمُ ٱلرَّٰحِمِينَ﴾ [الأعراف: 151].
«پروردگارا! بر من و برادرم ببخشای و ما را به رحمت خود داخل کن و (ما را لطف خویشتن شامل کن. چرا که) تو از همۀ مهربانان مهربانتری».
موسی عليه السلام بخاطر رفتارش با برادرش هارون عليه السلام و قصور احتمالی هارون عليه السلام در امر جانشینی وی از خداوندأ طلب مغفرت کرد؛ زیرا بعد از انحراف بنی اسرائیل، موسی برادرش را مقصِّر دید و وی را به شدت شماتت کرد.
30- ﴿رَبِّ لَوۡ شِئۡتَ أَهۡلَكۡتَهُم مِّن قَبۡلُ وَإِيَّٰيَۖ أَتُهۡلِكُنَا بِمَا فَعَلَ ٱلسُّفَهَآءُ مِنَّآۖ إِنۡ هِيَ إِلَّا فِتۡنَتُكَ تُضِلُّ بِهَا مَن تَشَآءُ وَتَهۡدِي مَن تَشَآءُۖ أَنتَ وَلِيُّنَا فَٱغۡفِرۡ لَنَا وَٱرۡحَمۡنَاۖ وَأَنتَ خَيۡرُ ٱلۡغَٰفِرِينَ١٥٥ ۞وَٱكۡتُبۡ لَنَا فِي هَٰذِهِ ٱلدُّنۡيَا حَسَنَةٗ وَفِي ٱلۡأٓخِرَةِ إِنَّا هُدۡنَآ إِلَيۡكَ﴾ [الأعراف: 155-156].
«پروردگارا! اگر میخواستی میتوانستی آنان و مرا پیش از این نیز هلاک کنی. آیا ما را به سبب کاری که بیخردان ما کردهاند هلاک میسازی؟ این جز آزمایش تو چیز دیگری نیست که به سبب آن هر کس را بخواهی (و مستحقّ بدانی) گمراه میسازی، و هر کس را بخواهی (و شایسته بدانی) هدایت میکنی. تو سرپرست ما هستی. پس بر ما ببخشای و به ما رحم فرمای؛ چرا که تو بهترین آمرزندگانی. و برای ما در این دنیا و آن دنیا (زندگی و نعمتهای) نیکی مقرّر دار؛ چرا که ما (توبه نمودهایم و) به سوی تو بازگشت کردهایم».
موسی عليه السلام در برابر اعمال نابهجای رؤیت، یا وقوع زلزله، یا کار گوسالهپرستی قومش این دعا را خواند[25].
31- ﴿إِنَّ وَلِـِّۧيَ ٱللَّهُ ٱلَّذِي نَزَّلَ ٱلۡكِتَٰبَۖ وَهُوَ يَتَوَلَّى ٱلصَّٰلِحِينَ١٩٦﴾ [الأعراف: 196].
«بیگمان سرپرست من خدائی است که این کتاب (قرآن را بر من) نازل کرده است، و او است که بندگان شایسته را یاری و سرپرستی میکند».
مؤمنان و موحّدان در برابر غیر خداها این دعا را سر میدهند و ابراز میدارند که فقط الله سرپرست و یاری دهنده است.
32- ﴿حَسۡبُنَا ٱللَّهُ سَيُؤۡتِينَا ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦ وَرَسُولُهُۥٓ إِنَّآ إِلَى ٱللَّهِ رَٰغِبُونَ﴾ [التوبة:59].
«خدا ما را بسنده است و خداوند از فضل و احسان خود به ما میدهد و پیغمبرش (بیش از آنچه به ما داده است این بار به ما عطاء میکند، و) ما تنها رضای خدا را میجوئیم».
این دعا و ندای افرادیست که به تقدیر و قسمت خداوندأ خشنودند و عطای خداأ و رسول ج را در اموال برای خود کافی میدانند[26].
33- ﴿حَسۡبِيَ ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۖ عَلَيۡهِ تَوَكَّلۡتُۖ وَهُوَ رَبُّ ٱلۡعَرۡشِ ٱلۡعَظِيمِ﴾ [التوبة: 129].
«خدا مرا کافی و بسنده است. جز او معبودی (به حق) نیست. به او دلبستهام و کارهایم را بدو واگذار کردهام، و او صاحب پادشاهی بزرگ (جهان و ملکوت آسمان و قیامت) است».
پیامبر ج در حالی که مردم از پذیرش دعوتش وی را انکار میکردند این دعا را میخواندند و با این حال و وصف خداوندأ را با همۀ انکارها و دشمنیهای مردم کافی میداند و بر وی توکّل میکند. بر اساس فرمودۀ پیغمبر عظیم الشأن ج هرکس این ذکر را صبح و شام هفت بار بخواند خداوندأ امور مهم دنیا و آخرتش را کفایت مىکند[27].
34- ﴿دَعۡوَىٰهُمۡ فِيهَا سُبۡحَٰنَكَ ٱللَّهُمَّ وَتَحِيَّتُهُمۡ فِيهَا سَلَٰمٞۚ وَءَاخِرُ دَعۡوَىٰهُمۡ أَنِ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ١٠﴾ [یونس: 10].
«در بهشت دعای مؤمنان: پروردگارا! تو منزّهی و سلام آنان در آن (خطاب به همدیگر) درودتان باد. و ختم دعا و گفتارشان: شکر و سپاس پروردگار جهانیان را سزا است، میباشد».
این دعای مؤمنان در بهشت است که اسوهای برای این دنیا نیز میباشد. یعنی؛ تسبیح و شکرگزاری از خداوندأ و درود و سلام به همدیگر[28].
35- ﴿عَلَى ٱللَّهِ تَوَكَّلۡنَا رَبَّنَا لَا تَجۡعَلۡنَا فِتۡنَةٗ لِّلۡقَوۡمِ ٱلظَّٰلِمِينَ٨٥ وَنَجِّنَا بِرَحۡمَتِكَ مِنَ ٱلۡقَوۡمِ ٱلۡكَٰفِرِينَ٨٦﴾ [یونس: 85-86].
«بر خدا توکل میکنیم و بس. پروردگارا! ما را (وسیلۀ) آزمون مردمان ستمکار (و آماج بلا و آزار کافران بدکردار) مساز. و ما را با فضل و رحمت خود از دست مردمان کافر نجات بده».
36- ﴿رَبَّنَا ٱطۡمِسۡ عَلَىٰٓ أَمۡوَٰلِهِمۡ وَٱشۡدُدۡ عَلَىٰ قُلُوبِهِمۡ فَلَا يُؤۡمِنُواْ حَتَّىٰ يَرَوُاْ ٱلۡعَذَابَ ٱلۡأَلِيمَ﴾ [یونس: 88].
«پروردگارا! اموالشان را نابود گردان و بر دلهایشان (بند قسوت را) محکم کن، تا ایمان نیاورند مگر آن گاه که به عذاب دردناک (دوزخ) گرفتار آیند (که آن وقت توبه و پشیمانی دیگر سودی ندارد)».
این دعای موسی و هارون بر علیه فرعون و جنودش در موقعی است که کینهتوزی و اذیت و آزار آنها به غایت رسیده بود و با دارائی خود بندگان خدا را از راهِ توبه به در میبردند و گمراهشان میکردند و خداوند دعای آنها را مستجاب کرد. این دعا را میتوان بر علیه هر کافر متمرّدِ طغیانگرِ ظالمی خواند که امیدی به توبهاش نیست[29].
37- ﴿رَبِّ إِنِّيٓ أَعُوذُ بِكَ أَنۡ أَسَۡٔلَكَ مَا لَيۡسَ لِي بِهِۦ عِلۡمٞۖ وَإِلَّا تَغۡفِرۡ لِي وَتَرۡحَمۡنِيٓ أَكُن مِّنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ﴾ [هود: 47]
«پروردگارا! از این که چیزی را از تو بخواهم که بدان آگاه نباشم، خویشتن را در پناه تو میدارم. اگر بر من نبخشائی و به من رحم ننمائی از زیانکاران خواهم بود».
این دعای نوح عليه السلام است بعد از اینکه متوجه اشتباهش در مورد پسرش گردید که وی را از خاندان خود خواند و خواهان رحمت الهی برایش شد[30]. این دعا اسوهای است که انسان از طلب نادرست و ناروا به خداوندأ پناه ببرد.
38- ﴿وَمَا تَوۡفِيقِيٓ إِلَّا بِٱللَّهِۚ عَلَيۡهِ تَوَكَّلۡتُ وَإِلَيۡهِ أُنِيبُ﴾ [هود: 88].
«و توفیق من هم (در رسیدن به حق و نیکی و زدودن ناحق و بدی) جز با (یاری) خدا نیست. تنها بر او توکل میکنم و فقط به سوی او برمیگردم».
این ندای شعیب عليه السلام در خطاب به قومش است که همه چیز را در قبضۀ قدرت الهی میداند و توفیق اصابه به حق و حقیقت را فقط به توفیق اللهأ میداند و توکّل و بازگشتش را فقط متوجه باری تعالی میکند[31].
39- ﴿رَبِّ ٱلسِّجۡنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدۡعُونَنِيٓ إِلَيۡهِ﴾ [یوسف: 33].
«پروردگارا! زندان برای من خوشایندتر از آن چیزی است که مرا بدان فرا میخوانند».
یوسفعليه السلام نگفت: از آنچه مرا بدان میخوانید. بلکه گفت: از آنچه مرا بدان میخوانند؛ زیرا جمعِ زنان در این فراخوان، چه با گفتار و چه با حرکتها و نگاهها، مشترک و همآوا بودند. یوسف عليه السلام رو به خدا میکند و از او یاری و مدد میخواهد و عاجزانه درخواست میکند که یزدانأ تلاشهای زنان را از او برگرداند که برای به دامانداختن وی از خود نشان میدهند؛ چراکه میترسد در لحظهای در برابر این همه مکر و نیرنگ و تشویق و ترغیب پیاپی به گناه ضعیف گردد و به چیزی دچار شود که از آن بر خود میترسد، و با دعا و زاری از خداأ میخواهد او را نجات دهد[32]. و این ندای هر موحّد و مؤمنی نیز میباشد که زندان را بر خواستۀ پلیدِ مشرکین و کافرین و منافقین ترجیح میدهد و فقط از خداأ درخواست کمک و نجات میکند.
40- ﴿فَٱللَّهُ خَيۡرٌ حَٰفِظٗاۖ وَهُوَ أَرۡحَمُ ٱلرَّٰحِمِينَ﴾ [یوسف: 64].
«خدا بهترین حافظ و نگهدار است و از همهی مهربانان مهربانتر است».
یعقوب عليه السلام ابراز میدارد: اگر مرحمتی و لطف برای خودم میخواهم، فقط خدا، بلی فقط خدا را به کمک میطلبم چه: «خدا بهترین حافظ و نگهدار است و از همۀ مهربانان مهربانتر است»[33].
41- ﴿رَبِّ قَدۡ ءَاتَيۡتَنِي مِنَ ٱلۡمُلۡكِ وَعَلَّمۡتَنِي مِن تَأۡوِيلِ ٱلۡأَحَادِيثِۚ فَاطِرَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ أَنتَ وَلِيِّۦ فِي ٱلدُّنۡيَا وَٱلۡأٓخِرَةِۖ تَوَفَّنِي مُسۡلِمٗا وَأَلۡحِقۡنِي بِٱلصَّٰلِحِينَ١٠١﴾ [یوسف: 101].
«پروردگارا! (سپاسگزارم که بخش بزرگی) از حکومت به من دادهای و مرا از تعبیر خوابها آگاه ساختهای. ای آفریدگار آسمانها و زمین! تو سرپرست من در دنیا و آخرت هستی. مرا مسلمان بمیران و به صالحان ملحق گردان».
این دعای یوسف عليه السلام بعد از رهایی از زندان و بازگشت به آغوش پدر بزرگوارش یعقوب عليه السلام است.
42- ﴿هُوَ رَبِّي لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ عَلَيۡهِ تَوَكَّلۡتُ وَإِلَيۡهِ مَتَابِ﴾ [الرعد: 30].
«او پروردگار من است. جز او معبودی (به حق) نیست. بر او توکل کردهام، و بازگشت من به سوی او است».
43- ﴿وَإِذۡ قَالَ إِبۡرَٰهِيمُ رَبِّ ٱجۡعَلۡ هَٰذَا ٱلۡبَلَدَ ءَامِنٗا وَٱجۡنُبۡنِي وَبَنِيَّ أَن نَّعۡبُدَ ٱلۡأَصۡنَامَ٣٥﴾ [إبراهیم: 35].
«آنگاه که ابراهیم (پس از بنای کعبه) گفت: پروردگارا! این شهر (مکه نام) را محلّ امن و امانی گردان، و مرا و فرزندانم را از پرستش بتها دور نگاهدار».
44- ﴿رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضۡلَلۡنَ كَثِيرٗا مِّنَ ٱلنَّاسِۖ فَمَن تَبِعَنِي فَإِنَّهُۥ مِنِّيۖ وَمَنۡ عَصَانِي فَإِنَّكَ غَفُورٞ رَّحِيمٞ٣٦﴾ [إبراهیم: 36].
«پروردگارا! این بتها بسیاری از مردم را گمراه ساختهاند. (خداوندا! من مردمان را به یکتاپرستی دعوت میکنم) پس هرکه از من پیروی کند، او از من است، و هرکس از من نافرمانی کند (تو خود دانی، خواهی عذابش فرما و خواهی بر او ببخشا) تو که بخشایندۀ مهربانی»[34].
45- ﴿رَّبَّنَآ إِنِّيٓ أَسۡكَنتُ مِن ذُرِّيَّتِي بِوَادٍ غَيۡرِ ذِي زَرۡعٍ عِندَ بَيۡتِكَ ٱلۡمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِيُقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ فَٱجۡعَلۡ أَفِۡٔدَةٗ مِّنَ ٱلنَّاسِ تَهۡوِيٓ إِلَيۡهِمۡ وَٱرۡزُقۡهُم مِّنَ ٱلثَّمَرَٰتِ لَعَلَّهُمۡ يَشۡكُرُونَ٣٧﴾ [إبراهیم: 37].
«پروردگارا! من بعضی از فرزندانم را (به فرمان تو) در سرزمین بدون کشت و زرعی، در کنارِ خانۀ تو، که (تجاوز و بیتوجّهی نسبت به) آن را حرام ساختهای سکونت دادهام، خداوندا تا این که نماز را برپای دارند، پس چنان کن که دلهای گروهی از مردمان (برای زیارت خانهات) متوجّه آنان گردد و ایشان را از میوهها بهرهمند فرما، شاید که (از الطاف و عنایات تو با نماز و دعا) سپاگزاری کنند».
46- ﴿رَبَّنَآ إِنَّكَ تَعۡلَمُ مَا نُخۡفِي وَمَا نُعۡلِنُۗ وَمَا يَخۡفَىٰ عَلَى ٱللَّهِ مِن شَيۡءٖ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَلَا فِي ٱلسَّمَآءِ٣٨﴾ [إبراهیم: 38].
«پروردگارا! تو آگاهی از آنچه پنهان میداریم و از آنچه آشکار میسازیم (لذا به مصالح ما داناتری و آن کن که ما را به کار آید) و هیچ چیز در زمین و آسمان بر خدا مخفی نمیماند».
47- ﴿رَبِّ ٱجۡعَلۡنِي مُقِيمَ ٱلصَّلَوٰةِ وَمِن ذُرِّيَّتِيۚ رَبَّنَا وَتَقَبَّلۡ دُعَآءِ٤٠﴾ [إبراهیم: 40].
«پروردگارا! مرا و کسانی از فرزندان مرا نمازگزار کن. پروردگارا! دعا و نیایش مرا بپذیر».
48- ﴿رَبَّنَا ٱغۡفِرۡ لِي وَلِوَٰلِدَيَّ وَلِلۡمُؤۡمِنِينَ يَوۡمَ يَقُومُ ٱلۡحِسَابُ٤١﴾ [إبراهیم: 41].
«پروردگارا! مرا و پدر و مادر مرا و مؤمنان را بیامرز و ببخشای در آن روزی که حساب برپا میشود»[35].
49- ﴿رَّبِّ ٱرۡحَمۡهُمَا كَمَا رَبَّيَانِي صَغِيرٗا﴾ [الإسراء: 24].
«پروردگارا! بدیشان (والدینم) مرحمت فرما، همان گونه که آنان در کوچکی (به ضعف و کودکی من رحم کردند و) مرا تربیت و بزرگ نمودند».
خداوندأ نه تنها به انسان آموزش میدهد که چگونه برای والدینش دعا کند بلکه امر میفرماید که این دعا را برای آنها و هر آن کس که انسان را تربیت و بزرگ نموده، بخواند.
50- ﴿سُبۡحَٰنَهُۥ وَتَعَٰلَىٰ عَمَّا يَقُولُونَ عُلُوّٗا كَبِيرٗا٤٣﴾ [الإسراء: 43].
«خداوند از آنچه آنان (دربارۀ خدا به هم میبافتند و از ناروا و نقائصی که در حق او) میگویند، بسیار به دور و (از اندیشۀ ایشان) خیلی والاتر و بالاتر است».
این ذکر، جواب توهّمات نادرست افراد فاسق در مورد خالق یکتاست. و اشاره دارد به آفریدههایی که ادعا میکنند که با خداوند یکتا، آنها نیز خدا هستند![36].
51- ﴿رَّبِّ أَدۡخِلۡنِي مُدۡخَلَ صِدۡقٖ وَأَخۡرِجۡنِي مُخۡرَجَ صِدۡقٖ وَٱجۡعَل لِّي مِن لَّدُنكَ سُلۡطَٰنٗا نَّصِيرٗا﴾ [الإسراء: 80].
«پروردگارا! مرا صادقانه (به هر کاری) وارد کن، و صادقانه (از آن) بیرون آور، و از جانب خود قدرتی به من عطاء فرما که (در امر حکومت بر دوستان و اظهار حجّت در برابر دشمنان، برایم) یار و مددکار باشد».
52- ﴿رَبَّنَآ ءَاتِنَا مِن لَّدُنكَ رَحۡمَةٗ وَهَيِّئۡ لَنَا مِنۡ أَمۡرِنَا رَشَدٗا﴾ [الکهف: 10].
«پروردگارا! ما را از رحمت خود بهرهمند، و راه نجاتی برایمان فراهم فرما».
اصحاب کهف در موقعی این دعا را خواندند که این جوانان به غار پناه برده و رو به درگاه خداأ کرده بودند.
53- ﴿مَا شَآءَ ٱللَّهُ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِٱللَّهِ﴾ [الکهف: 39].
«ماشاءَاللهُ! (این نعمت از فضل و لطف خدا است، و آنچه خدا بخواهد شدنی است!) هیچ قوّت و قدرتی جز از ناحیهی خدا نیست».
این ذکر در موقع مشاهدۀ لطف و نعمت خداوندأ خوانده میشود.
54- ﴿فَهَبۡ لِي مِن لَّدُنكَ وَلِيّٗا﴾ [مریم: 5].
«(پروردگارا!) از فضل خویش جانشینی به من ببخش».
زکریا عليه السلام در حالی این دعا را خواند که پیر و همسرش نازا و از بستگانش بعد از خود بیمناک بود؛ چرا که در ایشان شایستگی و بایستگی به دست گرفتن کار و بار دین را نمیدید. و از خداوندأ خواهان جانشین و فرزندی نیک شد که خداوندأ، یحیی عليه السلام را به وی بخشید.
55- ﴿رَبِّ ٱشۡرَحۡ لِي صَدۡرِي٢٥ وَيَسِّرۡ لِيٓ أَمۡرِي٢٦ وَٱحۡلُلۡ عُقۡدَةٗ مِّن لِّسَانِي٢٧ يَفۡقَهُواْ قَوۡلِي٢٨ وَٱجۡعَل لِّي وَزِيرٗا مِّنۡ أَهۡلِي٢٩﴾ [طه: 25-29].
«پروردگارا! سینهام را فراخ و گشاده دار. و کار مرا بر من آسان گردان. و گره از زبانم بگشای. تا این که سخنان مرا بفهمند. و یاوری از خاندانم برای من قرار بده».
این دعای موسی عليه السلام بعد از برانگیختنش به پیامبری است.
56- ﴿رَّبِّ زِدۡنِي عِلۡمٗا﴾ [طه: 114].
«پروردگارا! بر دانشم بیفزا».
57- ﴿أَنِّي مَسَّنِيَ ٱلضُّرُّ وَأَنتَ أَرۡحَمُ ٱلرَّٰحِمِينَ﴾ [الأنبیاء: 83].
«ایوب را (یاد کن) بدان گاه که (بیماری او را از پای در آورده بود، و در این وقت) پروردگار خود را به فریاد خواند (و عاجزانه گفت: پروردگارا!) بیماری به من روی آورده است و تو مهربانترین مهربانانی».
ایّوب عليه السلام در اینجا در دعای خود از وصف حال پا را فراتر نمیبرد: ﴿أَنِّي مَسَّنِيَ ٱلضُّرُّ﴾ «بیماری به من روی آورده است». و پروردگارش را با صفت خود وصف کرده است: ﴿وَأَنتَ أَرۡحَمُ ٱلرَّٰحِمِينَ﴾ «و تو مهربانترین مهربانانی». آنگاه برای تغیییر حال خود دعا نمیکند، تا شکیبائی خود را در برابر بلا نشان دهد. همچنین به پروردگار خود چیزی پیشنهاد نمیکند، تا ادب لازم را با خدای خویش داشته باشد و احترام بایسته را بجای آورد. ایّوب عليه السلام نمونۀ شکیبائی است که از بلا به فغان نمیآید و جانش به لب نمیرسد، و از زیان و ضرر بدنی و مالیای که در همۀ اعصار و قرون ضربالمثل گردیده است، به خود نمیپیچد. حتّی ایّوب عليه السلام از این هم خودداری میکند که رفع بلا و دفع زیان خود را از خداأ بطلبد. کار خود را بدو وامیگذارد، چون اطمینان دارد خدا از حال زار او خبر دارد و بینیاز از دعا و طلب است[37].
58- ﴿لَّآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنتَ سُبۡحَٰنَكَ إِنِّي كُنتُ مِنَ ٱلظَّٰلِمِينَ﴾ [الأنبیاء: 87].
«معبودی (به حق) جز تو وجود ندارد و تو پاک و منزّهی، (خداوندا) من از جملۀ ستمکاران شدهام (مرا دریاب!)».
این دعای یونُس عليه السلام در میان تاریکیهای شب و دریا و شکم نهنگ است که بعد از اینکه بخاطر نافرمانی قومش خشمناک از میان آنها بیرون رفت. خداوندأ با فضل خود و این دعا وی را نجات داد، خداوند متعال میفرمایند: ﴿فَٱسۡتَجَبۡنَا لَهُۥ وَنَجَّيۡنَٰهُ مِنَ ٱلۡغَمِّۚ وَكَذَٰلِكَ نُۨجِي ٱلۡمُؤۡمِنِينَ٨٨﴾ [الأنبیاء: 88]. «دعای او را پذیرفتیم و وی را از غم رها کردیم، و ما همین گونه مؤمنان را نجات میدهیم (و در برابر دعای خالصانه، آنان را از گرفتاریها میرهانیم)». در واقع اگر وی از زمرۀ پرستشگران و موحّدان نبود نابود میشد، خداوندأ میفرمایند: ﴿فَلَوۡلَآ أَنَّهُۥ كَانَ مِنَ ٱلۡمُسَبِّحِينَ١٤٣ لَلَبِثَ فِي بَطۡنِهِۦٓ إِلَىٰ يَوۡمِ يُبۡعَثُونَ١٤٤﴾ [الصافات: 143-144]. «اگر او قبلاً از زمرۀ پرستشگران نمیبود. او در شکم ماهی تا روز رستاخیز میماند»[38]. پیامبر اکرم ج در مورد این ندای یونُس عليه السلام چنین میفرماید: «نَعَمْ دَعْوَةُ ذِي النُّونِ إِذْ هُوَ فِي بَطْنِ الْحُوتِ: ﴿لَّآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنتَ سُبۡحَٰنَكَ إِنِّي كُنتُ مِنَ ٱلظَّٰلِمِينَ﴾ فَإِنَّهُ لَمْ يَدْعُ بِهَا مُسْلِمٌ رَبَّهُ فِي شَيْءٍ قَطُّ إِلا اسْتَجَابَ لَهُ». «دعای ذوالنون[39] در حالیکه در شکم ماهی بود ﴿لَّآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنتَ سُبۡحَٰنَكَ إِنِّي كُنتُ مِنَ ٱلظَّٰلِمِينَ﴾ بود که بیشک انسان مسلمانی با آن در مورد چیزی دعا نمیکند مگر اینکه خداوند دعایش را مستجاب میکند»[40].
59- ﴿رَبِّ لَا تَذَرۡنِي فَرۡدٗا وَأَنتَ خَيۡرُ ٱلۡوَٰرِثِينَ﴾ [الأنبیاء: 89].
«پروردگارا! مرا تنها مگذار (و فرزندی به من عطاء کن که در زندگی یار و یاور من و پس از مرگ برنامۀ تبلیغ را پیگیری کند. البتّه اگر هم فرزندی وارث من نشد باکی نیست، چرا که) تو بهترین وارثانی (و باقی پس از فنای مردمانی)».
زکریا عليه السلام در حالی این عا را خواند که پیر و همسرش نازا بوده است و خداوندأ با دادن یحیی عليه السلام دعایش را مستجاب کرد.
60- ﴿رَبِّ ٱحۡكُم بِٱلۡحَقِّۗ وَرَبُّنَا ٱلرَّحۡمَٰنُ ٱلۡمُسۡتَعَانُ عَلَىٰ مَا تَصِفُونَ﴾ [الأنبیاء: 112].
«پروردگارا! دادگرانه (میان من و اینان) داوری کن (تا سرانجام، حال مؤمن و کافر یکسان نباشد. آن گاه روی سخن به مخالفان کرده و اظهار داشت:) پروردگار همۀ ما خداوند مهربان است. (و در برابر) نسبتهای ناروائی که میزنید، تنها از او کمک و یاری خواسته میشود».
پیغمبر ج پس از مشاهدۀ این همه دوری و روگردانی مشرکان از پذیرش اسلام، رو به خدا کرد و عاجزانه این ندا را سر دادند و کارش و قضاوت را به وی واگذار کردند[41].
61- ﴿رَبِّ ٱنصُرۡنِي بِمَا كَذَّبُونِ﴾ [المؤمنون: 26].
«پروردگارا! کمکم کن، (من از اینان مأیوس شدهام، نابودشان فرما) به سبب این که مرا تکذیب کرده و دروغگویم نامیدهاند».
این دعا هنگامی بود که هود و نوح عليه السلام دیدند راهی به سوی دلهای خشک و راکد کفار و مشرکین در میان نیست، و جائی را برای رهائی از تمسخر و استهزاء و اذیّت و آزارشان نمییابند. تنها کاری که میتوانند بکنند این است که رو به خداأ دارند، و از تکذیب ایشان بنالند و غم و اندوه خود را به پیشگاه او عرضه کنند، و از آستانۀ کبریائی خداأ یاری بطلبند و درخواست چیره شدن و پیروز گردیدن بر این تکذیب و آزار کنند[42].
62- ﴿ رَّبِّ أَنزِلۡنِي مُنزَلٗا مُّبَارَكٗا وَأَنتَ خَيۡرُ ٱلۡمُنزِلِينَ﴾ [المؤمنون: 29].
«پروردگارا! مرا در جایگاه پرخیر و برکتی فرود آور و تو بهترین فرودآورندگانی».
این دعای نوحِ عليه السلام سوار بر کشتی است که از خداوندأ خواهان نزولی پربرکت است.
63- ﴿رَّبِّ إِمَّا تُرِيَنِّي مَا يُوعَدُونَ﴾ [المؤمنون: 93].
«پروردگارا! اگر چیزی (را از عذاب) که بدان وعده داده میشوند، (در دنیا بر سر آنان بیاوری، در حالی که من در میانشان باشم و) به من بنمائی».
مراد این است که اگر عذاب و بلا را دامنگیرشان کردی، در حالی که من در قید حیات و در میانشان باشم.
64- ﴿رَبِّ فَلَا تَجۡعَلۡنِي فِي ٱلۡقَوۡمِ ٱلظَّٰلِمِينَ٩٤﴾ [المؤمنون: 94].
«پروردگارا! مرا از زمرۀ کافران مگردان (و همراه ایشان معذَّب منما)»[43].
65- ﴿وَقُل رَّبِّ أَعُوذُ بِكَ مِنۡ هَمَزَٰتِ ٱلشَّيَٰطِينِ٩٧ وَأَعُوذُ بِكَ رَبِّ أَن يَحۡضُرُونِ٩٨﴾ [المؤمنون: 97-98].
«پروردگارا! خویشتن را از وسوسههای اهریمنان (و تحریکات ایشان به انجام گناهان) در پناه تو میدارم. و خویشتن را در پناه تو میدارم از این که با من (در اعمال و اقوال و سایر احوال) گرد آیند (و مرا از تو غافل نمایند)».
66- ﴿رَبَّنَآ ءَامَنَّا فَٱغۡفِرۡ لَنَا وَٱرۡحَمۡنَا وَأَنتَ خَيۡرُ ٱلرَّٰحِمِينَ﴾ [المؤمنون: 109].
«پروردگارا! ایمان آوردهایم، پس ما را ببخش و به ما رحم فرما، و تو بهترین رحمکنندگان هستی».
67- ﴿رَّبِّ ٱغۡفِرۡ وَٱرۡحَمۡ وَأَنتَ خَيۡرُ ٱلرَّٰحِمِينَ﴾ [المؤمنون: 118].
«پروردگارا! (گناهانم را) ببخشای و (به من) مرحمت فرمای، چرا که تو بهترین مهربانانی».
68- ﴿رَبَّنَا ٱصۡرِفۡ عَنَّا عَذَابَ جَهَنَّمَۖ إِنَّ عَذَابَهَا كَانَ غَرَامًا٦٥ إِنَّهَا سَآءَتۡ مُسۡتَقَرّٗا وَمُقَامٗا﴾ [الفرقان: 65-66].
«پروردگارا! عذاب دوزخ را از ما به دور دار. چرا که عذاب آن (گریبانگیر هرکس که شد از او) جدا نمیگردد. بیگمان دوزخ بدترین قرارگاه و جایگاه است».
69- ﴿رَبَّنَا هَبۡ لَنَا مِنۡ أَزۡوَٰجِنَا وَذُرِّيَّٰتِنَا قُرَّةَ أَعۡيُنٖ وَٱجۡعَلۡنَا لِلۡمُتَّقِينَ إِمَامًا﴾ [الفرقان:74].
«پروردگارا! همسران و فرزندانی به ما عطاء فرما (که به سبب انجام طاعات و عبادات و دیگر کارهای پسندیده) باعث روشنی چشمانمان گردند، و ما را پیشوای پرهیزگاران گردان».
اینها دعای بندگان خوب خدای رحمان است که خاشعانه و متضرعانه ربّ خود را فرا میخوانند. این دعا برگرفته از احساس فطریِ ایمانیِ ژرف است. احساس عشق به چندین برابر شدن رهروان راه خدا، و در پیشاپیش آنان فرزندان و همسران، چون ایشان نزدیکترین مردمان در پیروی کردن هستند، و ایشان نخستین امانتی میباشند که از انسان دربارۀ آنان سؤال میشود. و احساس عشق به این که مؤمن احساس کند که او پیشوا و راهنمای به خیر و خوبی گردد و عاشقان راه خدا بدو اقتدا نمایند. البتّه در این کار خودستائی و خودنمائی و خودبزرگبینی نیست. چه کسانی که در این کاروان و با این کاروان حرکت میکنند همه و همه راه به سوی خداأ دارند و در راه خداأ گام برمیدارند[44].
70- ﴿رَبِّ هَبۡ لِي حُكۡمٗا وَأَلۡحِقۡنِي بِٱلصَّٰلِحِينَ٨٣ وَٱجۡعَل لِّي لِسَانَ صِدۡقٖ فِي ٱلۡأٓخِرِينَ٨٤ وَٱجۡعَلۡنِي مِن وَرَثَةِ جَنَّةِ ٱلنَّعِيمِ٨٥ وَٱغۡفِرۡ لِأَبِيٓ إِنَّهُۥ كَانَ مِنَ ٱلضَّآلِّينَ٨٦ وَلَا تُخۡزِنِي يَوۡمَ يُبۡعَثُونَ٨٧ يَوۡمَ لَا يَنفَعُ مَالٞ وَلَا بَنُونَ٨٨ إِلَّا مَنۡ أَتَى ٱللَّهَ بِقَلۡبٖ سَلِيمٖ٨٩﴾ [الشعراء: 83-89].
«پروردگارا! به من کمال و معرفت مرحمت فرما، و مرا (در دنیا و آخرت ) از زمرۀ شایستگان و بایستگان گردان. و (با توفیق در طاعت و عبادت و اعمال نیک) برای من ذکر خیر و نام نیک در میان آیندگان بر جای دار. و مرا از زمرۀ کسانی ساز که بهشت پرنعمت را فراچنگ میآورند. و پدرم را (با رهنمود به ایمان و توفیق در طاعت و عبادت، مورد مرحمت و مشمول مغفرت گردان، و بدین وسیله او را) که از گمراهان است بیامرز. و مرا خوار و رسوا مدار در روزی که (مردمان برای حساب و کتاب و سزا و جزا، زنده و) برانگیخته میشوند. آن روزی که اموال، (؛یعنی نیروی مادی)، و اولاد، (یعنی نیروی انسانی، به کسی) سودی نمیرساند. بلکه تنها کسی (نجات پیدا میکند) که با دل سالم (از بیماری شرک و کفر و نفاق و ریا) به پیشگاه خدا آمده باشد».
ابراهیم خلیل عليه السلام بعد از اینکه برای خود خواهان حکمت، صلاح و نام نیک در میان آیندگان میشود، برای پدر گمراهش طلب غفران و بخشش میکند[45].
71- ﴿رَبِّ إِنَّ قَوۡمِي كَذَّبُونِ١١٧ فَٱفۡتَحۡ بَيۡنِي وَبَيۡنَهُمۡ فَتۡحٗا وَنَجِّنِي وَمَن مَّعِيَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ١١٨﴾ [الشعراء: 117-118].
«پروردگارا! قوم من، مرا دروغگو نامیدند (و دعوتم را نپذیرفتند)! (اکنون) میان من و اینان خودت داوری کن (و کافران و مشرکان را نابود فرما) و من و مؤمنانی را که با من هستند (از دست شکنجه و آزارشان) نجات بده».
این دعای نوح عليه السلام بعد اینکه هیچ راهی برای هدایت قومش باقی نماند و تمام تلاش و توانش بیفایده بود، خواهان نابودی آنها و نجات خود و مؤمنان از خداوندأ گردید.
72- ﴿رَبِّ نَجِّنِي وَأَهۡلِي مِمَّا يَعۡمَلُونَ١٦٩﴾ [الشعراء: 169].
«پروردگارا! مرا و اهل و عیال و پیروان مرا از (عذابی که سزاوار) کارهای ایشان (است) به دور و محفوظ دار!».
این دعای لوط عليه السلام برای رهایی خود و عیال و قوم مؤمنش از عذاب قومش میباشد[46].
73- ﴿رَبِّ أَوۡزِعۡنِيٓ أَنۡ أَشۡكُرَ نِعۡمَتَكَ ٱلَّتِيٓ أَنۡعَمۡتَ عَلَيَّ وَعَلَىٰ وَٰلِدَيَّ وَأَنۡ أَعۡمَلَ صَٰلِحٗا تَرۡضَىٰهُ وَأَدۡخِلۡنِي بِرَحۡمَتِكَ فِي عِبَادِكَ ٱلصَّٰلِحِينَ﴾ [النمل: 19].
«پروردگارا! چنان کن که پیوسته سپاسگزار نعمتهائی باشم که به من و پدر و مادرم ارزانی داشتهای، و (مرا توفیق عطاء فرما تا) کارهای نیکی را انجام دهم که تو از آنها راضی باشی (و من بدانها رستگار باشم)، و مرا در پرتو مرحمت خود از زمرۀ بندگان شایستهات گردان».
سلیمان عليه السلام بعد از اینکه از سخن مورچه خندید این دعا را خواند.
74- ﴿رَبِّ إِنِّي ظَلَمۡتُ نَفۡسِي وَأَسۡلَمۡتُ مَعَ سُلَيۡمَٰنَ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ﴾ [النمل: 44].
«پروردگارا! من به خود ستم کردهام و با سلیمان خویشتن را تسلیم پروردگار جهانیان میدارم».
این دعای بلقیس بعد از اینکه دَم و دستگاه سلیمان عليه السلام وی را شگفتزده کرد و سلطنت و قدرت مادی و معنوی خود را در برابر فرمانروائی و توانائی و دارائی سلیمان عليه السلام ناچیز دید، میباشد که در این حال دل خود را متوجّه خالق جهانأ کرد و این دعا را خواند.
75- ﴿رَبِّ إِنِّي ظَلَمۡتُ نَفۡسِي فَٱغۡفِرۡ لِي﴾ [القصص: 16].
«پروردگارا! من بر خویشتن ستم کردم، پس مرا ببخش».
76- ﴿رَبِّ بِمَآ أَنۡعَمۡتَ عَلَيَّ فَلَنۡ أَكُونَ ظَهِيرٗا لِّلۡمُجۡرِمِينَ﴾ [القصص: 17].
«پروردگارا! به پاس نعمتهائی که به من عطاء فرمودهای، هرگز پشتیبان بدکاران و بزهکاران نخواهم شد».
موسی عليه السلام بعد از کشتن مرد قِبطی با نهایت پشیمانی بعد از اعتراف به گناهش در برابر درگاه خداوندأ خواهان عفو میشود و تعهّد مینماید به سبب رحم و نعمت پروردگارشأ پشتیبان بدکاران و ظالمان نشود و این دعا و تعهّد هر موحّدی میباشد که یاریدهندۀ ظالمان نباشد.
77- ﴿رَبِّ نَجِّنِي مِنَ ٱلۡقَوۡمِ ٱلظَّٰلِمِينَ﴾ [القصص: 21].
«پروردگارا! مرا از مردمان ستمگر رهائی بخش».
موسی عليه السلام بعد از کشتن مرد قِبطی و فرار این دعا را خواند و این دعای وی «دیگر باره نشانۀ شخصیّت جوشان و خروشان را آشکارا میبینیم. آمادگی و نگرش را مییابیم. همراه با آن نشانه، مستقیم رو به خدا کردن و از او کمک طلبیدن، و چشم به حمایت و رعایت او دوختن، و به پناه او در وقت ترس و خوف خزیدن، و انتظار امن و امان در پناه او کشیدن، و امید نجات و رستگاری از آستانۀ او داشتن را مشاهده میکنیم»[47].
78- ﴿رَبِّ إِنِّي لِمَآ أَنزَلۡتَ إِلَيَّ مِنۡ خَيۡرٖ فَقِيرٞ﴾ [القصص: 24].
«پروردگارا! من نیازمند هر آن خیری هستم که برایم حواله و روانه فرمائی».
موسی عليه السلام بعد از سیراب کردن گوسفندان دختران شعیب عليه السلام از فرط خستگی به زیر سایۀ درختی رفت و این دعا را خواند.
79- ﴿رَبِّ ٱنصُرۡنِي عَلَى ٱلۡقَوۡمِ ٱلۡمُفۡسِدِينَ﴾ [العنکبوت: 30].
«پروردگارا! مرا بر قوم تباه پیشه پیروز گردان».
این دعای لوط عليه السلام از آستانۀ خداوندأ در برابر قوم بدکردارش میباشد.
80- ﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ﴾ [الفاتحة: 2- عنکبوت:63- لقمان:23].
«ستایش و سپاس خداوند را سزا است».
خداوندأ در این آیات به خاطر اینکه حق آن اندازه روشن است که مشرکان نیز بدان اعتراف دارند به پیامبرش ج امر به سپاسگزاری میکند؛ چرا که اگر از آنان که مشکوکند بپرسی چه کسی از آسمان آب بارانده است و زمین را به وسیلۀ آن بعد از مردنش زنده گردانده است؟ قطعاً خواهند گفت: خدا!. این شکرگزاری برای این نعمتِ والا و هر نعمت دیگر بر انسان الزامی است.
باران رحمت خداوند سبحان، بر بندۀ با ایمان بیاندازه ریزان خواهد شد اگر بگوید: ﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ﴾. در قبال این گفتار، نیکیای برای او نوشته خواهد شد که با هیچ مقیاس و میزانی سنجیده نمیشود.
81- ﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِيٓ أَذۡهَبَ عَنَّا ٱلۡحَزَنَۖ إِنَّ رَبَّنَا لَغَفُورٞ شَكُورٌ﴾ [فاطر: 34].
«سپاس خداوندی را سزا است که غم و اندوه را از ما زدود. بیگمان پروردگار ما آمرزندۀ (گناهان بندگان و) سپاسگزار (کارهای نیک ایشان) است».
این دعای بهشتیان است که از بس در لذت و شعف هستند شکرگزاری میکنند و دعایی برای هر مؤمنی در این دنیا نیز میباشدکه خداوندأ سختی و ناراحتی را از وی دور میسازد و باید شکرگزار خالق خود باشد.
82- ﴿سُبۡحَٰنَ رَبِّكَ رَبِّ ٱلۡعِزَّةِ عَمَّا يَصِفُونَ١٨٠ وَسَلَٰمٌ عَلَى ٱلۡمُرۡسَلِينَ١٨١ وَٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ١٨٢﴾ [الصافات: 180-182].
«پاک و منزّه است خداوندگار تو از توصیفهائی که (مشرکان دربارۀ خدا به هم میبافند و سر هم) میکنند، خداوندگار عزّت و قدرت. درود بر پیغمبران! ستایش، یزدان را سزا است که خداوندگار جهانیان است».
83- ﴿رَبِّ ٱغۡفِرۡ لِي وَهَبۡ لِي مُلۡكٗا لَّا يَنۢبَغِي لِأَحَدٖ مِّنۢ بَعۡدِيٓۖ إِنَّكَ أَنتَ ٱلۡوَهَّابُ﴾ [ص: 35].
«پروردگارا! مرا ببخشای و حکومتی به من عطاء فرمای که بعد از من کسی را نسزد (که چنین سلطنت و عظمتی داشته باشد). بیگمان تو بسیار بخشایشگری».
این دعای سلیمان عليه السلام بعد از اینکه دچار بیماری شد و وی همچون کالبدی بیجان بر تخت سلطنت افتاد تا به ابّهت خود ننازد و به نیروی خویش تکیه نکند و بداند که عظمت و قدرت انسان با کمترین ناخوشی و کوچکترین بیماری متزلزل و چه بسا نابود میگردد. سلیمان عليه السلام آن گاه که بلای خداأ را دید، توبه و استغفار سر داد و به درگاه الله متعال بازگشت.
84- ﴿رَبَّنَا وَسِعۡتَ كُلَّ شَيۡءٖ رَّحۡمَةٗ وَعِلۡمٗا فَٱغۡفِرۡ لِلَّذِينَ تَابُواْ وَٱتَّبَعُواْ سَبِيلَكَ وَقِهِمۡ عَذَابَ ٱلۡجَحِيمِ﴾ [غافر: 7].
«پروردگارا! مهربانی و دانش تو همه چیز را فرا گرفته است پس در گذر از کسانی که برمیگردند و راه تو را در پیش میگیرند، و آنان را از عذاب دوزخ مصون و محفوظ فرما».
85- ﴿رَبَّنَا وَأَدۡخِلۡهُمۡ جَنَّٰتِ عَدۡنٍ ٱلَّتِي وَعَدتَّهُمۡ وَمَن صَلَحَ مِنۡ ءَابَآئِهِمۡ وَأَزۡوَٰجِهِمۡ وَذُرِّيَّٰتِهِمۡۚ إِنَّكَ أَنتَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ٨ وَقِهِمُ ٱلسَّئَِّاتِۚ وَمَن تَقِ ٱلسَّئَِّاتِ يَوۡمَئِذٖ فَقَدۡ رَحِمۡتَهُۥۚ وَذَٰلِكَ هُوَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِيمُ٩﴾ [غافر: 8-9].
«پروردگارا! آنان را به باغهای همیشه ماندگار بهشتی داخل گردان که بدیشان وعده دادهای، همراه با پدران خوب و همسران شایسته و فرزندان بایستۀ ایشان. قطعاً تو (بر هر چیزی) چیره و توانا و (در هر کاری) دارای فلسفه و حکمت هستی. و آنان را از (عقوبت دنیوی و کیفر اخروی) بدیها نگاهدار، و تو هرکه را در آن روز از کیفر بدیها نگاهداری، واقعاً بدو رحم کردهای و آن مسلّماً رستگاری بزرگ و نیلِ به مقصود سترگی است».
آنانکه بردارندگان عرش خدایند و آنان که گرداگرد آنند به سپاس و ستایش پروردگارشان سرگرمند و بدُو ایمان دارند و برای مؤمنان طلب آمرزش میکنند و این دعاها را میخوانند. و هر مسلمانی با اُسوه از این دعاها میتواند برای مؤمنان دعا کند.
86- ﴿وَأُفَوِّضُ أَمۡرِيٓ إِلَى ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ بَصِيرُۢ بِٱلۡعِبَادِ﴾ [غافر: 44].
«من کار و بار خود را به خدا وا میگذارم و میسپارم. خداوند بندگان را میبیند».
این ندای مرد با ایمان بنی اسرائیل در برابر دعوت قومش به شرک و انباز برای خداوند و تهدید آنها میباشد که با استقامتش بر توحید و واگذاری امور به پروردگارش نجات یافت، خداوندأ میفرمایند: ﴿فَوَقَىٰهُ ٱللَّهُ سَئَِّاتِ مَا مَكَرُواْۖ وَحَاقَ بَِٔالِ فِرۡعَوۡنَ سُوٓءُ ٱلۡعَذَابِ٤٥﴾ [غافر: 45] «خداوند (چنین بندۀ مؤمنی را تنها نگذاشت و) او را از سوء توطئهها و نیرنگهای ایشان محفوظ و مصون داشت، ولی عذاب بدی خاندان فرعون را در بر گرفت».
87- ﴿سُبۡحَٰنَ ٱلَّذِي سَخَّرَ لَنَا هَٰذَا وَمَا كُنَّا لَهُۥ مُقۡرِنِينَ١٣ وَإِنَّآ إِلَىٰ رَبِّنَا لَمُنقَلِبُونَ١٤﴾ [الزخرف: 13-14].
«پاک و منزّه خدائی است که او اینها را به زیر فرمان ما درآورد، و گرنه ما بر (رام کردن و نگهداری) آنها توانائی نداشتیم و ما به سوی پروردگارمان بازمیگردیم».
این دعا در موقع سوار شدن بر مرکب یا ماشین یا هواپیما یا کشتی یا هر وسیلهای میباشد تا انسان در این حال نعمت خدایﻷ را یاد کند و در هرحال بازگشتش را به سوی وی بداند.
88- ﴿رَّبَّنَا ٱكۡشِفۡ عَنَّا ٱلۡعَذَابَ إِنَّا مُؤۡمِنُونَ١٢﴾ [الدخان: 12].
«پروردگارا! عذاب را از ما برطرف گردان، ما ایمان آوردهایم (و به اشتباهات خود پی بردهایم)»[48].
بخاری روایت میکند: «کفار (بعد از نزول آیه) گفتند: ﴿رَّبَّنَا ٱكۡشِفۡ عَنَّا ٱلۡعَذَابَ إِنَّا مُؤۡمِنُونَ١٢﴾ (پیامبر ج از روی شفقت) برای آنها دعا کرد و خداوند عذاب را از آنها برداشت ولی آنها (به کفرشان) برگشتند و خداوند در روز بدر از آنها انتقام گرفت. و این شأن نزول این آیه گردید که:
﴿فَٱرۡتَقِبۡ يَوۡمَ تَأۡتِي ٱلسَّمَآءُ بِدُخَانٖ مُّبِينٖ١٠يَوۡمَ نَبۡطِشُ ٱلۡبَطۡشَةَ ٱلۡكُبۡرَىٰٓ إِنَّا مُنتَقِمُونَ١٦﴾ [الدخان: 10-16].
89- ﴿رَبِّ أَوۡزِعۡنِيٓ أَنۡ أَشۡكُرَ نِعۡمَتَكَ ٱلَّتِيٓ أَنۡعَمۡتَ عَلَيَّ وَعَلَىٰ وَٰلِدَيَّ وَأَنۡ أَعۡمَلَ صَٰلِحٗا تَرۡضَىٰهُ وَأَصۡلِحۡ لِي فِي ذُرِّيَّتِيٓۖ إِنِّي تُبۡتُ إِلَيۡكَ وَإِنِّي مِنَ ٱلۡمُسۡلِمِينَ﴾ [الأحقاف: 15].
«پروردگارا! به من توفیق عطاء فرما تا شکر نعمتی را به جای آورم که به من و پدر و مادرم ارزانی داشتهای، و کارهای نیکوئی را انجام دهم که میپسندی و مایۀ خوشنودی تو است، و فرزندانم را صالح گردان و صلاح و نیکوئی را در میان دودمانم تداوم بخش. من توبه میکنم و به سوی تو برمیگردم، و من از زمرۀ مسلمانان و تسلیمشدگان فرمان یزدانم».
90- ﴿فَدَعَا رَبَّهُۥٓ أَنِّي مَغۡلُوبٞ فَٱنتَصِرۡ١٠﴾ [القمر: 10].
«تا آنجا که نوح پروردگار خود را بفریاد خواند (و عرض کرد:) پروردگارا! من شکست خوردهام پس مرا یاری و کمک فرما».
این دعای نوح عليه السلام بعد از تکذیب کردن و دیوانه خواندنش از طرف قومش میباشد و متهم کردنش به خودخواهی است. این ندای نوح عليه السلام است که: تو ای خدا کمک کن. یاری بده دعوت خود را. حقّ و حقیقت را مدد فرما. برنامۀ خود را نصرت و پیروزی عطاء کن. تو خودت کمک فرما، کار کمک و یاری کار تو است و بس. دعوت، دعوت تو است[49].
91- ﴿رَبَّنَا ٱغۡفِرۡ لَنَا وَلِإِخۡوَٰنِنَا ٱلَّذِينَ سَبَقُونَا بِٱلۡإِيمَٰنِ وَلَا تَجۡعَلۡ فِي قُلُوبِنَا غِلّٗا لِّلَّذِينَ ءَامَنُواْ رَبَّنَآ إِنَّكَ رَءُوفٞ رَّحِيمٌ﴾ [الحشر: 10].
«پروردگارا! ما را و برادران ما را که در ایمان آوردن بر ما پیشی گرفتهاند بیامرز. و کینهای نسبت به مؤمنان در دلهایمان جای مده، پروردگارا! تو دارای رأفت و رحمت فراوانی هستی».
این دعای کسانی میباشد که پس از مهاجرین و انصارش به خداوندأ ایمان آورده و از خداوندأ برای این رادمردان تاریخ بشر دعا میکنند و این فراخوانِ خداوندI برای دعا کردن برای آنها نمادی بارز از بزرگی و ایدهآل بودن آنهاست و احترامی والا به این شاگردان ناب مکتب نبوّت ج میباشد. با وصف محرز است هرگونه حقد و کینه و بیحرمتی به این مؤمنان راستین نمادی از نافرمانی خداوندـ میباشد.
92- ﴿رَّبَّنَا عَلَيۡكَ تَوَكَّلۡنَا وَإِلَيۡكَ أَنَبۡنَا وَإِلَيۡكَ ٱلۡمَصِيرُ﴾ [الممتحنة: 4].
«پروردگارا! به تو توکل میکنیم، و به تو روی میآوریم، و بازگشت به سوی تو است (و همۀ راهها سر به جانب تو دارد و به تو منتهی میگردد)».
93- ﴿رَبَّنَا لَا تَجۡعَلۡنَا فِتۡنَةٗ لِّلَّذِينَ كَفَرُواْ وَٱغۡفِرۡ لَنَا رَبَّنَآۖ إِنَّكَ أَنتَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ٥﴾ [الممتحنة: 5].
«پروردگارا! ما را گرفتار دست کافران (با عذابت و تسلط آنها بر ما) مکن، پروردگارا! ما را بیامرز که تو چیرۀ کار بجائی»[50].
94- ﴿رَبَّنَآ أَتۡمِمۡ لَنَا نُورَنَا وَٱغۡفِرۡ لَنَآۖ إِنَّكَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ﴾ [التحریم: 8].
«پروردگارا! نور ما را کامل گردان و ما را ببخشای، چرا که تو بر هر چیزی بس توانائی».
بهشتیان در حالی که نور ایمان و عمل صالح ایشان، پیشاپیش و سوی راستشان رو به جانب بهشت در حرکت است و وقتی که خاموش شدن نور منافقان را میبینند، رو به درگاه خدا سبحانه و تعالی میکنند و این دعا را سر میدهند. گفته شده: خداوند نور را کامل کرده ولی آنها باز خواهان تقرّب بیشتر به خداوند سبحانه و تعالی هستند[51].
95- ﴿رَّبِّ لَا تَذَرۡ عَلَى ٱلۡأَرۡضِ مِنَ ٱلۡكَٰفِرِينَ دَيَّارًا٢٦ إِنَّكَ إِن تَذَرۡهُمۡ يُضِلُّواْ عِبَادَكَ وَلَا يَلِدُوٓاْ إِلَّا فَاجِرٗا كَفَّارٗا٢٧﴾ [نوح: 26-27].
«پروردگارا! هیچ احدی از کافران را بر روی زمین زنده باقی مگذار. که اگر ایشان را رها کنی، بندگانت را گمراه میسازند، و جز فرزندان بزهکار و کافرِ سرسخت نمیزایند و به دنیا نمیآورند».
نوح عليه السلام وقتی که ابلاغ خود را به قومش کامل کرد و از ایمان و تسلیم شدن آنها ناامید گردید، این دعا را بر علیه قوم کافر و مشرکش کرد.
96- ﴿رَّبِّ ٱغۡفِرۡ لِي وَلِوَٰلِدَيَّ وَلِمَن دَخَلَ بَيۡتِيَ مُؤۡمِنٗا وَلِلۡمُؤۡمِنِينَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِۖ وَلَا تَزِدِ ٱلظَّٰلِمِينَ إِلَّا تَبَارَۢا٢٨﴾ [نوح: 28].
«پروردگارا! مرا، و پدر و مادرم را، و همۀ کسانی را که مؤمنانه و باورمندانه به خانۀ من در میآیند و سایر مردان و زنان با ایمان را بیامرز! و کافران را جز هلاک و نابودی میفزا!».
97- ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ١ ٱللَّهُ ٱلصَّمَدُ٢ لَمۡ يَلِدۡ وَلَمۡ يُولَدۡ٣ وَلَمۡ يَكُن لَّهُۥ كُفُوًا أَحَدُۢ٤﴾ [الإخلاص: 1-4].
«بگو: خدا، یگانۀ یکتا است. خدا، کمال مطلق و سَرورِ والای برآورندۀ امیدها و برطرفکنندۀ نیازمندیها است. نزاده است و زاده نشده است. و کسی همتا و همگون او نمیباشد».
سورۀ اخلاص اثبات عقیدۀ توحید و یکتاپرستی اسلامی و توضیح آن است و دعا و ندای یکتاپرستی میباشد. و در عین حال دارای فضائل وصفناپذیری نیز میباشد.
این سوره با دو سوم قرآن برابر است، بخاری از عبدالرحمن بن عبداللهس روایت میکند: مردی شنید کسی میخواند: ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ١﴾ و آن را تکرار میکرد. وقتی که به بامداد رسید به خدمت پیغمبر ج رفت و این کار را برایش ذکر کرد –انگار این مرد چنین کاری را کم و ناچیز میانگاشت-، پیغمبر ج فرمود: «وَالَّذِى نَفْسِى بِيَدِهِ؛ إِنَّهَا لَتَعْدِلُ ثُلُثَ الْقُرْآنِ». «به خدائی سوگند که جان من در دست او است، این سوره با دو سوّم قرآن برابر است»[52]. این فضیلت غریب نیست؛ زیرا این یگانگی و أحدیّت عقیدۀ دل و درون، و تفسیر هستی، و برنامۀ زندگی است... بدین خاطر این سوره متضمّن بزرگترین خطوط اصلی در حقیقت سترگ اسلام است...[53]
ابوهریرهس روایت میکند که پیامبر ج فرمود: «قَالَ اللَّهُ: كَذَّبَنِي ابْنُ آدَمَ وَلَمْ يَكُنْ لَهُ ذَلِكَ وَشَتَمَنِي وَلَمْ يَكُنْ لَهُ ذَلِكَ فَأَمَّا تَكْذِيبُهُ إِيَّايَ فَقَوْلُهُ لَنْ يُعِيدَنِي كَمَا بَدَأَنِي وَلَيْسَ أَوَّلُ الْخَلْقِ بِأَهْوَنَ عَلَيَّ مِنْ إِعَادَتِهِ وَأَمَّا شَتْمُهُ إِيَّايَ فَقَوْلُهُ اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَدًا وَأَنَا الْأَحَدُ الصَّمَدُ لَمْ أَلِدْ وَلَمْ أُولَدْ وَلَمْ يَكُنْ لِي كُفْئًا أَحَدٌ»[54] «خداوند فرمود: فرزند آدم مرا تکذیب کرد در حالیکه چنین حقی نداشت، به من اهانت کرد در حالیکه چنین حقی نداشت، تکذیبش بر من آن بود که گفته: هرگز مرا زنده نمیکند همانگونه که مرا آفریده و (این گفته) در حالیست که اوّل آفرینشش بر من آسانتر از زنده کردنش نیست. و اما اهانتش بر من این است که: خداوند فرزند دارد. در حالیکه من يگانۀ يكتای بینیاز و در اوج کمالی هستم که نزاده است و زاده نشده است. و كسی همتا و همگون او نمیباشد»[55].
98- ﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلۡفَلَقِ١ مِن شَرِّ مَا خَلَقَ٢ وَمِن شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ٣ وَمِن شَرِّ ٱلنَّفَّٰثَٰتِ فِي ٱلۡعُقَدِ٤ وَمِن شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ٥﴾ [الفلق: 1-5].
«بگو: پناه میبرم به خداوندگار سپیدهدم. از شرّ هر آنچه خداوند آفریده است. و از شرّ شب بدان گاه که کاملاً فرا میرسد. و از شرّ کسانی که در گرهها میدمند. و از شرّ حسود بدان گاه که حسد میورزد».
99- ﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلنَّاسِ١ مَلِكِ ٱلنَّاسِ٢ إِلَٰهِ ٱلنَّاسِ٣ مِن شَرِّ ٱلۡوَسۡوَاسِ ٱلۡخَنَّاسِ٤ ٱلَّذِي يُوَسۡوِسُ فِي صُدُورِ ٱلنَّاسِ٥ مِنَ ٱلۡجِنَّةِ وَٱلنَّاسِ٦﴾[الناس:1-6].
«بگو: پناه میبرم به پروردگار مردمان. به مالک و حاکم (واقعی) مردمان. به معبود (بر حقّ) مردمان. از شرّ وسوسهگری که واپس میرود. وسوسهگری است که در سینههای مردمان به وسوسه میپردازد. (در سینههای مردمانی) از جنّیها و انسانها».
این دو سوره رهنمود و رهنمونی از سوی یزدان سبحان نخست برای پیغمبرش ج و بعد از او برای همگی مؤمنان است. رهنمود و رهنمون به این که به کنف حمایت او، و به پناهگاه او، پناه ببرند از هر چیز خوفناکی، چه پنهان باشد و چه آشکار، و چه ناشناخته باشد و چه شناخته، و چه کم باشد و چه زیاد و چه جزئی باشد و چه کلّی...[56].
در فضیلت و ناب بودن این سورهها روایات متعدّد وجود دارد، از جملۀ روایاتِ صحیح:
- عقبه بن عامرس روایت کرده که پیغمبر ج فرمود: «أُنْزِلَ، أَوْ أُنْزِلَتْ عَلَيَّ آيَاتٌ لَمْ يُرَ مِثْلُهُنَّ قَطُّ، الْمُعَوِّذَتَيْنِ»[57] «بر من آیاتی نازل گردید که مانند آنها هرگز دیده نشده است و آنها: معوذتین».
- از جابرس روایت که پیغمبر ج فرمود: «إقرأ يا جابر!» «بخوان ای جابر!» گفتم: چه چیز را بخوانم پدر و مادرم فدایت باد؟ فرمود: ﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلۡفَلَقِ١﴾ ﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلنَّاسِ١﴾ و من آنها را خواندم. فرمود: «إقرأ بهما، ولن تقرأ بمثلهما» «آنها را بخوان که هرگز مانند آنها را نخواندهای»[58].
- عائشهل روایت کرده: «پیغمبر ج هر شب وقتی به رختواب خود میرفت، کف دستهایش را کنار همدیگر میآورد، سپس دو سورۀ ﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلۡفَلَقِ١﴾ و ﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلنَّاسِ١﴾ را میخواند و به کف دستهایش فوت میکرد و میدمید. آنگاه تا آنجا که میتوانست دستهایش را بر بدنش میکشید و میمالید. نخست سر، سپس رخسار، آنگاه قسمت پیشین بدنش را دست میکشید و مسح میکرد... این کار را سه بار انجام میداد»[59].
- ابن عباسب روایت کرده که پیغمبر ج میفرماید: «الشَّيطانُ جَاثِمٌ على قَلْبِ ابنِ آدَمَ، فإذا ذكرَ اللّه تعالی خَنَسَ وإذا غَفَلَ وَسْوَسَ» «اهریمن بالای دل آدمیزاد چمباتمه زده است. هرگاه آدمیزاد به ذکر خداوند بزرگوار بپردازد واپس میرود. و هرگاه آدمیزاد از خدا غافل گردد به وسوسه میپردازد».
خداوند متعال مىفرمايند: ﴿فَٱذۡكُرُونِيٓ أَذۡكُرۡكُمۡ وَٱشۡكُرُواْ لِي وَلَا تَكۡفُرُونِ١٥٢﴾ [البقرة: 152].
«مرا یاد کنید تا من نیز شما را یاد کنم، و از من سپاسگزارى کنید و ناسپاسى مرا نکنید».
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱذۡكُرُواْ ٱللَّهَ ذِكۡرٗا كَثِيرٗا٤١﴾ [الأحزاب: 41].
«اى مؤمنان! خداى را بسیار یاد کنید».
﴿وَٱلذَّٰكِرِينَ ٱللَّهَ كَثِيرٗا وَٱلذَّٰكِرَٰتِ أَعَدَّ ٱللَّهُ لَهُم مَّغۡفِرَةٗ وَأَجۡرًا عَظِيمٗا﴾ [الأحزاب: 35].
«مردان و زنانى که خدا را بسیار یاد مىکنند، خداوند براى آنها آمرزش و پاداش بزرگى فراهم ساخته است».
﴿وَٱذۡكُر رَّبَّكَ فِي نَفۡسِكَ تَضَرُّعٗا وَخِيفَةٗ وَدُونَ ٱلۡجَهۡرِ مِنَ ٱلۡقَوۡلِ بِٱلۡغُدُوِّ وَٱلۡأٓصَالِ وَلَا تَكُن مِّنَ ٱلۡغَٰفِلِينَ٢٠٥﴾ [الأعراف: 205].
«پروردگارت را در دل خود، با فروتنى، هراس، آهسته و آرام، صبحگاهان و شامگاهان یاد کن و از زمرۀ غافلان مباش».
رسول الله ج مىفرماید: «مَثَلُ الَّذي يَذْكُرُ رَبَّهُ وَالّذِي لاَ يَذْكُرُ رَبَّهُ مَثَلُ الْـحَيِّ وَالْـمَيِّتِ»([60]). «مثال کسى که پروردگارش را یاد مىکند و کسى که پروردگارش را یاد نمى کند، مانند زنده و مرده است».
آیا شما را از بهترین اعمال با خبر نگردانم که نزد پروردگارتان پاکیزهتر است و رسول الله ج فرمود:
«يَقُولُ اللهُ تَعَالَى: أَنَا عِنْدَ ظَنِّ عَبْدِي بِي، وَأَنَا مَعَهُ إِذَا ذَكَرَنِي، فَإِنْ ذَكَرَنِي فِي نَفْسِهِ ذَكَرْتُهُ فِي نَفْسِي، وَإِنْ ذَكَرَنِي فِي مَلأٍ ذَكَرْتُهُ فِي مَلأٍ خَيْرٍ مِنْهُمْ، وَإِنْ تَقَرَّبَ إِلَىَّ شِبْرًا تَقَرَّبْتُ إِلَيْهِ ذِرَاعًا، وَإِنْ تَقَرَّبَ إِلَيَّ ذِرَاعًا تَقَرَّبْتُ إِلَيْهِ بَاعًا، وَإِنْ أَتَانِي يَمْشِي أَتَيْتُهُ هَرْوَلَةً»([61]). «خداوند (در حدیث قدسى) مىفرمایند: من نزد گمان بندهام هستم و هنگامى که او مرا یاد نماید من همراه او هستم، اگر مرا در خلوت یاد کند، من او را در خلوت یاد مىکنم، و اگر مرا در مجلسى یاد کند، من او را در مجلسى بهتر از آن یاد مىکنم، و اگر به سوى من به اندازۀ وجبى تقرّب جوید، من به سوى او به اندازۀ ذراعى «بازویى» تقرّب مىجویم، و اگر به اندازۀ ذراعى به سوى من تقرّب جوید من به او به اندازۀ باعى «دو بازوى انسان» نزدیک مىشوم. و اگر پیاده به سوى من بیاید، من شتابان به سوى او مىآیم».
از عبدالله بن بُسْرس روایت شده که مردى گفت: یا رسول الله ج امور اسلام زیاد هستند، به من چیزى یاد دهید که به آن تمسک جویم. پیامبر ج فرمودند: «لاَ يَزَالُ لِسَانُكَ رَطْباً مِنْ ذِكْرِ اللهِ»([62]).
«پیوسته زبانت با یاد خدا تَر باشد».
و نیز پیامبر اکرم ج فرمودند: «مَنْ قَرَأَ حَرْفَاً مِنْ كِتَابِ اللهِ فَلَهُ بِهِ حَسَنَةٌ، وَالْـحَسَنَةُ بِعَشْرِ أَمْثَالِـهَا، لاَأَقُولُ: ﴿الٓمٓ١﴾ [البقرة: 1]. حَرْفٌ؛ وَلَكِنْ: أَلِفٌ حَرْفٌ، وَلاَمٌ حَرْفٌ، وَمِيمٌ حَرْفٌ»([63]) «هرکس یک حرف از قرآن بخواند، یک نیکى برایش نوشته مىشود، و هر نیکى، ده برابر مىشود، من نمىگویم: ﴿الٓمٓ١﴾ یک حرف است، بلکه: ألف یک حرف، لام یک حرف، و میم یک حرف است».
عقبه بن عامرس مىگوید: در صُفَّه بودیم که رسول الله ج بیرون آمد و فرمود:
«أَيُّكُمْ يُحِبُ أَنْ يَغْدُوَ كُلَّ يَوْمٍ إِلَى بُطْحَانَ أَوْ إِلَى العَقِيْقِ فَيَأْتِيَ مِنْهُ بِنَاقَتَيْنِ كَوْمَاوَيْنِ فِي غَيْرِ إِثْمٍ وَلاَ قَطِيْعَةِ رَحِمٍ؟». «کدام یک از شما دوست دارد که هر روز صبح، به بُطْحَان یا عقیق برود و با دو شتر بار برگردد بدون این که گناهى یا قطع صلۀ رحمى انجام داده باشد؟».
گفتیم: یا رسول الله ج! ما دوست داریم. فرمود: «أَفَلاَ يَغْدُو أَحَدُكُمْ إِلَى المَسْجِدِ فَيَعْلَمَ، أَوْ يَقْرَأَ آيَتَيْنِ مِنْ كِتَابِ اللهِ ﻷ خَيْرٌ لَهُ مِنْ نَاقَتَيْنِ، وَثَلاَثٌ خَيْرٌ لَهُ مِنْ ثَلاَثٍ، وَأَرْبَعٌ خَيْرٌ لَهُ مِنْ أَرْبَعٍ، وَمِنْ أَعْدَادِهِنَّ مِنَ الإِبِلِ»([64]). «هرکس به مسجد برود و دو آیه از کتاب خداوند ﻷ را یاد بگیرد یا بخواند، براى او از دو شتر بهتر است، و سه آیه از سه شتر، و چهار آیه از چهار شتر، و به تعداد آیات از همان تعداد شتر، برایش بهتر و سودمندتر است».
و رسول الله ج فرمودند: «مَنْ قَعَدَ مَقْعَداً لَمْ يَذْكُرِ اللهَ فِيهِ كَانَتْ عَلَيْهِ مِنَ اللهِ تِرَةٌ، وَمَنْ اضْطَجَعَ مَضْجَعَاً لَمْ يَذْكُرِ اللهَ فِيهِ،كَانَتْ عَلَيْهِ مِنَ اللهِ تِرَةٌ»([65]). «هرکس در جایى بنشیند و آنجا، خدا را یاد نکند، از طرف خدا، بر او زیان وارد خواهد شد، و هرکس به پهلو بخوابد و خدا را یاد نکند، براى این غفلت هم از جانب خدا زیان خواهد دید».
و رسول الله ج فرمودند: «مَا قَعَدَ قَوْمٌ مَقْعَدًا لَا يَذْكُرُونَ اللَّهَ ﻷ وَيُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ ج إِلَّا كَانَ عَلَيْهِمْ حَسْرَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَإِنْ دَخَلُوا الْجَنَّةَ لِلثَّوَابِ»([66]). «هر گروهى در مجلسى بنشیند و در آن، ذکر الله را نکند و بر پیامبرشان درود نفرستد، اگرچه داخل بهشت هم شوند، روز قیامت بر آنها حسرت وافسوس وارد مىشود».
و رسول الله ج فرمودند: «مَا مِنْ قَوْمٍ يَقُومُونَ مِنْ مَجْلِسٍ لاَيَذْكُروُنَ اللهَ فِيهِ إِلاَّ قَامُوا عَنْ مِثْلِ جِيْفَةِ حِمَارٍ وَكَانَ لَـهُمْ حَسْرَةً»([67]). «هیچ گروهى از مجلسى که در آن، خدا را یاد نکردهاند بر نمىخیزند، مگر مثل اینکـه از (نزد) لاشۀ الاغى برخاستهاند، و حسرت آنها را فراگرفته است».
رسول الله ج مىفرماید: «مَنْ قَالَ: سُبْحَانَ اللهِ وَبِحَمْدِهِ فِي يَوْمٍ مِائَةَ مَرَّةٍ حُطَّتْ خَطَايَاهُ وَلَوْ كَانَتْ مِثْلَ زَبَدِ الْبَحْرِ»([68]). «هرکس روزانه صد بار «سُبْحَانَ اللهِ وَبِحَمْدِهِ» بگوید، گناهانش بخشیده مىشوند اگرچه به اندازۀ کف دریا باشند».
و مىفرمايد: «هركس دعاى زير را ده بار بخواند مانند كسى است كه چهار تن از فرزندان إسماعيل را آزاد كرده است: «لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِيْكَ لَهُ، لَهُ الْـمُلْكُ وَلَهُ الْـحَمْدُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيْرٌ»»([69]). «هيچ معبودى «بر حقّی» به جز الله وجود ندارد، يكتاست و شريكى ندارد، پادشاهى و ستايش از آنِ او است، و او بر هر چيز تواناست».
و مىفرماید: دو کلمه وجود دارد که راحت به زبان مىآیند و در ترازوى اعمال، سنگیناند، و نزد خداى رحمان محبوباند: «سُبْحَانَ اللهِ وَبِحَمْدِهِ سُبْحَانَ اللهِ الْعَظِيْمِ»([70]). «الله پاک و منزّه است، واو را ستایش مىکنم، خداوند عظیم، پاک و منزّه است».
و مىفرمايد: اگر من «سُبْحَانَ اللهِ، وَالْـحَمْدُ ِللهِ، وَلاَ إِلَهَ إِلاَّ اللهُ، وَاللهُ أکبر» بگویم، نزد من از آنچه که خورشید بر آن طلوع کرده است «یعنى؛ همۀ دنیا» دوست داشتنىتر است)([71]).
و مىفرماید: «أَيَعْجِزُ أَحَدُكُمْ أَنْ يَكْسِبَ كُلَّ يَوْمٍ أَلْفَ حَسَنَةٍ؟ فَسَأَلَهُ سَائِلٌ مِنْ جُلَسَائِهِ: كَيْفَ يَكْسِبُ أَحَدُنَا أَلَفَ حَسَنَةٍ؟ قَالَ: يُسَبِّحُ مِائَةَ تَسْبِيحَةٍ، فَيُكْتَبُ لَهُ أَلْفُ حَسَنَةٍ أَوْ يُحَطُّ عَنْه ُ أَلَفُ خَطِيئَةٍ»([72]). «آیا کسى از شما نمى تواند روزانه هزار نیکى بدست آورد؟ یکى از کسانى که در جلسه حضور داشت پرسید: چگونه یکى از ما مىتواند هزار نیکى بدست آورد؟ فرمود: هرکس صد بار سبحان الله بگوید برایش هزار نیکى نوشته مىشود، یا هزار گناه از او بخشیده مىشود».
رسول الله ج فرمودند: «يَا عَبْدَ اللهِ بْنِ قَيْسٍ أَلاَ أَدُلُّكَ عَلَى كَنْزٍ مِنْ كُنُوزِ الْـجَنَّةِ؟ فَقُلْتُ: بَلَى يَا رَسُولَ اللهِ، قَالَ: قُلْ: لاَ حَوْلَ وَلاَ قُوَّةَ إِلاَّ بَاللهِ»([73]). «اى عبدالله بن قیس! آیا تو را به گنجى از گنجهاى بهشت، راهنمایى نکنم؟ گفتم: بلى یا رسول الله! فرمود: بگو: «لاَ حَوْلَ وَلاَ قُوَّةَ إِلاَّ بَاللهِ»».
و نیز رسول الله ج فرمودند: «أَحَبُّ الْكَلاَمِ إِلَى اللهِ أَرْبَعٌ: سُبْحَانَ اللهِ، وَالْـحَمْدُ لِلَّهِ، وَلاَ إِلَهَ إِلاَّ اللهُ، وَاللهُ أکبر، لاَ يَضُرُّكَ بأّیّهِنَّ بَدَأْتَ»([74]). «چهار کلمه نزد خداوند از همهى کلمات محبوب تراند: سُبْحَانَ اللهِ، وَالْـحَمْدُ لِلَّهِ، وَلاَ إِلَهَ إِلاَّ اللهُ، وَاللهُ أکبر، با هریک از آنها که شروع کنى اشکالى ندارد».
بادیهنشینى نزد رسول الله ج آمد و گفت: جملهاى به من بیاموز تا آن را وِرد خود سازم، رسول الله ج فرمود: بگو: «لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِيْكَ لَهُ، اللهُ أکبر كَبِيْراً، وَالْـحَمْدُ ِللهِ كَثِيْراً، سُبْحَانَ اللهِ رَبِّ الْعَالَمِيْنَ، لاَ حَوْلَ وَلاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللهِ الْعَزِيْزِ الْـحَكِيْمِ» آن مرد گفت: این جملات از آنِ پروردگار است، براى خود چه بگویم؟ رسول الله ج فرمود: بگو: «أَللَّهُمَّ اغْفِرْ لِيْ، وَارْحَمْنِيْ، وَاهْدِنِيْ، وَارْزُقْنِيْ»([75]). «بار الها! مرا ببخش، و به من رحم کن، و مرا هدایت کن، و به من روزى عنایت فرما».
هرگاه فردى مسلمان مىشد، رسول الله ج نماز را به او مىآموخت، سپس دستور مىداد که با این جملات دعا کند:
«أَللَّهُمَّ اغْفِرْ لِيْ، وَارْحَمْنِيْ، وَاهْدِنِيْ، وَعَافِنِي وَارْزُقْنِيْ»([76]). «بار الها! مرا ببخش، و به من رحم کن، و مرا هدایت ده، و عافیت بخش، و به من روزى عطا فرما».
و «إِنَّ أَفْضَلَ الدُّعَاءِ اَلْـحَمْدُ لِلَّهِ، وَإِنَّ أَفْضَلَ الذِّكْرِ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللهُ»([77]). «بهترین دعا اَلْـحَمْدُلله، و بهترین ذکر لاَ إِلَهَ إِلاَّ الله است».
«باقیات صالحات (نیکىهاى جاودانه) عبارتند از: «سُبْحَانَ اللهِ، وَالْـحَمْدُ لِلَّهِ، وَلاَ إِلَهَ إِلاَّ اللهُ، وَاللهُ أکبر»([78]).
ابوهریره س روایت کرده است: «جَاءَ الْفُقَرَاءُ إِلَى النَّبِيِّ ج فَقَالُوا ذَهَبَ أَهْلُ الدُّثُورِ مِنْ الْأَمْوَالِ بِالدَّرَجَاتِ الْعُلَا وَالنَّعِيمِ الْمُقِيمِ يُصَلُّونَ كَمَا نُصَلِّي وَيَصُومُونَ كَمَا نَصُومُ وَلَهُمْ فَضْلٌ مِنْ أَمْوَالٍ يَحُجُّونَ بِهَا وَيَعْتَمِرُونَ وَيُجَاهِدُونَ وَيَتَصَدَّقُونَ قَالَ أَلَا أُحَدِّثُكُمْ إِنْ أَخَذْتُمْ أَدْرَكْتُمْ مَنْ سَبَقَكُمْ وَلَمْ يُدْرِكْكُمْ أَحَدٌ بَعْدَكُمْ وَكُنْتُمْ خَيْرَ مَنْ أَنْتُمْ بَيْنَ ظَهْرَانَيْهِ إِلَّا مَنْ عَمِلَ مِثْلَهُ تُسَبِّحُونَ وَتَحْمَدُونَ وَتُكَبِّرُونَ خَلْفَ كُلِّ صَلَاةٍ ثَلَاثًا وَثَلَاثِينَ»([79]). «عدهای از فقرا نزد رسول الله ج آمدند و عرض کردند: ثروتمندان علاوه بر رفاه مادی، درجات رفیع بهشت و نعمتهای جاودان آن را از آن خود ساختند. زیرا مانند ما نماز میخوانند، روزه میگیرند و به دلیل برتری در ثروت، حج و عمره می گزارند و جهاد میکنند و صدقه میدهند. (و این کارها از ما ساخته نیست). رسول خدا ج فرمود: «آیا عملی به شما نیاموزم که اگر آن را انجام دهید، کسانی را که از شما پیشی گرفتهاند، در خواهید یافت و از بهترین انسانهایی که با شما هستند، خواهید شد. و جز کسانی که مثل شما این عمل را انجام میدهند، کسی دیگر به شما نخواهد رسید؟ آن عمل، این است که پس از هر نماز فرض، سی و سه بار «سبحان الله» و سی و سه بار «الحمدلله» و سی و سه بار «الله أکبر» بگویید».
ابن المعلیس روایت کرده است: «كُنْتُ أُصَلِّي فِي الْمَسْجِدِ فَدَعَانِي رَسُولُ اللَّهِ ج فَلَمْ أُجِبْهُ فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنِّي كُنْتُ أُصَلِّي فَقَالَ أَلَمْ يَقُلْ اللَّهُ ﴿ٱسۡتَجِيبُواْ لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمۡ لِمَا يُحۡيِيكُمۡ﴾ ثُمَّ قَالَ لِي لَأُعَلِّمَنَّكَ سُورَةً هِيَ أَعْظَمُ السُّوَرِ فِي الْقُرْآنِ قَبْلَ أَنْ تَخْرُجَ مِنْ الْمَسْجِدِ ثُمَّ أَخَذَ بِيَدِي فَلَمَّا أَرَادَ أَنْ يَخْرُجَ قُلْتُ لَهُ أَلَمْ تَقُلْ لَأُعَلِّمَنَّكَ سُورَةً هِيَ أَعْظَمُ سُورَةٍ فِي الْقُرْآنِ قَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ هِيَ السَّبْعُ الْمَثَانِي وَالْقُرْآنُ الْعَظِيمُ الَّذِي أُوتِيتُهُ»([80]). «در مسجد نبوی، نماز میخواندم که رسول الله ج مرا صدا زد. جواب ندادم. سپس گفتم: ای رسول خدا! من مشغول نماز خواندن بودم. آنحضرت ج گفت: مگر خداوند نفرموده است: [الأنفال: 24]؟ (فرمان خدا را بپذیرید و رسولش را اجابت کنید هنگامی که شما را برای امری حیاتی، فرا خواند). آنگاه به من فرمود: «قبل از اینکه از مسجد خارج شوی، سورهای را که بزرگترین سورۀ قرآن است، به تو میآموزم». سپس دستم را گرفت و هنگامی که خواست از مسجد، بیرون برود، به او گفتم: مگر به من نگفتی که سورهای را که بزرگترین سورۀ قرآن است، به تو میآموزم؟ فرمود: «آن، سورۀ حمد است که دارای هفت آیه میباشد و در هر رکعت نماز، تکرار میشود وآن، همان قرآن بزرگی است که به من عنایت شده است».
و نیز رسول الله ج فرمودند: «كَلِمَتَانِ خَفِيفَتانِ على اللِّسانِ، ثَقِيلَتَانِ في المِيزَانِ، حَبيبَتَانِ إلى الرَّحْمَنِ: سُبْحَانَ اللَّهِ وَبِحَمْدِهِ، سُبْحَانَ اللَّهِ العَظيمِ»([81]).«دو کلمه سبک بر زبان، سنگین در ترازوی «اعمال» و دوستداشتنی در نزد رحمان هستند و آن: سُبْحَانَ اللَّهِ وَبِحَمْدِهِ، سُبْحَانَ اللَّهِ العَظيمِ».
عبدالله بن عمروس مىگوید: «رَأَيْتُ النَّبِيَّ ج يَعْقِدُ التَّسْبِيْحَ بِيَمِينِهِ»([82]). «پیامبر ج را دیدم که تسبیحات خود را با دست راستش مىشمرد».
اکثر دعای رسول الله ج این بوده که میفرمود: ﴿رَبَّنَآ ءَاتِنَا فِي ٱلدُّنۡيَا حَسَنَةٗ وَفِي ٱلۡأٓخِرَةِ حَسَنَةٗ وَقِنَا عَذَابَ ٱلنَّارِ﴾ [البقرة: 201]. «پروردگارا! در دنیا به ما نیکی رسان و در آخرت نیز به ما نیکی عطاء فرما و ما را از عذاب آتش (دوزخ محفوظ) نگاهدار»[83].
«اللَّهُمَّ أصْلِحْ لي ديني الَّذِي هُوَ عِصْمَةُ أمْرِي وأصْلِحْ لي دُنْيايَ التي فِيها مَعاشِي وأصْلِحْ لي آخِرَتِي الَّتي فيها مَعادِي واجْعَلْ الحَياةَ زِيادَةً لِي في كُلِّ خَيْرٍ واجْعَلِ المَوْتَ راحَةً لي مِنْ كُلِّ شَرَ»[84]. «خداوندا! دینم را که نگهدارندۀ من از گناهان و مهالک است، و دنیایم را که در آن زندگی من میگذرد، وآخرتم را که بازگشت من به آن است، اصلاح کن و زندگی مرا موجب زیاد کردن کارهای نیک من گردان و مرگم را وسیلۀ راحتی و نجات من از هر بدی قرار بده».
«پیامبر ج فرمود: به خداوندأ گفتم: پروردگارا! مرا تعلیم بده. و خداوندأ فرمودند: بگو: «اللهمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ، وَتَرْكَ الْمُنْكَرَاتِ، وَحُبَّ الْمَسَاكِينِ، وَأَنْ تَغْفِرَ لِي وَتَرْحَمَنِي، وَإِذَا أَرَدْتَ فِتْنَةً فِي قَوْمِي فَتَوَفَّنِي إِلَيْكَ وَأَنَا غَيْرُ مَفْتُونٍ، اللهمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ حُبَّكَ، وَحُبَّ مَنْ يُحِبُّكَ، وَحُبًّا يُبَلِّغُنِي حُبَّكَ»[85] «پروردگارا! انجام کارهای خیر؛ و ترک کارهای بد را از تو مسئلت مینمایم، همچنین دوستی با مساکین و اینکه مرا مورد مغفرت و رحمت قرار بدهی و توبۀ مرا بپذیری، را نیز از تو تقاضا دارم. پروردگارا! هرگاه اراده کردی بندگانت را مورد امتحان و آزمایش قرار دهی، مرا بدون امتحان و آزمایش بسوی خود قبض کن. خداوندا! من، دوستی تو و دوستی کسی که تو را دوست دارد و عملی را که من را به محبّت تو برساند، از تو میخواهم».
«اللَّهُ أَكْبَرُ اللَّهُ أَكْبَرُ اللَّهُ أَكْبَرُ اللَّهُ أَكْبَرُ، أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ، أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ، أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ، أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ، حَىَّ عَلَى الصَّلاَةِ، حَىَّ عَلَى الصَّلاَةِ، حَىَّ عَلَى الْفَلاَحِ، حَىَّ عَلَى الْفَلاَحِ، اللَّهُ أَكْبَرُ اللَّهُ أَكْبَرُ، لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ»([86]).
هرچه را که مؤذّن مىگوید، شنونده تکرار کند مگر در: «حَيَّ عَلَى الصَّلاةِ، وَحَيَّ عَلَى الفَلاَحِ» که در جواب مىگوید: «لاَ حَوْلَ وَلاَ قُوَّةَ إلاَّ بِاللهِ»([87]).
نیز شخص گوید: «وَأَنَا أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِيْكَ لَهُ، وَأَنَّ محمّداً عَبْدُهُ وَرَسُوْلُهُ، رَضِيْتُ بِاللهِ رَبّاً، وَبِمحمّد رَسُوْلاً، وَبِالإِسْلاَمِ دِيْناً»([88]).
«و من گواهى مىدهم که هیچ معبودى، بجز الله «بر حقّ» وجود ندارد، یکتاست و شریکى ندارد، و محمّد ج بنده و فرستادۀ اوست، من از اینکه الله، پروردگار و محمّد، پیامبر و اسلام، دین من است، راضى و خشنودم».
پس از اینکه مؤذّن شهادتین را گفت، این ذکر، خوانده شود([89]).
بعد از پایان اجابت مؤذّن، بر پیامبر ج درود فرستاده شود([90]).
(بعد از صلوات بر پیامبر ج) گفته شود: «أَللَّهُمَّ رَبَّ هَذِِهِ الدَّعْوَةِ التَّامَّةِ، وَالصَّلاَةِ القَائِمَةِ، آتِ محمّداً الْوَسِيْلَةَ وَالْفَضِيْلَةَ، وَابْعَثْهُ مَقَاماً مَحْمُوْداً الَّذِيْ وَعَدْتَهُ([91])، (إِنَّكَ لاَ تُخْلِفُ الْـمِيْعَادَ»([92]). «بار الها! اى پروردگارِ این نداى کامل و نماز برپا شونده، به محمّد ج «وسیله» (مقامى والا در بهشت) و فضیلت عنایت بفرما، و او را به مقام شایستهاى که وعده فرمودهاى نایل بگردان، (همانا تو خُلف وعده نمى کنى)».
شخص در بین أذان و اقامه براى خودش دعا کند؛ چرا که دعا در این هنگام رد نمىشود([93]).
«اللَّهُ أَكْبَرُ اللَّهُ أَكْبَرُ، أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ، أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ، حَىَّ عَلَى الصَّلاَةِ، حَىَّ عَلَى الْفَلاَحِ، قَدْ قَامَتِ الصَّلاَةُ ، قَدْ قَامَتِ الصَّلاَةُ ، اللَّهُ أَكْبَرُ اللَّهُ أَكْبَرُ، لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ» ([94]).
«اللَّهُ أَكْبَرُ اللَّهُ أَكْبَرُ اللَّهُ أَكْبَرُ اللَّهُ أَكْبَرُ، أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ، أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ، أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ، أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ، حَىَّ عَلَى الصَّلاَةِ حَىَّ عَلَى الصَّلاَةِ، حَىَّ عَلَى الْفَلاَحِ حَىَّ عَلَى الْفَلاَحِ، قَدْ قَامَتِ الصَّلاَةُ ، قَدْ قَامَتِ الصَّلاَةُ ، اللَّهُ أَكْبَرُ اللَّهُ أَكْبَرُ، لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ»([95]).
«اللَّهُمَّ إِنّي أعُوذُ بِكَ مِنَ الْـخُبُثِ وَالْـخَبَائِثِ»([96]).
«(به نام خدا) الهى! از جنهاى خبیث و پلید، أعم از زن و مرد، به تو پناه مىبرم»([97]).
«غُفْرانَكَ»([98]). «الهى! از تو آمرزش مىطلبم»([99]).
«بِسْمِ اللهِ»([100]). «به نام خدا».
«أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لاَشَرِيْكَ لَهُ، وَأَشْهَدُ أَنَّ محمّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ»([101]). «شهادت مىدهم که بجز الله، معبود «بر حقّی» وجود ندارد، یکتاست و شریکى براى او نیست، و شهادت مىدهم که محمّد، بنده و فرستادۀ اوست». «سُبْحَاَنكَ اللَّهُمَّ وَبِحَمْدِكَ أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ أَسْتَغْفِرُكَ وَأَتُوبُ إِلَيْكَ»([102]). «خدایا! پاکى تو را بیان میکنم، و تو را ستایش مىنمایم، و گواهى مىدهم که بجز تو، دیگر معبودى «بر حقّ» نیست، از توطلب مغفرت مىکنم، و در حضورت توبه مىنمایم».
«أَللَّهُمَّ اجْعَلْ فِيْ قَلْبِيْ نُوْراً، وَفِيْ لِسَانِيْ نُوْراً، وَفِيْ سَمْعِيْ نُوْراً، وَ فِيْ بَصَرِيْ نُوْراً، وَ مِنْ فَوْقِيْ نُوْراً، وَ مِنْ تَحْتِيْ نُوْراً، وَعَنْ يَمِيْنِيْ نُوْراً وَعَنْ شِمَالِيْ نُوْراً، وَ مِنْ أَمَامِيْ نُوْراً، وَ مِنْ خَلْفِيْ نُوْراً، وَاجْعَلْ فِيْ نَفْسِيْ نُوْراً، وَأَعْظِمْ لِيْ نُوْراً، وَعَظِّمْ لِيْ نُوْراً، وَاجْعَلْ لِي نُوراً، وَاجْعَلْ لِي نُوراً، أَللَّهُمَّ أَعْطِنِيْ نُوْراً، وَاجْعَلْ فِيْ عَصَبِيْ نُوْراً، وَ فِيْ لَـحْمِيْ نُوْراً، وَ فِيْ دَمِيْ نُوْراً، وَ فِيْ شَعْرِيْ نُوْراً وَ فِيْ بَشَرِيْ نُوْراً»([103]). «الهى! در قلب، زبان، گوش و چشم من نور قرار ده، و بالا، و پايين، راست، چپ، مقابل، پشت و درون مرا منوّر گردان، و نور را براى من بيفزاى، و بزرگ گردان، و مرا نورى عطا فرما، و در عصب، گوشت، خون، مو و پوست من نورى قرار ده».
«أَعُوْذُ بِاللهِ الْعَظِيْمِ، وَبِوَجْهِهِ الْكَرِيْمِ، وَسُلْطَانِهِ الْقَدِيْمِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيْمِ»([104]).
«به خداوند بزرگ و روى گرامى (كه لايق جلالش است) و از بدى شيطان رانده شده به قدرت قديم و أزلى او پناه مىبرم».
«بِسْمِ اللهِ والسّلامُ على رسولِ الله»([105]).
«به نام الله، ودرود وسلام بر رسول الله».
«أَللَّهُمَّ افْتَحْ لِـي أَبْوَابَ رَحْمَتِكَ»([106]).
«الهى! درهاى رحمت خود را بر من بگشا».
«أَللَّهُمَّ إِنِّيْ أَسْأَلُكَ مِنْ فَضْلِكَ»([107]).
«الهى! از تو فضلت را مسألت مىنمايم»([108]).
«سَوُّوا صُفُوفَكُمْ فَإِنَّ تَسْوِيَةَ الصَّفِّ مِنْ تَمَامِ الصَّلاَةِ»([109]). «صفهایتان را راست و پیوسته کنید؛ چرا که کاملکردن صفها هم جزء کمالِ نماز است».
«اسْتَوُوا وَلَا تَخْتَلِفُوا فَتَخْتَلِفَ قُلُوبُكُمْ»[110].
دعاهاى بعد از تکبیر تحریمه و قبل از فاتحه که روایت شدهاند و خواندن هر کدام مستحب میباشد، عبارتند از:
«أَللَّهُمَّ بَاعِدْ بَيْنِيْ وَبَيْنَ خَطَايَايَ كَمَا بَاعَدْتَ بَيْنَ الْـمَشْرِقِ وَالْـمَغْرِبِ، أَللَّهُمَّ نَقِّنِيْ مِنْ خَطَايَايَ كَمَا يُنَقَّى الثَّوْبُ الأَبْيَضُ مِنَ الدَّنَسِ، أَللَّهُمَّ اغْسِلْنِيْ مِنْ خَطَايَايَ بِالثَّلْجِ وَالْـمَاِء وَالْبَرَدِ»([111]).
«بار الها! بین من و خطاهاى من، همانند فاصلهاى که بین مشرق و مغرب انداخته اى، فاصله بیانداز، و مرا از خطاهایم پاک ساز، همانند لباس سفیدى که از آلودگى پاک مىشود. بار الها! خطاهاى مرا با برف و آب و تگرگ بشوى».
«سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَبِحَمْدِكَ، وَتَبَارَكَ اسْمُكَ، وَتَعَالَى جَدُّكَ، وَلاَإِلَهَ غَيْرُكَ»([112]).
«بار الها! پاک و منزهى، و حمد از آنِ توست، و نامت با برکت است و قدرت و شکوه تو بسیار بالاست و هیچ معبودى بجز تو «بر حقّ» وجود ندارد».
«وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِيْ فَطَرَ السَّمَوَاتِ وَالأَرْضَ حَنِيْفاً وَمَا أَنَا مِنَ الْـمُشْرِكِيْنَ، إِنَّ صَلاَتِيْ، وَنُسُكِيْ، وَمَحْيَايَ، وَمَمَاتِيْ، ِللهِ رَبِّ الْعَالَـمِيْنَ، لاَ شَرِيْكَ لَهُ وَبِذَلِكَ أُمِرْتُ وَأَنَا مِنَ الْـمُسْلِمِيْنَ. أَللَّهُمَّ أَنْتَ الْـمَلِكُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ، أَنْتَ رَبِّيْ وَأَنَا عَبْدُكَ، ظَلَمْتُ نَفْسِيْ وَاعْتَرَفْتُ بِذَنْبِيْ فَاغْفِرْ لِـي ذُنُوْبِيْ جَمِيْعاً إِنَّهُ لاَ يَغْفِرُ الذُّنُوْبَ إِلاَّ أَنْتَ. وَاهْدِنِيْ ِلِأَحْسَنِ الأَخْلاَقِ لاَ يَهْدِيْ ِلِأَحْسَنِهَا إِلاَّ أَنْتَ، وَاصْرِفْ عَنِّيْ سَيِّئَهَا، لاَ يَصْرِفُ عَنِّيْ سَيِّئَهَا إِلاَّ أَنْتَ، لَبَّيْكَ وَسَعْدَيْكَ، وَالـْخَيْرُ كُلُّهُ بِيَدَيْكَ، وَالشَّرُّ لَيْسَ إِلَيْكَ، أَنَا بِكَ وَإِلَيْكَ، تَبَارَكْتَ وَتَعَالَيْتَ، أَسْتَغْفِرُكَ وَأَتُوْبُ إِلَيْكَ»([113]).
«من چهرهام را به سوى ذاتى متوجه کردهام که آسمانها و زمین را آفرید، در حالى که من از باطل روى گردان شده و به سوى حق آمدهام، و از مشرکان نیستم. نماز، عبادت، زندگى و مرگم از آنِ پروردگار جهانیان است که شریکى ندارد، دستور یافتهام که چنین کنم، و من از فرمانبرداران مىباشم. پروردگارا! توئى پادشاه، بجز تو، معبودى «بر حقّ» وجود ندارد. تو پروردگار من هستى و من بندۀ توأم، بر خود ظلم کردم، و به گناهم اعتراف نمودم، همۀ گناهانم را ببخشاى، همانا بجز تو کسى گناهنم را نمىآمرزد.
الهى! مرا به نیکوترین اخلاق و خصلتها، رهنمون فرما، همانا بجز تو کسى نیست که مرا بسوى آنها هدایت کند. الهى! خصلت هاى بد را از من دور بگردان، زیرا بجز تو کسى نیست که آنها را از من دور بگرداند. من در بارگاهت حاضرم، و براى اطاعتت آمادهام، هرگونه خیر و نیکى در اختیار توست، بدى را به سوى تو راهى نیست. الهى! من به لطف تو موجودم، و به سوى تو متوجهام، تو بسیار بابرکت و برتر هستـى، از تو آمـرزش مىخواهم، و در بارگاهـت توبه مىکنم».
«اللهُ أکبر كَبِيْراً وَالْـحَمْدُ ِللهِ كَثِيْراً، وَسُبْحَانَ اللهِ بُكْرَةً وَأَصِيْلاً»([114]).
«أَللَّهُمَّ لَكَ الْـحَمْدُ أَنْتَ نُوْرُ السَّمَوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَنْ فِيْهِنَّ، وَلَكَ الْـحَمْدُ أَنْتَ قَيِّمُ السَّمَوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَنْ فِيْهِنَّ، (وَلَكَ الْـحَمْدُ أَنْتَ رَبُّ السَّموَاتِ وَالأَرْضِ وَمَنْ فِيْهِنَّ) (وَلَكَ الْـحَمْدُ، لَكَ مُلْكُ السَّمَوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَنْ فِيْهِنَّ) (وَلَكَ الْـحَمْدُ اَنتَ مَلِكُ السَّمَوَاتِ وَالأَرْضِ) (وَلَكَ الْـحَمْدُ أَنْتَ الْـحَقُّ وَوَعْدُكَ الْـحَقُّ، وَقَوْلُكَ الْـحَقُّ وَلِقَاؤُكَ الْـحَقُّ، وَالْـجَنَّةُ حَقٌّ وَالنَّارُ حَقٌّ، وَالنَّبِيُّوْنَ حَقٌّ، وَمحمّد ج حَقٌّ وَالسَّاعَةُ حَقٌّ) (أَللَّهُمَّ لَكَ أَسْلَمْتُ، وَعَلَيْكَ تَوَكَّلْتُ وَبِكَ آمَنْتُ، وَإِلَيْكَ أَنَبتُ ، وَبِكَ خَاصَمْتُ، وَإِلَيْكَ حَاكَمْتُ، فَاغْفِرْ لِـي مَا قَدَّمْتُ، وَمَا أَخَّرْتُ، وَمَا أَسْرَرْتُ، وَمَا أَعْلَنْتُ) (أَنْتَ الْـمُقَدِّمُ، وَأَنْتَ الْـمُؤَخِّرُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ) (أَنْتَ إِلَـهِيْ لاَ إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ)»([115]).
«بار الها! حمد از آنِ تو است، تو نور آسمان ها و زمین، و آنچه که در ما بین آنهاست، هستى. حمد از آنِ تو است، تو سرپرست آسمان ها و زمینى، و آنچه که در بین آنهاست. (و حمد از آنِ تو است، تو پروردگار آسمانها و زمین و آنچه که در بین آنهاست، هستى). (و حمد از آنِ تو است، تو پادشاه آسمان ها و زمین هستى). (و حمد از آنِ توست) (تو حقّى، وعده، گفتار، لقاء، بهشت، آتش، پیامبران، محمّد ج، و روز قیامت حقّ هستند). (پروردگارا! من تسلیم توأم، و بر تو توکل نمودم، و به تو ایمان آوردم، و به سوى تو برگشتم، و بخاطر تو دشمنى ورزیدم، و حاکمیت از آنِ تو است، و گناهانى را که پیش از مرگ فرستادهام و آنچه را که بعد از مرگ، خواهند آمد، و آنچه را که پنهان نمودهام، و آنچه را که آشکار ساختهام، ببخشاى. تقدیم و تأخیر بدست تو است، و هیچ معبودى بجز تو «بر حقّ» وجود ندارد»([116]).
«سُبْحَانَ رَبِّيَ الْعَظِيْمِ»([117]).
«پروردگار بزرگم پاک و منزّه است».
«سُبحَانَ رَبِّي و بِحَمدِه»([118]).
«پروردگارم پاک و منزّه بوده و به حمد و ستایش وی مشغولم».
«سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ رَبَّنَا وَبِحَمْدِكَ، اَللَّهُمَّ اغْفِرْلِيْ»([119]).
«پروردگارا! تو پاک و منزّهى، پروردگار ما! تـو را ستـایـش مىنمایم، الهى! مرا ببخشاى».
«سُبُّوحٌ، قُدُّوْسٌ، رَبُّ الْـمَلاَئِكَةِ وَالرُّوْحِ»([120]).
«بسیار پاک و منزّه است پروردگار فرشتگان و جبرئیل».
«أَللَّهُمَّ لَكَ رَكَعْتُ، وَبِكَ آمَنْتُ، وَلَكَ أَسْلَمْتُ خَشَعَ لَكَ سَمْعِيْ وَبَصَرِيْ، وَ مُـخِّيْ، وَعَظْمِيْ، وَعَصَبِيْ، وَمَا اسْتَقَلَّ بِهِ قَدَمِيْ»([121]).
«پروردگارا! براى تو رکوع کردم، به تو ایمان آوردم، و به تو تسلیم شدم. گوش، چشم، مخ، استخوان، پى و رگم و تمام اعضاى بدنم براى تو خشوع و فروتنى نمودند».
«سُبْحَانَ ذِيْ الْـجَبَرُوْتِ، وَالْـمَلَكُوْتِ، وَالْكِبْرِيَاءِ، وَالْعَظَمَةِ»([122]). «پاک است پروردگارى که مالک قدرت، فرمانروایى، بزرگى و عظمت است».
«سَمِعَ اللهُ لِـمَنْ حَمِدَهُ»([123]).
«الله شنید و قبول کرد ستایش کسى را که او را ستایش نمود».
«رَبَّنَا وَ لَكَ الْـحَمْدُ، حَمْداً كَثِيْراً طَيِّباً مُبَارَكاً فِيْهِ»([124]).
«پروردگارا! حمد و ستایش هاى زیاد، خوب و مبارک از آنِ تو است».
«مِلْءَ السَّمَوَاتِ، وَمِلْءَ الأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا، وَمِلْءَ مَا شِئْتَ مِنْ شَيْءٍ بَعْدُ، أَهْلَ الثَّنَاءِ وَالْـمَجْدِ، أَحَقُّ مَا قَالَ الْعَبْدُ، وَكُلُّنَا لَكَ عَبْدٌ أَللَّهُمَّ لاَ مَانِعَ لِـمَا أَعْطَيْتَ، وَلاَ مُعْطِيَ لِـمَا مَنَعْتَ، وَلاَ يَنْفَعُ ذَا الْـجَدِّ مِنْكَ الْـجَدُّ»([125]).
«الهى! حمدى که آسمانها و زمین و میان آنها و هرچه تو بخواهى را پر کند، از آنِ تو است. الهى! تو اهل ستایش و عظمت هستى. الهى! تو شایستۀ ستایش بندگان هستى. همگى ما بندگانت هستیم، آنچه تو بفرمائى هیچ کس جلوى آن را نمىگیرد، و آنچه جلوى آن را بگیرى، کسى قدرت ندارد آن را عطا نماید. الهى! صاحب ثروت، او را ثروتش از عذاب تو نجات نمىدهد و «تمامى شکوه» و ثروت از آنِ تو است»([126]).
«سُبْحَانَ رَبِّيَ الأَعْلَى»([127]). «منزّه است پروردگار بزرگ و برتر من».
«سُبحَانَ رَبُّي وبِحَمدِه»([128]). «پروردگارم پاک ومنزّه بوده و به حمد وستایش وی مشغولم».
«سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ رَبَّنَا وَبِحَمْدِكَ اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِيْ»([129]).
«بار الها! تو پاک و منزّهى و تو را ستایش مىنمایم. الهى! از تو طلب مغفرت مىکنم».
«سُبُّوْحٌ، قُدُّوسٌ، رَبُّ الْـمَلاَئِكَةِ وَالرُّوْحِ»([130]).
«پاک و منزّه است پروردگار فرشتگان و جبرئیل».
«أَللَّهُمَّ لَكَ سَجَدْتُ، وَبِكَ آمَنْتُ، وَلَكَ أَسْلَمْتُ، سَجَدَ وَجْهِيْ لِلَّذِيْ خَلَقَهُ، وَصَوَّرَهُ وَشَقَّ سَمْعَهُ وَبَصَرَهُ، تَبَارَكَ اللهُ أَحْسَنُ الْـخَالِقِيْنَ»([131]).
«الهى! براى تو سجده کردم، و به تو ایمان آوردم، و در مقابل فرمان تو تسلیم شدم، چهرهام براى پروردگارى که آن را خلق نمود، و صورت بخشید، و آن را زیبا آفرید، و عضو شنوایى و بینائى در آن قرار داد، سجده کرد. با برکت است پروردگارى که بهترین آفریدندگان است».
«سُبْحَانَ ذِيْ الْـجَبَرُوْتِ، وَالْـمـَلَكُوْتِ، وَالْكِبْرِيَاءِ، وَالْعَظَمَةِ»([132]).
«پاک است پروردگارى که مالک قدرت، فرمانروایى، بزرگى و عظمت است».
«أَللَّهُمَّ اغْفِرْلِيْ ذَنْبِيْ كُلَّهُ، دِقَّهُ وَجِلَّهُ، وَأَوَّلَهُ وَآخِرَهُ وَعَلاَنِيَتَهُ وَسِرَّهُ»([133]).
«بار الها! همۀ گناهان مرا، اعم از کوچک و بزرگ، اوّل و آخر، آشکار و نهان، ببخشاى».
«أَللَّهُمَّ إِنِّيْ أَعُوْذُ بِرِضَاكَ مِنْ سَخَطِكَ، وَبِمُعَافَاتِكَ مِنْ عُقُوْبَتِكَ وأَعُوْذُ بِكَ مِنْكَ، لاَ أُحْصِيْ ثَنَاءً عَلَيْكَ أَنْتَ كَمَا أَثْنَيْتَ عَلَى نَفْسِكَ»([134]).
«بار الها! من از خشمت به خشنودى تو پناه مىبرم. الهى! از عذابت به عفو تو پناه مىبرم. الهى! از (عذاب و خشم) تو، به تو پناه مىبرم. پروردگارا! آنچنان که حق ستایش تو است، نمىتوانم آن را بجاى آورم، بدون تردید تو آنچنانى که خود فرمودهاى»([135]).
«رَبِّ اغْفِرْ لِـي رَبِّ اغْفِرْ لِـي»([136]).
«اى پروردگار من! مرا ببخش، مرا ببخش».
«سَجَدَ وَجْهِيْ لِلَّذِيْ خَلَقَهُ، وَشَقَّ سَمْعَهُ وَبَصَرَهُ وَبِحَوْلِهِ وَقُوَّتِهِ ﴿فَتَبَارَكَ ٱللَّهُ أَحۡسَنُ ٱلۡخَٰلِقِينَ﴾»([137]).
«چهرهام براى ذاتى که آن را آفرید و شنوایى و بینایى را به قدرت و توانایى خود در آن قرار داد، سجده کرد. بسیار با برکت است بهترینِ آفرینندگان».
«اَلتَّحِيَّاتُ ِللهِ، وَالصَّلَوَاتُ وَالطَّيِّبَاتُ، اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ أَيُّهَا النَّبِيُّ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاَتُهُ، اَلسَّلاَمُ عَلَيْنَا وَعَلَى عِبَادِ اللهِ الصَّالِـحِيْنَ، أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللهُ، وَأَشْهَدُ أَنَّ محمّداً عَبْدُهُ وَرَسُوْلُهُ»([138]).
«انواع تعظیم، درود و پاکى مخصوص الله است،([139]) سلام و رحمت و برکات خدا بر تو باد اى پیامبر، سلام بر ما و کلیۀ بندگان صالح خدا، من گواهی مىدهم که هیچ معبودى بجز الله «بر حقّ» وجود ندارد و محمّد ج بنده و رسول اوست»([140]).
«أَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى محمّد وَعَلَى آلِ محمّد، كَمَا صَلَّيْتَ عَلَى إِبْرَاهِيْمَ وَعَلى آلِ إِبْرَاهِيْمَ، إِنَّكَ حَمِيْدٌ مَجِيْدٌ، أَللَّهُمَّ بَارِكْ عَلَى محمّد وَعَلَى آلِ محمّد، كَمَا بَارَكْتَ عَلَى إِبْرَاهِيْمَ وَعَلَى آلِ إِبْرَاهِيْمَ، إِنَّكَ حَمِيْدٌ مَجِيْدٌ»([141]).
«بار إلها! بر محمّد ج و آل محمّد درود بفرست همچنان که بر ابراهیم و آل ابراهیم درود فرستادى، همانا تو ستوده و باعظمت هستى. بار الها! بر محمّد و آل محمّد برکت نازل فرما همچنان که بر ابراهیم و آل ابراهیم برکت نازل کردى، همانا تو ستوده و باعظمت هستى».
«أَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى محمّدٍ وَعَلَى أَزْوَاجِهِ وَذُرِّيَّتِهِ كَمَا صَلَّيْتَ عَلَى آلِ إِبْرَاهِيْمَ، وَبَارِكْ عَلَى محمّد وَعَلَى أَزْوَاجِهِ وَذُرِّيَّتِهِ، كَمَا بَارَكْتَ عَلَى آلِ إِبْرَاهِيْمَ، إِنَّكَ حَمِيْدٌ مَجِیدٌ»([142]).
«بار إلها! بر محمّد و همسران و فرزندانش درود فرست همچنان که بر ابراهیم درود فرستادى، و بر محمّد و همسران و فرزندانش برکت نازل گردان همچنان که بر آل ابراهیم برکت نازل فرمودى، همانا تو ستوده و باعظمت هستى».
«أَللَّهُمَّ إِنِّيْ أَعُوْذُ بِكَ مِنْ عَذَابِ الْقَبْرِ، وَمِنْ عَذَابِ جَهَنَّمَ، وَمِنْ فِتْنَةِ الْـمَحْيَا وَالْـمَمَاتِ، وَمِنْ فِتْنَةِ الْـمَسِيْحِ الدَّجَّالِ»([143]).
«پروردگارا! از عذاب قبر و عذاب دوزخ، فتنۀ زندگى و مرگ، و فتنۀ مسیح دجّال به تو پناه مىبرم».
«أَللَّهُمَّ إِنِّيْ أَعُوْذُ بِكَ مِنْ عَذَابِ الْقَبْرِ، وَأَعُوْذُ بِكَ مِنْ فِتْنَةِ الْـمـَسِيْحِ الدَّجَالِ، وَأَعُوْذُ بِكَ مِنْ فِتْنَةِ الْـمَحْيَا وَالْـمَمَاتِ، أَللَّهُمَّ إِنِّيْ أَعُوْذُ بِكَ مِنَ الـمَأْثَمِ والـمَغْرَمِ»([144]).
«الهى! من از عذاب قبر، و از فتنۀ مسیح دجّال، و فتنۀ زندگى و مرگ به تو پناه مىبرم. بار الها! من از گناه و زیان، به تو پناه مىآورم».
«أَللَّهُمَّ إِنِّيْ ظَلَمْتُ نَفْسِيْ ظُلْماً كَثِيْراً، وَلاَ يَغْفِرُ الذُّنُوْبَ إِلاَّ أَنْتَ، فَاغْفِرْ لِـيْ مَغْفِرَةً مِنْ عِنْدِكَ وَارْحَمْنِيْ إِنَّكَ أَنْتَ الْغَفُوْرُ الرَّحِيْمُ»([145]).
«الهى! من بر نفس خود بسیار ظلم کردم، همانا غیر از تو کسى دیگر گناهان مرا نمىبخشد؛ پس، از جانب خود مرا مورد آمرزش قرار بده، و بر من رحم کن، همانا تو بخشنده و مهربان هستى».
«أَللَّهُمَّ اغْفِرْ لِـيْ مَا قَدَّمْتُ، وَمَا أَخَّرْتُ، وَمَا أَسْرَرْتُ، وَمَا أَعْلَنْتُ، وَمَا أَسْرَفْتُ، وَمَا أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ مِنِّيْ، أَنْتَ الْـمُقَدِّمُ وَأَنْتَ الْـمُؤَخِّرُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ»([146]).
«الهى! گناهان قبلى و بعدى مرا ببخشاى. الهى! گناهان مخفى و آشکار مرا بیامرز، و زیادهروىهاى مرا و آنچه را که تو از من بهتر مىدانى ببخش، همانا مقدّم و مؤخّر توئى، بجز تو معبودى «بر حقّ» نیست».
«أَللَّهُمَّ أَعِنِّيْ عَلَى ذِكْرِكَ، وَشُكْرِكَ، وَحُسْنِ عِبَادَتِكَ»([147]) «بار الها! به من توفيق بده تا تو را ياد كنم، و سپاس گويم، و به بهترين روش، بندگى نمايم».
«أَللَّهُمَّ إِنِّيْ أَعُوْذُ بِكَ مِنَ الْبُخْلِ، وَأَعُوْذُ بِكَ مِنَ الْـجُبْنِ، وَأَعُوْذُ بِكَ مِنْ أَنْ أُرَدَّ إِلَى أَرْذَلِ العُمُرِ، وَأَعُوْذُ بِكَ مِنْ فِتْنَةِ الدُّنْيَا وَعَذَابِ الْقَبْرِ»([148]).
«بار الها! من از بخل و بُزْدلى به تو پناه مىبرم، و از اینکه به علّت پیرى، سست و درمانده شوم، به تو پناه مىبرم، و از آزمایشهاى سخت دنیا و عذاب قبر به تو پناه مىبرم».
«أَللَّهُمَّ إِنِّيْ أَسْأَلُكَ الْـجَنَّةَ وَأَعُوْذُ بِكَ مِنَ النَّارِ»([149]).
«بار الها! من از تو خواهان بهشتم، و از آتش به تو پناه مى برم».
«أَللَّهُمَّ بِعِلْمِكَ الغَيْبَ، وَقُدْرَتِكَ عَلَى الـْخَلْقِ أَحْيِنِيْ مَا عَلِمْتَ الْـحَيَاةَ خَيْراً لِيْ، وَتَوَفَّنِيْ إِذَا عَلِمْتَ الْوَفَاةَ خَيْراً لِيْ، أَللَّهُمَّ إِنِّيْ أَسْأَلُكَ خَشْيَتَكَ فِيْ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ، وَأَسْأَلُكَ كَلِمَةَ الْـحَقِّ فِي الرِّضَا وَالْغَضَبِ، وَأَسْأَلُكَ الْقَصْدَ فِي الْغِنَى وَالْفَقْرِ، وَأَسْأَلُكَ نَعِيْماً لاَ يَنْفَدُ، وَأَسْأَلُكَ قُرَّةَ عَيْنٍ لاَ تَنْقَطِعُ، وَأَسْأَلُكَ الرِّضَا بَعْدَ الْقَضَاءِ، وَأَسْأَلُكَ بَرْدَ الْعَيْشِ بَعْدَ الْـمَوْتِ، وَأَسْأَلُكَ لَذَّةَ النَّظَرِ إِلَى وَجْهِكَ وَالشَّوْقَ إِلَى لِقَائِكَ فِيْ غَيْرِ ضَرَّاءَ مُضِرَّةٍ وَلاَ فِتْنَةٍ مُضِلَّةٍ، أَللَّهُمَّ زَيِّنَّا بِزِيْنَةِ الإِيْمَانِ وَاجْعَلْنَا هُدَاةً مُهْتَدِيْنَ»([150]).
«بار الها! به علم غیبت و قدرتت بر آفرینش، تا زمانى مرا زنده نگهدار که زندگى برایم خوب باشد، و مرا بمیران زمانى که مردنم را به نفعم مىدانى. الهى! من خشوع و ترس از تو را در نهان و آشکار مىطلبم. «گفتن» کلمۀ حق را در شادى و غضب از تو مىخواهم. میانهروى را در ثروت و فقر مسألت مىنمایم. نعمتى را که نابود نشود، و نور چشمى را که قطع نگردد، و رضا را بعد از قضا، و راحتى زندگى بعد از مرگ، و لذّت نگاه به چهرهات و شوق به لقاءت را درخواست مىکنم. بدون اینکه گرفتار مصیبتى سخت، یا فتنهاى گمراه کننده شوم. پروردگارا! ما را با زیبایى ایمان، زینت بخش و ما را در زمرۀ هدایت دهندگان و هدایتیافتگان قرار بده».
«أَللَّهُمَّ إِنِّيْ أَسْأَلُكَ يَا اللهُ بِأَنَّكَ الْوَاحِدُ الأَحَدُ الصَّمَدُ الَّذِيْ لَـمْ يَلِدْ وَ لَـمْ يُوْلَدْ وَ لَـمْ يَكُنْ لَهُ كُفْواً أَحَدٌ، أَنْ تَغْفِرَ لِيْ ذُنُوْبِيْ إِنَّكَ أَنْتَ الْغَفُوْرُ الرَّحِيْمُ»([151]).
«بارالها! من با توسّل به اینکه تو یگانهاى و شریکى ندارى و بىنیاز و در اوج کمال هستى، که نه زادهاى و نه زاده شدهاى و هیچ همتایى برای خود ندارى، از تو مسألت مىنمایم که گناهان مرا بیامرزى، همانا که تو آمرزگار و مهربان هستى».
«أَللَّهُمَّ إِنِّيْ أَسْأَلُكَ بِأَنَّ لَكَ الْـحَمْدُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ وَحْدَكَ لاَ شَرِيْكَ لَكَ، الْـمَنَّانُ، يَا بَدِيْعَ السَّمَوَاتِ وَالأَرْضِ يَا ذَا الْـجَلاَلِ وَالإِكْرَامِ، يَا حَيُّ يَا قَيُّوْمُ، إِنِّيْ أَسْأَلُكَ الْـجَنَّةَ وَأَعُوْذُ بِكَ مِنَ النَّارِ»([152]).
«پروردگارا! من فقط از تو مىخواهم؛ چرا که حمد فقط از آنِ توست، هیچ معبودى بجز تو «بر حقّ» وجود ندارد، و یکتایى و شریک ندارى یا منّان! اى بوجود آورندۀ آسمانها و زمین! اى صاحب عظمت و بزرگى! اى زندۀ پایدار! من بهشت را از تو خواهانم، و از آتش به تو پناه مىبرم».
«أَللَّهُمَّ إِنّيْ أَسْأَلُكَ بِأَنِّيْ أَشْهَدُ أَنَّكَ أَنْتَ اللهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ، الأَحَدُ الصَّمَدُ الَّذِيْ لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُوْلَدْ وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفْواً أَحَدٌ»([153]).
«پروردگارا! من تنها از تو «احتیاجاتم را» مىخواهم، چرا که شهادت مىدهم که تو الله هستى، و هیچ معبودى بجز تو «بر حقّ» وجود ندارد، تو آن یکتا و بىنیازى و در اوج کمالی هستى که نه زاده است، و نه زائیده شده است، و همتایى ندارد».
پیامبر أکرم ج بعد از اتمام نماز رو به راست کرده و میفرمودند: «السَّلَامُ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَةُ اللَّهِ» و سپس رو به چپ کرده و میفرمودند: «السَّلَامُ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَةُ اللَّهِ»([154]).
«أَسْتَغْفِرُ اللهَ أَسْتَغْفِرُ اللهَ أَسْتَغْفِرُ اللهَ أَللَّهُمَّ أَنْتَ السَّلاَمُ وَمِنْكَ السَّلاَمُ، تَبَارَكْتَ يَا ذَا الْـجَلاَلِ وَالْإِكْرَامِ»([155]).
«از الله طلب آمرزش مىکنم (سه مرتبه) الهى! تو سلامى، و سلامتى از جانب تو است، تو بسیار بابرکتى، اى صاحب عظمت و بزرگى».
«لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِيْكَ لَهُ، لَهُ الْـمُلْكُ وَلَهُ الْـحَمْدُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيْرٌ، أَللَّهُمَّ لاَ مَانِعَ لِـمَا أَعْطَيْتَ، وَلاَ مُعْطِيَ لِـمَا مَنَعْتَ، وَلاَ يَنْفَعُ ذَا الْـجَدِّ مِنْكَ الْـجَدُّ»([156]).
«اللَّهُمَّ أَعِنِّى عَلَى ذِكْرِكَ وَشُكْرِكَ وَحُسْنِ عِبَادَتِكَ»([157]).
«معبودى «بر حقّ» بجز الله، وجود ندارد. شریکى ندارد، پادشاهى از آنِ اوست، ستایش شایستۀ اوست، و او بر هر چیزى توانا است. الهى! آنچه تو بدهى، هیچ کس مانع آن نمىگردد، و آنچه تو منع کنى، هیچ کس نمىتواند آن را بدهد. توانگر را، ثروتش از عذاب تو نجات نمىدهد، و «تمامى شکوه و» ثروت از آنِ تو است».
«بار الها! به من توفیق بده تا تو را یاد کنم، و سپاس گویم، و به بهترین روش، بندگى نمایم».
«لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِيْكَ لَهُ، لَهُ الْـمُلْكُ، وَلَهُ الْـحَمْدُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيْرٌ. لاَ حَوْلَ وَلاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللهِ، لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللهُ، وَلاَ نَعْبُدُ إِلاَّ إِيَّاهُ، لَهُ النِّعْمَةُ وَلَهُ الْفَضْلُ وَلَهُ الثَّنَاءُ الْـحَسَنُ، لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللهُ مُخْلِصِيْنَ لَهُ الدِّيْنَ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُوْنَ»([158]).
«معبودى بجز الله «بر حقّ» وجود ندارد، یگانه اوست و شریکى ندارد، پادشاهى از آنِ اوست، و ستایش مخصوص اوست، و او بر هر چیز توانا است. هیچ نیروى بازدارنده از گناهان و توفیق دهنده به نیکى، به جز الله وجود ندارد. هیچ معبودى جز او «بر حقّ» نـیست. جز او کسـى دیگر را عبادت نمىکنیم، نعمت و فضل از آنِ اوست، ستایش نیکو مخصوص اوست، معبودى بجز او وجود ندارد، همۀ ما با اخلاص او را بندگى مىکنیم، هرچند کافران دوست نداشته باشند».
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ١ ٱللَّهُ ٱلصَّمَدُ٢ لَمۡ يَلِدۡ وَلَمۡ يُولَدۡ٣ وَلَمۡ يَكُن لَّهُۥ كُفُوًا أَحَدُۢ٤﴾ [الإخلاص: 1-4].
«به نام خداوند بخشندۀ مهربان. بگو: خدا یگانه است، خدا، کمال مطلق و سَرورِ والای برآورندۀ امیدها و برطرفکنندۀ نیازمندیها است، نه زاده، و نه زاده شده است، و نه همتایى دارد».
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلۡفَلَقِ١ مِن شَرِّ مَا خَلَقَ٢ وَمِن شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ٣ وَمِن شَرِّ ٱلنَّفَّٰثَٰتِ فِي ٱلۡعُقَدِ٤ وَمِن شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ٥﴾ [الفلق: 1-5].
«به نام خداوند بخشندۀ مهربان (بگو پناه مىبرم به خداوند سپيده دم. از شرّ آنچه آفريده است، و از شرّ شب بدانگاه كه كاملاً فرا مىرسد، و از شرّ كسانى كه در گرهها مىدمند، و از شرّ حسود بدانگاه كه حسد مىورزد».
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلنَّاسِ١ مَلِكِ ٱلنَّاسِ٢ إِلَٰهِ ٱلنَّاسِ٣ مِن شَرِّ ٱلۡوَسۡوَاسِ ٱلۡخَنَّاسِ٤ ٱلَّذِي يُوَسۡوِسُ فِي صُدُورِ ٱلنَّاسِ٥ مِنَ ٱلۡجِنَّةِ وَٱلنَّاسِ٦﴾ [الناس: 1-6]([159]).
به نام خداوند بخشندۀ مهربان، «بگو پناه مىبرم به پروردگار مردمان، به مالِک و حاکم «واقعىِ» مردم، به معبودِ «بر حقّ» مـردم، از شرّ وسوسهگرى که واپس مىرود، از وسوسه گری است که در سینههاى مردم به وسوسه مىپردازد، «در سینههاى مردمانى» از جنها و انسانها». (بعد از هر نماز خوانده شوند).
﴿ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَيُّ ٱلۡقَيُّومُۚ لَا تَأۡخُذُهُۥ سِنَةٞ وَلَا نَوۡمٞۚ لَّهُۥ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِۗ مَن ذَا ٱلَّذِي يَشۡفَعُ عِندَهُۥٓ إِلَّا بِإِذۡنِهِۦۚ يَعۡلَمُ مَا بَيۡنَ أَيۡدِيهِمۡ وَمَا خَلۡفَهُمۡۖ وَلَا يُحِيطُونَ بِشَيۡءٖ مِّنۡ عِلۡمِهِۦٓ إِلَّا بِمَا شَآءَۚ وَسِعَ كُرۡسِيُّهُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَۖ وَلَا ئَُودُهُۥ حِفۡظُهُمَاۚ وَهُوَ ٱلۡعَلِيُّ ٱلۡعَظِيمُ٢٥٥﴾ [البقرة: 255]([160]). بعد از هر نماز خوانده شود.
«خداوند، هیچ معبودى «بر حقّ» جز او نیست، خداوندى که زنده و قائم به ذات خویش است، هیچ گاه خواب سبک و سنگین او را فرا نمىگیرد، براى اوست آنچه در آسمانها و زمین است، کیست که نزد او جز به فرمانش شفاعت کند، آنچه را پیش روى آنه داند، و از گذشته و آیندۀ آنان آگاه است، آنها جز به مقدارى که او بخواهد احاطه به علم او ندارند، کرسى او آسمانها و زمین را دربرگرفته و حفظ و نگهدارى آسمان و زمین براى او گران نیست، و او بلند مرتبه و باعظمت است».
«سُبْحَانَ اللهِ، وَالْـحَمْدُ لِلَّهِ، وَاللهُ أکبر (هرکدام 33 بار سپس) لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِيْكَ لَهُ، لَهُ الْـمُلْكُ وَلَهُ الْـحَمْدُ، وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيْرٌ»([161]).
«بجز اللهِ معبود «برحق» وجود ندارد، شریکى ندارد، پادشاهى از آنِ اوست، ستایش شایستۀ اوست، و او بر هر چیز تواناست».
«لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِيْكَ لَهُ، لَهُ الْـمُلْكُ وَلَهُ الْـحَمْدُ يُحْيِيْ وَ یُمِيْتُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيْرٌ»([162]).
«بجز اللهِ معبود «برحق» وجود ندارد، شریکى ندارد، پادشاهى از آنِ اوست و ستایش مر او راست، زنده مىکند و مىمیراند، و او بر هر چیز تواناست».
صهیبس روایت کرده که رسول الله ج بعد از تمامکردن نمازهایش این دعا را میخوانده است: «اللَّهُمَّ أَصْلِحْ لِى دِينِى الَّذِى جَعَلْتَهُ لِى عِصْمَةً وَأَصْلِحْ لِى دُنْيَاىَ الَّتِى جَعَلْتَ فِيهَا مَعَاشِى اللَّهُمَّ إِنِّى أَعُوذُ بِرِضَاكَ مِنْ سَخَطِكَ وَأَعُوذُ بِعَفْوِكَ مِنْ نِقْمَتِكَ وَأَعُوذُ بِكَ مِنْكَ. لاَ مَانِعَ لِمَا أَعْطَيْتَ وَلاَ مُعْطِىَ لِمَا مَنَعْتَ وَلاَ يَنْفَعُ ذَا الْجَدِّ مِنْكَ الْجَدُّ»([163]).
«خداوندا! این دینی که آن را محافظم قرار دادهای، برایم کامل نما. و دنیایم را که معاشم را در آن قرار دادهای اصلاح کن. پروردگارا! من از خشمت به رضایتت، واز قهرت به بخششت، واز خودت به خودت پناه میبرم. وکسی نمیتواند مانع چیزی شود که بخشیدهای و یا مانع چیزی شود که آن را نمیخواهی. و سعی و تلاش فرد، در برابر مشیت تو، سودی ندارد».
و معاذ بن جبلس هم روایت کرده که پیامبر ج به وی وصیّت نمود که بعد از اتمام نمازها این دعا را بخواند: «اللَّهُمَّ أَعِنِّي عَلَى ذِكْرِكَ وَشُكْرِكَ وَحُسْنِ عِبَادَتِكَ»([164]).
«پروردگارا! مرا در ذکرکردن و شکرنمودن و عبادت یاری کن که آنها را به نیکویی انجام دهم».
از عبدالله بن زبیرس روایت شده که پیامبر ج در پایان هر نماز این دعا را میخواند: «لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِيكَ لَهُ، لَهُ الْمُلْكُ، وَلَهُ الْحَمْدُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَىْءٍ قَدِيرٌ، لاَ حَوْلَ وَلاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ، لاَ نَعْبُدُ إِلاَّ إِيَّاهُ، لَهُ النِّعْمَةُ وَلَهُ الْفَضْلُ، وَلَهُ الثَّنَاءُ الْحَسَنُ، لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ، مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ» «هیچ خدایی جز الله «بر حق» نیست که تنها و بیشریک است و پادشاهی و سپاس و ستایش سزاوار او و از آنِ اوست و او بر هر کاری تواناست و هیچکس را هیچ نیرویی برای انجام هیچ عملی نیست جز به اراده و امر خدا؛ جز الله خدایی «برحق» نیست و جز او را پرستش نمیکنیم، نعمتها و بخششها و لطفها از جانب او و سپاس و ستایش نیکو از آنِ اوست، هیچ معبودی جز الله «برحق» نیست و خالصانه برای او عبادت و دینداری میکنیم، اگرچه کافران بدشان بیاید». ابن زبیر میگوید: پیامبر ج بعد از هر نماز، با این تسبیحات ذکر و تهلیل میفرمود([165]).
همچنین امام بخاری/ اسم یکی از بابهایش را در کتاب صحیحش اینگونه نامگذاری کرده: «بَاب الدُّعَاءِ بَعْدَ الصَّلَاةِ»([166]).
«رَسُولُ اللَّهِ ج قَائِمٌ يَخْطُبُ فَاسْتَقْبَلَ رَسُولَ اللَّهِ ج قَائِمًا فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ هَلَكَتْ الْمَوَاشِي وَانْقَطَعَتْ السُّبُلُ فَادْعُ اللَّهَ يُغِيثُنَا قَالَ فَرَفَعَ رَسُولُ اللَّهِ ج يَدَيْهِ فَقَالَ اللَّهُمَّ اسْقِنَا اللَّهُمَّ اسْقِنَا اللَّهُمَّ اسْقِنَا»([167]).
«مردی از همان دروازه، وارد مسجد شد و مقابل آنحضرت ج كه مشغول خطبه بود، ايستاد و گفت: دامها هلاک شدند و راهها از بين رفتند. از خدا بخواه كه باران را بر ما بباراند. رسول خدا ج دست به دعا برداشت و فرمود: خدايا! باران را بر ما بباران. خدايا! باران را بر ما بباران. خدايا! باران را بر ما بباران».
جابر بن عبداللهس مىگوید: رسول الله ج استخاره را در هرکارى همانند سورهاى از قرآن به ما مىآموخت و میفرمود: هرگاه یکى از شما خواست کارى انجام دهد، غیر از نماز فرض، دو رکعت نماز بخواند، سپس بگوید: «أَللَّهُمَّ إِنِّيْ أَسْتَخِيْرُكَ بِعِلْمِكَ، وَأَسْتَقْدِرُكَ بِقُدْرَتِكَ، وَأَسْأَلُكَ مِنْ فَضْلِكَ الْعَظِيْمِ، فَإِنَّكَ تَقْدِرُ وَلاَ أَقْدِرُ، وَتَعْلَمُ وَلاَ أَعْلَمُ، وَأَنْتَ عَلاَّمُ الْغُيُوْبِ، أَللَّهُمَّ إِنْ كُنْتَ تَعْلَمُ أَنَّ هَـذَا الأَمْرَ -وَيُسَمِّيْ حَاجَتَـهُ- خَيْرٌ لِيْ فِيْ دِيْنِـيْ وَمَعَاشِيْ وَعَاقِبَـةِ أَمْرِيْ -أَوْ قَالَ: عَاجِلِهِ وَآجِلِهِ- فَاقْدِرْهُ لِيْ وَيَسِّرْهُ لِيْ ثُمَّ بَارِكْ لِيْ فِيْهِ، وَإِنْ كُنْتَ تَعْلَمُ أَنَّ هَذَا الأَمْرَ شَرٌّ لِيْ فِيْ دِيْنِيْ وَمَعَاشِيْ وَعَاقِبَةِ أَمْرِيْ -أَوْ قَـالَ: عَاجِلِهِ وَآجِلِهِ- فَاصْرِفْهُ عَنِّيْ وَاصْرِفْنِيْ عَنْهُ وَاقْدِرْ لِـيَ الْـخَيْرَ حَيْثُ كَانَ، ثُمَّ أَرْضِنِيْ بِهِ»([169]).
«اى الله! به وسیلۀ علمت از تو طلب خیر مىکنم، و بوسیلۀ قدرتت از تو توانایى مىخواهم، از تو فضل بسیارت را مسألت مىنمایم، زیرا تو توانایى و من ناتوان، و تو مىدانى و من نمىدانم، و تو دانندۀ امور پنهان هستى. الهى! اگر در علم تو این کار ـ حاجت خود را نام مىبرد -باعث خیر من در دین و آخرت است- یا مىگوید: در حال و آیندۀ کارم -آنرا برایم مقدور و آسان بگردان، و در آن برکت عنایت فرما، و چنانچه در علم تو این کار برایم در دنیا و آخرت باعث بدى است -یا مىگوید: در حال و آیندۀ کارم- پس آن را از من، و مرا از آن، منصرف بگردان، و خیر را براى من هرکجا که هست مقدّر نما، و آنگاه مرا با آن خشنود بگردان».
کسى که از خالقأ، طلب خیر نماید و از مخلوق، مشورت بگیرد، و در کارش ثابت قدم باشد و بر خداوندأ توکّل نماید، پشیمان نمىشود، خداوندأ مىفرمایند:
﴿وَشَاوِرۡهُمۡ فِي ٱلۡأَمۡرِۖ فَإِذَا عَزَمۡتَ فَتَوَكَّلۡ عَلَى ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلۡمُتَوَكِّلِينَ﴾ [آل عمران: 159].
«در کارها با مردم، مشورت کن، و هرگاه تصمیم به انجام کارى گرفتى، به خدا توکل کن».
«أَللَّهُمَّ إِنِّيْ أَعُوْذُ بِرِضَاكَ مِنْ سَخَطِكَ، وَبِمُعَافَاتِكَ مِنْ عُقُوْبَتِكَ، وَأَعُوْذُ بِكَ مِنْكَ، لاَ أُحْصِيْ ثَنَاءً عَلَيْكَ، أَنْتَ كَمَا أَثْنَيْتَ عَلَى نَفْسِكَ»([170]).
«الهى! از خشم تو به خشنودیت، و از عذاب تو به عفوت، پناه مىبرم، از خشمت به تو پناه مىبرم. الهى! من نمىتوانم تو را آنطور که شایستهاى، مدح کنم، تو آنچنانى که خود را مدح کردهاى».
سه بار «سُبْحَانَ الْـمَلِكِ الْقُدُّوْسِ» بگويد و بار سوم با صداى بلند و كشيده «رَبِّ الْـمَلاَئِكَةِ وَالرُّوْحِ» را به آن بيفزايد([171]).
«إِنَّ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ آيَتَانِ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ لَا يَخْسِفَانِ لِمَوْتِ أَحَدٍ وَلَا لِحَيَاتِهِ فَإِذَا رَأَيْتُمْ ذَلِكَ فَادْعُوا اللَّهَ وَكَبِّرُوا وَصَلُّوا وَتَصَدَّقُوا»([172]).
«ماه و خورشید دو نشانه از نشانههای «قدرت» الله هستند. و بخاطر مرگ و زندگی کسی، دچار گرفتگی نمیشوند. پس هرگاه، چنین حالتهایی را دیدید، دعا کنید، تکبیر بگویید، نماز بخوانید و صدقه بدهید».
«اللَّهُمَّ حَوَالَيْنَا وَلَا عَلَيْنَا اللَّهُمَّ عَلَى الْآكَامِ وَالْجِبَالِ وَالْآجَامِ وَالظِّرَابِ وَالْأَوْدِيَةِ وَمَنَابِتِ الشَّجَرِ»([173]).
«بار الها! باران را به اطراف ما بباران، نه بر ما، اى الله! باران را بر روى تپهها و کوهها، و درّهها و محل روئیدن درختان بباران».
«أن رسول الله ج كان إذا رأى الـمطر قال: اللَّهُمَّ صَيّباً نافعاً»([174]).
«پیامبر خدا ج هرگاه باران را میدیدند، میفرمودند: بار الها! باران بسیار و سودمند نازل فرما».
«ذَهَبَ الظَّمَأُ وَابْتَلَّتِ الْعُرُوْقُ، وَثَبَتَ اْلأَجْرُ إِنْ شَاءَ اللهُ»([175]).
«تشنگى برطرف شد، و رگها تَر شدند و پاداش -إن شاء الله- ثابت گشت».
«أَللَّهُمَّ باَرِكْ لَـهُمْ فِيْماَ رَزَقْتَهُمْ، وَاغْفِرْ لَـهُمْ وَارْحَمْهُمْ»([176]).
«الهى! آنچه را که به ایشان ارزانى داشتهاى، برکت ده و آنها را ببخش، و بر آنها رحم کن».
«إِذَا دُعِيَ أَحَدُكُمْ فَلْيُجِبْ، فَإِنْ كَانَ صَائِمَاً فَلْيُصَلِّ وَإِنْ كَانَ مُفْطِراً فَلْيُطْعِمْ»([177]).
«هرگاه یکى از شما دعوت شد، اجابت کند. اگر روزهدار بود، دعا کند، و اگر نه، غذا بخورد».
«إِنِّيْ صَائِمٌ، إِنِّيْ صَائِمٌ»([178]).
«من روزهام، من روزهام».
«اللَّهُمَّ إِنَّكَ عَفُوٌّ تُحِبُّ الْعَفْوَ فَاعْفُ عَنِّي»([179]). «پروردگارا! تو صاحب عفو وبخشش هستی و بخشیدن را هم دوست میداری پس مرا ببخش».
«لَبَّيْكَ أَللَّهُمَّ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ لاَ شَرِيْكَ لَكَ لَبَّيْكَ، إِنَّ الْـحَمْدَ، وَالنِّعْمَةَ، لَكَ وَالْـمُلْكَ، لاَ شَرِيْكَ لَكَ»([180]).
«گوش بفرمانم، اى الله، گوش بفرمانم، تو شریکى ندارى، گوش بفرمانم، همانا ستایش و نعمت و سلطنت از آنِ تو است، و تو شریکى ندارى».
«طَافَ النَّبِيُّ ج بِالْبَيْتِ عَلَى بَعِيْرٍ كُلَّمَا أَتَى الرُّكْنَ أَشَارَ إِلَيْهِ بِشيءٍ عِنْدَهُ وَكَبَّرَ»([181]).
«رسول الله ج سوار بر شتر، کعبه را طواف کرد، و هر بار به رکن (حجر الأسود) مىرسید با چیزى که در دست داشت به سوى آن اشاره مىکرد و تکبیر مىگفت».
﴿رَبَّنَآ ءَاتِنَا فِي ٱلدُّنۡيَا حَسَنَةٗ وَفِي ٱلۡأٓخِرَةِ حَسَنَةٗ وَقِنَا عَذَابَ ٱلنَّارِ﴾ [البقرة: 201]([182]). «پروردگارا! در دنیا و آخرت به ما نیکى عطا فرما، و ما را از عذاب دوزخ نجات ده».
هنگامى که رسول الله ج به کوه صفا مىرسید، این آیه را مىخواند: ﴿إِنَّ ٱلصَّفَا وَٱلۡمَرۡوَةَ مِن شَعَآئِرِ ٱللَّهِ﴾ [البقرة: 158] «همانا صفا و مروه از شعائر الهى هستند». سپس مىفرمود: سعى را از جایى آغاز مىکنم که خداوندأ نخست از آن یاد کرده است. آنگاه رسول الله ج سعى را از صفا آغاز مىکرد و بالا مىرفت تا کعبه را مىدید، سپس رو به قبله مىکرد و لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللهُ و تکبیر مىگفت و این دعا را مىخواند: «لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِيْكَ لَهُ، لَهُ الْـمُلْكُ، وَلَهُ الْـحَمْدُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيْرٌ، لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللهُ وَحْدَهُ، أَنْجَزَ وَعْدَهُ وَنَصَرَ عَبْدَهُ وَهَزَمَ اْلأَحْزَابَ وَحْدَهُ»([183]).
«به جز الله، معبود دیگرى «بر حقّ» وجود ندارد، یگانه است و شریکى ندارد، پادشاهى از آن اوست، و ستایش مخصوص اوست، او بر هر چیز توانا است، بجز او معبود دیگرى «بر حقّ» وجود ندارد، یگانه است، اوست که وعدهاش را تحقق بخشید، و بندهاش را پیروز کرد، و به تنهایى گروهها را شکست داد».
و در این میان، دعاهاى «مختلفى» مىفرمودند و دعاى فوق را سه بار تکرار مىکردند، بالاى مروه نیز همین عمل را انجام مىدادند.
«لَبَّيْكَ اللَّهُمَّ لَبَّيْكَ لَبَّيْكَ لَاشَرِيكَ لَكَ لَبَّيْكَ إِنَّ الْحَمْدَ وَالنِّعْمَةَ لَكَ وَالْمُلْكَ لَا شَرِيكَ لَكَ»([184]). «گوش بفرمانم، اى الله، گوش بفرمانم، تو شریکى ندارى، گوش بفرمانم، همانا ستایش و نعمت و سلطنت از آنِ تو است، و تو شریکى ندارى».
«رَكِبَ ج الْقَصْوَاءَ حَتَّى أَتَى الـمَشْعَرَ الْـحَرَامَ فَاسْتَقْبَلَ الْقِبْلَةَ (فَدَعَاهُ، وَكَبَّرَهُ، وَهَلَّلَهُ، وَوَحَّدَهُ) فَلَمْ يَزَلْ وَاقِفَاً حَتَّى أَسْفَرَ جِدّاً فَدَفَعَ قَبْلَ أَنْ تَطْلُعَ الشَّمْسُ»([185]).
«پیامبر ج سوار بر قصواء «شترش» شد تا اینکه به مشعر الحرام رسید، آنگاه رو به قبله نمود و دعا کرد و «الله أکبر ولاَ إِلَهَ إِلاَّ الله» گفت و یگانگى خدا را بیان کرد، و آنقدر ایستاد تا هوا کاملاً روشن شد، سپس قبل از طلوع آفتاب «بسوى منا» رفت».
«يُكَبِّرُ كُلَّمَا رَمَى بِحَصَاةٍ عِنْدَ الْجِمَارِ الثَّلاَثِ ثُمَّ يَتَقَدَّمُ، وَيَقِفُ يَدْعُو مُسْتَقْبِلَ الْقِبْلَةِ، رَافِعاً يَدَيْهِ بَعْدَ الْـجَمَرَةِ الأَولَى وَالثَّانِيَةِ. أَمَّا جَمَرَةُ العَقَبَةِ فَيَرْمِيهَا وَيُكَبِّرُ عِنْدَ كُلِّ حَصَاةٍ وَيَنْصَرِفُ وَلاَ يَقِفُ عِنْدَهَا»([186]).
«هنگام رمى جمرات سه گانه، با زدن هر سنگریزه، تکبیر بگوید، با پرتاب هر سنگریزهاى در رمى جمرات سهگانه تکبیر بگوید و سپس بعد از رمى جمرۀ اوّل «کوچک» و دوم «وسط» رو به قبله بایستد و دستهایش را بلند کند و دعا نماید، آنگاه جمرۀ عقبه را رمى کند و با زدن هر سنگریزه تکبیر بگوید و بدون توقف راهش را ادامه دهد».
«بِسْمِ اللهِ وَاللهُ أکبر (أَللَّهُمَّ مِنْكَ وَلَكَ)([187]) أَللَّهُمَّ تَقَبَّلْ مِنِّيْ»([188]).
«به نام الله، و الله بزرگترین است، بارالها! از جانب تو است، و براى تو است، الهى! از من بپذیر».
خداوند تعالی میفرمایند: ﴿خُذۡ مِنۡ أَمۡوَٰلِهِمۡ صَدَقَةٗ تُطَهِّرُهُمۡ وَتُزَكِّيهِم بِهَا وَصَلِّ عَلَيۡهِمۡۖ إِنَّ صَلَوٰتَكَ سَكَنٞ لَّهُمۡ﴾ [التوبة: 103].
«از اموال، آنها) صدقهای (بعنوان زکات) بگیر، تا (بوسیلۀ آن،) آنها را پاک سازی وپرورش دهی! و(به هنگام گرفتن زکاتها به آنها) دعا کن، که دعای تو، مایۀ آرامش آنهاست».
پیامبر ج فرمودهاند: «مَنْ سألَ اللَّهَ تَعالى الشَّهادَة بِصِدْقٍ بَلَّغَهُ اللَّهُ تَعالى مَنازِلَ الشُّهَدَاءِ وَإنْ ماتَ على فِرَاشِهِ»([189]).
«هر کس از خداوند تعالی به راستی خواهان شهادت باشد، خداوند تعالی وی را به منازل شهادت میرساند هرچند در بسترش بمیرد».
«أَسْتَوْدِعُ اللهَ دِيْنَكَ، وَأَمَانَتَكَ، وَخَوَاتِيْمَ عَمَلِكَ»([190]).
«من دین و امانت و خاتمۀ کارهایت را به الله مىسپارم».
«أَللَّهُمَّ أَنْتَ عَضُدِيْ، وَ أَنْتَ نَصِيْرِيْ، بِكَ أَجُوْلُ، وَبِكَ أَصُوْلُ، وَبِكَ أُقَاتِلُ»([191]).
«الهى! تو یار و مددکار من هستى، به کمک تو تاخت و تاز مىنمایم، و به کمک تو «بر دشمنان» حمله مىکنم، و با مدد تو مىجنگم».
«اللَّهُمَّ إِنَّ الْعَيْشَ عَيْشُ الْآخِرَهْ فَاغْفِرْ لِلْأَنْصَارِ وَالْمُهَاجِرَهْ»([192]).
«پروردگارا! همانا زندگی، زندگی آخرت است. پس مهاجرین و انصار را ببخشای».
«اللَّهُمَّ نَزِّلْ نَصْرَكَ»([193]).
«پروردگارا! پیروزیت را برایمان نازل بفرما».
«اللَّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ كُلُّهُ اللَّهُمَّ لَا قَابِضَ لِمَا بَسَطْتَ وَلَا بَاسِطَ لِمَا قَبَضْتَ وَلَا هَادِيَ لِمَا أَضْلَلْتَ وَلَا مُضِلَّ لِمَنْ هَدَيْتَ وَلَا مُعْطِيَ لِمَا مَنَعْتَ وَلَا مَانِعَ لِمَا أَعْطَيْتَ وَلَا مُقَرِّبَ لِمَا بَاعَدْتَ وَلَا مُبَاعِدَ لِمَا قَرَّبْتَ اللَّهُمَّ ابْسُطْ عَلَيْنَا مِنْ بَرَكَاتِكَ وَرَحْمَتِكَ وَفَضْلِكَ وَرِزْقِكَ اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ النَّعِيمَ الْمُقِيمَ الَّذِي لَا يَحُولُ وَلَا يَزُولُ اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ النَّعِيمَ يَوْمَ الْعَيْلَةِ وَالْأَمْنَ يَوْمَ الْخَوْفِ اللَّهُمَّ إِنِّي عَائِذٌ بِكَ مِنْ شَرِّ مَا أَعْطَيْتَنَا وَشَرِّ مَا مَنَعْتَ اللَّهُمَّ حَبِّبْ إِلَيْنَا الْإِيمَانَ وَزَيِّنْهُ فِي قُلُوبِنَا وَكَرِّهْ إِلَيْنَا الْكُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْيَانَ وَاجْعَلْنَا مِنْ الرَّاشِدِينَ اللَّهُمَّ تَوَفَّنَا مُسْلِمِينَ وَأَحْيِنَا مُسْلِمِينَ وَأَلْحِقْنَا بِالصَّالِحِينَ غَيْرَ خَزَايَا وَلَا مَفْتُونِينَ اللَّهُمَّ قَاتِلْ الْكَفَرَةَ الَّذِينَ يُكَذِّبُونَ رُسُلَكَ وَيَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِكَ وَاجْعَلْ عَلَيْهِمْ رِجْزَكَ وَعَذَابَكَ اللَّهُمَّ قَاتِلْ الْكَفَرَةَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ إِلَهَ الْحَقِّ»([194]).
«پروردگارا! تمامی حمدها مخصوص توست. خداوندا! چیزی را که تو بسط دهی کسی نمیتواند قبض کند و چیزی را که قبض کنی کسی نمیتواند بسط دهد. و کسی را که گمراه کنی کسی نمیتواند هدایت کند و کسی را که هدایت کنی کسی نمیتواند گمراه کند. و چیزی را که منع کنی کسی نمیتواند ببخشد و چیزی را که ببخشی کسی نمیتواند منع کند. و کسی را که دور کنی کسی نمیتواند نزدیک کند و کسی را که نزدیک کنی کسی نمیتوند دور کند. پروردگارا! از برکات و رحمت و فضل و رزقت به ما بده. پروردگارا! از تو نعمت پایداری میخواهیم که تغییر نکند و از بین نرود. پروردگارا! از تو هنگام نیازمندی نعمت و هنگام ترس ایمنی میخواهیم. پروردگارا! به تو از شرّ چیزی که به ما عطا کردهای و یا منع کردهای پناه میبریم. پروردگارا! ایمان را در نزد ما محبوب گردان وآنرا در قلوبمان زینت ده. و کفر و فسق و نافرمانی را نزد ما ناپسند بگردان. و ما را از راشدان بگردان. پروردگارا! ما را مسلمان بمیران و مسلمان زنده بدار! و ما را به صالحان ملحق کن در حالیکه فریب نخورده و خوار نباشیم! پروردگارا! کافرانی که رسولانت را تکذیب کرده و راه تو را میبندند از بین ببر و عذاب و خواریت را بر آنان نازل گردان. پروردگارا! کافرانی که به آنان کتاب عطا فرمودهای –کافران اهل کتاب- از بین ببر. ای خدایِ حقّ!».
«مَنْ قَرَأَ سُورَةَ الْكَهْفِ فِى يَوْمِ الْجُمُعَةِ أَضَاءَ لَهُ مِنَ النُّورِ مَا بَيْنَ الْجُمُعَتَيْنِ»([195]).
«هر کس که سورۀ کهف را روز جمعه بخواند، از آن جمعه تا جمعۀ دیگر، وی را نوری فرا میگیرد».
«كان النبيُّ ج يقرأ في الجمعة في صلاة الفجر (السجدة) و(الإنسان)»[196].
«پیامبر ج در روز جمعه در نماز فجر سورههای السجده و الإنسان را تلاوت میکردند».
«كان النبي ج يقرأ في صلاة الجمعة سورة (الجمعة) و(الـمنافقين)»[197].
«پیامبر ج در نماز جمعه سورهای جمعه و منافقون را میخواندند».
«كان رسول الله ج يقرأ في العيدين وفي الجمعة ب(الأعلى) و(الغاشية)»[198].
«پیامبر ج در نماز جمعه و عیدین سورههای أعلی و غاشیه را میخواندند».
بنابر فرمودۀ نبیّ اکرم ج هرکس بعد از نماز جمعه سورههای «حمد و ناس و فلق و اخلاص» را بخواند، تا جمعۀ دیگر، نفس و مال وی محفوظ میباشد[199].
ابوهریرهس روایت کردهاند: «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج ذَكَرَ يَوْمَ الْجُمُعَةِ فَقَالَ فِيهِ سَاعَةٌ لَا يُوَافِقُهَا عَبْدٌ مُسْلِمٌ وَهُوَ قَائِمٌ يُصَلِّي يَسْأَلُ اللَّهَ تَعَالَى شَيْئًا إِلَّا أَعْطَاهُ إِيَّاهُ وَأَشَارَ بِيَدِهِ يُقَلِّلُهَا»[200]. «پیامبر خدا ج در روز جمعه ابراز داشتند که در این روز زمانی وجود دارد که بندهای مسلمان با آن موافقت نکرده (و در این زمان دعا نکرده) در حالیکه ایستاده و نماز میخواند و از خداوند چیزی را خواسته مگر اینکه خداوند آن را به وی عطا خواهد کرد و ایشان با دستانش (اشاره فرمودند که) زمان کمی است».
«قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: يَوْمُ الْجُمُعَةِ ثِنْتَا عَشْرَةَ (سَاعَةً) لاَ يُوجَدُ مُسْلِمٌ يَسْأَلُ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ شَيْئًا إِلاَّ آتَاهُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ فَالْتَمِسُوهَا آخِرَ سَاعَةٍ بَعْدَ الْعَصْرِ» ([201]).
پیامبر خدا ج فرمودند: «روز جمعه دوازده «ساعت» است. و در آن «روز» ساعتی وجود دارد که هر مسلمانی در آن لحظه از خداوند عزّ وجلّ چیزی را بخواهد، خداوند حتماً آن را به وی خواهد داد، این زمان را در آخرین ساعت بعد از عصر دریابید»([202]).
عید فطر: تا جاییکه میتواند، پس از غروب آفتاب عید فطر، تا هنگام نماز عید تکبیر بگوید.
خداوند میفرمایند: ﴿وَلِتُكۡمِلُواْ ٱلۡعِدَّةَ وَلِتُكَبِّرُواْ ٱللَّهَ عَلَىٰ مَا هَدَىٰكُمۡ وَلَعَلَّكُمۡ تَشۡكُرُونَ١٨٥﴾ [البقرة: 185]. «(خداوند ماه رمضان و رخصت آن را برای شما روشن داشته است) تا تعداد (روزهای رمضان) را كامل گردانيد و خدا را بر اين كه شما را (به احكام دين كه سعادتتان در آن است) هدايت كرده است، بزرگ داريد و تا اين كه (از همهی نعمتهای او) سپاسگزاری كنيد».
عید قربان: پس از نمازهای روز عید قربان و ایّام التشریق -تا آخر نماز عصر- تکبیر بگوید([203]).
خداوند متعال میفرمایند: ﴿وَٱذۡكُرُواْ ٱللَّهَ فِيٓ أَيَّامٖ مَّعۡدُودَٰتٖ﴾ [البقرة: 203] «و در روزهای مشخّصی (که سه روز ایام التشریق، یعنی یازدهم و دوازدهم و سیزدهم ماه ذیالحجّه است و حاجیان در مِنا بسر میبرند) خدا را یاد کنید (و با أذکار و أدعیه به عبادت و پرستش او بپردازید)».
«مَنْ كَانَ آخِرُ كَلاَمِهِ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللهُ دَخَلَ الـجَنَّةَ» ([204]).
«هرکس آخرین کلامش (لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللهُ) باشد، وارد بهشت مىگردد».
«أَللَّهُمَّ اغْفِرْ لِفُلاَنٍ (بِاسْمِهِ) وَارْفَعْ دَرَجَتَهُ فِي الْـمَهْدِيِّيْنَ، وَاخْلُفْهُ فِيْ عَقِبِهِ فِي الْغَابِرِيْنَ، وَاغْفِرْ لَنَا وَلَهُ يَا رَبَّ الْعَالَمِيْنَ، وَافْسَحْ لَهُ فِيْ قَبْرِهِ وَنَوِّرْ لَهُ فِيْهِ»([205]).
«اى الله! فلانی را ببخشاى (نامش را بزبان آورد)، و درجۀ او را در میان هدایت یافتگان، رفیع بگردان، و فرزندانش را در میان بازماندگان، سرپرستى کن، و ما و او را ببخشاى، اى پروردگار جهانیان؛ یا الله! قبرش را وسیع و منوّر بگردان».
«أَللَّهُمَّ اغْفِرْ لَهُ وَارْحَمْهُ، وَعَافِهِ، وَاعْفُ عَنْهُ، وَأَكْرِمْ نُزُلَهُ، وَوَسِّعْ مُدْخَلَهُ، وَاغْسِلْهُ بِالْـمَاءِ وَالثَّلْجِ وَالْبَرَدِ، وَنَقِّهِ مِنَ الـْخَطَايَا كَمَا نَقَّيْتَ الثَّوْبَ الأَبْيَضَ مِنَ الدَّنَسِ، وَأَبْدِلْهُ دَاراً خَيْراً مِنْ دَارِهِ، وَأَهْلاً خَيْراً مِنْ أَهْلِهِ، وَزَوْجاً خَيْراً مِنْ زَوْجِهِ، وَأَدْخِلْهُ الـْجَنَّةَ، وَأَعِذْهُ مِنْ عَذَابِ الْقَبْرِ (وَعَذَابِ النَّارِ)»([206]).
«بار الها! او را ببخش، و بر او رحم کن، و عافیت نصیبش بگردان، و از وى گذشت کن. الهى! میهمانى او را گرامى بدار، و قبرش را وسیع بگردان، و او را با آب و برف و تگرگ بشوى، و از گناهان، چنان پاکش بگردان که لباس سفید را از آلودگى، پاک و تمیز مىگردانى. پروردگارا! به او خانهاى بهتر از خانهاش، و خانوادهاى بهتر از خانوادهاش، و همسرى بهتر از همسرش، عنایت بفرما، و او را وارد بهشت کن، و از عذاب قبر و دوزخ پناهش ده».
«أَللَّهُمَّ اغْفِرْ لِـحَيِّنَا وَمَيِّتِنَا، وَشَاهِدِنَا، وَغَائِبِنَا وَصَغِيْرِنَا وَكَبِيْرِنَا، وَذَكَرِنَا وَ اُنْثَانَا. أَللَّهُمَّ مَنْ أَحْيَيْتَهُ مِنَّا فَأَحْيِهِ عَلَى اْلإِسْلاَمِ، وَمَنْ تَوَفَّيْتَهُ مِنَّا فَتَوَفَّهُ عَلَى اْلإِيْمَانِ، أَللَّهُمَّ لاَ تَحْرِمْنَا أَجْرَهُ وَلاَ تُضِلَّنَا بَعْدَهُ»([207]).
«الهى! زنده و مرده، حاضر و غايب، كوچک و بزرگ، مرد و زن ما را مورد آمرزش قرار دهد، يا الله! هركسى را از ميان ما زنده نگه مىدارى، بر اسلام زندهاش نگاه دار، و هركسى را ميرانى، بر ايمان بميران. بار الها! از اجر اين متوفّى ما را محروم مگردان، و بعد از وى ما را گمراه نكن».
«أَللَّهُمَّ إِنَّ فُلاَنَ بْنَ فُلاَنٍ فِيْ ذِمَّتِكَ، وَحَبْلِ جِوَارِكَ، فَقِهِ مِنْ فِتْنَةِ الْقَبْرِ وَعَذَابِ النَّارِ، وَأَنْتَ أَهْلُ الْوَفَاءِ وَالْـحَقِّ،فَاغْفِرْ لَهُ وَارْحَمْهُ إِنَّكَ أَنْتَ الْغَفُوْرُ الرَّحِيْمُ»([208]).
«یا الله! همانا فلان پسر فلان در امان و پناه تو است، پس او را از فتنۀ قبر و عذاب دوزخ نجات بده، بدون شک تو اهل وفا و حقّ هستى. الها! او را ببخشاى و بر وى رحم کن، همانا تو بخشاینده و مهربانى».
«إِنْ كَانَ مُحْسِناً فَزِدْ فِيْ حَسَنَاتِهِ، وَإِنْ كَانَ مُسِيْئاً فَتَجَاوَزْ عَنْهُ»([209]).
«اى الله! این شخص بندۀ تو و فرزند کنیز تو است که به رحمت تو نیازمند است، و تو از عذاب دادن او بىنیازى، اگر نیکوکار است بر نیکىهایش بیفزاى، و اگر بدکار است از او گذشت بفرما»([210]).
«إِنَّ ِللهِ مَا أَخَذَ، وَلَهُ مَا أَعْطَى وَكُلُّ شَيْءٍ عِنْدَهُ بِأَجَلٍ مُسَمَّى … فَلتَصْبِرْ وَلْتَحْتَسِبْ»([211]).
«همانا آنچه را که خداوند گرفت، از آنِ خودش بود، و آنچه را که داده است نیز مال خود او مىباشد، مسلّماً هر چیز، میعاد معینى دارد،... لذا باید صبر کنى و امید ثواب داشته باشى».
«بِسْمِ اللهِ وَعَلَى مِلَّةِ رَسُوْلِ اللهِ»([212]).
«به نام الله و طبق سنّت رسول الله ج میت را در قبر مىگذارم».
«أَللَّهُمَّ اغْفِرْ لَهُ أَللَّهُمَّ ثَبِّتْهُ»([213]).
«بار الها! او را بیامرز واو را (در پاسخ به سؤالات منکر ونکیر) ثابت قدم بدار».
«اَلسَّلاَمُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الدِّيَارِ، مِنَ الْـمُؤْمِنِيْنَ وَالْـمُسْلِمِيْنَ، وَإِنَّا إِنْ شَاءَ اللهُ بِكُمْ لاَحِقُوْنَ (وَيَرْحَمُ اللهُ الْـمُسْتَقْدِمِيْنَ مِنَّا وَالْـمُسْتَأْخِرِيْنَ)[214] أَسْأَلُ اللهَ لَنَا وَلَكُمُ الْعَافِيَةَ»([215]).
«سلام بر شما اى اهل این منزل، که مؤمن و مسلمان هستید، همانا ما نیز -إن شاء الله- به شما ملحق خواهیم شد، و خداوند بر گذشتگان و آیندگان ما رحم کند، از خدا براى خودمان و شما عافیت مىطلبیم».
«أَللَّهُمَّ اكْفِنِيْ بِحَلاَلِكَ عَنْ حَرَامِكَ وَأَغْنِنِيْ بِفَضْلِكَ عَمَّنْ سِوَاكَ»([216]).
«اى الله! مرا با رزق حلالت، کفایت کن، و رزق حرام نصیبم مگردان، و با فضل خود از دیگران بىنیاز کن».
«أَللَّهُمَّ إِنِّيْ أَعُوْذُ بِكَ مِنَ الْـهَمِّ وَالْـحَزَنِ، وَالْعَجْزِ وَالْكَسَلِ، وَالْبُخْلِ وَالْـجُبْنِ، وَضَلَعِ الدَّيْنِ وَغَلَبَةِ الرِّجَالِ»([217]).
«بار الها! من از غم و اندوه، ناتوانى و سستى، بُخل و ترس و سنگینى بدهى، و غلبۀ مردان به تو پناه مىبرم».
«بَارَكَ اللهُ لَكَ فِيْ أَهْلِكَ وَمَالِكَ، إِنَّمَا جَزَاءُ السَّلَفِ الْـحَمْدُ وَاْلأَدَاءُ»([218]).
«خداوند در خانوادهات و مالت برکت اندازد، همانا پاداش قرضدهنده، تشکر و اداى قرض اوست».
هرگاه یکى از شما ازدواج کرد یا شتری یا حیوانی خرید، بگوید: «أَللَّهُمَّ إِنِّيْ أَسْأَلُكَ خَيْرَهَا وَخَيْرَ مَا جَبَلْتَهَا عَلَيْهِ وَأَعُوْذُ بِكَ مِنْ شَرِّهَا وَشَرِّ مَا جَبَلْتَهَا عَلَيْهِ»([219]).
«بار الها! من از تو خیر او، خُلُق و خُوى نیکویش را مسألت مىنمایم و از بدى او و بدى خُلُق و خُویش به تو پناه مىبرم».
پیامبر ج صیغۀ نکاح و هر سخنرانی و خطبهای را با أذکار زیر شروع میکردند: «إِنَّ الْحَمْدَ لِلَّهِ، نَسْتَعِينُهُ وَنَسْتَغْفِرُهُ وَنَعُوذُ بِهِ مِنْ شُرُورِ أَنْفُسِنَا مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَلاَ مُضِلَّ لَهُ وَمَنْ يُضْلِلْ فَلاَ هَادِىَ لَهُ وَأَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ﴿ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ ٱلَّذِي تَسَآءَلُونَ بِهِۦ وَٱلۡأَرۡحَامَۚ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَلَيۡكُمۡ رَقِيبٗا﴾ [النساء: 1]. ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِۦ وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنتُم مُّسۡلِمُونَ١٠٢﴾ [آل عمران: 102]. ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَقُولُواْ قَوۡلٗا سَدِيدٗا٧٠ يُصۡلِحۡ لَكُمۡ أَعۡمَٰلَكُمۡ وَيَغۡفِرۡ لَكُمۡ ذُنُوبَكُمۡۗ وَمَن يُطِعِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ فَقَدۡ فَازَ فَوۡزًا عَظِيمًا٧١﴾ [الأحزاب: 70-71]»([220]).
«حمد از آنِ خداوند است و ما از وی یاری میطلبیم و از وی طلب مغفرت مینماییم و از شرارت نفسمان به وی پناه میبریم. هرکس را خداوند هدایت بخشد، گمراه کنندهای نخواهد داشت و هرکس را وی «به سبب تعدّی و نافرمانیش» گمراه سازد هدایتگری نخواهد داشت. و شهادت میدهم که هیچ معبود «بر حقّی» بجز الله وجود ندارد و شهادت میدهم محمّد بنده و فرستادۀ اوست. ای کسانی که ایمان آوردهاید! (از خدائی بپرهیزید که همدیگر را بدو سوگند میدهید؛ و بپرهیزید از این که پیوند خویشاوندی را گسیخته دارید؛ زیرا که بیگمان خداوند مراقب شما است). (ای کسانی که ایمان آوردهاید! آن چنان که باید از خدا بترسید از خدا بترسید و شما «سعی کنید غافل نباشید تا چون مرگتان به ناگاه در رسد» نمیرید مگر آن که مسلمان باشید). (ای مؤمنان! از خدا بترسید و سخن حق و درست بگوئید. در نتیجه خدا اعمالتان را بایسته میکند و گناهانتان را میبخشاید. اصلاً هرکه از خدا و پیغمبرش فرمانبرداری کند، قطعاً به پیروزی و کامیابی بزرگی دست مییابد)».
«بَارَكَ اللهُ لَكَ، وَبَارَكَ عَلَيْكَ، وَجَمَعَ بَيْنَـكُمَا فِيْ خَيْرٍ»([221]).
«خداوند به شما برکت عنایت فرماید، و کار شما را بابرکت کند، و پیوندتان را مُبارک و باعث خیر گرداند».
هرگاه یکى از شما ازدواج کرد بگوید: «أَللَّهُمَّ إِنِّيْ أَسْأَلُكَ خَيْرَهَا وَخَيْرَ مَا جَبَلْتَهَا عَلَيْهِ وَأَعُوْذُ بِكَ مِنْ شَرِّهَا وَشَرِّ مَا جَبَلْتَهَا عَلَيْهِ»([222]).
«بار الها! من از تو خیر او، خُلُق و خُوى نیکویش را مسألت مىنمایم و از بدى او و بدى خُلُق و خُویش به تو پناه مىبرم».
«بِسْمِ اللهِ، أَللَّهُمَّ جَنِّبْنَا الشَّيْطَانَ، وَجَنِّبِ الشَّيْطَانَ مَا رَزَقْتَنَا»([223]).
«به نام الله! خدایا! ما را از شیطان دور بدار، و شیطان را از آنچه به ما عنایت مىفرمائى (؛یعنى فرزند) محروم کن».
«اَلْـحَمْدُ ِللهِ الَّذِيْ أَطْعَمَنِيْ هَذَا وَ رَزَقَنِيْهِ، مِنْ غَيْرِ حَوْلٍ مِنِّيْ وَلاَ قُوَّةٍ»([224]).
«سپاس خداى را که این غذا را به من خورانید بدون اینکه من قدرت و توانى داشته باشم».
«اَلْـحَمْدُ ِللهِ حَمْدًا كَثِيْرًا طَيِّباً مُبَارَكًا فِيْهِ غَيْر مَكْفِيٍّ وَلاَ مُوَدَّعٍ، وَلاَ مُسْتَغْنًى عَنْهُ رَبَّناَ»([225]).
«ستایش بسیار زیاد، پاکیزه و مبارک، خدایى را که بىنیاز است و درخواست از او همیشه ادامه دارد، و همه به او نیازمندند، پروردگارا! «ستایشمان را قبول فرما»».
رسول الله ج با خواندن این کلمات، حسن و حسینب را به خدا مىسپرد تا آنها را حفاظت کند: «أُعِيْذُكُمَا بِكَلِمَاتِ اللهِ التَّامَّةِ مِنْ كُلِّ شَيْطَانِ وَهَامَّةٍ، وَمِنْ كُلِّ عَيْنٍ لاَمَّةٍ»([226]).
«من شما دو نفر (حسن و حسین) را به وسیلۀ کلمات کامل الله از بدى هر شیطان و جانور زهردار و زخم چشم به حفظ خدا مىسپارم».
«بِسْمِ اللهِ وَاللهُ أکبر (أَللَّهُمَّ مِنْكَ وَلَكَ)([227]) أَللَّهُمَّ تَقَبَّلْ مِنِّيْ»([228]).
«به نام الله، و الله بزرگترین است، بارالها! از جانب تو است، و براى تو است، الهى! از من بپذیر».
رسول الله ج فرمود: «لأَنْ أَقْعُدَ مَعَ قَوْمٍ يَذْكرُونَ الله تَعَالَى مِنْ صَلاَةِ الْغَدَاةِ حَتَّى تَطْلُعَ الشَّمْسُ أَحَبُّ إِليَّ مِنْ أَنْ أُعْتِقَ أَرْبَعَةً مِنْ وَلَدِ إِسْمَاعِيلَ، وَلأَنْ أَقْعُدَ مَعَ قَوْمٍ يَذْكُرُونَ الله مِنْ صَلاَةِ الْعَصْرِ إِلَى أَنْ تَغْرُبَ الشَّمْسُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ أُعْتِقَ أَرْبَعَةً»([229]).
«اگر من با گروهى بنشینم که از نماز صبح تا طلوع آفتاب ذکر الله تعالى را بکنند، در نزد من دوست داشتنى تر از آزاد کردن چهار برده از فرزندان اسماعیل است، و اگر با گروهى بنشینم که خدا را از نماز عصر تا غروب آفتاب یاد کنند، نزد من از آزاد کردن چهار برده دوست داشتنىتر است».
﴿ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَيُّ ٱلۡقَيُّومُۚ لَا تَأۡخُذُهُۥ سِنَةٞ وَلَا نَوۡمٞۚ لَّهُۥ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِۗ مَن ذَا ٱلَّذِي يَشۡفَعُ عِندَهُۥٓ إِلَّا بِإِذۡنِهِۦۚ يَعۡلَمُ مَا بَيۡنَ أَيۡدِيهِمۡ وَمَا خَلۡفَهُمۡۖ وَلَا يُحِيطُونَ بِشَيۡءٖ مِّنۡ عِلۡمِهِۦٓ إِلَّا بِمَا شَآءَۚ وَسِعَ كُرۡسِيُّهُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَۖ وَلَا ئَُودُهُۥ حِفۡظُهُمَاۚ وَهُوَ ٱلۡعَلِيُّ ٱلۡعَظِيمُ٢٥٥﴾ [البقرة: 255].
(ترجمۀ این آیه در ذکر شمارۀ (6-11) بیان شده است).
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ١ ٱللَّهُ ٱلصَّمَدُ٢ لَمۡ يَلِدۡ وَلَمۡ يُولَدۡ٣ وَلَمۡ يَكُن لَّهُۥ كُفُوًا أَحَدُۢ٤﴾ [الإخلاص: 1-4].
(ترجمۀ این آیات در ذکر شمارۀ (6-11) بیان شده است).
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلۡفَلَقِ١ مِن شَرِّ مَا خَلَقَ٢ وَمِن شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ٣ وَمِن شَرِّ ٱلنَّفَّٰثَٰتِ فِي ٱلۡعُقَدِ٤ وَمِن شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ٥﴾ [الفلق: 1-5].
بسم الله الرحمن الرحيم
(ترجمۀ این آیات در ذکر شمارۀ (6-11) بیان شده است).
﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلنَّاسِ١ مَلِكِ ٱلنَّاسِ٢ إِلَٰهِ ٱلنَّاسِ٣ مِن شَرِّ ٱلۡوَسۡوَاسِ ٱلۡخَنَّاسِ٤ ٱلَّذِي يُوَسۡوِسُ فِي صُدُورِ ٱلنَّاسِ٥ مِنَ ٱلۡجِنَّةِ وَٱلنَّاسِ٦﴾ [الناس: 1-6].
(ترجمۀ این آیات در ذکر شمارۀ (6-11) بیان شده است).
(این سورهها سه بار خوانده شوند)([230]).
«أَصْبَحْنَا وَأَصْبَحَ الْـمُلْكُ ِللهِ([231]) وَالْـحَمْدُ ِللهِ، لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِيْكَ لَهُ، لَهُ الْـمُلْكُ وَلَهُ الْـحَمْدُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيْرٌ، رَبِّ أَسْأَلُكَ خَيْرَ مَا فِيْ هَذَا الْيَوْمِ وَخَيْرَ مَا بَعْدَهُ([232])، وَأَعُوْذُ بِكَ مِنْ شَرِّ مَا فِيْ هَذَا الْيَوْمِ وَشَرِّ مَا بَعْدَهُ، رَبِّ أَعُوْذُ بِكَ مِنَ الْكَسَلِ، وَسُوْءِ الْكِبَرِ، رَبِّ أَعُوْذُ بِكَ مِنْ عَذَابٍ فِي النَّارِ وَعَذَابٍ فِي الْقَبْرِ»([233]).
«ما و تمام جهانیان، شب را براى خدا به صبح رسانیدیم، و حمد از آنِ خداست، هیچ معبودى، بجز الله که یکتاست و شریکى ندارد، وجود ندارد. پادشاهى و حمد فقط از آن اوست و او بر هر چیز قادر است. الهى! من خیر آنچه در این روز است و خیر آنچه بعد از آن است را از از تو مىطلبم، و از شرّ آنچه که در این روز و ما بعد آن، وجود دارد، به تو پناه مىبرم. الهى! من از تنبلى و بدى هاى پیرى به تو پناه مىبرم، بار الها! من از عذاب آتش و قبر به تو پناه مىبرم».
«أَللَّهُمَّ بِكَ أَصْبَحْنَا، وَبِكَ أَمْسَيْنَا([234])، وَبِكَ نَحْيَا، وَبِكَ نَمُوْتُ وَإِلَيْكَ النُّشُوْرُ»([235]).
«بار الها! با لطف تو صبح کردیم، و با عنایت تو به شب رسیدیم، و به خواست تو زندهایم، و به خواست تو مىمیریم، و رستاخیز ما بسوى تو است».
«أَللَّهُمَّ أَنْتَ رَبِّيْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ، خَلَقْتَنِيْ وَأَنَا عَبْدُكَ، وَأَنَا عَلَى عَهْدِكَ وَ وَعْدِكَ مَا اسْتَطَعْتُ، أَعُوْذُ بِكَ مِنْ شَرِّ مَا صَنَعْتُ، أَبُوْءُ لَكَ بِنِعْمَتِكَ عَلَيَّ، وَأَبُوْءُ بِذَنْبِيْ فَاغْفِرْ لِيْ فَإِنَّهُ لاَ يَغْفِرُ الذُّنُوْبَ إِلاَّ أَنْتَ»([236]).
«الهى! تو پروردگار من هستى، بجز تو معبود ديگرى «بر حق» نيست، تو مرا آفريدى، و من بندة تو هستم، و بر پيمان و وعده ام با تو بر حسب استطاعت خود، پايبند هستم، و از شرِّ آنچه كه انجام دادهام به تو پناه مىبرم، به نعمتى كه به من عطا فرمودهاى، اعتراف مىكنم، و به گناهم اقرار مىنمايم، پس مرا ببخشاى؛ چرا كه بجز تو كسى گناهان را نمىبخشايد».
«أَللَّهُمَّ إِنِّيْ اَصْبَحْتُ([237]) اُشْهِدُكَ وَاُشْهِدُ حَمَلَةَ عَرْشِكَ، وَمَلاَئِكَتَكَ وَجَمِيْعَ خَلْقِكَ، أَنَّكَ أَنْتَ اللهُ لاَ إِلَهَ ِإلاَّ أَنْتَ وَحْدَكَ لاَ شَرِيْكَ لَكَ وَأَنَّ محمّداً عَبْدُكَ وَرَسُوْلُكَ»([238]).
(این دعا چهار بار خوانده شود).
«الهى! من در این صبحگاه، تو را و حاملان عرش و تمام فرشتگانت و کلیۀ مخلوقات تو را گواه مىگیرم بر این که تو، الله هستى، بجز تو معبود دیگرى «بر حقّ» وجود ندارد، تو یگانهاى و شریکى ندارى، و محمّد ج بنده و فرستادۀ تو است».
«أَللَّهُمَّ عَافِنِيْ فِيْ بَدَنِيْ، أَللَّهُمَّ عَافِنِيْ فِيْ سَمْعِيْ، اللَّهُمَّ عَافِنِيْ فِيْ بَصَرِيْ، لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ، أَللَّهُمَّ أَعُوْذُ بِكَ مِنَ الْكُفْرِ، وَالْفَقْرِ، وَأَعُوْذُ بِكَ مِنْ عَذَابِ الْقَبْرِ، لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ»([239]).
«بارالها! در بدنم عافیت ده، بارالها! در گوشم عافیت ده، خدایا! در چشمم عافیت ده، بجز تو معبود دیگرى «بر حقّ» وجود ندارد، از کفر به تو پناه مىبرم، از فقر به تو پناه مىبرم، از عذاب قبر به تو پناه مىبرم، بجز تو معبود دیگرى «بر حقّ» وجود ندارد».
﴿حَسۡبِيَ ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۖ عَلَيۡهِ تَوَكَّلۡتُۖ وَهُوَ رَبُّ ٱلۡعَرۡشِ ٱلۡعَظِيمِ﴾ [التوبة: 129].
«الله براى من کافى است، بجز او معبود دیگرى «بر حقّ» نیست، بر تو توکل کردم و او پروردگار عرش بزرگ است».
«أَللَّهُمَّ إِنِّيْ أَسْأَلُكَ الْعَفْوَ وَالْعَافِيَةَ فِيْ الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ، أَللَّهُمَّ إِنِّيْ أَسْأَلُكَ الْعَفْوَ وَالْعَافِيَةَ فِيْ دِيْنِيْ وَدُنْيَايَ، وَأَهْلِيْ، وَمَالِيْ، أَللَّهُمَّ اسْتُرْ عَوْرَاتِيْ، وَآمِنْ رَوْعَاتِيْ، أَللَّهُمَّ احْفَظْنِيْ مِنْ بَيْنِ يَدَيَّ، وَمِنْ خَلْفِيْ، وَعَنْ يَمِيْنِيْ، وَعَنْ شِمَالِيْ، وَمِنْ فَوْقِيْ، وَأَعُوْذُ بِعَظَمَتِكَ أَنْ أُغْتَالَ مِنْ تَحْتِيْ»([240]).
«الهى! عفو و عافیت دنیا و آخرت را از تو مىخواهم. بارالها! عفو و عافیت دین، دنیا، خانواده و مالَم را از تو مسألت مىنمایم. بارالها! عیوب مرا بپوشان و ترس مرا به ایمنى مبدّل ساز. الهى! مرا از جلو، پشت سر، سمت راست و چپ و بالاى سرم، محافظت بفرما، و به بزرگى و عظمت تو پناه مىبرم از اینکه بطور ناگهانى از طرف پایین کشته شوم».
«أَللَّهُمَّ عاَلِمَ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ فَاطِرَ السَّمَوَاتِ وَاْلأْرَضِ، رَبَّ كُلِّ شَيْءٍ وَمَلِيْكَهُ، أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ، أَعُوْذُ بِكَ مِنْ شَرِّ نَفْسِيْ، وَمِنْ شَرِّ الشَّيْطَانِ وَشِرْكِهِ، وَأَنْ أَقْتَرِفَ عَلَى نَفْسِيْ سُوْءاً، أَوْ أَجُرَّهُ إِلَى مُسْلِمٍ»([241]).
«بارالها! اى دانندۀ نهان و آشکار، آفریدگار آسمانها و زمین، پروردگار و مالک هر چیز، من گواهى مىدهم که بجز تو، معبود دیگرى نیست، از شرّ نفس و از شرّ شیطان و دام فریبش، و از اینکه خود مرتکب کار بدى شوم و یا به مسلمانى، بدى برسانم، به تو پناه مىبرم».
«بِسْمِ اللهِ الَّذِيْ لاَ يَضُرُّ مَعَ اسْمِهِ شَيْءٌ فِي اْلأَرَضِ وَلاَ فِي السَّمَاءِ وَهُوَ السَّمِيْعُ الْعَلِيْمُ»([242]).
«به نام خدایى که با نام وى هیچ چیز در زمین و آسمان، گزندى نمىرساند، و او شنوا و دانا است».
«يَا حَيُّ يَا قَيُّوْمُ بِرَحـمَتِكَ أَسْتَغِيْثُ أَصْلِحْ لِي شَأْنِيْ كُلَّهُ وَلاَ تَكِلْنِيْ إِلَى نَفْسِيْ طَرْفَةَ عَيْنٍ»([243]).
«اى زنده و پابرجا! به وسيلۀ رحمت تو از تو كمک مىخواهم، همۀ امورم را اصلاح بفرما، و مرا به اندازۀ يک چشم به همزدن به حال خود رها مكن».
«أَصْبَحْنَا عَلَى فِطْرَةِ الْإِسْلاَمِ([244])، وَعَلَى كَلِمَةِ الْإِخْلاَصِ، وَعَلَى دِيْنِ نَبِيِّنَا محمّد ج، وَعَلَى مِلَّةِ أَبِيْنَا إِبْرَاهِيْمَ، حَنِيْفاً مُسْلِماً وَمَا كَانَ مِنَ الْـمُشْرِكِيْنَ»([245]).
«ما بر فطرت اسلام، کلمۀ اخلاص (یعنی؛ کلمۀ توحید لا إله إلّا الله)، دین پیامبرمان محمّد ج و آئین پدرمان ابراهیم؛ صبح کردیم، همان ابراهیمى که فقط به سوى حق، تمایل داشت و فرمانبردار خداوند بود، و از مشرکان نبود».
«سُبْحَانَ اللهِ وَبِحَمْدِهِ»([246]) (صد مرتبه خوانده شود).
«پاک و منزّه است خداوند، و من ستایش او را بیان میکنم».
«لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِيْكَ لَهُ، لَهُ الْـمُلْكُ وَلَهُ الْـحَمْدُ، وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيْرٌ» (ده بار خوانده شود)([247]).
«بجز الله معبود دیگرى «بر حقّ» نیست، او شریکى ندارد، پادشاهى و ستایش از آنِ اوست، و او بر هر چیز توانا است».
«لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِيْكَ لَهُ، لَهُ الْـمُلْكُ، وَلَهُ الْـحَمْدُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيْرٌ»([248]).
(هنگام صبح، صد بار خوانده شود).
«هیچ معبودى به جز الله «بر حقّ» وجود ندارد، یکتاست و شریکى براى او نیست، پادشاهى و حمد از آنِ اوست، و او بر هر چیز تواناست».
«سُبْحَانَ اللهِ وَبِحَمْدِهِ، عَدَدَ خَلْقِهِ، وَرِضَا نَفْسِهِ، وَزِنَةَ عَرْشِهِ وَمِدَادَ كَلِمَاتِهِ».
(هنگام صبح، سه بار خوانده شود)([249]).
«تسبیح و پاکى الله و ستایش او را به تعداد آفریدگانش و خشنودىاش و سنگینـى عرشش و جوهر سخنانش، بیان مىنمایم».
«أَسْتَغْفِرُ اللهَ وَأَتُوْبُ إِلَيْهِ» (روزانه صدبار خوانده شود)([250]).
«من از الله طلب آمرزش مىکنم و به سوى او برمى گردم».
«أَعُوْذُ بِكَلِمَاتِ اللهِ التَّامَّاتِ مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ».
(هنگام شب، سه بار خوانده شود)([251]).
«به کلمات تامّات «یعنی؛ کلام کامل و بینقص»([252]) خداوند از شرّ هر آفریدهای پناه میبرم».
﴿إِنَّ ٱللَّهَ وَمَلَٰٓئِكَتَهُۥ يُصَلُّونَ عَلَى ٱلنَّبِيِّۚ يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ صَلُّواْ عَلَيۡهِ وَسَلِّمُواْ تَسۡلِيمًا٥٦﴾ [الأحزاب: 56].
«خدا و فرشتههایش بر پیامبر! درود میفرستند، ای کسانی که ایمان آوردهاید! بر او درود فرستید و سلامت، گویید وکاملاً تسلیم (فرمان او) باشید»([253]).
رسول الله ج فرمود: «مَنْ صَلَّى عَلَيَّ صَلاَةً صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ بِهَا عَشْراً»([254]).
«هرکس بر من یک درود بفرستد، خداوند بر او ده درود مىفرستد».
و رسول الله ج فرمود: «لاَ تَجْعَلُوا قَبْري عِيْدَاً وَصَلُّوا عَليَّ؛ فَإِنَّ صَلاَتَكُمْ تَبْلُغُنِي حَيْثُ كُنْتُمْ»([255]).
«همچنین فرمودند: به زیارت قبر من عادت نکنید، بلکه بر من درود بفرستید؛ زیرا هرجا که باشید درود شما به من مىرسد».
و رسول الله ج فرمودهاند: «اَلبَخِيْلُ مَنْ ذُكِرْتُ عِنْدَهُ فَلَمْ يُصَلِّ عَلَيَّ»([256]).
«بخیل کسى است که نام مرا نزد او بگویند و بر من درود نفرستد».
و نیز رسول الله ج فرمودند: «إِنَّ لِلَّهِ مَلاَئِكَةً سَيَّاحِينَ فِي الأَرْضِ يُبَلِّغُونِي مِنْ أُمَّتِي السَّلاَمَ»([257]). «خداوند فرشتگانى دارد که روى زمین مىگردند و سلام امتم را به من مىرسانند».
و نیز رسول الله ج فرمودند: «مَا مِنْ أَحَدٍ يُسَلِّمُ عَلَيَّ إِلاَّ رَدَّ اللهُ عَلَىَّ رُوحِيَ حَتَّى أَرُدَّ عَلَيهِ السَّلاَم»([258]).
«هرکس که به من سلام دهد، خداوند روحم را به من برمىگرداند تا جواب سلامش را بدهم».
و رسول الله ج فرمودند: «مَا قَعَدَ قَوْمٌ مَقْعَدًا لَا يَذْكُرُونَ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ وَيُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ ج إِلَّا كَانَ عَلَيْهِمْ حَسْرَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَإِنْ دَخَلُوا الْجَنَّةَ لِلثَّوَابِ»([259]).
«هر گروهى در مجلسى بنشیند و در آن، ذکر الله را نکند و بر پیامبرشان درود نفرستد، اگرچه داخل بهشت هم شوند، روز قیامت بر آنها حسرت و افسوس وارد مىشود».
«خَرَجَ عَلَيْنَا فَقُلْنَا يَا رَسُولَ اللَّهِ قَدْ عَلِمْنَا كَيْفَ نُسَلِّمُ عَلَيْكَ فَكَيْفَ نُصَلِّي عَلَيْكَ قَالَ فَقُولُوا اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى محمّد وَعَلَى آلِ محمّد كَمَا صَلَّيْتَ عَلَى آلِ إِبْرَاهِيمَ إِنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيدٌ اللَّهُمَّ بَارِكْ عَلَى محمّد وَعَلَى آلِ محمّد كَمَا بَارَكْتَ عَلَى آلِ إِبْرَاهِيمَ إِنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيدٌ»[260].
«پیامبر ج نزد ما تشریف آوردند، گفتیم: ای رسول خدا! میدانیم چگونه بر تو سلام بفرستیم، اما چگونه بر تو صلوات بفرستیم؟ فرمودند: بگویید: خدایا! بر محمّد و آل محمّد درود بفرست، چنانکه بر آل ابراهیم درود فرستادی که تو ستایش شده و بزرگواری؛ خداوندا! به محمّد و آل محمّد برکت عطا کن همچنان که به آل ابراهیم برکت عطا کردی که به راستی تو ستوده و بزرگوار هستی).
«اَلْـحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي كَسَانِي هَذَا (الثَّوْبَ) وَرَزَقَنِيهِ مِنْ غَيْرِ حَوْلٍ مِنّي ولا قُوةٍ»([262]).
«حمد از آنِ خدایى است که این لباس را به من پوشانید و بدون اینکه من قدرت و توانایى داشته باشم آن را به من عنایت کرد».
«تُبْلِـي ويُخْلِفُ اللهُ تَعَالَى»([263]).
«خدا کند این لباس را تا مدتى بپوشید، و کهنه نمایید، و خداوند تعالى به جاى آن، لباس دیگرى به شما بدهد «یعنى خداوند شما را از عُمر طولانى برخوردار نماید»».
«إِذَا أَكَلَ أَحَدُكُمْ طَعَامَاً فَلْيَقُلْ: بِسْمِ اللهِ، فِإنْ نَسِيَ فِي أَوَّلِهِ فَلْيَقُلْ: بِسْمِ اللهِ فِيْ أَوَّلِهِ وَآخِرِهِ»([264]). «هرگاه، یکى از شما خواست غذا بخورد «بِسْمِ اللهِ» بگوید، و اگر در اوّل غذا خوردن فراموش کرد بگوید: «بِسْمِ اللهِ فِيْ أَوَّلِهِ وَآخِرِهِ»».
عمر بن ابوسلمهس روایت کرده است: «قَالَ لِي رَسُولُ اللهِ ج يَا غُلَامُ سَمِّ اللَّهَ وَكُلْ بِيَمِينِكَ»([265]). «رَسُولُ اللَّه ج به من فرمود: ای پسر! بسم الله بگو و با دست راستت بخور».
«اَلْـحَمْدُ ِللهِ الَّذِيْ أَطْعَمَنِيْ هَذَا وَ رَزَقَنِيْهِ، مِنْ غَيْرِ حَوْلٍ مِنِّيْ وَلاَ قُوَّةٍ»([266]).
«سپاس خداى را که این غذا را به من خورانید بدون اینکه من قدرت و توانى داشته باشم».
«اَلْـحَمْدُ ِللهِ حَمْدًا كَثِيْرًا طَيِّباً مُبَارَكًا فِيْهِ غَيْر مَكْفِيٍّ وَلاَ مُوَدَّعٍ، وَلاَ مُسْتَغْنًى عَنْهُ رَبَّناَ»([267]). «ستایش بسیار زیاد، پاکیزه و مبارک، خدایى را که بىنیاز است و درخواست از او همیشه ادامه دارد، و همه به او نیازمندند، پروردگارا! «ستایشمان را قبول فرما»».
«أَللَّهُمَّ باَرِكْ لَـهُمْ فِيْماَ رَزَقْتَهُمْ، وَاغْفِرْ لَـهُمْ وَارْحَمْهُمْ»([268]).
«الهى! آنچه را که به ایشان ارزانى داشتهاى، برکت ده و آنها را ببخش، و بر آنها رحم کن».
«أَللهُمَّ أَطْعِمْ مَنْ اَطْعَمَني وأَسْقِ مَنْ سَقَانِي»([269]).
«الهى! بخوران به کسى که مرا خورانید، و بنوشان به کسى که مرا نوشانید».
«أَللَّهُمَّ بَارِكْ لَنَا فِيْ ثَمَرِنَا، وَبَارِكْ لَنَا فِيْ مَدِيْنَتِنَا، وَبَارِكْ لَنَا فِيْ صَاعِنَا، وَبَارِكْ لَنَا فِيْ مُدِّنَا»([270]).
«بار الها! به میوههاى ما، شهر ما، و پیمانهها و وزنهای ما برکت عنایت فرما».
پیامبر ج هنگام خوابیدن دو دستش را همانند دعا کنار هم قرار میداد وسورههاى زیر را میخواند و در دستانش میدمید، سپس دو دستش را تا جایى که مىرسید به بدنش میمالید، و این کار را از سر و صورت و قسمت جلوى بدن آغاز مینمود و آن را سه بار تکرار میکردند.
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ١ ٱللَّهُ ٱلصَّمَدُ٢ لَمۡ يَلِدۡ وَلَمۡ يُولَدۡ٣ وَلَمۡ يَكُن لَّهُۥ كُفُوًا أَحَدُۢ٤﴾ [الإخلاص: 1-4].
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلۡفَلَقِ١ مِن شَرِّ مَا خَلَقَ٢ وَمِن شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ٣ وَمِن شَرِّ ٱلنَّفَّٰثَٰتِ فِي ٱلۡعُقَدِ٤ وَمِن شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ٥﴾ [الفلق: 1-5].
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلنَّاسِ١ مَلِكِ ٱلنَّاسِ٢ إِلَٰهِ ٱلنَّاسِ٣ مِن شَرِّ ٱلۡوَسۡوَاسِ ٱلۡخَنَّاسِ٤ ٱلَّذِي يُوَسۡوِسُ فِي صُدُورِ ٱلنَّاسِ٥ مِنَ ٱلۡجِنَّةِ وَٱلنَّاسِ٦﴾ [الناس: 1-6].
﴿ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَيُّ ٱلۡقَيُّومُۚ لَا تَأۡخُذُهُۥ سِنَةٞ وَلَا نَوۡمٞۚ لَّهُۥ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِۗ مَن ذَا ٱلَّذِي يَشۡفَعُ عِندَهُۥٓ إِلَّا بِإِذۡنِهِۦۚ يَعۡلَمُ مَا بَيۡنَ أَيۡدِيهِمۡ وَمَا خَلۡفَهُمۡۖ وَلَا يُحِيطُونَ بِشَيۡءٖ مِّنۡ عِلۡمِهِۦٓ إِلَّا بِمَا شَآءَۚ وَسِعَ كُرۡسِيُّهُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَۖ وَلَا ئَُودُهُۥ حِفۡظُهُمَاۚ وَهُوَ ٱلۡعَلِيُّ ٱلۡعَظِيمُ٢٥٥﴾ [البقرة: 255].
هركس اين آيه را در بسترش بخواند، محافظى از طرف خدا برايش گماشته مىشود و شيطان تا صبح به او نزديك نمىشود([271]).
(ترجمۀ این آیات در ذکر شمارۀ (6-11) بیان شده است).
﴿ءَامَنَ ٱلرَّسُولُ بِمَآ أُنزِلَ إِلَيۡهِ مِن رَّبِّهِۦ وَٱلۡمُؤۡمِنُونَۚ كُلٌّ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَمَلَٰٓئِكَتِهِۦ وَكُتُبِهِۦ وَرُسُلِهِۦ لَا نُفَرِّقُ بَيۡنَ أَحَدٖ مِّن رُّسُلِهِۦۚ وَقَالُواْ سَمِعۡنَا وَأَطَعۡنَاۖ غُفۡرَانَكَ رَبَّنَا وَإِلَيۡكَ ٱلۡمَصِيرُ٢٨٥ لَا يُكَلِّفُ ٱللَّهُ نَفۡسًا إِلَّا وُسۡعَهَاۚ لَهَا مَا كَسَبَتۡ وَعَلَيۡهَا مَا ٱكۡتَسَبَتۡۗ رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذۡنَآ إِن نَّسِينَآ أَوۡ أَخۡطَأۡنَاۚ رَبَّنَا وَلَا تَحۡمِلۡ عَلَيۡنَآ إِصۡرٗا كَمَا حَمَلۡتَهُۥ عَلَى ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِنَاۚ رَبَّنَا وَلَا تُحَمِّلۡنَا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِۦۖ وَٱعۡفُ عَنَّا وَٱغۡفِرۡ لَنَا وَٱرۡحَمۡنَآۚ أَنتَ مَوۡلَىٰنَا فَٱنصُرۡنَا عَلَى ٱلۡقَوۡمِ ٱلۡكَٰفِرِينَ٢٨٦﴾ [البقرة: 285-286].
هرکس این دو آیه را در شب قرائت نماید، او را کفایت مىکند([272]).
«پیامبر و مؤمنان به آنچه از سوى پروردگارش بر او نازل شده ایمان آوردند، همه به خدا، فرشتگان او و کتابهاى وى و پیغمبرانش ایمان آوردند «و مىگویند:» میان هیچ یک از پیامبران او فرق نمىگذاریم و شنیدیم و اطاعت کردیم. پروردگارا! آمرزش تو را مىخواهیم و بازگشت «همه» به سوى تو است. خداوند به هیچ کس جز به اندازۀ توانائیش تکلیف نمىکند، هر کار «خوبى» را انجام دهد براى خود انجام داده، و هر کار «بدى که» بکند به زیان خود کرده است. پروردگارا! اگر ما فراموش کردیم یا به خطا رفتیم، ما را «بدان» مگیر. پروردگارا! بار سنگین را بر ما مگذار، آنچنان که بر کسانى که پیش از ما بودند، گذاشتى. پروردگارا! آنچه را که طاقت تحمل آن را نداریم بر ما مقرّر مدار، و ما را ببخش، و گناهان ما را بپوشان، و مشمول رحمت خود قرار ده، تو مولى و سرپرست مائى، پس ما را بر کافران پیروز گردان».
اگر یکى از شما از بسترش برخاست و دوباره به آن برگشت، جایش را جاروب کند؛ زیرا او نمىداند که پس از رفتنش چه چیزى بر سر بسترش آمده است و از این دعاها بخواند:
«بِاسْمِكَ رَبِّيْ وَضَعْتُ جَنْبِيْ، وَبِكَ أَرْفَعُهُ، فَإِنْ أَمْسَكْتَ نَفْسِيْ فَارْحَمْهَا، وَإِنْ أَرْسَلْتَهَا فَاحْفَظْهَا بِمَا تَحْفَظُ بِهِ عِبَادَكَ الصَّالِـحِيْنَ»([273]).
«پروردگارا! به نام تو پهلوى خود را بر زمین نهادم، و به کمک تو آن را از زمین، بلند مىکنم، اگر در حالت خواب روح مرا قبض کردى، آن را ببخشاى، و اگر دوباره به او اجازهى زندگى دادى، از آن محافظت فرما، همچنان که از بندگان نیکت محافظت می کنى».
«أَللَّهُمَّ إِنَّكَ خَلَقْتَ نَفْسِيْ وَأَنْتَ تَوَفَّاهَا، لَكَ مَمَاتُهَا وَمَحْيَاهَا، إِنْ أَحْيَيْتَهَا فَاحْفَظْهَا، وَإِنْ أَمَتَّهَا فَاغْفِرْ لَهَا، أَللَّهُمَّ إِنِّيْ أَسْأَلُكَ الْعَافِيَةَ»([274]).
«بارالها! تو جان مرا آفریدى، و تو آن را دوباره پس مىگیرى، مرگ و زندگى آن بدست تو است. الهى! اگر زندهاش نگهداشتى، از او محافظت کن، و اگر آن را میراندى، پس مورد آمرزش قرار ده. الهى! من از تو عافیت مىخواهم».
زمانى كه رسول الله ج مىخواست بخوابد، دست راستش را زير گونهاش قرار مىداد و اين دعا را سه بار مىخواندند:
«أَللَّهُمَّ قِنِيْ عَذَابَكَ يَوْمَ تَبْعَثُ عِبَادَكَ»([275]).
«الهى! روزى که بندگانت را حشر مىکنى، مرا از عذابت نجات ده».
«بِاسْمِكَ اللَّهُمَّ أَمُوْتُ وَأَحْيَا»([276]).
«خدایا! با نام تو مىمیرم «مىخوابم» و با نام تو زنده مىشوم «بیدار مىشوم»».
«سُبْحَانَ اللهِ (33 مرتبه) وَالْـحَمْدُ ِللهِ ( 33 مرتبه) وَاللهُ أکبر (34 مرتبه)»([277]).
«أَللَّهُمَّ رَبَّ السَّمَوَاتِ السَّبْعِ وَرَبَّ الْعَرْشِ الْعَظِيْمِ، رَبَّنَا وَرَبَّ كُلِّ شَيْءٍ، فَالِقَ الْـحَبِّ وَالنَّوَى، وَمُنْزِلَ التَّوْرَاةِ وَاْلإِنْجِيْلِ وَالْفُرْقَانِ، أَعُوْذُ بِكَ مِنْ شَرِّ كُلِّ شَيْءٍ أَنْتَ آخِذٌ بِنَاصِيَتِهِ. أَللَّهُمَّ أَنْتَ اْلأَوَّلُ فَلَيْسَ قَبْلَكَ شَيْءٌ، وَأَنْتَ الآخِرُ فَلَيْسَ بَعْدَكَ شَيْءٌ، وَأَنْتَ الظَّاهِرُ فَلَيْسَ فَوْقَكَ شَيْءٌ، وَأَنْتَ الْبَاطِنُ فَلَيْسَ دُوْنَكَ شَيْءٌ، اِقْضِ عَنَّا الدَّيْنَ وَأَغْنِنَا مِنَ الْفَقْرِ»([278]).
«الهى! پروردگار آسمانها و زمین، و پروردگار عرش بزرگ، پروردگار ما و همه چیز، شکافندۀ دانه و هسته، و فرود آورندۀ تورات و انجیل و فرقان، از شرّ هر آنچه که پیشانىاش در دست تو است به تو پناه مىبرم. الهى! توئى اوّل، قبل از تو چیزى نیست. و توئى آخِر، بعد از تو چیزى نیست. تو آشکارى، و هیچ چیز آشکارتر از تو نیست. تو پنهانى، و هیچ چیز پنهانتر از تو نیست. الهى! وامهاى ما را ادا کن، و ما را از تنگدستى به غنا و توانگرى برسان».
«اَلْـحَمْدُ ِللهِ الَّذِيْ أَطْعَمَنَا وَسَقَانَا، وَكَفَانَا، وَآوَانَا، فَكَمْ مِـمَّنْ لاَكَافِيَ لَهُ وَلاَ مُؤْوِيَ»([279]).
«تمام ستایشها خدائى راست که ما را خورانید و نوشانید، و تمام امور را کفایت کرد و به ما جاى پناه داد، براستى که چقدر از مردم هستند که هیچگونه مددکار و پناه دهندهاى ندارند».
«أَللَّهُمَّ عَالِـمَ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ فَاطِرَ السَّمَوَاتِ وَاْلأَرْضِ، رَبَّ كُلِّ شَيْءٍ وَمَلِيْكَهِ، أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ، أَعُوْذُ بِكَ مِنْ شَرِّ نَفْسِيْ، وَمِنْ شَرِّ الشَّيْطَانِ وَ شَرَكِهِ، وَأَنْ أَقْتَرِفَ عَلَى نَفْسِيْ سُوْءاً، أَوْ أَجُرَّهُ إِلَى مُسْلِمٍ»([280]).
«سورههاى ﴿الٓمٓ١ تَنزِيلُ ٱلۡكِتَٰبِ...﴾ [السجدة: 1-2]. ﴿تَبَٰرَكَ ٱلَّذِي بِيَدِهِ ٱلۡمُلۡكُ﴾ [الملك: 1] را بخواند»([281]).
«أَللَّهُمَّ أَسْلَمْتُ نَفْسِيْ إِلَيْكَ، وَفَوَّضْتُ أَمْرِيْ إِلَيْكَ، وَوَجَّهْتُ وَجْهِيْ إِلَيْكَ، وَأَلْـجَأْتُ ظَهْرِيْ إِلَيْكَ، رَغْبَةً وَرَهْبَةً إِلَيْكَ لاَ مَلْجَأَ وَلاَ مَنْجَا مِنْكَ إِلاَّ إِلَيْكَ، آمَنْتُ بِكِتَابِكَ الَّذِيْ أَنْزَلْتَ وَبِنَبِيِّكَ الَّذِيْ أَرْسَلْتَ»([282]).
«بار الها! جانم را به تو سپردم، و کار خود را به تو تفویض نمودم، و چهرهام را به سوى تو گرداندم، و به تو اتّکا کردم، در حالى که به نعمتهاى تو امیدوارم و از عذابت بیمناکم، به جز تو پناهگاهى و جاى نجاتى ندارم. الهى! به کتابى که تو نازل فرمودى، و پیامبرى که تو مبعوث کردى، ایمان آوردم».
«الْـحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَحْيَانا بَعْدَ مَا أمَاتَنَا وإلَيْهِ النُّشُورُ»([283]).
«تمام ستایشها از آنِ خدایى است که پس از میراندن، ما را زنده کرده است، و بازگشت به سوى اوست».
«لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِيكَ لَهُ، لَهُ الـمُـلْكُ ولَهُ الْـحَمْدُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيءٍ قَديْرٌ، سُبْحانَ اللهِ، وَالْـحَمْدُ للهِ، وَلاَ إِلَهَ إِلاَّ اللهِ، وَاللهُ أکبر، وَلاَ حَوْلَ وَلاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللهِ العَلِيِّ العَظِيمِ، اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِـي»([284]).
«هیچ معبودى به جز الله «بر حقّ» وجود ندارد، یکتاست وشریک ندارد، و پادشاهى وستایش از آنِ اوست، و او بر هر چیز تواناست. الله پاک و منزّه است، و حمد از آنِ اوست، و هیچ معبودى به جز الله «بر حقّ» وجود ندارد، و خدا بزرگترین است، و هیچ حول و قدرتى بجز از طرف خداى بلندمرتبه و بزرگ نیست. خدایا! مرا بیامرز».
«اَلْـحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي عَافَانِي فِي جَسَدِي وَرَدَّ عَلَيَّ رُوحِي، وأَذِنَ لِي بِذِكْرِهِ»([285]).
«تمام ستایشها مر خدایى راست که به جسمم سلامت بخشید، و روحم را به من بازگرداند، و به من اجازه ذکرش را داد».
﴿إِنَّ فِي خَلۡقِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَٱخۡتِلَٰفِ ٱلَّيۡلِ وَٱلنَّهَارِ لَأٓيَٰتٖ لِّأُوْلِي ٱلۡأَلۡبَٰبِ١٩٠ ٱلَّذِينَ يَذۡكُرُونَ ٱللَّهَ قِيَٰمٗا وَقُعُودٗا وَعَلَىٰ جُنُوبِهِمۡ وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلۡقِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ رَبَّنَا مَا خَلَقۡتَ هَٰذَا بَٰطِلٗا سُبۡحَٰنَكَ فَقِنَا عَذَابَ ٱلنَّارِ١٩١ رَبَّنَآ إِنَّكَ مَن تُدۡخِلِ ٱلنَّارَ فَقَدۡ أَخۡزَيۡتَهُۥۖ وَمَا لِلظَّٰلِمِينَ مِنۡ أَنصَارٖ١٩٢ رَّبَّنَآ إِنَّنَا سَمِعۡنَا مُنَادِيٗا يُنَادِي لِلۡإِيمَٰنِ أَنۡ ءَامِنُواْ بِرَبِّكُمۡ فََٔامَنَّاۚ رَبَّنَا فَٱغۡفِرۡ لَنَا ذُنُوبَنَا وَكَفِّرۡ عَنَّا سَئَِّاتِنَا وَتَوَفَّنَا مَعَ ٱلۡأَبۡرَارِ١٩٣ رَبَّنَا وَءَاتِنَا مَا وَعَدتَّنَا عَلَىٰ رُسُلِكَ وَلَا تُخۡزِنَا يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِۖ إِنَّكَ لَا تُخۡلِفُ ٱلۡمِيعَادَ١٩٤ فَٱسۡتَجَابَ لَهُمۡ رَبُّهُمۡ أَنِّي لَآ أُضِيعُ عَمَلَ عَٰمِلٖ مِّنكُم مِّن ذَكَرٍ أَوۡ أُنثَىٰۖ بَعۡضُكُم مِّنۢ بَعۡضٖۖ فَٱلَّذِينَ هَاجَرُواْ وَأُخۡرِجُواْ مِن دِيَٰرِهِمۡ وَأُوذُواْ فِي سَبِيلِي وَقَٰتَلُواْ وَقُتِلُواْ لَأُكَفِّرَنَّ عَنۡهُمۡ سَئَِّاتِهِمۡ وَلَأُدۡخِلَنَّهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ ثَوَابٗا مِّنۡ عِندِ ٱللَّهِۚ وَٱللَّهُ عِندَهُۥ حُسۡنُ ٱلثَّوَابِ١٩٥ لَا يَغُرَّنَّكَ تَقَلُّبُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ فِي ٱلۡبِلَٰدِ١٩٦ مَتَٰعٞ قَلِيلٞ ثُمَّ مَأۡوَىٰهُمۡ جَهَنَّمُۖ وَبِئۡسَ ٱلۡمِهَادُ١٩٧ لَٰكِنِ ٱلَّذِينَ ٱتَّقَوۡاْ رَبَّهُمۡ لَهُمۡ جَنَّٰتٞ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَا نُزُلٗا مِّنۡ عِندِ ٱللَّهِۗ وَمَا عِندَ ٱللَّهِ خَيۡرٞ لِّلۡأَبۡرَارِ١٩٨ وَإِنَّ مِنۡ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِ لَمَن يُؤۡمِنُ بِٱللَّهِ وَمَآ أُنزِلَ إِلَيۡكُمۡ وَمَآ أُنزِلَ إِلَيۡهِمۡ خَٰشِعِينَ لِلَّهِ لَا يَشۡتَرُونَ بَِٔايَٰتِ ٱللَّهِ ثَمَنٗا قَلِيلًاۚ أُوْلَٰٓئِكَ لَهُمۡ أَجۡرُهُمۡ عِندَ رَبِّهِمۡۗ إِنَّ ٱللَّهَ سَرِيعُ ٱلۡحِسَابِ١٩٩ يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱصۡبِرُواْ وَصَابِرُواْ وَرَابِطُواْ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ لَعَلَّكُمۡ تُفۡلِحُونَ٢٠٠﴾ [آل عمران: 190-200].
«مسلماً در آفرینش آسمانها و زمین، و پشت سر هم آمدن شب و روز، نشانه ها و دلائلى براى خردمندان است، کسانى که ایستاده و نشسته و بر پهـلوهاىشان افتـاده، خـدا را یاد مىکنند و دربارۀ آفرینش آسمانها و زمین مىاندیشند «و به زبان حال وقال مىگویند:» پروردگارا! این را بیهوده و عبث نیافریدهاى. تو منزّه و پاکى، پس ما را از عذاب آتش محفوظ دار. پروردگارا! بىگمان تـو هرکه را به آتش در آرى، براستى خـوار و زبـونش کردهاى، و ستمکاران را یاورى نیست. پروردگارا! ما از منادى -پیامبر ج- شنیدیم که -مردم را- به ایمان به پروردگارشان مىخواند، و ما ایمان آوردیم. پروردگارا! گناهان ما را بیامرز، و بدیهایمان را بپوشان، و ما را با نیکان بمیران. پروردگارا! آنچه را که با پیغمبران خود به ما وعده دادهاى، به ما عطا کن، و در روز رستاخیز ما را خوار و زبون مگردان، بىگمان تو خلاف وعده نخواهى کرد. پس پروردگارشان دعاى ایشان را پذیرفت، و پاسخشان داد که من عمل هیچ صاحب عملى از شما را که انجام گرفته باشد، خواه زن باشد یا مرد، ضایع نخواهم کرد. بعضى از شما از بعض دیگر تولد شده اید. «و همگى هم نوع و هم جنس مىباشید» آنان که هجرت کردند، و از خانههاى خود رانده شدند و در راه من اذیت و آزار کشیدند و جنگیدند و کشته شدند، به یقین گناهانشـان را مىبـخشم، و در بهشتـى جاى مىدهم که از زیر «درختان» آن، نهرها در جریان است، این پاداش از سوى خداست، و پاداش نیکو تنها نزد خـداست. رفت و آمد کافران در شهرها، تو را نفریبد. «این» متاع ناچیزى است، سپس جایگاهشان دوزخ است، و چه بد جایگاهى است، ولى آنهایى که از پروردگارشان مىترسند، بهشت از آنِ ایشان است که در زیر «درختان» آن نهرها جارى است، و جاودانه در آن مىمانند، این پاداشى از جانب خدا است. و آنچه در نزد خداست براى نیکان بهتر است. برخى از اهل کتاب هستند که به خدا و بدانچه بر شما نازل شده و بدانچه بر خود آنان نازل گردیده ایمان دارند، در برابر خدا فروتن بوده، آنها هرگز آیات خدا را به بهاى ناچیز «دنیا» نمىفروشند، پاداش ایشان در نزد پروردگارشان است، خداوند به سرعت حساب بندگان را رسیدگى مىکند، اى مؤمنان! شکیبائى ورزید، و استقامت و پایدارى کنید، و مراقبت به عمل آورید، و از خدا بترسید تا اینکه رستگار شوید»[286].
پیغمبر ج فرمودهاند: «الرُّؤْيَا مِنَ اللَّهِ وَالْحُلْمُ مِنَ الشَّيْطَانِ فَإِذَا حَلَمَ أَحَدُكُمْ حُلْمًا يَكْرَهُهُ، فَلْيَنْفُثْ عَنْ يَسَارِهِ ثَلاَثَ مَرَّاتٍ إِذَا اسْتَيْقَظَ، وَلْيَتَعَوَّذْ بِاللَّهِ مِنْ شَرِّهَا، فَإِنَّهَا لَنْ تَضُرَّهُ».
«خواب خوب از طرف خداست و خواب بد و پریشان از طرف شیطان است. پس هرگاه کسی از شما خواب بد و پریشانی دید که از آن بدش آمد، هرگاه بیدار شد، سه بار به طرف چپ خود فوت کند «فوتى که با کمى رطوبت آب دهان همراه باشد» و از شرّ آنچه که دیده است به الله پناه ببرد که در این حالت ضرری متوجهاش نمیشود».
«وَلاَ يُخْبِرْ بِها أَحَداً. فإِنْ رَأَى رُؤيا حَسَنَةً فَلْيَبَشِرْ وَلاَ يُخْبِرْ بِهَا إِلاَّ مِنْ يُحِبُّ».
«در مورد خواب بدش با کسى صحبت نکند. و هرگاه خواب خوب دید، شاد شود و جز به کسی که دوستش دارد خبر ندهد».
«وَلْيَسْتَعِذْ باللَّه مِنَ الشَّيْطانِ ثَلاثاً، وَلْيَتَحَوَّلْ عَنْ جَنْبِهِ الَّذِي كانَ عَلَيْهِ»([287]).
«و سه بار به خداوند از شیطان پناه ببرد و پهلوى خود را از حالتی که بر آن تکیه دارد، جابجا کند».
بِسْمِ اللهِ، اَلْـحَمْدُ ِللهِ ﴿سُبۡحَٰنَ ٱلَّذِي سَخَّرَ لَنَا هَٰذَا وَمَا كُنَّا لَهُۥ مُقۡرِنِينَ١٣ وَإِنَّآ إِلَىٰ رَبِّنَا لَمُنقَلِبُونَ١٤﴾ [الزخرف: 13-14] «اَلْـحَمْدُ ِللهِ، اَلْـحَمْدُ ِللهِ، اَلْـحَمْدُ ِللهِ، اللهُ أکبر، اللهُ أکبر، اللهُ أکبر»([288]). «به نام الله! حمد از آنِ الله است، ﴿پاک است آن ذاتى که این مرکب را در اختیار ما قرار داد در حالى که ما نمىتوانستیم آن را مسخّر گردانیم، همانا بازگشت ما به سوى پروردگار است﴾، آنگاه سه بار الْـحَمْدُ لله، و سه بار اللهُ أکبر خوانده شود».
اللهُ أکبر، اللهُ أکبر، اللهُ أکبر ﴿سُبۡحَٰنَ ٱلَّذِي سَخَّرَ لَنَا هَٰذَا وَمَا كُنَّا لَهُۥ مُقۡرِنِينَ١٣ وَإِنَّآ إِلَىٰ رَبِّنَا لَمُنقَلِبُونَ١٤﴾. «أَللَّهُمَّ إِنَّا نَسْأَلُكَ فِيْ سَفَرِنَا هَذَا الْبِرَّ وَالتَّقْوَى، وَمِنَ الْعَمَلِ مَا تَرْضَى، اللَّهُمَّ هَوِّنْ عَلَيْنَا سَفَرَنَا هَذَا وَاطْوِ عَنَّا بُعْدَهُ، أَللَّهُمَّ أَنْتَ الصَّاحِبُ فِيْ السَّفَرِ، وَالـْخَلِيْفَةُ فِيْ اْلأَهْلِ، أَللَّهُمَّ إِنِّيْ أَعُوْذُ بِكَ مِنْ وَعَثَاءِ السَّفَرِ، وَكَآبَةِ الْـمَنْظَرِ، وَسُوْءِ الْـمُنْقَلَبِ فِيْ الْـمَالِ وَاْلأَهْلِ»([289]).
«الله أکبر، الله أکبر، الله أکبر ﴿پاک است آن ذاتى که این مرکب را در اختیار ما قرار داد در حالى که ما نمىتوانستیم آن را مسخّر گردانیم﴾. الهى! ما در این سفر خواهان نیکى و تقوى و عملى هستیم که باعث خشنودى تو باشد. بار الها! این سفر را براى ما آسان بگردان و دورى راه را براى ما نزدیک کن. اى الله! تویى همراه ما در این سفر، و تو جانشین ما در خانواده هستى. بار الها! از مشقتهاى سفر، و دیدن مناظر غمانگیز، و تحوّل ناگوار در مال و خانواده به تو پناه مىبرم».
و هنگام بازگشت از سفر، علاوه بر دعاى فوق، کلمات زیر را بر آن بیفزاید: «آيِبُوْنَ، تَائِبُوْنَ، عَابِدُوْنَ، لِرَبِّنَا حَامِدُوْنَ»([290]).
«ما توبهكنان، عبادتكنان، و ستايشكنان براى پروردگارمان، در حال بازگشت هستيم».
«أَللَّهُمَّ رَبَّ السَّمَوَاتِ السَّبْعِ وَمَا أَظْلَلْنَ، وَرَبَّ اْلأَرْضِيْنَ السَّبْعِ وَمَا أَقْلَلْنَ، وَرَبَّ الشَيَاطِيْنِ وَمَا أَضْلَلْنَ، وَرَبَّ الرِّيَاحِ وَمَا ذَرَيْنَ. أَسْأَلُكَ خَيْرَ هَذِهِ الْقَرْيَةِ وَخَيْرَ أَهْلِهَا، وَخَيْرَ مَا فِيْهَا، وَأَعُوْذُ بِكَ مِنْ شَرِّهَا، وَشَرِّ أَهْلِهَا، وَشَرِّ مَا فِيْهَا»([291]).
«بار الها! اى پروردگار هفت آسمان و آنچه زیر آنها قرار دارد، اى پروردگار زمینهاى هفتگانه و آنچه بر روى آنها قرار دارد، و اى پروردگارِ شیطانها و آنچه که آنها گمراه کردهاند، و اى پروردگار بادها و آنچه که آنها به حرکت در مىآورند، من از تو خیر این آبادى، و خیر ساکنان، و خیر آنچه در آن هست را مسألت مىنمایم، و از بدى آن، و بدى ساکنان آن، و بدى آنچه در آن قرار دارد، به تو پناه مىبرم».
«أَسْتَوْدِعُكُمُ اللهَ الَّذِيْ لاَ تَضِيْعُ وَدَائِعُهُ»([292]).
«من شما را به خدایى مىسپارم که امانتهایش ضایع نمىشود».
«أَسْتَوْدِعُ اللهَ دِيْنَكَ، وَأَمَانَتَكَ، وَخَوَاتِيْمَ عَمَلِكَ»([293]).
«من دین و امانت و خاتمۀ کارهایت را به الله مىسپارم».
«زَوَّدَكَ اللهُ التَّقْوَى، وَغَفَرَ ذَنْبَكَ، وَيَسَّرَ لَكَ الـْخَيْرَ حَيْثُ مَا كُنْتَ»([294]).
«خداوند، تقوى نصیب شما گرداند، گناهانت را ببخشاید، و هرجا که هستید خیر را براى شما میسّر گرداند».
جابرس روایت نموده: «كُنَّا إِذَا صَعَدْنَا كَبَّرْنَا، وَإِذَا نَزَلْنَا سَبَّحْنَا»([295]).
«ما زمانى که از ارتفاعى، بالا مىرفتیم، تکبیر مىگفتیم و هنگامى که از آن پایین مىآمدیم سبحان الله مىگفتیم».
«سَمَّعَ سَامِعٌ بِحَمْدِ اللهِ، وَحُسْنِ بَلاَئِهِ عَلَيْنَا. رَبَّنَا صَاحِبْنَا، وَأَفْضِلْ عَلَيْنَا عَائِذاً بِاللهِ مِنَ النَّارِ»([296]). «باشد که شاهدى، حمد و ستایش خدا را بشنود و بر خوبى نعمتهایش بر ما گواهى دهد. اى پروردگار ما! تو همراه ما باش، و به ما احسان کن، در حالى که از آتش دوزخ به تو پناه مىبرم».
«أَعُوْذُ بِكَلِمَاتِ اللهِ التَّامَّاتِ مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ»([297]).
«از شرّ آنچه خداوند آفریده است، به کلمات کامل «یعنی؛ کلام کامل و بینقص»([298]) خداوند او پناه مىبرم».
هنگام بازگشت از سفر، بر هر ارتفاعى سه بار «الله أکبر» گفته شود. سپس دعاى زير را خوانده شود:
«لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِيْكَ لَهُ، لَهُ الْـمُلْكُ، وَلَهُ الْـحَمْدُ، وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيْرٌ، آيِبُوْنَ، تَائِبُوْنَ، عَابِدُوْنَ، لِرَبِّنَا حَامِدُوْنَ، صَدَقَ اللهُ وَعْدَهُ، وَنَصَرَ عَبْدَهُ، وَهَزَمَ اْلأَحْزَابَ وَحْدَهُ»([299]).
«بجز الله معبود دیگرى «بر حقّ» وجود ندارد، یگانه است، شریکى ندارد، پادشاهى از آنِ اوست، ستایش مخصوص اوست، و او بر هر چیز توانا است، توبهکنان، عبادتکنان و حمدگویان براى پروردگارمان، باز مىگردیم، خداوند وعدهاش را تحقق بخشید، بندهاش را یاری بخشید و به تنهایى گروهها را شکست داد».
«لاَ بَأْسَ طَهُوْرٌ إِنْ شَاءَ اللهُ»([300]).
«هیچ باکى نیست، این بیمارى به خواست خداوند، پاک کننده «ی گناهان» است».
«أَسْأَلُ اللهَ الْعَظِيْمَ رَبَّ الْعَرْشِ الْعَظِيْمِ أَنْ يَشْفِيَكَ».
(هفت بار بخواند)([301]).
«از خداوند عظیم، پروردگار عرش بزرگ، مىخواهم که تو را شفا دهد».
قال رسول الله ج: «إِذَا عَادَ الرَّجُلُ أَخَاهُ الـمُسْلِمَ مَشَى فِي خِرَافَةِ الـجَنَّةِ حَتَّى يَجْلِسَ فَإذَا جَلَسَ غَمَرَتْهُ الرَّحْمَةُ، فَإِنْ كَانَ غُدْوَةً صَلَّى عَلَيْهِ سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَكٍ حَتَّى يُمْسِيَ، وَإِنْ كَانَ مَسَاءً صَلَّى عَلَيْهِ سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَكٍ حَتَّى يُصْبِحَ»([302]). رسول الله ج فرمودهاند: «هرگاه مردى به عیادت برادر (و خواهر) مسلمانش برود، تا وقتى که آنجا مىرود و مىنشیند، در میان میوههاى چیده شدۀ بهشت، قدم بر مىدارد، پس زمانى که آنجا نشست، رحمت او را فرا مىگیرد، و اگر هنگام صبح به عیادت برود، هفتاد هزار ملائکه تا شب بر او درود مىفرستند، و اگر شب به عیادت برود، هفتاد هزار ملائکه تا صبح بر او درود مىفرستند».
«أَللَّهُمَّ اغْفِرْ لِيْ وَارْحَمْنِيْ وَأَلْـحِقْنِيْ بِالرَّفِيْقِ اْلأَعْلَى»([303]).
(بار الها! مرا ببخش، و بر من رحم کن، و مرا به رفیق أعلى «یعنى رسول الله ج، پیامبران†، ملائکه و بندگان صالح» ملحق ساز».
پيامبر ج هنگام مرگ دستهايش را در آب فرو میبرد و صورتش را با آنها مسح میكرد و مىفرمود:
«لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللهُ إِنَّ لِلْمَوْتِ لَسَكَرَاتٍ»([304]). «هیچ معبودى بجز الله «بر حقّ» وجود ندارد، همانا مرگ داراى سختى و دشوارى است».
و همچنين اين دعا را مىخواندند: «لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللهُ وَاللهُ أکبر، لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللهُ وَحْدَهُ، لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِيْكَ لَهُ، لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللهُ لَهُ الْـمُلْكُ وَلَهُ الْـحَمْدُ، لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللهُ وَلاَ حَوْلَ وَلاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللهِ»([305]).
ترجمهاش در ذکر شمارۀ (18-1) بیان شده است.
«أَللَّهُمَّ إِنِّيْ أَعُوْذُ بِكَ مِنَ الْـهَمِّ وَالْـحَزَنِ، وَالْعَجْزِ وَالْكَسَلِ، وَالْبُخْلِ وَالـْجُبْنِ، وَضَلَعِ الدَّيْنِ وَغَلَبَةِ الرِّجَالِ»([306]).
«بارالها! من از غم و اندوه، و ناتوانى و سستى، بخل و ترس، سنگینى وام، غلبۀ مردان، به تو پناه مىبرم».
«لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللهُ الْعَظِيْمُ الْـحَلِيْمُ، لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللهُ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيْمِ، لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللهُ رَبُّ السَّمَوَاتِ وَرَبُّ اْلأَرْضِ وَرَبُّ الْعَرْشِ الْكَرِيْمُ».
«رسول الله ج اين دعا را بسيار مىخواندند»([307]).
«هیچ معبودى بجز خداى بزرگ و بردبار «بر حقّ» وجود ندارد. هیچ معبودى جز الله که پروردگار عرش بزرگ است، «بر حقّ» وجود ندارد. هیچ معبودى به جز الله که پروردگار آسمانها و زمین و عرش گرامى است، «بر حقّ» وجود ندارد».
«أَللَّهُمَّ رَحْمَتَكَ أَرْجُو فَلاَ تَكِلْنِيْ إِلَى نَفْسِيْ طَرْفَةَ عَيْنٍ، وَأَصْلِحْ لِيْ شَأْنِيْ كُلَّهُ، لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ»([308]).
«اى الله! به رحمت تو امیدوارم، مرا به اندازۀ یک چشم به هم زدن به حال خودم وامگذار، و تمام امورم را اصلاح کن، بجز تو معبود دیگرى وجود ندارد».
«لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّيْ كُنْتُ مِنَ الظَّالِـمِيْنَ»([309]).
«هیچ معبودى به جز تو «بر حقّ» وجود ندارد، پاک و منزّه هستى و من از زمرۀ ستمکاران بودم».
«اللهُ اللهُ رَبِّيْ لاَ أُشْرِكُ بِهِ شَيْئاً»([310]).
«الله، الله پروردگار من است و هیچ چیزى را براى او شریک قرار نمى دهم».
«أَللَّهُمَّ أَنْتَ عَضُدِيْ، وَ أَنْتَ نَصِيْرِيْ، بِكَ أَجُوْلُ، وَبِكَ أَصُوْلُ، وَبِكَ أُقَاتِلُ»([311]).
«الهى! تو یار و مددکار من هستى، به کمک تو تاخت و تاز مىنمایم، و به کمک تو (بر دشمنان) حمله مىکنم، و با مدد تو مىجنگم».
«حَسْبُنَا اللهُ وَنِعْمَ الْوَكِيْلُ»([312]).
«الله براى ما کافى است، و بهترین کارساز است».
«أَللَّهُمَّ مُنْزِلَ الْكِتَابِ، سَرِيْعَ الْحِسَابِ، اِهْزِمِ الأَحْزَابَ، أَللَّهُمَّ اهْزِمْهُمْ وَزَلْزِلهُمْ»([313]).
«پروردگار! اى فرودآورندۀ کتاب، و اى سریع الحساب! دشمنان را شکست بده. الهى! آنها را شکست بده و متزلزل بگردان».
«أَللَّهُمَّ اكْفِنِيْهِمْ بِمَا شِئْتَ»([314]).
«اى الله! تو در برابر دشمنان به هر طریق که مىخواهى، مرا کفایت فرما».
«أَللَّهُمَّ لاَ سَهْلَ إِلاَّ مَا جَعَلْتَهُ سَهْلاً وَأَنْتَ تَجْعَلُ الْـحَزْنَ إِذَا شِئْتَ سَهْلاً»([315]).
«الهى! انجام هیچ کارى آسان نیست مگر آن را تو آسان بگردانى و توئى که هرگاه بخواهى، مشکل را آسان مىگردانى».
«قَدَّرَ اللهُ وَمَا شَاءَ فَعَلَ»([316]).
«همان پیش آمد که تقدیر الله بود، هرچه الله بخواهد، همان مىشود».
«أَعُوْذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيْمِ»([317]).
«از شیطان رانده شده به الله پناه مىبرم».
«اَلْـحَمْدُ ِللهِ الَّذِيْ عَافَانِيْ مِمَّا ابْتَلاَكَ بِهِ وَفَضَّلَنِيْ عَلَى كَثِيْرٍ مِمَّنْ خَلَقَ تَفْضِيْلاً»([318]).
«ستایش خدایى را که مرا از آنچه تو را بدان مبتلا ساخته، عافیت بخشیده و بر بسیارى از مخلوقات، برترى داده است».
«سُبْحَانَ الله»([319]). «الله، پاک و منزّه است».
«اللهُ أکبر»([320]). «الله بزرگترین است».
«كَانَ النَّبِيُّ ج إِذَا أَتَاهُ أَمْرٌ يَسُرُّهُ أَوْ يُسَرُّ بِهِ خَرَّ سَاجِداً شُكْرَاً لِلَّهِ تَبَارَكَ وَتَعَالَى»([321]).
«هنگامى که براى رسول الله ج خبر خوشحالکنندهاى مىرسید، یا کارى باعث خوشحالى او مىشد، براى اداى شکر خدا به سجده مىافتاد».
رسول الله ج فرمود: دستت را بر جايى كه درد احساس مىشود بگذار، و سه بار «بِسْمِ اللهِ» بگو: سپس هفت بار بگو: «أَعُوْذُ بِاللهِ وَقُدْرَتِهِ مِنْ شَرِّ مَا أَجِدُ وَأُحَاذِرُ»([322]). «من به خدا و قدرتش پناه مىبرم از شرّ آنچه به آن دچار مىشوم و از آن بیم دارم و مىترسم».
«إِذَا رَأَى أَحَدُكُمْ مِنْ أَخِيهِ، أَوْ مِنْ نَفْسِهِ، أَوْ مِنْ مَالِهِ مَا يُعْجِبُهُ (فَلْيَدْعُ لَهُ بِالبَرَكَةِ) فَإِنَّ الْعَيْنَ حَقٌّ»([323]).
«زمانى که یکى از شما از برادر، یا خودش، یا از مالش، خوشش آمد، پس براى آن، دعاى برکت نماید؛ چرا که چشم زخم، حقیقت دارد».
«لاَ إِلَهَ إلاَّ اللهُ»([324]).
«هیچ معبودى به جز الله «بر حقّ» وجود ندارد».
«إِنَّا ِللهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُوْنَ، أَللَّهُمَّ أجُرْنِيْ فِيْ مُصِيْبَتِيْ وَاَخْلِفْ لِيْ خَيْراً مِنْهَا»([325]).
«بدون تردید ما از آنِ الله هستیم و بازگشت همۀ ما بسوى اوست. الهى! مرا در مقابل مصیبت، پاداش ده، و در عوض آن، چیز بهترى به من عنایت فرما».
طبق سفارش رسول عظیم الشأن ج:
«فَلْيَسْتَعِذْ باللّه وَلْيَنْتَهِ»([326]).
«به الله پناه ببرد و آنچه را که در آن به شک افتاده، رها کند».
و بگوید: «آمَنْتُ بِاللهِ وَرُسُلِهِ»([327]).
«به الله و فرستادگانش ايمان آوردم».
«أَعُوْذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيْمِ»([328]).
«من از شیطان رانده شده به الله پناه مىبرم».
این دعا گفته شود و سه بار به سمت چپ تف (فوت همراه با کمى از آب دهان) شود.
رسول الله ج مىفرماید: «مَا مِنْ عَبْدٍ يُذْنِبُ ذَنْبَاً فَيُحْسِنُ الطُّهُوَر، ثُمَّ يَقُومُ فَيُصَلِّي رَكْعَتَيْنِ، ثُمَّ يَسْتَغْفِرُ اللهَ إِلاَّ غَفَرَ اللهُ لَهُ»([329]).
«هر بندهاى که مرتکب گناهى شد، سپس خوب وضو گرفت و دو رکعت نماز خواند و از خدا طلب آمرزش نمود، قطعاً خداوند او را مىبخشد».
رسول الله ج مىفرماید: «مَنْ قَالَ: سُبْحَانَ اللهِ وَ بِحَمْدِهِ فِي يَوْمٍ مِائَةَ مَرَّةٍ حُطَّتْ خَطَايَاهُ وَلَوْ كَانَتْ مِثْلَ زَبَدِ الْبَحْر»([330]).«هرکس روزانه صد بار «سُبْحَانَ اللهِ وَبِحَمْدِهِ» بگوید، گناهانش بخشیده مىشوند اگرچه به اندازۀ کف دریا باشند».
همچنین مىفرماید: هرکس دعاى زیر را بخواند، خداوند گناهانش را مىآمرزد، اگرچه از میدان جهاد گریخته باشد: «أَسْتَغْفِرُ اللهَ الْعَظِيْمَ الَّذِيْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْـحَيُّ الْقَيُّوْمُ وَأَتُوْبُ إِلَيْهِ»([331]).
«من از خداى بزرگى که هیچ معبودى بجز او «بر حقّ» وجود ندارد و زنده و پاینده است، آمرزش مىخواهم و به سوى او توبه مىکنم».
«أعوذُ بِاللهِ مِنِ الشِّیطانِ الرَّجیم»([332]).
«به خداوند بزرگ از (وسوسههای) شیطان رانده شده پناه می برم»([333]).
«أَعُوْذُ بِكَلِمَاتِ اللهِ التَّامَّاتِ الَّتِيْ لاَ يُجَاوِزُهُنَّ بِرٌّ وَلاَ فَاجِرٌ مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ، وَبَرَأَ وَذَرَأَ، وَمِنْ شَرِّ مَا يَنْزِلُ مِنَ السَّمَاءِ، وَمِنْ شَرِّ مَا يَعْرُجُ فِيْهَا، وَمِنْ شَرِّ مَا ذَرَأَ فِيْ اْلأَرْضِ، وَمِنْ شَرِّ مَا يَخْرُجُ مِنْهَا، وَمِنْ شَرِّ فِتَنِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ، وَمِنْ شَرِّ كُلِّ طَارِقٍ إِلاَّ طَارِقاً يَطْرُقُ بِخَيْرٍ يَا رَحْمنُ»([334]).
«از شرّ آنچه که خدا آفریده و زیاد کرده است، و از شرّ آنچه از آسمان فرو مىفرستد، و از شر آنچه به آسمان صعود مىکند، و از شر فتنههاى شب و روز، و از شرّ هر وارد شوندهاى در شب مگر اینکه به خیر و نیکى وارد شود، اى پروردگار مهربان! به کلمات کامل تو «یعنی؛ کلام بینقص و کامل تو» که هیچ نیکوکار و بدکارى نمىتواند از آنها تجاوز کند، پناه مىبرم».
«أَللَّهُمَّ إِنِّيْ أَسْأَلُكَ خَيْرَهَا، وَأَعُوْذُ بِكَ مِنْ شَرِّهَا»([335]).
«بار الها! من از تو خیر این باد را مىخواهم، و از شرّ آن به تو پناه مىبرم».
«أَللَّهُمَّ إِنِّيْ أَسْأَلُكَ خَيْرَهَا وَخَيْرَ مَا فِيْهَا، وَخَيْرَ مَا أُرْسِلَتْ بِهِ، وَأَعُوْذُ بِكَ مِنْ شَرِّهَا وَشَرِّ مَا فِيْهَا، وَشَرِّ مَا أُرْسِلَتْ بِهِ»([336]).
«الهى! من از تو خیر این باد، و خیر آنچه را که در آن قرار دارد، و خیر آنچه را که این باد براى آن فرستاده شده است، مسألت مىنمایم، و از شرّ این باد، و شرّ آنچه در آن قرار دارد، و شرّ آنچه براى آن فرستاده شده است، به تو پناه مىبرم».
«أَللَّهُمَّ أَغِثْنَا، أَللَّهُمَّ أَغِثْنَا، أَللَّهُمَّ أَغِثْنَا»([337]).
«بار الها! بر ما باران ببار، بر ما باران ببار، بر ما باران ببار».
«أَللَّهُمَّ صَيِّباً نَافِعاً»([338]).
«بار الها! باران بسیار و سودمند نازل فرما».
«مُطِرْنَا بِفَضْلِ اللهِ وَرَحْمَتِهِ»([339]).
«به فضل و رحمت الله بر ما باران نازل شد».
«أَللَّهُمَّ حَوَالَيْنَا وَلاَ عَلَيْنَا، أَللَّهُمَّ عَلَى اْلآكَامِ وَالظِّرَابِ، وَبُطُوْنِ اْلأَوْدِيَةِ، وَمَنَابِتِ الشَّجَرِ»([340]).
«بار الها! باران را به اطراف ما بباران، نه بر ما، اى الله! باران را بر روى تپهها و کوهها، ودرّهها و محل روئیدن درختان بباران».
هرگاه یکى از شما عطسه زد، بگوید: «اَلْـحَمْدُ لِله»، و برادر یا دوستى که آن را مىشنود، بگوید: «يَرْحَمُكَ اللهُ» و او در جوابش بگوید: «يَهْدِيْكُمُ اللهُ وَيُصْلِحُ بَالَكُمْ»([341]). «خدا تو را هدایت کند واصلاح نماید»([342]).
«يَهْدِيْكُمُ اللهُ وَيُصْلِحُ بَالَكُمْ»([343]).
«خدا تو را هدایت کند واصلاح نماید».
ابوهریرهس روایت کرده است: «عَنْ النَّبِيِّ ج قَالَ: التَّثَاؤُبُ مِنْ الشَّيْطَانِ فَإِذَا تَثَاءَبَ أَحَدُكُمْ فَلْيَرُدَّهُ مَا اسْتَطَاعَ»([344]).
«رسول الله ج فرمودند: خمیازه از شیطان است؛ لذا هرگاه دچار خمیازه شدید، تا جاییکه میتوانید از آن جلوگیری کنید و آن را دور کنید».
ابن عمرب مىگوید: رسول الله ج قبل از اینکه از مجلس برخیزد، آنطور که مردم مىشمردند، صد بار این دعا را مىخواند:
«رَبِّ اغْفِرْ لِيْ وَتُبْ عَلَيَّ إِنَّكَ أَنْتَ التَّوَّابُ الْغَفُوْرُ»([345]).
«الهى! مرا بیامرز و توبهام را بپذیر؛ زیرا که تو بسیار توبهپذیر و بخشایندهاى».
«سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَبِحَمْدِكَ لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ أَسْتَغْفِرُكَ وَأَتُوبُ إِلَيْكَ»([346]) (سه مرتبه).
«خدایا! تو پاک و منزّهى، تو را ستایش مىکنم، و گواهى مىدهم که بجز تو، معبود دیگرى «بر حقّ» وجود ندارد و از تو آمرزش مىخواهم و بسوى تو توبه مىکنم».
خداوند متعال میفرمایند: ﴿وَٱسۡتَغۡفِرُواْ رَبَّكُمۡ ثُمَّ تُوبُوٓاْ إِلَيۡهِۚ إِنَّ رَبِّي رَحِيمٞ وَدُودٞ٩٠﴾ [هود: 90] «از پروردگارتان آمرزش (گناهان خود را) بخواهید و بعد (از هر گناه و لغزشی که در زندگی مرتکب میشوید پشیمان شوید و) به سوی او برگردید. بیگمان پروردگار من بسیار مهربان (در حق بندگان پشیمان و) دوستدار (مؤمنان توبهکار) است»([347]).
رسول الله ج مىفرماید: «وَاللهِ إِنِّي لَأَسْتَغْفِرُ اللهَ وَأَتُوبُ إِلَيْهِ فِي اليَوْمِ أَكْثَرَ مِنْ سَبْعِينَ مَرَّةٍ»([348]). «بخدا سوگند، من روزانه بیشتر از هفتاد بار از خدا طلب مغفرت مىکنم، و به سوى او توبه مىنمایم».
و نیز فرمودند: «يَا أَيُّهَا النَّاسُ تُوبُوا إِلَى اللهِ فَإِنِّي أَتُوبُ فِي الْيَوْمِ إِلَيْهِ مِائَةُ مَرَّةً»([349]).
«اى مردم! به سوى خدا باز گردید (توبه کنید) چرا که من روزانه صد بار توبه مىکنم».
همچنین مىفرماید: هرکس دعاى زیر را بخواند، خداوند گناهانش را مىآمرزد، اگرچه از میدان جهاد گریخته باشد: «أَسْتَغْفِرُ اللهَ الْعَظِيْمَ الَّذِيْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْـحَيُّ الْقَيُّوْمُ وَأَتُوْبُ إِلَيْهِ»([350]).
«من از خداى بزرگى که هیچ معبودى بجز او «بر حقّ» وجود ندارد و زنده و پاینده است، آمرزش مىخواهم و به سوى او توبه مىکنم».
و رسول الله ج مىفرماید: «أَقْرَبُ مَا يَكُونُ الرَّبُّ مِنَ الْعَبْدِ فِي جَوْفِ اللَّيْلِ الآخِرِ فَإِنْ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَكُونَ مِمَّنْ يَذْكُرُ اللهَ فِي تِلْكَ السَّاعَةِ فَكُنْ»([351]).
«پروردگار، در بخش پایانى شب، از هر زمانِ دیگر به بندهاش نزدیکتر است، اگر مىتوانى از کسانى باش که در آن وقت، مشغول ذکر خدایند».
و رسول الله ج مىفرماید: «أَقْرَبُ مَا يَكُونُ الْعَبْدُ مِنْ رَبِّهِ وَهُوَ سَاجِدٌ فَأَكْثِرُوا الدُّعَاءَ»([352]).
«نزدیکترین حالت بنده به پروردگارش، هنگام سجده است، پس (در آن حالت) بسیار دعا کنید».
و همچنین فرمودند: «إِنَّهُ لَيُغَانُ عَلَى قَلْبِي وَإِنِّي لأَسْتَغْفِرُ اللهَ فِي الْيَوْمِ مِائَةَ مَرَّةٍ»([353]).
«فراموشى دلم را فرا مىگیرد، لذا روزانه صد بار از خداوند آمرزش مىطلبم».
«مَنْ حَفِظَ عَشْرَ آيَاتٍ مِنْ أَوَّلِ سُورَةِ الْكَهْفِ عُصِمَ مِنَ الدَّجَال»([354]).
«وَالاسْتِعَاذَةُ بِاللهِ مِنْ فِتْنَتِهِ عَقِبَ التَّشَهُّدِ الأَخِيرِ مِنْ كُلِّ صَلاَةٍ»([355]).
«هرکس ده آیۀ اوّل سورۀ کهف را حفظ کند از فتنۀ دجّال محفوظ مىماند»، و همچنین «پناه بردن به الله از فتنۀ دجّال در تشهّد اخیر هر نماز، باعث حفاظت از شرّ دجّال مىشود».
«أَللَّهُمَّ لاَ طَيْرَ إِلاَّ طَيْرُكَ، وَلاَخَيْرَ إِلاَّ خَيْرُكَ، وَلاَ إِلَهَ غَيْرُكَ»([356]).
«الهى! هیچگونه بدفالىاى وجود ندارد مگر آنچه تو بخواهى (فال بد زدن هیچ تأثیرى ندارد) و بجز خیر تو، هیچ چیزى وجود ندارد، و بجز تو معبود دیگرى «بر حقّ» نیست».
«بِاسْمِ اللَّهِ أَرْقِيكَ مِنْ كُلِّ شَىْءٍ يُؤْذِيكَ مِنْ شَرِّ كُلِّ نَفْسٍ أَوْ عَيْنِ حَاسِدٍ اللَّهُ يَشْفِيكَ بِاسْمِ اللَّهِ أَرْقِيكَ»[357].
«به نام خدا تو را رقیه و دعا میکنم از هر چیز که تو را میآزارد و از شرّ هر کس یا چشم هر حسود، خداوند تو را شفا دهد! به نام خدا برای تو دعا میکنم».
«الْمُعَوِّذَتَيْنِ حِينَ تُمْسِى وَحِينَ تُصْبِحُ ثَلاَثَ مَرَّاتٍ تَكْفِيكَ مِنْ كُلِّ شَىْءٍ»[358].
«خواندن معوّذتین در هرصبح وشب -سه بار- تو را از ضرر هرچیزی کفایت میکند».
و «أَعُوذُ بِكَلِمَاتِ اللَّهِ التَّامَّةِ مِنْ كُلِّ شَيْطَانٍ وَهَامَّةٍ وَمِنْ كُلِّ عَيْنٍ لَامَّةٍ»([359]).
«از هر شیطان، حشرۀ گزنده و چشم شور به سخنان کامل خدا، پناه می برم».
و هر کس اوّل هر شب یا اوّل صبح این دعا را سه بار بخواند به وی هیچ ضرری نمیرسد: «بِسْمِ اللَّهِ الَّذِي لَا يَضُرُّ مَعَ اسْمِهِ شَيْءٌ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي السَّمَاءِ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ»[360]. «به نام خداییکه با وجود نام مقدسش -که پناه هر کسی باشد،- هیچ ضرری در آسمان وزمین به وی نمیرسد».
«إِذَا رَأَى أَحَدُكُمْ مِنْ أَخِيهِ، أَوْ مِنْ نَفْسِهِ، أَوْ مِنْ مَالِهِ مَا يُعْجِبُهُ (فَلْيَدْعُ لَهُ بِالبَرَكَةِ) فَإِنَّ الْعَيْنَ حَقٌّ»([361]).
«زمانى که یکى از شما از برادر، یا خودش، یا از مالش، خوشش آمد، پس براى آن، دعاى برکت نماید، چرا که چشم زخم، حقیقت دارد».
«إِذَا سَمِعْتُمْ صِيَاحَ الدِّيكَةِ، فَاسْأَلُوا اللهَ مِنْ فَضْلِهِ فَإِنَّهَا رَأَتْ مَلَكَاً وَإِذَا سَمِعْتُمْ نَهِيْقَ الْحِمَارِ، فَتَعَوَّذُوا بِاللهِ مِنَ الشِّيْطَانِ فِإنَّهُ رَأَى شَيْطَانَاً»([362]).
«هرگاه بانگ خروس را شنیدید، از الله فضلش را طلب کنید، زیرا او فرشتهاى را دیده است، و هرگاه صداى الاغ را شنیدید، از شیطان به الله پناه ببرید؛ زیرا الاغ، شیطان را دیده است».
رسول الله ج مىفرماید: «إِذَا سَمِعْتُمْ نُبَاحَ الْكِلاَبِ وَنَهِيْقَ الْـحَمِيرِ بِاللَّيْلِ فَتَعَوَّذُوا بِاللهِ فَإِنَّهُنَّ يَرَيْنَ مَا لاَ تَرَوْنَ»([363]).
«هرگاه صداى پارس کردن سگها و عرعر الاغ را در شب شنیدید از آنها به الله پناه ببرید؛ زیرا آنها چیزهایى را مىبینند که شما نمىبینید».
قرائت سورههای آیة الکرسی و معوّذَتین و بقره هرشب موجب طرد جنّیان و شیاطین میگردد: پیامبر ج میفرماید: «إِذَا أَوَيْتَ إِلَى فِرَاشِكَ فَاقْرَأْ آيَةَ الْكُرْسِيِّ ﴿ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَيُّ ٱلۡقَيُّومُ﴾ [البقرة: 255] حَتَّى تَخْتِمَ الْآيَةَ فَإِنَّكَ لَنْ يَزَالَ عَلَيْكَ مِنْ اللَّهِ حَافِظٌ وَلَا يَقْرَبَنَّكَ شَيْطَانٌ حَتَّى تُصْبِحَ»[364].
«اگر هنگام خوابیدن، آية الكرسی را بخوانی، تمام شب، فرشتگان از تو حراست خواهند کرد و تا صبح، شیطان نزد تو نخواهد آمد».
همچنین پیامبر ج فرمودند: «إِنَّ الشَّيْطَانَ يَنْفِرُ مِنَ الْبَيْتِ الَّذِى تُقْرَأُ فِيهِ سُورَةُ الْبَقَرَةِ»[365]. «شیطان از خانهای که در آن سورۀ بقره خوانده شود، فرار میکند».
و فرمودند: «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ وَالْمُعَوِّذَتَيْنِ حِينَ تُمْسِى وَحِينَ تُصْبِحُ ثَلاَثَ مَرَّاتٍ تَكْفِيكَ مِنْ كُلِّ شَىْءٍ»[366].
«خواندن «سورههای» اخلاص و معوّذتین هر صبح وشب -سه بار- تو را از ضرر هرچیزی کفایت میکند».
و همچنین أذان دادن و اقامه گفتن موجب دور کردن جنّیان و شیاطین میگردد. رسول الله ج فرمودند: «إِذَا نُودِيَ لِلصَّلَاةِ أَدْبَرَ الشَّيْطَانُ وَلَهُ ضُرَاطٌ حَتَّى لَا يَسْمَعَ التَّأْذِينَ فَإِذَا قَضَى النِّدَاءَ أَقْبَلَ حَتَّى إِذَا ثُوِّبَ بِالصَّلَاةِ أَدْبَرَ حَتَّى إِذَا قَضَى التَّثْوِيبَ أَقْبَلَ»[367].
«هنگامی که برای نماز، أذان داده میشود، شیطان فرار میکند و از عقب خود، هوا خارج میکند تا صدای أذان را نشنود. و بعد از أذان، برمیگردد. و باز، هنگام اقامه گفتن، فرار میکند. و دوباره، پس از اتمام آن، برمیگردد».
و همچنین خواندن این دعاها هم در دورکردن جنّیان و شیاطین سودمند است و رسول الله ج فرمودند: «أَعُوذُ بِكَلِمَاتِ اللَّهِ التَّامَّاتِ الَّتِي لَا يُجَاوِزُهُنَّ بَرٌّ وَلَا فَاجِرٌ مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ وَذَرَأَ وَبَرَأَ وَمِنْ شَرِّ مَا يَنْزِلُ مِنْ السَّمَاءِ وَمِنْ شَرِّ مَا يَعْرُجُ فِيهَا وَمِنْ شَرِّ مَا ذَرَأَ فِي الْأَرْضِ وَمِنْ شَرِّ مَا يَخْرُجُ مِنْهَا وَمِنْ شَرِّ فِتَنِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَمِنْ شَرِّ كُلِّ طَارِقٍ إِلَّا طَارِقًا يَطْرُقُ بِخَيْرٍ يَا رَحْمَنُ»[368].
«از شرّ آنچه که خدا آفریده و زیاد کرده است، و از شرّ آنچه از آسمان فرو مىفرستد، و از شر آنچه به آسمان صعود مىکند، و از شرّ فتنههاى شب و روز، و از شرّ هر وارد شوندهاى در شب مگر اینکه به خیر و نیکى وارد شود، اى پروردگار مهربان! به کلمات کامل تو «یعنی؛ کلام بینقص و کامل تو» که هیچ نیکوکار و بدکارى نمىتواند از آنها تجاوز کند، پناه مىبرم».
و «أَعُوذُ بِكَلِمَاتِ اللَّهِ التَّامَّةِ مِنْ كُلِّ شَيْطَانٍ وَهَامَّةٍ وَمِنْ كُلِّ عَيْنٍ لَامَّةٍ»[369] «از هر شیطان، حشرۀ گزنده و چشم شور به سخنان کامل خدا، پناه میبرم».
و خواندن این دعا در اوّل هرشب یا اوّل هرصبح -سه بار- باعث میگردد که آن روز و یا شب هیچ ضرری برای فرد ایجاد نگردد: «بِسْمِ اللَّهِ الَّذِي لَا يَضُرُّ مَعَ اسْمِهِ شَيْءٌ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي السَّمَاءِ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ»[370].
«به نام خداییکه با وجود نام مقدّسش -که پناه هر کسی باشد،- هیچ ضرری در آسمان و زمین به وی نمیرسد».
و هر کس در جایی اتراق کرد و این دعا را بخواند، تا وقتیکه آنجاست هیچ ضرری برایش ایجاد نمیگردد: «أَعُوذُ بِكَلِمَاتِ اللَّهِ التَّامَّاتِ مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ»[371] «به کلمات تامّات «یعنی؛ کلام کامل و بینقص»([372]) خداوند از شرّ هر آفریدهای پناه میبرم».
خواندن دعای زیر بر کسی که مسحور یا جنزده شده موجب شفا و رهایی وی از جن میباشد:
«بِاسْمِ اللَّهِ أَرْقِيكَ مِنْ كُلِّ شَىْءٍ يُؤْذِيكَ مِنْ شَرِّ كُلِّ نَفْسٍ أَوْ عَيْنِ حَاسِدٍ اللَّهُ يَشْفِيكَ بِاسْمِ اللَّهِ أَرْقِيكَ»[373]. «به نام خدا تو را رقیه و دعا میکنم از هر چیز که تو را میآزارد و از شرّ هر کس یا چشم هر حسود، خداوند تو را شفا دهد! به نام خدا برای تو دعا میکنم».
و رسول الله ج میفرماید: «مَنْ تَصَبَّحَ كُلَّ يَوْمٍ سَبْعَ تَمَرَاتٍ عَجْوَةً لَمْ يَضُرَّهُ فِي ذَلِكَ الْيَوْمِ سُمٌّ وَلَا سِحْرٌ»[374] «کسی که هر روز صبح، هفت عدد خرمای عجوه (نوعی از خرماهای مدینه) بخورد، در آن روزها زهر و سحر به او ضرری نمیرساند».
برای ابطال سحر و جنزدگی، تمام سورهها و أذکار فوق مؤثر میباشند و شخص باید در انجام آنها مداومت و مواظبت داشته باشد و در عین حال از خداوند متعال خواهان محافظت و ابطال سحرش گردد و در این راستا فقط و فقط بر او توکّل کند. همچنین شخص باید از انجام محرمات دوری کرده و بر انجام واجبات مواظبت کامل داشته باشد.
جدای از موارد مذکور خوردن عسل[375] و انجام حجامت[376] و سیاه دانه[377] نیز از مواردی هستند که در ابطال سحر و رهایی از جنزدگی مؤثّرند.
«وَلَكَ»([378]).
«خداوند تو را هم ببخشد».
«أَحَبَّكَ الَّذِيْ أَحْبَبْتَنِيْ لَهُ»([379]).
«تو را آن كسى دوست بدارد كه بخاطر او مرا دوست دارى».
«بَارَكَ اللهُ لَكَ فِيْ أَهْلِكَ وَمَالِكَ»([380]).
«خداوند، در خانواده و دارائیت برکت اندازد».
رسول الله ج فرمودند: «لاَ تَدْخُلُوا الـجَنَّةَ حَتَّى تُؤْمِنُوا، وَلاَ تُؤْمِنُوا حَتَّى تَحَابُّوا، أَوَ لاَ أَدُلُّكُمْ عَلَى شَيْءٍ إِذَا فَعَلْتُمُوهُ تَحَاَبَبْتُمْ؟ أَفْشُوا السَّلاَمَ بَيْنَكُمْ»([381]).
«به بهشت وارد نمىشوید تا اینکه ایمان بیاورید، و ایمان شما کامل نمىشود مگر اینکه یکدیگر را دوست داشته باشید، آیا شما را به کارى راهنمایى نکنم که انجام آن، باعث دوستى شما با یکدیگر شود؟ سلام را بین خود رواج دهید».
«ثَلاَثٌ مَنْ جَمَعَهُنَّ فَقَدْ جَمَعَ الإِيْماَنَ: اَلإِنْصَافُ مِنْ نَفْسِكَ، وَبَذْلُ السَّلاَمِ لِلْعَالَمِ، وَالإِنْفَاقُ مِنَ الإِقْتَارِ»([382]).
«کسى که سه خصلت داشته باشد، ایمانش را کامل کرده است: عدالت با خود، سلام دادن به همۀ مردم، و انفاق در تنگدستى».
عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ عُمَرَس: أَنَّ رَجُلاً سَأَلَ النَّبِيَّ ج أَيُّ الإِسلَامِ خَيْرٌ؟ قَالَ: «تُطْعِمُ الطَّعَامَ، وَتَقْرَأُ السَّلاَمَ عَلَى مَنْ عَرَفْتَ وَمَنْ لَمْ تَعْرِفْ»([383]).
عبدالله بن عمرس روایت مىکند که مردى از پیامبر ج پرسید: بهترین عمل در اسلام کدام است؟ ایشان ج فرمودند: «خوراک دادن و سلام کردن به آشنا و بیگانه».
«إِذَا سَلَّمَ عَلَيْكُمْ أَهْلُ الْكِتَابِ فَقُولُوا: وَعَلَيْكُمْ»([384]).
«اگر اهل کتاب «یهود یا نصارى» به شما سلام کردند، بگویید: «وَعَلَيْكُمْ» و بر شما».
رسول الله ج فرمودند: «أَللَّهُمَّ فَأَيُّمَا مُؤْمِنٍ سَبَبْتُهُ فَاجْعَلْ ذَلِكَ لَهُ قُرْبَةً إِلَيْكَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ» ([385]). «بار الها! هر مؤمنى را که من به او ناسزا گفتهام، آن را براى او در روز قیامت، باعث قربت خود بگردان».
رسول الله ج مىفرماید: «إِذَا كَانَ أَحَدُكُمْ مَادِحاً صَاحِبَهُ لاَ مَحَالةَ فَلْيَقُلْ: أَحْسِبُ فلاناً والله حَسِيبُهُ وَلاَ اُزَكِّي عَلَى اللهِ أَحَداً أَحْسِبُهُ ـ إِنْ كَانَ يَعْلَمُ ذَاكَ ـ كَذَا وَكَذَا»([386]).
«هرگاه لازم است که دوستتان را مدح کنید، چنین بگویید: به نظرم فلانى چنین و چنان است، ولى خدا محاسبه کنندۀ اوست و من کسى را نزد خدا تزکیه نمىکنم».
«أَللَّهُمَّ لاَ تُؤَاخِذْنِيْ بِمَا يَقُوْلُوْنَ، وَاغْفِرْ لِيْ مَا لاَ يَعْلَمُوْنَ»([387]). «بار الها! مرا بخاطر آنچه که مىگویند، مورد بازخواست قرار مده، و آنچه را که از من نمىدانند، بیامرز».
«إِذَا كَانَ جُنْحَ اللَّيْلِ ـ أَوْ أَمْسَيْتُمْ ـ فَكُفُّوا صِبْيَانَكُمْ؛ فَإِنَّ الشَّيَاطِينَ تَنْتَشِرُ حِينَئِذٍ، فَإِذَا ذَهَبَ سَاعَةٌ مِنَ اللَّيْلِ فَخَلُّوهُمْ، وَأَغْلِقُوا الأَبْوَابَ، وَاذْكُرُوا اسْمَ اللهِ؛ فَإِنَّ الشَّيْطَانَ لاَ يَفْتَحُ بَاباً مُغْلَقَاً، وَأَوْكُوا قِرَبَكُمْ وَاذْكُرُوا اسْمَ اللهِ، وَخَمِّرُوا آنِيَتَكُمْ وَاذْكُرُوا اسْمَ اللهِ، وَلَوْ أَنْ تَعْرُضُوا عَلَيْهَا شَيْئاً، وَأَطْفِئُوا مَصَابِيحَكُمْ»([388]).
«هنگامى که تاریکى شب، سایه افکند ـ یا شب شد ـ کودکانتان را نگذارید بیـرون بروند؛ زیرا در این وقت شیطانها پراکنده مىشوند، هنگامى که پاسى از شب گذشت آنها را آزاد بگذارید، به شرطى که مشکل دیگرى نباشد، و قبل از خوابیدن بسم الله بگویید، و درها را ببندید؛ زیرا شیطان درِ بسته را باز نمىکند، همچنین بسم الله بگویید، و دهانۀ مَشْکتان را ببندید، و روى ظرفها سرپوش بگذارید، اگرچه بطور کامل پوشیده نشوند، و چراغهایتان را خاموش کنید».
«وَفِيْكَ بَارَكَ اللهُ»([389]).
«و خداوند در تو نیز برکت قرار دهد».
«لاَ يَشْكُرُ اللَّهَ مَنْ لاَ يَشْكُرُ النَّاسَ»([390]).
(کسی که شکر مردم را به جا نیاورد، شکر خدا را به جا نیاورده است).
أبوموسى أشعریس روایت نموده: «عن النبيِّ ج قال: تَعَاهَدُوا هَذَا القُرآنَ، فَوَالَّذي نَفْسُ محمّد بِيَدِهِ لَهُوَ أَشَدُّ تَفَلُّتاً مِنَ الإِبِلِ في عُقُلها»[391] «پیامبر ج فرمودند: «در خواندن و پند گرفتن» بر این قرآن، مداومت و ملازمت داشته باشید؛ زیرا سوگند به کسی که روح محمّد در دست اوست، قرآن، از شتر پای بسته در طناب، گریزانتر و فرّارتر است «یعنی؛ قرآن از ذهن وحافظۀ انسان، از شتری که پایش از طناب باز میشود، زودتر میگریزد»».
عبدالله بن عمرو بن عاصس روایت نموده: «قال رسول الله ج: مَنْ قامَ بِعَشْرِ آيَاتٍ لَمْ يُكْتَبْ مِنَ الْغَافِلِينَ، وَمَنْ قامَ بِمِائَةِ آيَةٍ كُتِبَ مِنَ الْقانِتينَ وَمَنْ قامَ بِأَلْفِ آيَةٍ كُتِبَ مِنَ المُقَنْطَرِينَ»[392] «هرکس ده آیه را بخواند از غافلان نخواهد شد و هرکس صد آیه را بخواند از خاشعان خواهد شد و هرکس هزار آیه بخواند از کسانی محسوب میگردد که به اندازه قنطارها (قنطار همانند کوه عظیم مانند أحد) انفاق کردهاند».
رسول الله ج در دو رکعت نماز صبح[393] و دو رکعت نماز طواف[394] در رکعت اوّل: ﴿قُلۡ يَٰٓأَيُّهَا ٱلۡكَٰفِرُونَ١﴾ [الکافرون: 1] و در رکعت دوم: ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ١﴾ [الإخلاص: 1] و در نماز وتر هرگاه سه رکعتی میخواندند در رکعت اوّل بعد از خواندن الفاتحه: ﴿سَبِّحِ ٱسۡمَ رَبِّكَ﴾ [الأعلى: 1] و در رکعت دوّم: ﴿قُلۡ يَٰٓأَيُّهَا ٱلۡكَٰفِرُونَ١﴾ و در رکعت سوّم: ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ١﴾ میخواندند[395].
از مجاهدس روایت شده: «بَلَغَنَا أَنَّ الدُّعَاءَ يُسْتَجَابُ عِنْدَ خَتْمِ الْقُرْآنِ»[396] «برای ما روایت کردهاند که دعا بعد از ختم قرآن قبول خواهد شد».
خداوندﻷ میفرمایند: ﴿وَلِلَّهِ ٱلۡأَسۡمَآءُ ٱلۡحُسۡنَىٰ فَٱدۡعُوهُ بِهَا﴾ [الأعراف: 180]. «و خداوند، نامهای زیبائی دارد پس او را با این نامها صدا بزنید». نامهای نیک و زیبای خداوندأ بهترین و اساسیترین وسیلۀ شناخت خداوند متعال و گام نهادن در مسیر عبودیّت و بندگی و وسیلهای برای تقرّب جستن و أنس به الله و ندای وی میباشند. عظمت و ثنای خالق یکتا با آنها هویدا گشته و انسان در پرتو آنها به نحو شایسته و بایسته درون و برون خود را با جهان هستی تنظیم میکند و تفاوت نگرش و جهانبینی در این راستا هویدا میشود و شیرینی ایمان در سایۀ آنها چشیده میشود و باعث میگردند که محبّت به خداوندأ و شوق به لقایش در انسان موج زند و در عین حال از خداوندأ هراس و تقوا داشته باشد و هرگز از رحمت و شفقتش ناامید نگردد. انسان با درک و فهم نامها و صفات زیبای خداوند درمییابد که عظمت، کبر، حاکمیّت مطلق، بلندمرتبگی، هدایت، شفا، ضرر، نفع، بخشش، رحمت، قهر، رزق، آفرینش و مالکیّت و... فقط و فقط مختص ذات اقدسش میباشند و این درک و درایت کُرنش و خشوعی را به بار میآورد که انسان جایگاه خود را در هستی مییابد و هر میزان که انسان از صفای درون و تقوای خداوندأ بهرهمند باشد به همان میزان از أسماء و صفات خداوندأ بهره خواهد برد. این اسماء زیبا، درخشندگی را در وجود و درون مؤمن بوجود میآورند که وی در پرتو تشعشعات آنها مسیر تزکیه و تربیت که نهایت وظیفۀ بندگی وی میباشند، را طی خواهد کرد.
أسماء و صفات خداوندI فقط از طریق خودش شناخته میشوند و توقیفی میباشند؛ یعنی با استناد از قرآن کریم و سنّت صحیح شناخته میشوند و جایگاهی برای عقل به تنهایی در این راستا وجود ندارد؛ چرا که یزدان سبحان خودش را بهتر میتواند به بندۀ جستجوگرش معرفی کند.
أسماء و صفات خداوندأ محدود و محصور در عدد مشخصی نیستند. پیامبر اکرمج میفرماید: «إِنَّ لِلَّهِ تِسْعَةً وَتِسْعِينَ اسْمَا مِائَةً إِلاَّ وَاحِدًا مَنْ أَحْصَاهَا دَخَلَ الْجَنَّةَ وهو وتر يحب الوتر» «خداوند نود و نه اسم (صد منهای یک) اسم دارد، هر کس آنها را بشمارد وارد بهشت میشود. و خداوند تک است و تک را دوست دارد». جمهور علما اتفاقنظر دارند که هدف از این روایت حصر أسماء خداوندأ نیست بلکه منظور آن است هرکس این نود و نه نام را بفهمد، و حفظ کند و در آنها تدبّر نماید و خداوندأ را با آنها ندا کند و به آنها ایمان و یقین داشته و به مقتضای آنها عمل نماید، خداوندأ وی را وارد بهشت میگرداند و دلیلی بر انحصار و محدود کردن أسماء و صفات خداوندأ وجود ندارد ([397]) باید توجه داشت که این نامها با همۀ تنوعشان بر یک مسمّای یکتا و بینظیر دلالت دارند. خداوندأ میفرمایند: ﴿قُلِ ٱدۡعُواْ ٱللَّهَ أَوِ ٱدۡعُواْ ٱلرَّحۡمَٰنَۖ أَيّٗا مَّا تَدۡعُواْ فَلَهُ ٱلۡأَسۡمَآءُ ٱلۡحُسۡنَىٰ﴾ [الإسراء: 110] «بگو: «خدا را» با الله یا رحمان به کمک طلبید، خدا را به هر کدام «از أسماء حُسنی» بخوانید «مانعی ندارد» او دارای نامهای زیبا است». با این وصف اسماء اللهأ به اعتبار دلالت آنها بر ذات، اسم و به اعتبار دلالت بر معانی، وصف میباشند؛ و با این وجود همگی بر مسمّای واحد یعنی؛ اللهأ دلالت میکنند.
خداوندأ پرتوهایی از صفات خود را در انسان قرار داده تا بتواند وظایفی را به نیابت و نمایندگی خداوندأ بر زمین انجام دهد؛ چراکه انسان خلیفۀ خداوندأ است و به خلیفۀ خدا یعنی؛ انسان امورات و مسئولیّتهایی واگذار گردیده که بجای خداوندأ در زمین انجام دهد، و خداوندأ از لطف و إحسانش چنین موهبت و إکرام و بزرگداشتی را به انسان عطا کرده است. انسان با داشتن صفات و خصوصیّاتی ویژه که دیگر موجودات از آن بیبهرهاند توانایی مأموریّت و مسئولیّت واگذارشده را دارد. این صفات پرتوهایی از أسماء و صفات پروردگارأ میباشند که به انسان داده شدهاند و در وجود وی نهادینه گردیدهاند و به وی اراده و علم (البته اراده و علم و صفاتِ انسان حقیقت و ماهیّتِ اراده و علم و صفاتِ خداوندأ را ندارند) داده تا در زمین به آبادانی و تزکیۀ نفس و شکوفانمودن استعدادهای خدادادیش در مسیر اصلی و هدف آفرینش یعنی؛ بندگی و عبادت و معرفت خداوندأ مشغول گردد.
در این بخش نامهای زیبا و نیک خداوندأ در پرتو قرآن و سنّت به طور مختصر و مفید تبیین میگردند و بهرۀ مؤمن از آنها توضیح داده میشود تا در راستای آنها بینش و دیدی منظم و دقیق و صحیح از پروردگارأ و ارتباط جهان هستی با وی برایش حاصل گردد و آثار آن بر تفکّر و قلبش سیطره اندازد تا در پرتو آن در بهترین نحو ممکن درون و برون خود را با آن تنظیم نماید و آن شناخت لازم و شایسته در شأن پروردگارأ، برایش شناخته و پدیدار شود تا بنده آنگونه که شایستۀ رَبّش میباشد بندگیاش را بکند. این نامهای زیبا و شرح آنها عبارتند از: ([398])و([399]).
خداوندأ میفرمایند:
﴿إِنَّنِيٓ أَنَا ٱللَّهُ﴾ [طه: 14].
«من «الله» هستم».
اللهأ اسم أعظم خداوند است و جامع تمامی نامهای دیگر خداوند میباشد. این اسم عَلَمِ خداوند، سایر أسماء حُسنای وی را شامل میگردد و در واقع معنا و تفسیرش معنای همۀ نامها و صفات خداوندأ میباشد. و به طور اجمال همه را شامل میگردد. و این نام زیبا درخششی ناب دارد که آهنگش درون و برون را متبلور میکند.
کلمۀ الله سبحانه و تعالی در اصل إله بوده و بعد تبدیل به ألإله شده و سپس همزۀ دوّم که همزۀ خودِ إله است حذف شده و ادغام صورت گرفته است و به خاطر خصوصیّتی که این اسم أعظم دارد لام آن در خواندن تفخیم میشود. پس لازم است معنای «إله» که ریشۀ «الله» میباشد، تبیین گردد:
«إله» صفت مشبهه بر وزن فِعال از أَلَهَ یألَهُ است که به ذوق و شوق و شتافتن بچه شتر و خود را به زیر مادر انداختن و مشغول شیر خوردنش اطلاق میشود که بعداً این معنا توسعه یافته و به حال و شوق کسی اطلاق شده که کسی را در زندگیش مسلّط دانسته و وی را جالب نفع و دافع ضرر از خود میداند و مانند بچه شتر خود را در پناه او میگذارد. «إله» به فرمانروا و فریادرسی اطلاق میشود که در فرمانروا بودنش مُلک و مِلک دارد و در فریادرس بودنش توانایی جلب نفع و دفع ضرر دارد و این اوصاف فقط مخصوص ذات اللهأ میباشند. پس «لا إلهَ إلّا الله» یعنی؛ به حقیقت کسی جز الله نیست که به حق إله و فرمانروای مطلق و فریادرس توانمند باشد.
مؤمن با ایمان به إلهِ حقیقی یعنی؛ اللهأ و نفی هر گونه غیر خدایی در پرتو توحید ألوهیّت به صورت عملی یکتاپرست و موحّد میگردد. توحید ألوهیّت یعنی؛ فقط اللهأ، فرمانروا و فریادرس انسان میباشد و حکم و فرمان و دفع ضرر و جلب منفعت فقط توسط وی صادر میگردد، در نتیجه بندگی و عبادت فقط مختص اوست و این نگرش تغییر واقعی و شگرفی را در زندگی مؤمن ایجاد میکند که تمامی زوایای زندگی وی را تحت شعاع قرار میدهد.
خداوندأ میفرمایند:
﴿قُلۡ هُوَ ٱلرَّحۡمَٰنُ ءَامَنَّا بِهِ﴾ [الملك: 29].
«بگو: خدا مهربان است و بدو ایمان آوردهایم».
رحمان از ریشۀ رحمت میباشد یعنی؛ خداوندِ مهرورزی که نهایت و کمالِ مهر و رحمت را داراست و رحمتش همۀ جانداران و جمادات را شامل گشته است. اساس رحمت بر جلب منفعت و دفع ضرر میباشد که این صفت در خداوندأ أزلی و أبدی و فناناپذیر میباشد و انسان در کوتاه نظری آثار رحمت خداوندأ را در خود و جهان آفرینش خواهد دید و بدین خاطر شکر بر وی واجب میگردد.
اُلگویی که از این صفت خداوند سبحانه أ میتوان دریافت نمود این است که انسان باید صاحب رحمت باشد به گونهای که انسانها و سایر موجودات در سایۀ رحمتش از مهر و محبّت و گذشت و ایثار وی بهرهمند گردند و در دفع ضرر و جلب منفعت برای انسانها و موجودات و جمادات و حتّی محیط خود و غیره پویا باشد.
رحیم هم مانند رحمان ریشه در رحمت دارد و همانطور اشاره شد: رحمت خداوند دو جنبه دارد: جلب منافع و دفع ضرر. و معانی و مفاهیم هردو اسم، یکی میباشند با این تفاوت که رحیم دربردارندۀ رحمتی میباشد که به طور اختصاصی هر کس را که خداوندأ بخواهد و برگزیند شامل آن خواهد شد. خداوندأ میفرمایند: ﴿وَكَانَ بِٱلۡمُؤۡمِنِينَ رَحِيمٗا﴾ [الأحزاب: 43] «او پیوسته نسبت به مؤمنان مهربان بوده است». ولی رحمت رحمان همه آفرینش را در بر داشته است.
در زمینۀ رحمت خداوند حق و واجبی متوجّه انسان است.
1- حق: انسان حق دارد از مظاهر رحمتِ خداوندأ نسبت به روح و جانش بهرهمند شود. نسبت به روح و روانش انسان حقِّ مطالعۀ آیات آفاق و أنفس و آیات قرآن را دارد تا جایگاه خود را به عنوان خلیفۀ الله بشناسد و در مسیر بندگی وی قرار گیرد. و نسبت به جسمش حقّ استفاده از نعمتهای خداوند و بهرهمندی از دنیا و نعمتهایش را در مسیر صحیح دارد.
2- واجب: واجبی که متوجّه وی میگردد دو جنبه دارد: اوّل: نسبت به خداوندأ که باید شکرگزار رحمت وی باشد([400]). دوّم: نسبت به بندگانِ خدا که آنها را با نعمت و رحمت خداوندأ آشنا کند و در رحمت خداأ سهیم نماید و نسبت به مؤمنان اهل رحم و شفقت و مهربانی و بذل و بخشش باشد.
خداوندأ میفرمایند: ﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلۡفَلَقِ١﴾ [الفلق: 1] ﴿مَلِكِ ٱلنَّاسِ٢﴾ [الناس: 2] «بگو: پناه میبرم به پروردگار مردمان. به مالک و حاکم (واقعی) مردمان».
مالک به معنای فرمانروا و پادشاهی و سروری است که آفرینش و فرمان و همه چیز در قبضۀ قدرت و ارادۀ اوست و هیچ محدودیّتی بر آن وجود ندارد و او بر همه چیز سیطره و تسلّط دارد. تنها مَلِک پادشاهی و مالکیّت هردو سرا را در اختیار دارد و همه چیز در دست اوست و او صاحب حقیقی دنیا و آخرت است و مَلِکِ آنها و کل هستی میباشد. خداوندأ مالک روز سزا و جزا است؛ چرا که وی انسان را آفریده و با دادن تواناییها و نعمتها وی را مسئول قرار داده و با تسلّط و چیرگیش بر همه چیز، وی را بازخواست میکند.
مالک بودن خداوند نهایت خضوع و خشوع و ذلالت مؤمن را در برابر خداوندأ به اندازۀ توانایی به همراه دارد. و ثمرۀ آن: نسبت به مؤمنان نرمی و فروتنی و مهربانی و نرمخویی و تواضع و در برابر کافران سختی و دلیری و بیباکی و نیرومندی میباشد. مالک بودنِ خداوندأ حاکی از آن است که پادشاهی بیانتهای وی، حدود و ثغوری دارد که انسان جدای از اینکه باید خود را با آن هماهنگ کند، باید بداند که این حکمرانی و توانایی فقط خاص خداوندأ است و بس. و هر آنچه به سبب رحمت و حکمتِ خداوندأ از آن به انسان داده شده عارضی و مَجازی میباشد و انسان باید بداند که در برابر این مالکیّت و حکمرانی موقّتی، مسئول است و هرگز بخاطر آنها خود را آلودۀ گناه نکند و دیگران را از بهرۀ آنها محروم نسازد. حاکمان هم باید بدانند که باید بر طبق قوانین و شریعت حاکِم حقیقی حکومتداری کنند و حکم صادر کنند.
خداوندأ میفرمایند:
﴿هُوَ ٱللَّهُ ٱلَّذِي لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡمَلِكُ ٱلۡقُدُّوسُ﴾ [الحشر: 23].
«خدا کسی است که جز او پروردگار و معبودی نیست. او فرمانروا و منزّه است».
قُدّوس یعنی؛ خداوند بسیار پاک و پاککننده است و منزّه و مقدّس است از اینکه انسان با حس و خیال و عقل بتواند به کُنهِ ذات وی دست یابد و نیز بیانگر آن است که خداوندأ مبرّاست از هر آنچه که شایستۀ وی نیست، و همچنین قُدّوس به معنای آن است افعالِ خداوندأ منزّه و پاک و مبرّا از هر نقص و عیب و ضعف و محدودیّتی میباشند؛ چرا که هر آنچه را خداوندأ آفریده در نهایت زیبایی، دقّت و حکمت میباشد([401]).
خداوندأ، ملائکه همچون جبرئیل عليه السلام ، پیامبران† و برخی از اماکن را مقدّس خوانده و این حاکی از آن است که پاکی و منزّه از نقص و عیب هدف اصلیای میباشد که انسان باید با عبادات و سر تسلیم نهادن بر قوانین خداوندأ و دوری از رذائل و نجاسات، درون و برون خود و جامعه را پاک و منزّه نگه دارد، تا باطن و ظاهر و خانواده و جامعه و شهرِ سالم و پاکی داشته باشد.
خداوندأ میفرمایند:
﴿ٱلۡمَلِكُ ٱلۡقُدُّوسُ ٱلسَّلَٰمُ﴾ [الحشر: 23].
«او فرمانروا، منزّه و بیعیب و نقص است».
سلام اسم مصدر از باب تفعیل به معنای مُسَلِّم یعنی؛ سالم گرداننده و حفظکننده میباشد. سلام به معنای پاک بودن خداوندأ و صفات عُلیای وی از هر عیب و نقص و آفتی میباشد که در این صورت با نامهای سُبُّوح و قُدُّوس در ارتباط میباشد. و نیز به معنای سلامترسان بر دوستان و پیروانش نیز میباشد.
انسان مؤمن در پرتو نورِ سلامأ همیشه درون و برون خود را پاک و سالم از هر گزند و پلیدی جسمی و روحی نگه دارد و دیگران و جامعه را نسبت به خود ایمن و سالم نگه میدارد و در جامعه افشای سلام میکند؛ چرا که سلام پیام ربّانی و دعای مؤمن برای مؤمن میباشد که مایۀ گشایش دلها و استحکام روابط اجتماعی میباشد.
خداوندأ میفرمایند:
﴿ٱلۡمَلِكُ ٱلۡقُدُّوسُ ٱلسَّلَٰمُ ٱلۡمُؤۡمِنُ﴾ [الحشر: 23].
«او فرمانروا، منزّه، بیعیب و نقص و اماندهنده و امنیت بخشنده است».
مؤمن یعنی؛ امنیّتبخش و اماندهنده به کسی که در اضطراب و ناراحتی و پریشانی و ترس قرار گرفته و با امنیّت و پناه دادن به وی نسیم آرامش وجودش را نوازش میکند. انسان در هردو سرا نیازمند امنیّت و پناهِ خداوندأ است و خداوندأ با آفرینشِ قوانین هستی، جسم و جهان ما را أمن نموده و با بعثت پیامبران† امنیّتی خاص به انسان و جامعه داده تا از فساد و تباهی در امان باشد و امنیّت اختصاصیش را ارزانی کسانی نموده که به وی ایمان آورده و شرکی برایش قرار نداده باشند و هوای درون را معبود خود نکرده باشند. حمایت خداوند I از پیامبران† و پیروانشان در برههها و احوال مختلف و وعده به امنیّت و پناه دادن به مؤمنین در آخرت تجلّیگاه این نام خداوندأ و این امنیّت خاص میباشد.
انسان در پرتو این نام باشکوهِ خداوندﻷ میآموزد که با توحید و تقوای خداوندأ در أمن و آرامش دنیوی و أخروی قرار میگیرد و خارِ اضطراب و نگرانی و ترس از جانش کنده میشود. و نیز درمییابد که باید امین باشد و دیگران از دست و زبان و سیاست وی در امان بمانند.
خداوندأ میفرمایند:
﴿ٱلۡمَلِكُ ٱلۡقُدُّوسُ ٱلسَّلَٰمُ ٱلۡمُؤۡمِنُ ٱلۡمُهَيۡمِنُ﴾ [الحشر: 23].
«او فرمانروا، منزّه، بیعیب و نقص و اماندهنده و امنیت بخشنده و محافظ و مراقب است».
مُهَیمِن([402]) یعنی؛ خداوند ناظر بر همۀ بندگان بوده و همه در کنترل وی میباشند و اوضاع را زیر نظر دارد. خدای سبحان با علم و قدرت و حکمتش امنیّت حیات موجودات را بر عهده گرفته (مؤمن) و با سلطه و سیطرۀ خویش، از این کار مراقبت و محافظت مینماید (مُهَیمِن). مُهَیمِن یعنی؛ خداوندأ به احوال مخلوقاتش آگاه و بر تأمین مصالح آنها توانمند و مراقب و محافظ است تا این نیازمندیها تأمین گردند.
در راستای صفت مُهَیمِن انسان درمییابد که باید از سه صفت که معانی مُهَیمِن میباشند، بهرهمند گردد:
1- عالم به احوال خویش گردد و جایگاه خود را در هستی بشناسد و مسیر بندگی را دریابد.
2- توانمند بر تأمین مصالح و هر آنچه وی را به خداأ نزدیک میکند، گردد.
3- بر تأمین نیازهای خود در مسیر بندگی مراقبت و محافظت نماید. در پرتوی اجرای این موارد، وی به مسئولیّت اصلی خود یعنی؛ عبادت و بندگی خداوندأ عمل میکند.
خداوندأ میفرمایند:
﴿ٱلۡمَلِكُ ٱلۡقُدُّوسُ ٱلسَّلَٰمُ ٱلۡمُؤۡمِنُ ٱلۡمُهَيۡمِنُ ٱلۡعَزِيزُ﴾ [الحشر: 23].
«او فرمانروا، منزّه، بیعیب و نقص و اماندهنده و امنیت بخشنده، محافظ و مراقب و قدرتمند چیره است».
عزیز([403]) یعنی؛ هیچ نیرویی توانایی مقابله با خداوندأ را ندارد و در اراده و فعل او هیچ مانعی تأثیر ندارد و خداوندأ نسبت به جهان هستی و انسان عزیز است؛ بدین معنا که هیچ قدرتی بر آفرینش هستی و ارادۀ وی غالب نمیگردد. همچنین عزیز به معنای کسی است که هیچ مانند و شبیهی ندارد و عقلها در فهم کمال و فضلش متحیّرند و همه به شدّت به وی نیازمندند و دسترسی به وی سخت میباشد. عزیز یعنی؛ خداوند در عالَم «خلق و أمر» (آفرینش و فرماندهی و نظارت) به گونهای حضور دارد که هیچ عاملی کوچکترین دخالتی در کار او ندارد و مغلوب هیچ موجودی در هیچ زمینهای نمیگردد بلکه آنچه خواهد و اراده کند محقّق میشود.
بندۀ مؤمن از عزیز بودن پروردگارش درمییابد که هرگز نباید به قدرت و ایمان خود مغرور شود؛ چرا که خداوندِ عزیز با وی برخورد خواهد کرد و همچنین این صفتِ خداوند مرهم و تسکینی برای مؤمنانِ مظلوم است که بیشک خداوندأ، ظالمان را در فرصت مناسب نابود خواهد کرد. عزّت فقط از آنِ خداوندأ است و وی به فضلش به پیامبرش ج و مؤمنان داده است و هر کس خواهان عزّتِ واقعی باشد باید مؤمن واقعی باشد.
خداوندأ میفرمایند:
﴿ٱلۡمَلِكُ ٱلۡقُدُّوسُ ٱلسَّلَٰمُ ٱلۡمُؤۡمِنُ ٱلۡمُهَيۡمِنُ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡجَبَّارُ﴾ [الحشر: 23].
«او فرمانروا، منزّه، بیعیب و نقص و اماندهنده و امنیت بخشنده، محافظ و مراقب، قدرتمند چیره و بزرگوار و شکوهمند است».
جبّار([404]) یعنی؛ خداوند با تسلّط و سیطرۀ خود بر آفریدهها، آنها را از فساد باز میدارد و اصلاح میکند البته این عمل برای جمادات در پرتو قوانین و سنن هستی و در مورد انسان و جن بنابر اختیاری که دارند در پرتو امر و نهی و قوانین تشریعی انجام میگیرد. و همچنین جبّار به معنای اعمالِ اراده با قدرت نیز اطلاق میشود که کسی یارای مقابله با آن را ندارد.
این نام نیک، بینشی را به مؤمن القا میکند که باید اصلاحگر باشد و به دیگران فایده برساند حتّی اگر خود فایده نبیند (ایثار زیاد داشته باشد) و تأثیرگزار باشد ولی تأثیر نپذیرد (البته تأثیر منفی نپذیرد) و مردم وی را قبول داشته باشند و این شخص جهت رسیدن به این مقام باید مجاهدتها و تجارب زیاد در پرتو شریعت کسب کند تا الگویی راستین و بانفوذ گردد.
خداوندأ میفرمایند:
﴿ٱلۡمَلِكُ ٱلۡقُدُّوسُ ٱلسَّلَٰمُ ٱلۡمُؤۡمِنُ ٱلۡمُهَيۡمِنُ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡجَبَّارُ ٱلۡمُتَكَبِّرُ﴾ [الحشر: 23].
«او فرمانروا، منزّه، بیعیب و نقص و اماندهنده و امنیت بخشنده، محافظ و مراقب، قدرتمند چیره، بزرگوار و شکوهمند و والامقام و فرازمند است».
متکبّر یعنی؛ خداوندأ تا بینهایت والامقام و فرازمند است به گونهای که تمام آفرینش در برابرش حقیر میباشند و همه چیز در سیطرۀ اوست و هر فعلی را اراده کند بدون زحمت در نهایت کمال و جمال انجام میدهد.
هیچ بندهای نمیتواند خود را متّصِف به این اسم کند ولی مؤمن باید نسبت به کافران و دنیا متکبِّر باشد؛ بدین معنا که در برابر کفّار کُرنش نکند و تسلیم آنها نگردد و به کافران و مشرکان تکیه نکند و خود را آنقدر بزرگ ببیند که نه تنها فریب دنیا را نخورد بلکه فقط و فقط رضای خداوند مدّنظرش باشد و آخرت را بر دنیا برگزیند؛ چرا که آنچه به انسان داده شده است، متاع زودگذر و فناپذیر زندگی دنیا است و در اصل برقِ جهان، شعلهای در برابر باد، حبابی بر سطح آب، و غباری در مسیر طوفان است. ولی آنچه از پاداشها و مواهبی که نزد خداأ است بهتر و پایدارتر برای کسانی است که ایمان آورده باشند و بر پروردگارشان توکل کرده باشند.
خداوندأ میفرمایند:
﴿هُوَ ٱللَّهُ ٱلۡخَٰلِقُ﴾ [الحشر: 24].
«او خداوندی است که طرّاح هستی است».
خالِق آفرینندهای است که همه چیز را بدون وجود هیچ مُدل و اُلگویی از قبل بوجود آورده و در آفرینشش نوآوری و ابتکار دارد و هر چیز را بنا بر ظرفیّت و اهداف خلقتش در بهترین شیوۀ ممکن آفریده است.
در آفرینشِ جهان هستی و انسان، قوانین پیچیده و شگرفی وجود دارد که انسان نه تنها به وجود خالق هستی پی میبرد بلکه بزرگی و عظمت وصفناپذیرش را هویدا میسازد. انسان در طرّاحی شگرف و برنامهریزی و انسجام و محاسبات دقیقِ خالق یکتا درمییابد که این نظم و نظام، آفرینندۀ بزرگ و باعظمتی دارد و بیهوده و تصادفی بوجود نیامدهاند و همه چیز در بهترین حالت ممکن آفریده شده و آفرینش در قبضۀ قدرت و ارادۀ اوست.
خداوندأ میفرمایند:
﴿هُوَ ٱللَّهُ ٱلۡخَٰلِقُ ٱلۡبَارِئُ﴾ [الحشر: 24].
«او خداوندی است که طرّاح هستی و آفریدگار جهان از نیستی است».
بَارِئ([405]) به معنای آن است که خداوندأ در آفرینش خود بهترین و دقیقترین و کاربردیترین و ظریفترین مواد و مصالح را بکار میبرد که از هر نقص و عیبی بدور میباشند.
در دقت در صفتِ باری تعالی درمییابیم خداوندأ در ساختار جهان هستی و موجودات آن نابترین و سالمترین ترکیباتی را بکار برده که تحقیقات در آنها به انسان میفهماند که چه شگفتیها و عظمتهایی در ساختار و مواد تشکیلدهندۀ آنها نهفته است. با این وصف عظمت باری تعالی در هر چیزی متجلّی میگردد و به انسان آموزش میدهد اگرچه به طور مَجازی به خلق و بَرء مشغول است، باید وی نیز در عمل خود بهترین ساختار و برترین مواد را در سازهها و ساختههای خود بکار ببرد و در سازههای خود غلّ و غشّ و حیله بکار نبرد.
خداوندأ میفرمایند:
﴿هُوَ ٱللَّهُ ٱلۡخَٰلِقُ ٱلۡبَارِئُ ٱلۡمُصَوِّرُ﴾ [الحشر: 24].
«او خداوندی است که طرّاح هستی، آفریدگار جهان از نیستی با بهترین ساختار و صورتگر جهان با برترین شکل است».
مُصَوِّر به معنای تصویرگری است که تمام ساختار و نظام آفرینش را در نهایت زیبایی و متناسب با اهداف خلقت طراحی و مهندسی کرده است. او تصویرگری است که اشکال و ساختار هر چیزی را متناسب با تمام هستی و اهداف کاربردی آن در بهترین و زیباترین وجه ممکن آفریده است. به طور مثال انسان را بعد از آفرینش سر و سامان و نظم و نظام داده و بعد معتدل القامه و متناسب الاعضاء کرده است و وی را در تمامی دوران از جنین تا سالخوردگی را در بهترین و عالیترین شکل ممکن آراسته است.
خداوندأ آفرینش خود را بدون هیچ اُلگویی (خلق)، با بهترین مواد و مصالح (بَرء) و در نهایت زیبایی و تناسب با اهداف کاربردیش (تصویر) آفریده است و این اوصاف حاکی از عظمت وصفناپذیر و نامحدود مینمایند که وجود انسان را مملو از شعف، خشوع و ذوق مینمایند.
انسان مؤمن در نگاه به آفریدههای خداوندأ کمال تناسب و نهایت زیبایی را در مییابد که نه تنها وی را به شعف میرساند بلکه بنابر حسّ زیباشناسی و زیبادوستی که خداوندأ در وجودش نهادینه کرده سعی دارد که زیبا نگه دارد، زیبا بسازد و زیبا ببیند تا به آرامش برسد.
خداوندأ میفرمایند:
﴿أَلَا هُوَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡغَفَّٰرُ﴾ [الزمر: 5].
«هان! خدا بسیار مقتدر و آمرزنده است».
غفّار([406]) یعنی؛ کسی که بسیار آمرزنده و پوشاننده است. غفّارأ نه تنها گناهان را میبخشد بلکه آثار گناهان را از زندگی، ذهن و روان انسان پاک میکند تا یادش او را آزار ندهد. غفّار بودن خداوندأ بنا بر کثرت گناهانِ بندگانش است که هر گناهی با احراز شرایطی، مشمول مغفرت خداوندأ میگردد و خداوندأ در راستای غفّار بودنش بسیاری از اشتباهات انسان را میپوشاند و آثار آن را از بین میبرد.
این نام مُبارک بنده را همیشه در مَدار بندگی قرار میدهد؛ چرا که اساس بندگی اطاعت است و در صورت تخلّف ازآن انسان با استغفار به مسیر بندگی برمیگردد پس بر انسان واجب است همیشه خود را در آغوش مغفرت خداوندأ بیاندازد و شکرگزار این رحمت خداوندأ باشد و نسبت به بندگانِ خداأ اهل گذشت و بخشش و عفو باشد و اشتباهات و خطاهای آنها را بپوشاند و گذشت نماید.
خداوندأ میفرمایند:
﴿وَهُوَ ٱلۡقَاهِرُ فَوۡقَ عِبَادِهِ﴾ [الأنعام: 18].
«خداوند بر بندگان خود کاملاً غالب و چیره است».
قهر یعنی؛ چیره شدن و تسلّط چیزی بر چیزی و از معنای «قهر» خوار و ذلیل کردن مقهور نیز استنباط میشود. قهّار به معنای بسیار مسلّط و چیره میباشد. خداوندأ با قدرت و هیبت و عظمتی که دارد بر تمامی انسانها (مؤمن و کافر) و جهان هستی سیطره و تسلّط دارد و هیچ مانعی بر تحقق ارادهاش وجود ندارد و هر آنچه خواست و قانون وی باشد به طور کامل اجرا میگردد. قهّار در مواردی مقهور را خوار و زبون میکند. البته مؤمن به واسطۀ ایمانش دارای عزّت است و ذلیل نمیگردد ولی از جنبۀ زیردستِ خدا بودن و سیطره و تسلّطش بر وی این معنا بر وی نیز مطرح خواهد بود.
حظِّ انسان مؤمن از این صفتِ زیبا این است که وی باید همیشه خود را در حالتی قرار دهد که بر دشمنان درون و بیرون خود مسلّط گردد تا مبادا تسلّط آنها موجب ضرر، فساد، هلاکت و انحراف وی گردد. همچنین این صفت نمادی راستین از پشتیبانی خداوندأ از مؤمنان و تسلّی بخش مظلومان است؛ چرا که خداوندأ بر کافران و ظالمان مسلَّط است و بیشک از مؤمنان دفاع میکند و ظالمان را زبون میگرداند.
خداوندأ میفرمایند:
﴿رَبَّنَا لَا تُزِغۡ قُلُوبَنَا بَعۡدَ إِذۡ هَدَيۡتَنَا وَهَبۡ لَنَا مِن لَّدُنكَ رَحۡمَةًۚ إِنَّكَ أَنتَ ٱلۡوَهَّابُ٨﴾ [آل عمران: 8].
«پروردگارا! دلهای ما را (از راه حق و ایمان) منحرف مگردان بعد از آن که ما را رهنمود نمودهای، و از جانب خود رحمتی به ما عطاء کن. بیگمان بخشایشگر توئی تو».
وهّاب به معنای بسیار بخشایشگر و باسخاوت است. وهّابأ بدون عوض و درخواست و چشمداشت میبخشد و نیازها را برطرف میکند. وهّاب به هر چیزی نظر رحمت دارد و سخاوت و بخششِ وی هر موجودی را در برگرفته و تمام نیازها را در نهایت سخاوت و لطف برطرف میکند. وهّاب بدون سبب و وسیله میبخشد. و از آنجائیکه مالکیت و حاکمیت آسمانها و زمین از آن خدا است پس هرچه بخواهد میآفریند و به هر میزان و هر مقدار که بخواهد هر کس و هر چیزی را از موهبتهایش بهرهمند میکند اگرچه عطایش بر حکمت و رأفت و لطف بیانتها استوار است.
انسان موحّد در پرتو این صفت درمییابد که فقط و فقط باید از وهّاب خواستهها و نیازهایش را بخواهد و هیچ غیر خدایی قدرت و توانایی و علم وهّاب را در عطا و بخشش ندارد، پس مؤمن تنها تکیهگاه و منبع و سرچشمۀ نیازهایش را فقط وهّاب میداند و حتّی اسباب را وسیلههایی برای عطای وهّاب میداند و توجّه اصلی وی به ربُّ الأسباب میباشد. و وی تمام آنچه را که دارد از وهّاب میداند پس باید شکرگزار وی باشد و در صورتیکه به صورت عارضی چیزی را داراست باید صاحب فضل و بخشش باشد تا درخشش این صفت در وجودش به تلألؤ درآید.
خداوندأ میفرمایند:
﴿إِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلرَّزَّاقُ ذُو ٱلۡقُوَّةِ ٱلۡمَتِينُ٥٨﴾ [الذاریات: 58].
«تنها خدا روزیرسان و صاحب قدرت و نیرومند است و بس».
رزّاق یعنی؛ بسیار روزیرسان و رزق دهنده. رزّاق تنها رزق و روزیدهنده در جهان هستی است. اوست که رزق و روزی را بر اساس نیازها آفریده و به بندگان و موجودات میدهد. رزّاق، دهندۀ رزق مادّی و معنوی، ظاهری و باطنی در دنیا و عقبی میباشد. رزّاق به مؤمنان و موحدان در دنیا و عقبی رزق فراوان، پاک، والا، خاص و ویژه عطا میکند. رزّاق روزی را برای هر کس که خود بخواهد گسترده و فراخ یا تنگ و کم میگرداند. واقعاً در این افزایش و کاهش نعمت نشانههای مهمّی برای مؤمنان است و اینکه مواظب باشند مسبّبالاسباب را فراموش نکنند و تنها به اسباب چشم ندوزند.
مؤمن در راستای توحید رازقیّت همیشه خداوندأ را رازق میداند و در صورتیکه باطل را بر حق بخاطر رزقش ترجیح دهد و یا در کسب روزی فقط بر اسباب تکیه کند بیشک در توحید رازقیّت به بیراهه رفته و آلوده به شرک شده است. مؤمن با توکّل بر خدا و اتّخاذ اسباب به جمعآوری رزق که از تکالیف وی میباشد، میپردازد و میزان آن دست وی نیست و بر هر آنچه به وی رسد شکرگزار و راضی است. مؤمن با کسب روزی حلال سعی دارد دیگران را نیز از آن بهرهمند کند تا این صفت در وی تجلّی یابد و هرگز دیگران را از رزق و حق خود محروم نمیکند.
خداوندأ میفرمایند:
﴿قُلۡ يَجۡمَعُ بَيۡنَنَا رَبُّنَا ثُمَّ يَفۡتَحُ بَيۡنَنَا بِٱلۡحَقِّ وَهُوَ ٱلۡفَتَّاحُ ٱلۡعَلِيمُ٢٦﴾ [سبأ: 26].
«بگو: پروردگارمان ما را (در روز رستاخیز) گرد میآورد و سپس در میان ما به حق داوری میکند. تنها او داور آگاه (از کارهای ما و شما) است».
فتّاح صیغه مبالغه و یعنی؛ بسیار گشاینده. فتّاحأ صاحب کلید هر مشکل و ناراحتی و نیازی میباشد. فتّاح گرههای مادّی و معنوی و درهای رحمت و مهربانی و توفیق و الهام را باز میکند. خداوندِ ناصر بعد از اینکه با نصرت خود مؤمنان و دعوتگران را بر مخالفانشان پیروز گرداند با صفت فتّاح وارد میدان میشود و با وجود مشکلات متعددی که داعیان در پیش رو دارند برای آنها فتح و گشایش حاصل میکند. فتّاحأ جداکنندۀ حق از باطل است و داوری دادگر و قاضی بس آگاه است.
مؤمن از فتّاح بودن خداوندأ میآموزد که کلید خزائن و حل مشکلات و نیازها فقط در دست خداوند میباشد و برای باز کردن هر دری از مشکلات و نیازهایش فقط باید متوجه فتّاح باشد و همچنین مؤمن یقین دارد در صورتیکه خداوند دری را باز کند کسی یارای بستنش را ندارد و دری که وی ببندد کسی را یارای باز کردن نیست پس ضرر و نفع را فقط از جانب وی میداند و یقین دارد که ایمان، تقوا، دعا و توکّل کلیدهای حل مشکلات میباشند. و انسان باید از فتّاح بودن بیاموزد که گرهگشای مشکلات خود و مردم باشد. مؤمن یقین دارد که فتّاح داور و قاضی دادگریست که هرگز ظلم نمیکند و ظلمِ ظالمان را بیجواب نمیگذارد و این آرامش دهندۀ قلبِ مظلومان است.
خداوندأ میفرمایند:
﴿وَهُوَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡعَلِيمُ﴾ [النمل: 78].
«و او بس چیره و توانا و آگاه و دانا است».
علیم یعنی؛ بس آگاه و دانا. علیم ذاتاً آگاه و دانا است و علمش مثل بشر اکتسابی نیست و علمش نامتناهی و نامحدود است و بر هر چیزی قبل و بعد آفرینش نهایت علم را بدون کم و کاست دارد. و هیچ چیزی مانند زمان، مکان، پنهان بودن و... علم خداوندأ را محدود و ناقص نمیکند و علم خداوند هرگز کاهش نمییابد و فراموشی بر خداأ عارض نمیگردد. علیم بر انسان و هستی کنترل و احاطهای عالمانه، دائمی و دقیق و همهجانبه دارد بهگونهای که بر گذشته، حال و آینده احاطه و علم کامل و تام دارد و هیچ نقص و عیبی بر علم و آگاهی ویأ وجود ندارد. «و گنجینههای غیب و کلید آنها در دست خدا است و کسی جز او از آنها آگاه نیست. و خداوند از آنچه در خشکی و دریا است آگاه است. و هیچ برگی (از گیاهی و درختی) فرو نمیافتد مگر این که از آن خبردار است. و هیچ دانهای در تاریکیهای (درون) زمین، و هیچچیز تر و یا خشکی نیست که فرو افتد، مگر این که (خدا از آن آگاه، و در علم خدا پیدا است و) در لوح محفوظ ضبط و ثبت است» [الأنعام:59] و «دانای آشکار و پنهان است (و در کار او گذشته و حال و آینده یکسان است. او آگاه از همه چیزهائی است که نهان از حواسّ و ابصار، یا قابل رؤیت در لیل و نهار است)» [الأنعام: 73].
مؤمن یقین دارد که علیم بر همۀ گفتار و پندار و کردار او آگاه است و هیچ چیز بر وی مخفی نیست پس همیشه مواظب اعمال خود میباشد. انسان ارزش علم را دریافته و میداند که آنچه از علم نصیبش شده از جانبِ علیم و به لطف وی است که به نسبت علم وی بس اندک است. و وی وظیفه دارد در گسترش آن و استفادۀ صحیح از آن تلاش نماید. مؤمن از آموزههای علیم دریافته که علم باعث خشوع و خضوع در برابر خداوندأ میشود و حیا و بصیرتی به انسان میبخشد که انسان پیوسته در فکر آخرت خواهد بود. تقوا و بندگی اساسیترین راهِ کسب این علم میباشد.
خداوندأ میفرمایند:
﴿وَٱللَّهُ يَقۡبِضُ وَيَبۡصُۜطُ وَإِلَيۡهِ تُرۡجَعُونَ﴾ [البقرة: 245].
«و خداوند (روزی بندگان را) محدود و گسترده میسازد و به سوی او بازگردانده میشوید».
رسول الله ج فرمودهاند: «إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمُسَعِّرُ الْقَابِضُ الْبَاسِطُ الرَّزَّاقُ»[407] «خداوند است که آتش افروز «جهنّم»، محدودکننده، گسترشدهنده و رزقدهنده است».
قابض از ریشۀ قَبَضَ یعنی؛ قبض کردن، گرفتن، جمع کردن و بهم فشردن. قابضأ بنا بر قدرت و علم و از روی حکمت و بر مبنای قوانین و سُنن خود قبض میکند و قبض و بسط هر چیزی مانند دلها، رزق، سایه، نور، بالهای پرندگان و غیره در ارادۀ اوست. قابض با جنبۀ مثبت و منفی قبض میکند. جنبۀ مثبت مانند: تعهد گرفتن از فرزندان آدم عليه السلام برای بندگی و قبض پیمان از انسان برای اجرای احکام الهی و متعهّد بودن به پیمانها همچون پیوند زناشویی و قراردادها، دادن زکات و صدقه و...، جنبۀ منفی مانند: قبض کردن گناهکاران و مشرکین و نافرمانان با عذاب و گرفتار کردنشان به قحطی، سختیها، صاعقه، طوفان، قبض روح به طور سهمگین و عذابآور و....
مؤمن میداند هر عملی که بکند در برابر قابضأ قرار میگیرد. پس سعی دارد در حیات دنیوی در قبض و نگهداری جسم و نفس خود آنقدر دقیق باشد تا آلوده به گناه نگردد. مؤمن همه چیز را در قبضۀ قدرت و ارادۀ قابض میداند و همیشه نسبت به قابض در بیم و اُمید است؛ بیم از اینکه نافرمانیش موجب قبض نعمتها و عذاب شود و اُمید بر اینکه قبضها و تنگناها را از زندگیش بردارد. همچنین از آنجائیکه مؤمن به حکمت قبض خداوندأ یقین دارد پس بر امتحانات و قبضهای وی صبر میکند و راضیتش را به تقدیرش با زبان و عمل ابراز میدارد.
خداوندأ میفرمایند:
﴿وَلَوۡ بَسَطَ ٱللَّهُ ٱلرِّزۡقَ لِعِبَادِهِۦ لَبَغَوۡاْ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَلَٰكِن يُنَزِّلُ بِقَدَرٖ مَّا يَشَآءُ﴾ [الشورى: 27].
«اگر خداوند رزق و روزی را برای همۀ بندگانش توسعه و گسترش دهد قطعاً در زمین سرکشی میکنند، و لذا بدان اندازه که خود میخواهد روزی را میرساند».
باسط یعنی؛ گسترشدهنده و عرضهکننده. همانگونه که خداوندأ به کسانی که مستحقِ قبض و عذاب و ناراحتی و تنگنا هستند قابض است، به افرادی که استحقاق بسط و ثواب و راحتّی و گشایش را دارند باسط است. بسط و گسترش و پخش هر چیزی در هستی در قبضۀ قدرتِ باسط است. باسط هر آنگونه خود میداند و میخواهد بنا بر حکمت و رأفت میگستراند. حیات، مرگ، رزق، بادها، عدالت، علم، قدرت و... را میگستراند. باسط قبضها را میشکند و فراخی و گشایش و آرامش و نعمت را بعد از تنگی و سختی و ناراحتی و نقمت عرضه میکند پس بدون بسطِ خداوند زندگی و حیات در دنیا و عقبی ناممکن، ناگوار و نارواست.
مؤمن برای رفع قبضها فقط متوجه باسط میگردد و هرگز بر غیرخداها و اسباب تکیه نمیکند اگرچه اسباب را بکار میبرد ولی بسط و گسترش نعمتها و رفع سختیها و نیازها را فقط از باسط میداند. و وی نیز همچون باسط تجلّیگاه و گستراندۀ خیر و احسان و عدالت و رأفت و نرمخویی، گشادهدستی و گشادهرویی است. مؤمن وظیفۀ خود میداند توسعهدهندۀ ارزشها و قوانین اسلامی و حاکمیت الله بر تمام جهان باشد.
خداوندأ میفرمایند: ﴿إِذَا وَقَعَتِ ٱلۡوَاقِعَةُ١ لَيۡسَ لِوَقۡعَتِهَا كَاذِبَةٌ٢ خَافِضَةٞ رَّافِعَةٌ٣﴾ [الواقعة: 1-3].
«هنگامی که واقعه (ی عظیم قیامت) برپا شود. رخ دادن آن قطعی و جای تکذیب نیست. «گروهی را» پائین میآورد و «گروهی را» بالا میبرد».
خافِض از ریشۀ خَفَضَ یعنی؛ پایین کشیدن و کم کردن و نرمی و تواضع. خافِضأ با عزّت و تکبّری که دارد هر انسان سرکش و کفرپیشه و مغرور و متکبّر و دروغگو و متمرّدی را میشکند و آنها را در دنیا از مقامشان پایین میکشد و ذلیل و مایۀ عبرت میکند و در آخرت حقیر و مستحق عذاب میگرداند. خافِض هر کس را بخواهد از جایگاهش پایین میکشد. هیچ قدرت، هیبت و شوکتی یارای برابری با خَفضِ خافض را ندارد.
مؤمن در برابر خافِضأ همیشه خود را حقیر و ذلیل و متواضع میبیند و در برابر بندگانِ خافِض مهربان و متواضع و راستگو است. مؤمن بالهای تواضع و مهربانی و محبّت و مودّت را بر والدینش و مؤمنان میگستراند و همیشه سعی دارد مصادیق شرک و بدعت و خرافات و باطل را به زیر بِکِشد و نابود کند. مؤمن از اینکه مقامش در نزد خافِض تنزّل یابد هراسناک است پس همیشه نفسش را خوار و سر تسلیم بر آستان قدس و قوانین وی میگذارد و به معنای واقعی از تسلیمشدگان است.
خداوندأ میفرمایند:
﴿رَفِيعُ ٱلدَّرَجَٰتِ ذُو ٱلۡعَرۡشِ﴾ [غافر: 15].
«خدا دارای مقامات والا و کمالات بالا و تخت فرماندهی است».
رافع یعنی؛ بالابرنده و ارزش دهنده. همانگونه که خداوندأ به کسانی که مستحق پایین آمدن از منزلتشان را دارند خافض است، به کسانی که استحقاق ترفیع درجه را دارند رافع است. رافع صاحب مقامات بالا و مراتب والا، درجات کمال و اوصاف جلال میباشد و درجات و مراتب بندگانش را از روی رأفت و رحمت و با حساب و کتاب بالا میبرد و گاهی این تغییر درجات و مقام بخاطر حکمت و امتحان و اختبار میباشد تا ایمان بنده سنجیده شود. برافراشتن و برخاستن هر چیزی همچون برپاداشتن آسمانها بدون ستون فقط در توانایی و قدرت رافع است.
رافِع به عدالت و به حق و به شایستهسالاری رفعت میدهد و مقام و پُست و درجه میبخشد پس حاکم اسلامی و کاربدستان باید هر کس را در مقام شایسته و به حق خود بگمارند؛ چرا که عدم رعایت این قانون الهی جامعه اسلامی را به انحطاط و فساد میکشاند. مؤمنان نه تنها پایبند این قانون الهی هستند بلکه خود هرگز مقام و پُستی را نمیپذیرند که شایستۀ آن نیستند. رافعأ به مؤمنانی که اهل علم میباشند درجات بزرگ میبخشد پس مؤمن همیشه در پی بالابردن ایمان و علم خود است تا رفعت یابد. مؤمن یقین دارد که بهترین و برترین درجه و پُستی که در دنیا میتواند داشته باشد تا کامیاب و خوشبخت و آرام گردد، مقامِ بندگی و خدمت به دین و خلقِ خداست و بدین خاطر همیشه از رافع درخواست ترفیع درجه در این مقام را دارد و نسبت به آن حریص میباشد؛ چرا که ترفیع درجۀ وی در این حالت، ترفیع درجه و مقامش را در آخرت به بار میآورد. رافعأ انسان را با گفتار پاکیزه و عمل صالح به اوج میرساند و مقام والای عزّت و قدرت را نصیب وی میگرداند.
خداوندأ میفرمایند:
﴿وَتُعِزُّ مَن تَشَآءُ وَتُذِلُّ مَن تَشَآءُۖ بِيَدِكَ ٱلۡخَيۡرُ﴾ [آل عمران: 26].
«و هر کس را بخواهی عزّت و قدرت میدهی و هرکس را بخواهی خوار میداری، خوبی در دست تو است».
مُعِزّ یعنی؛ بخشندۀ عزت و قدرت و سربلندی و شهرت و کرامت. از آنجائیکه الله عزیز است و هر آنچه اراده کند آن میشود و هیچ عاملی دخالتی در کارش ندارد پس وی فقط عزّتدهنده و قدرتبخش است. عزّت و قدرت فقط از آنِ عزیز است و وی عزّتش را شامل پیامبر ج و مؤمنین میکند. مُعِزّأ عزّتبخش به پیروانش در دنیا و عقبی میباشد، در دنیا با محافظت، نصرت، سرافرازی، آرامش، قدرت و... و در عقبی با پاککردن گناهان، دیدار پروردگار، ورود به بهشت و... مؤمنان را عزیز و عزّتمند و شرافتمند میکند.
عزّت و قدرتِ فناناپذیر و جاودانه همیشه گمشدۀ انسان بوده است. مؤمن این گمشدۀ خود را فقط از مُعِزّأ میخواهد و میداند دست یافتن به آن فقط در پرتو ایمان و عمل صالح امکانپذیر است و این وی را از غیر خداها بینیاز میکند. مؤمن عزیز است؛ زیرا هیچ نیرویی وی را از محوریّت بندگی و مسیر و برنامۀ الهی خارج نمیکند و تسلّط و آزار و اذیّت طاغوتیان نه تنها مایۀ ذلت وی نمیباشد بلکه نشانهای از عزّت و بلندمرتبگی وی است؛ زیرا آنها با شکنجه و محروم کردن وی از مال و مقام دنیوی و حتّی کشتنش فقط بر مال و جسمش مسلّط میشوند و از آنجائیکه وی با عزیزِ مُعِزّ در ارتباط است و آنها بر شخصیّت ایمانی وی مسلّط نیستند پس در اوج عزّت قرار دارد و بدین خاطر ظلم و تسلّط مادّی نه تنها کمترین ضعف و کمترین حقارت را در او ایجاد نمیکند بلکه عزم و فنای مخلصانۀ وی را در راه خدا محکمتر و راسختر میکند و اگر چنین نباشد حق اسم «مُعِزّ» را بجا نیاورده است.
از آنجائکه عزّت آثار فردی، اجتماعی و سیاسی دارد، مؤمن سعی دارد عزّتمند زندگی کند و حسِّ عزّت را در فرزندانش تقویت میکند و مؤمنان در روابط اجتماعی همیشه از الفاظ عزّتبخش استفاده میکنند. و دولتها و احزاب و گروههای اسلامی در روابط سیاسی با یکدیگر عزّت و کرامت یکدیگر را حفظ میکنند تا مبادا دشمنان و طاغوتیان از آن سوء استفاده کنند.
آیۀ فوق ابراز میکند همانگونه که خداوند نسبت به مؤمنان و موحّدان مُعِزّ است، به کسانی که از فرامین وی سرپیچی کنند و راهِ شرک و بدعت را بپیمایند و از مسیر بندگی خارج گردند مُذِلّ میباشد. مُذِلّ کسانی را که کار زشت میکنند خواری و حقارت و ذلیلی در دنیا و آخرت نصیبشان میکند و هیچ چیز نمیتواند آنها را از ذلالتِ دنیوی و عذاب أخروی نجات دهد. مُذِلّ از روی حکمت و دانش و عدالت و با فراهم شدن اسباب و مسببات ذلّت توسط شخص ذلّت میشد، پس ذلیلکردنش عین عدالت است.
مؤمن با پیروی نکردن از هوای نفس، آن را ذلیل میکند تا خداوند وی را ذلیل نکند. مؤمن با فریفته نشدن به نعمتهای زودگذر دنیا و فریب نخوردن از شیطان و شیطانصفتان از ذلالت نجات مییابد و همچنین هرگز کافران را بجای مؤمنان به دوستی نمیگیرد؛ چرا که دوستی آنها مایۀ ذلّتِ وی میگردد. و در برابر سختیها و شدائد و فتنههای زندگی ذلیل نمیشود و همیشه ندای «یا مُعِزّ» سر میدهد تا سرافراز و کامیاب گردد. مؤمن خود را از منابع عزّت (ایمان و عمل صالح) دور نمیکند؛ چرا که هر قدم دور شدن از آنها گامی به سوی ذلالت و خواری و تنگدستی و هلاکت میباشد([408]).
خداوندأ میفرمایند:
﴿لَيۡسَ كَمِثۡلِهِۦ شَيۡءٞۖ وَهُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡبَصِيرُ﴾ [الشورى: 11].
«هیچ چیزی همانند خدا نیست و او شنوا و بینا است».
سمیع یعنی؛ دارای قدرت شنوایی بس زیاد. سمیع بودنِ خداوندأ پل ارتباطی انسان و پروردگارش است؛ چرا که او همۀ صداها را در همه جا بدون کم و کاست و بدون محدودیّت و به طور همزمان میشنود. این صفت، منحصر در ذات باری تعالی میباشد که در غیر خدا وجود ندارد و هر کس قائل به وجود چنین صفتی در شخصی یا چیزی گردد دچار شرک شده است. سمیعأ، بدون نیاز به حس و ابزار شنوایی میشنود؛ چرا که او مانند هیچ کس نیست و تشبیهش به هر چیزی باطل و حرام است. سمیعأ، همه نوع صدا را با فرکانسهای مختلف و در حالتهای مختلف همچون صداهای درون انسان، نجواها، صدای حرکات و تغییرات، صداهای پنهان و آشکار و غیره را به طور همزمان و بدون تغییر و تبدیل و محدودیّت میشنود.
مؤمن در راستای سمیع بودن پروردگارش میداند که فقط و فقط اوست که در هر حالتی و با هر زبانی و در هر جایی و در هر شکلی صدای او و دیگران را میشنود و میفهمد و هرگز غیر خداها چنین صفت و توانایی را ندارند. مؤمن همیشه از زبانش به طور صحیح استفاده میکند تا سمیع، کلامی را از وی نشنود تا مورد بازخواستش قرار گیرد بلکه کلامی را میگوید که سمیع بدان راضی و خشنود گردد. مؤمن با ودیعه گرفتن حس و ابزار شنوایی از خداوند، خود را مسؤول آن میداند و آن را در جهت و حالتی که بدان امر شده استفاده میکند از جمله: شنیدن کلام خداوند و پیامبرش ج، شنیدن همۀ سخنان تا از نیکوترین آنها پیروی کند و.... و همچنین مؤمن از شنیدن موسیقی و کلام و اصواتِ حرام پرهیز میکند و خود را مشغول شنیدن چیزهایی نمیکند که وی را از شنیدن پیام حق باز دارد.
خداوندأ در آیۀ فوق اشاره دارد که وی بینا و دارای قوۀ ادراک و فهم میباشد. شنیدن و دیدن دو حسی هستند که نظارت و کنترل را به غایت خود میرسانند و بدین خاطر خداوندأ آنها را در کنار هم بکار برده است. بصیر یعنی؛ خداوندأ بر تمام جزئیات هستی در آنِ واحد به طور کامل نظارهگر میباشد و کنترل و نظارت آنها را در اختیار دارد. بصیرأ همۀ هستی را در زمان واحد و بدون نیاز به وسیله و چیزی همچون نور و بدون نقص و در نهایت ظرافت میبیند و در کنترل دارد. بصیرأ برای دیدن و کنترل هستی مانعی ندارد و وی کُنهِ تمام اشیاء را با تمام جزئیات میبیند. بصیرأ برای دیدن مانند هیچ موجودی نیست و یقین بر دیدنش وجود دارد ولی کیفیت آن مجهول است.
مؤمن یقین دارد که خداوند وی را میبیند و خود را همیشه و در همه حال در آشکار و نهان در کنترل و تحت نظارت باری تعالی میبیند. بالأخص در برابر حکم پروردگارِ بینا، صبور و شکیباست و خود را زیر نظر و حفاظت و رعایت خداوند میداند. مؤمن احسانوار به عبادت و زندگی مشغول است و احسان طبق فرمودۀ پیامبر عبارت است از: «خدا را آنچنان عبادت کنی که که گویی او را میبینی و اگر تو او را نمیبینی او تو را میبیند»([409]) مؤمن همیشه سعی در محاسبه و مراقبۀ نفسش در برابر خداوند بینا و نظارهگر دارد و در پرتو ایمان و یقین به بصیر بودن خداوندأ درون و برون انسان بینا و بابصیرت میگردد. مؤمن چشمانش را در کنترل دارد تا ببیند آنچه را که خداأ بدان خشنود است و نبیند آنچه را که خداوند را ناراضی میکند.
مؤمن با انجام فرائض و نوافل محبّت خداوند را بدست میآورد و در این حال خداوند در حدیث قدسی میفرمایند: «...فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ كُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِى يَسْمَعُ بِهِ وَبَصَرَهُ الَّذِيْ يُبْصِرُ بِهِ..»([410]) «و هرگاه وی را دوست داشته باشم برایش گوش و قدرت شنوایی میشوم و دیدگانی میشوم که با آن ببیند «تا حقایق اشیاء را بشنود و ببیند»..». و وی میداند در صورتیکه تعدّی کند خداوندأ بر گوشها و دیدگانش مُهر میزند و این نقطۀ سقوط وی به سوی هلاکت و عذاب است. مؤمن همیشه این ندای پروردگار را به یاد دارد: ﴿أَسۡمَعُ وَأَرَىٰ﴾ [طه: 46] «میشنوم و میبینم» و ندای درون و برون وی: شگفتا او چه بینا و شنوا است ! او همه چیز را میبیند و همهچیز را میشنود!.
خداوندأ میفرمایند:
﴿وَأَنتَ أَحۡكَمُ ٱلۡحَٰكِمِينَ﴾ [هود: 45].
«و تو داورترینِ داوران و دادگرترینِ دادگرانی».
حَکَم یعنی؛ قاضی و داور و جداکننده. حَکَم بهترین، برترین، عالِمترین، داناترین، بزرگترین و دادگرترینِ داوران است و از آنجائیکه بر همه چیز علم و احاطۀ مطلق دارد و همه چیز در تیررسٍ دید و بصیرت وی میباشد قضاوتش عینِ عدالت است. در دادگاهِ حَکَم هیچکس مظلوم واقع نمیشود و هیچ کس و هیچ چیزی از دایرۀ دادرسی وی خارج نمیگردد. تمام هستی در حاکمیّت اوست. هیچ کس نمیتواند حُکمِ حَکَم را رد کند و در آن دخالت کند و وی را بازخواست کند؛ زیرا او حاکِم مطلق است و حکم وی تنهاترین و عادلانهترین و بزرگترین و دقیقترین و نابترین و نافذترین حکمها میباشد که هر حکمی در برابرش پوچ است.
مؤمنان در هر آنچه اختلاف داشته باشند خداوند را حَکَم قرار میدهند و دستوراتش را در قرآن و فرمودههای پیامبرش ج اجرا میکنند و ندای «شنیدیم و اطاعت کردیم!» سر میدهند؛ چرا که حَکَمیّتِ خدا به صلاح انسان است و نمادی از ایمان به خدا و روز قیامت، و بهترین فرجام میباشد. مؤمن هرگز راضی نخواهد بود که غیرِ خدا، حَکَم او و دیگران باشد. مؤمن در چهارچوب اختیاراتش فقط خداوند را حَکَم و داور قرار میدهد و هرگز تن به حاکمیّت غیر الله نمیدهد و پس از سر نهادن به حکم خداوند پاداش و مزایای آن، در دنیا و آخرت نصیبش میگردد. مؤمن در راستای توحیدِ حاکمیّت یقین دارد هرکس و هر حکومتی برابر آن چیزی حکم نکند که خداوند نازل کرده است، او و امثال او بیگمان در منجلابِ کفر و ظلم و فسق میباشند. مؤمنان همچون حاکمیّت عادلانۀ خدا، در بین خود عادلانه حکم میکنند و هوا و هوس را بر عدالت ترجیح نمیدهند.
خداوندأ میفرمایند:
﴿إِنَّ ٱللَّهَ يَأۡمُرُ بِٱلۡعَدۡلِ وَٱلۡإِحۡسَٰنِ وَإِيتَآيِٕ ذِي ٱلۡقُرۡبَىٰ﴾ [النحل: 90].
«خداوند به دادگری، و نیکوکاری، و نیز بخشش به نزدیکان دستور میدهد».
عدل([411]) یعنی؛ ذات خداوند در الوهیّت و ربوبیّت و در خَلق و أمر (آفرینش و فرمان) بر مبنای عدل است و هر آنچه نیازمند توازن بوده، توازن داده است و در بین تمام هستی و ارتباط آنها توازنی دقیق و کامل از جهتهای مختلف بخشیده است. عَدلأ، ساختار انسان را متناسب و متعادل با نیازها و جهان آفریده و جهان آفرینش را آنگونه توازن و تعادل داده که خللی نمیپذیرد و هیچکدام بر دیگری طغیان ندارد. عَدلأ همۀ انسانها و همه چیز را در جایگاهِ خودش قرار میدهد و هرگونه تغییر و تبدیل را بر مبنای عدالت و حکمت انجام میدهد و هرگز توازنِ عدالتِ خداوند تغییر نمیکند. همه چیز؛ بیماری و سلامتی، غنا و فقر، داشتن و نداشتن، بودن و نبودن، کم و زیاد، زیبایی و زشتی، ذلّت و عزّت، عزیز و منفور بودن و... همه بر مبنای عدالت خداوندأ است؛ چرا که عَدلأ همه چیز را به گونۀ سنجیده و هماهنگ و در اندازههای متناسب و مشخّص قرار داده و آفریده است و همه چیز و همه کس در جایگاهِ خود قرار دارند و قرار داده میشوند. اگرچه انسان توازنهای عادلانه را با بیعدالتی و ظلم و ستم به هم میزند ولی عَدل با صدور حکم نهایی و عادلانه و بازخواست و دادخواست در دنیا و عقبی عدالت لازم و مطلوب خود را در حقّ همه کس و همه چیز میگستراند.
مؤمن همیشه و در همه حال عادل است و به ایمان و جان و نفس و مال و ناموس دیگران تعدّی و ظلم نمیکند و جهت اینکه عادل باشد همیشه سعی در کسب آگاهی و درایت دارد و در این راستا حقّ هر کس و هر چیزی را کامل میپردازد. و در حکمیّت و قضاوت خود به عدالت حکم میدهد و هرگز دشمنی با کسی یا قومی وی را از عدالت خارج نمیکند. مؤمن دیگران را هم به عادل بودن سوق میدهد و برای آن هزینه و جهاد هم میکند. مؤمن همیشه شهادت به عدل میدهد حتّی اگر به زیان خود یا پدر و مادر و خویشاوندانش باشد و شرایط و احوال شخص؛ دارا و ندار بودن، دارای وجاهت و مقام اجتماعی باشد یا نباشد و... هرگز وی را از مسیر عدالت خارج نمیکند و به عدالت حکم و شهادت میدهد. مؤمن در بین همسر و فرزندان و والدین و خویشاوندانش عادل است و هرگز با زبان و عمل به هیچکدام ظلم روا نمیدارد و برای آنها اُسوۀ عدالت میباشد. حکومت اسلامی بنیانش را بر مبنای عدل و داد میگذارد و در زمینههای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و... با مردم و حکومتها بر اساس عدالت عمل میکند؛ چراکه وی در برابر هر ظلمی مسؤول است و انعکاس و آثار ظلم و عدل را در حکومتداری و قیامت و فرجام خود خواهد دید.
خداوندأ میفرمایند:
﴿أَلَا يَعۡلَمُ مَنۡ خَلَقَ وَهُوَ ٱللَّطِيفُ ٱلۡخَبِيرُ١٤﴾ [الملک: 14].
« مگر کسی که (مردمان را) میآفریند (حال و وضع ایشان را) نمیداند، و حال این که او دقیق و باریک بین بس آگاهی است؟!».
لطیف یعنی؛ نازک بودن با نرمی و نرمش و آگاه به جزئیات و ظرائف. لطیف نسبت به بندگانش در نهایت لُطف و مهربانی است. مرحمت و عطوفتِ لطیف در آفرینش و زندگیِ هر کسی مشهود است ولی نسبت به برخی از پیامبران همچون یوسف و موسی و محمّد† و مؤمنان اختصاصیتر است. لطیف نسبت به بندگانش بسیار لطف و مرحمت دارد، و به هر کس که خود بخواهد روزی میرساند. لطیف بسیار دقیق و ظریف بر تمامی جزئیات و ریزهکارها احاطه دارد و هیچ مانعی بر اشراف و احاطۀ وی بر چیزی وجود ندارد. چشمها کنْهِ ذات لطیف را درنمییابند، و او چشمها را درمییابد و به همۀ دقائق و رموز آنها آشنا است. لطیف هرچه بخواهد سنجیده و دقیق انجام میدهد و بر همه چیز آگاه است و نظارت دارد.
مؤمن در اُلگوپذیری از لطیف همیشه نسبت به همه مهربان و با محبّت است و آغوش مِهر و محبّت خود را باز میگذارد خصوصاً نسبت به درماندگان و مظلومان و فقرا. مؤمن، همیشه لطیف را بر تمام زندگی و اعمالش احساس میکند؛ چرا هیچ ظرافت و عملی از وی پوشیده نیست و اصلاح امور و رفع مشکلات و نیازها را از لطیف میخواهد؛ زیرا او اشراف مطلق بر همه چیز دارد و صلاح امور را میداند.
بنابر آیۀ مذکور خداوندأ لطیفِ باریک بین و مهربان، خبیرِ بس آگاه و باخبر است و خبر و گزارشِ تمامی آفرینش لحظه به لحظه به وی میرسد. خبیر به معنای بس باخبر و آگاه میباشد. خبیرأ بر ظاهر و باطن هستی و کُنهِ ناپیدا و ظاهرِ هویدای آن به طور همزمان و به طور کامل و صحیح خبر و تسلُّط دارد و این تسلّط خبری وی کاملاً ذاتی و عالمانه است. و نیز خبیر صفت مشبهه و به معنای «مُخبِر» یعنی؛ خبرگزار نیز میباشد. بدین معنا خداوندأ از عالم غیب همچون بهشت و جهنّم، ملائکه، حسابرسی قیامت و... و داستانهای پیغمبران† و اقوام گذشته که بر انسان نهان است خبر میدهد و خبر وی عینِ صدق و راستی میباشد.
در واقع بینشی که «علیم و لطیف» به انسان میدهند، خبیر نیز همان آثار را دارد. مؤمن یقین راسخ دارد که خداوند به آنچه وی میکند و به آنچه در درون و برونش رخ میدهد به طور کامل و لحظهای باخبر است بدین خاطر دقّت وافر دارد که خطا و گناه نکند و همیشه در فرمانِ وی باشد؛ چرا که که خبرِ گناه وی به خبیر تاوان سنگین برایش دارد و خبرِ فرمانبرداری وی، خداوندأ را راضی و خشنود میکند. مؤمن یقین به تمامی اخباری دارد که خبیر از غیب و نهان به وی داده است؛ چرا که تنها وی مبنع خبردهندۀ این اخبار مهم و نفیس میباشد. مؤمن سعی دارد که همیشه حامل و بیانگر و انتقالدهندۀ اخبار راست و صحیح باشد و در عین حال برای هر مسئلهای از آگاهترین و باخبرترین و مسلّطترین و صادقترین افراد و خبرگزاریها، خبر میگیرد. مؤمن باید از مفاسد و خطرات جامعۀ امروزی باخبر باشد تا خود را در برابر آنها با راهنماییهای خبیر بیمه نماید. حکومت اسلامی هم باید اشاعهدهندۀ اخبار راست باشد تا مردم نسبت به وی بیاعتماد نگردند و کذبش فساد اجتماعی و سیاسی ببار نیاورد.
خداوندأ میفرمایند:
﴿وَإِنَّ ٱللَّهَ لَعَلِيمٌ حَلِيمٞ﴾ [الحج: 59].
«بیگمان خداوند کاملاً گاه و شکیبا است».
حلیم یعنی؛ بسیار بردبار و بر خود مسلّط. حلیمأ در برابر نافرمانی و کفر و شرک و ظلم و انحراف و فسادِ انسان که در واقع نسبت باطل و بیهوده آفریدن به خداوند است، بردبار است و بلافاصله وی را مشمول عذاب نمیکند و خود را کنترل میکند تا بندهاش با دعوتهای مکرّر و انذارهای پیدرپی به مسیر بندگی برگردد و توبه کند؛ چرا که اگر خداوند مردمان را به سبب گناه و ستمشان بلافاصله کیفر میداد، بر روی زمین جنبندهای باقی نمیگذاشت، و لیکن آنان را تا مدّت معین مهلت میدهد، و هنگامی که اجل آنان سر رسید نه لحظهای پس میاندازند و نه پیش میاندازند. حِلمِ حلیم نمادی از رحیم و مهربان بودن و خبیر بودنِ اوست که از عاقبت انسان و عذابِ بندۀ نافرمانش خبر دارد و در عین حال این صفت آمیخته با غفور بودن اوست تا انسان در سایۀ حِلم و فرصت دوباره، برگردد و مشمول مغفرت گردد.
مؤمن میداند در صورت انجام گناه و عدم برخورد شدید از طرف خداأ، حلمِ وی مانع عذاب وی میشود پس فریب نبودِ عذاب را نمیخورد و هراسناک از گناهش برمیگردد. و نیز وی باور دارد گناهان در زندگی دنیای وی نیز تأثیر دارند ولی حلم و عفو خداوندأ از پژواک و انعکاس بسیاری از آنها جلوگیری میکند. همچنین حلمِ خداوند آرامبخش دلِ مؤمنان است؛ چرا که راحتّی و پیروزی ظاهری فاسقان و متمرّدین خصوصاً در کشتن و ظلم به مسلمانان بخاطر حلمِ خداوند است و در آخر عذاب سخت و خوارکننده را خواهند چشید. همچنین مؤمن در برابر ظلم و بیاخلاقی اطرافیان توازن روحی خود را از دست نمیدهد و حلیم بودنش وی را از اقدام سبکسرانه دور میسازد. حکوت اسلامی هم باید در برابر مخالفینش حلم سیاسی و اجتماعی داشته باشد تا واکنشهای سریع و بیحکمت، هرج و مرج و فساد و ظلم ببار نیاورد.
خداوندأ میفرمایند:
﴿وَهُوَ ٱلۡعَلِيُّ ٱلۡعَظِيمُ﴾ [الشورى: 4].
«و او بلندمرتبه و شکوهمند است».
عظیم از مصدر عظمت و به معنای بزرگی معنوی و شکوهمندی است. عظمتِ عظیمأ مانند بزرگی هیچ کس نیست و برای وی بزرگی مادّی و جسمانی معنا ندارد؛ زیرا کسی مثلِ او نیست. عظیمأ آنقدر بزرگ و شکوهمند است که عقل نمیتواند آن را دریابد و آثار شکوهمندی عظیم در همۀ هستی همچون آفرینش و فرماندهی آسمانها و زمین که نگهداریش وی را ناتوان و ناراحت نمیکند، آفرینش بهشت و جهنّم، انسان، آب، آتش، خاک و... وجود دارد، و نیز قرآن مجیدش که همه و همه سرشار از عظمتِ بیکران و وصفناپذیر وی میباشند و دلالت بر آن دارند که فقط او شایستگی ربوبیّت و الوهیّت را دارد.
عظیم بودن خداوندأ جدای از اینکه عظمت و شکوه و جلال خداوند را بر ذهن و روح و روان مؤمن متجلّی میکند بلکه به وی مژده میدهد که کسی که وی بر آن توکّل و تکیه دارد در والاترین مقام بزرگی و شکوه قرار دارد و این، اُمید و آرامش را در انسان به اوج میرساند. عظمتِ عظیم به انسان میفهماند که وی در اوج حقارت و ضعف قرار دارد تا کِبر و عُجب و غُرور به انسان سرایت نکند و انسان در این راستا خود را با هستی و قوانین عظیم تطبیق میدهد و بر خدای عظیم کُرنش میکند و بر وی سجده میبرد. مؤمن میداند فقط در راستای فرمودههای عظیم در قرآنِ وی بزرگی و عظمت نصیبش میگردد تا در روز عظیم (قیامت) سربلند و سرافراز درآید. مؤمن در راستای بزرگ بودنش سعی دارد دیگران را همراه خود سازد و با مردم بزرگمنش و بزرگوار برخورد میکند و مردم را بزرگ میشمارد و کسی را تحقیر نمیکند.
خداوندأ میفرمایند:
﴿نَبِّئۡ عِبَادِيٓ أَنِّيٓ أَنَا ٱلۡغَفُورُ ٱلرَّحِيمُ٤٩﴾ [الحجر: 49].
««ای پیغمبر!» بندگان مرا آگاه کن که من دارای گذشت زیاد و مهر فراوان هستم».
خداوند غفّار و غفور است. هر دوی این نامهای زیبا از ریشۀ غَفَرَ میباشند. خداوند غفور بسیار بخشنده و پوشانندۀ گناهان است و به معنای اسم غفّار است که قبلاً به معنا و تأثیر آن در زندگی مؤمن پرداخته شد؛ امّا غفور خبر از نوعی مبالغه و شمولیت میدهد که غفّار آن معنا را ندارد. غفّار مبالغه است در بخشش به این صورت که پشت سرِهم میبخشد و عفو مینماید؛ زیرا صیغۀ فعّال خبر از کثرتِ فعل و حادثه میدهد و صیغۀ فَعُول خبر از تمامیّت و شمولیّت بخشش میدهد. با این وصف غفورأ صاحب بخشش کامل و شاملی است که برترین و بزرگترین و نهایت بخشش را داراست. خداوندأ بشارت داده: بندهاش اگرچه بسیار گناه کند و حتّی بزرگترین گناه همچون شرک، قتل، زنا و... را انجام دهد با توبۀ نَصوح (توبهای خالصانه شاملِ ترک گناه، پشیمان شدن از آن، تصمیم بر برنگشتن به آن، ردّ مظالم و بازپرداخت حق به صاحبان آن) مشمول مغفرت کاملِ غفورأ میگردد.
با وجود اینکه تمامی مزایا و آثار غفّار شامل غفور نیز میگردد، مؤمن سعی دارد با اُسوهگیری از غفور بخشش و عفو کامل و شاملی نسبت به همنوعانِ خود داشته باشد تا مشمول أجر عظیم و بخشش غفور گردد.
خداوندأ میفرمایند:
﴿وَمَن يَقۡتَرِفۡ حَسَنَةٗ نَّزِدۡ لَهُۥ فِيهَا حُسۡنًاۚ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ شَكُورٌ﴾ [الشورى: 23].
«هر کس کار نیکی انجام دهد، بر نیکی عمل او میافزائیم. خداوند بسیار آمرزگار و شکرگزار است».
شَکُور صیغه مبالغۀ شاکِر و یعنی؛ بسیار سپاسگزار و سپاسگزارنده. شکورأ در مقابل انجام وظایف بندگانش سپاسگزاری میکند. سپاسگزاری وی بدین معناست که هیچ عمل صالحی را بدون پاداش و تقدیر نمیگزارد. خداوندِ شکورأ به تمامی اعمال و نیّتهای پنهان و آشکارِ نیک بندگانش به طور کامل آگاه است و جدای از اینکه ثنای این بندگان مخلص و صالح را در دنیا میکند بلکه به پاسِ تشکر و قدردانی از آنها اعمال صالح آنها را ضایع نمیکند و از فضل خود بر پاداششان میافزاید و در برابر اعمال صالح اندک آنها که در واقع وظیفۀ آنهاست برترین و جاودانهترین نعمتها و پاداش را نصیبشان میگرداند.
مؤمن از اینکه خداوندی که وی را آفریده و هرچه دارد از اوست، در برابر وظیفهاش شاکر است، با جان و دل به حمد و ثنا و ستایش او مشغول میشود. و غیر از او نعمتدهندهای را نمیبیند و با لفظ و عمل شکرگزار خواهد بود. و اینکه یقین دارد که شکور، پاداش و تقدیر هیچ عملی را ضایع نمیکند احساس امنیّت و سرور به وی دست میدهد. و در برابر لطف و مهربانی دیگران نیز سپاسگزار است؛ چرا که تشکر از دیگران، تشکر از خداوند است.
خداوندأ میفرمایند:
﴿وَهُوَ ٱلۡعَلِيُّ ٱلۡعَظِيمُ﴾ [الشورى: 4].
«آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است، از آنِ خدا است، و او بس والا و شکوهمند است».
علیّ صفت مشبهه و به معنای والا، متعال و رفعت یافته است. جایگاه علیّأ در هستی بلندترین و والاترین و بالاترین و رفیعترین و عالیترین میباشد. علیّأ بسیار بلندمرتبه است؛ زیرا او تمام هستی را آفریده و تحت قدرت و فرماندهی دارد و فقط او حقّ است و هر کس غیر او باطل، او بر بندگانش چیره است، هیچ چیز در مَجد و شرف و عزّت همتای او نیست، مطلق بودن فقط لایق اوست پس همه چیز در برابرش خاشع و حقیرند. علیّأ از حیث جهتها و مکانها منزّه است؛ زیرا آنها در نزد وی یکی هستند. علیّأ از آنچه مشرکان دربارۀ وی به هم میبافتند و از ناروا و نقائصی که در حق او میگویند، بسیار به دور و از اندیشۀ ایشان خیلی والاتر و بالاتر است.
مؤمن به سوی بلندمرتبگی بال میگشاید و مسیر پروازش فقط از طریق بندگی و خشوع در برابر خداوندِ عَلِیّ و والامقام است. مؤمن میداند هر کس در قیامت بر مبنای اعمالش درجه میگیرد پس خواهان برتری واقعی و جاودانه در قیامت است و آن نصیب خاشعان و پرهیزکاران است و بخاطر والایی در دنیا، والایی در قیامت را از دست نمیدهد.
خداوندأ میفرمایند:
﴿عَٰلِمُ ٱلۡغَيۡبِ وَٱلشَّهَٰدَةِ ٱلۡكَبِيرُ ٱلۡمُتَعَالِ٩﴾ [الرعد: 9].
«خدا آگاه از جهان پنهان و آگاه از جهان دیدنی است، بلندمرتبه و والا است».
از ریشۀ کَبُرَ الفاظی برای خداوندأ بکار برده شده است، از جمله:
1- «متکبِّر» که پیشتر مفهومش بیان گردید.
2- «کِبریاء» یعنی رفعت و شاهی و والائی که فهم مخلوقات از درکش عاجزند.
3- «أکبر» یعنی؛ به فرض محال اینکه چیز دیگری کبریایی داشته باشد او بالاتر است.
4- «کبیر» یعنی؛ کاملترین و اشرفِ موجودات است و همه در برابرش حقیر و کوچکند و وی بزرگتر و بلندمرتبهتر از آن است که تشبیه و مقایسه با کس یا چیزی گردد و از مُحاط شدن و محدودیّت منزّه و برتر و والاتر است.
مؤمن کبریایی را فقط لایق کبیرأ میداند و تنها وی را به آن میستاید و شعارش در هر حال و مقام و در برابر هر کسی «اللهُ أکبر» میباشد. مؤمن در برابر کبیر با خشوع و سجده خود را حقیر و خوار میکند و در پرتو این ذلالت و تواضع، بزرگی و برتری جاودان مییابد. مؤمن خواهان بزرگی و عزّت در پرتو شریعت میباشد و دیگران را هم به سوی آن دعوت میدهد و در این راستا مؤمنان را عزیز و والا و محترم میگرداند. هر مؤمن باور راستین دارد که بزرگی واقعی و جاودان در بندگی کبیر است و بس.
خداوندأ میفرمایند:
﴿إِنَّ رَبِّي عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٍ حَفِيظٞ﴾ [هود: 57].
«بیگمان پروردگار من مراقب و مواظب هر چیزی است».
حَفِیظ (صفت مشبهه) و حافِظ (اسم فاعل) از تمام هستی محافظت و نگهداری میکند و همه چیز تا موعد مقرّرش در قبضۀ حفاظت و رعایت اوست و حفاظت همۀ هستی وی را درمانده و خسته نمیکند؛ چرا که حفظ صفتی ثابت و لازم، أزلی و أبدی برای خداوند است که بدون آن هستی بقایی نخواهد داشت. حفیظأ تمام هستی را کنترل و در اختیار دارد و محافظتش همراه با تسلّطی میباشد که بر تمام هستی دارد. از مظاهر حفظِ حفیظأ: حفظ قرآن کریم از تحریف و تغییر، حفظ آسمانها و زمین تا از مسیر خود خارج نگردند، محافظت از پیامبران† و مؤمنان از گزند مخالفانشان، محافظت انسان از عذاب در شب و روز، قرار دادن آسمان به عنوان سقفی محفوظ، ثبت و نگهداری تمامی اتّفاقات و احوالِ هستی در لوح محفوظ و....
مؤمن تنها خداوندأ را حافظ خود میداند و وی را از دشمنی مخالفان، بیماریها، بلاها و آزارها محافظت میکند. مؤمن در دفع ضرر و نیاز و ناراحتی و بیماری فقط متوجّه حفیظ میگردد. و بر ثبتِ اعمالش توسط نگهبانانِ حفیظ واقف است و همیشه مراقبِ اعمالِ خود است. مؤمن با گفتار و کردار استوار در پرتو توحید و یکتاپرستی و محافظت بر قوانین دین اسلام از مشکلات و عذاب و ناراحتی و آزار و اذیت در دنیا و قبر و آخرت محافظت میشود و با پاسداری از دین خدا، حفاظتِ حفیظ را بدست میآورد. مؤمن بر محفاظتِ دین، نسل، جان، عقل و مال بر مبنای قوانین شریعت مُصِر و مُحافِظ است و دیگران از دست و زبان و قدرت وی محفوظ هستند.
خداوندأ میفرمایند:
﴿وَكَانَ ٱللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ مُّقِيتٗا﴾ [النساء: 85].
«خداوند بر هر چیزی چیره است».
مُقِیت از ریشۀ قُوت، اسم فاعل به معنای حافظ، شاهد و رزق و روزیدهنده است. مُقِیت معنای حفیظ را هم دارد و شاهد و گواه تمامی هستی میباشد و چیزی از وی پوشیده نیست. امّا معنای خاص این اسم زیبا آن است که مُقِیت روزی دهنده و عطاکنندۀ رزق و روزی مادّی و معنوی میباشد و از این جهت که رزقدهنده بر رزقگیرنده غالب است پس وی چیره و مسلّط بر تمامی موجودات میباشد. با این اوصاف مُقِیتأ با سیطره و تسلّط بر آفریدههایش آنها را تحت نظارت و مراقبت و محافظت خود دارد و بر تمامی رفتارهای آنها شاهد است و روزیرسان تمامی آنها میباشد. مُقِیتأ بر شکلگیری و تکامل و حرکت هستی مسلَّط است و آن را در جهت ارادۀ خود اداره و مراقبت میکند.
مؤمن رزق و نیازش را فقط از مُقِیت میخواهد و اگرچه در این راستا اسباب لازم را اتّخاذ میکند ولی روزیدهنده را فقط مُقِیت میداند. مؤمن رزق حلال و پاکیزه کسب میکند و هرگز جهت کسب روزی حق دیگران را ضایع نمیکند. مؤمن، مُقِیتأ را مسلَّط بر هستی دانسته و دستِ نیاز و دلِ خاشع و زبانِ ذاکر را فقط متوجّه وی میگرداند.
خداوندأ میفرمایند:
﴿وَلَا يَخۡشَوۡنَ أَحَدًا إِلَّا ٱللَّهَۗ وَكَفَىٰ بِٱللَّهِ حَسِيبٗا﴾ [الأحزاب: 39].
«و از کسی جز خدا نمیترسیدند، و همین بس که خدا حسابگر باشد».
حسیب از باب حَسَبَ یَحسَبُ به معنای شمارشگر مادّی و مصدرش حِساب میباشد. حسیب شمارشگر و محاسبهگر دقیق و کاملی در مورد بندگانش میباشد و هیچ کس و هیچ کردار و گفتار و پنداری را بدون حسابرسی و شمارش باقی نمیگزارد. پس حساب و پاداش و جزای هر عملی را خواهد داد البته در این راستا نباید عفوّ و مغفرت و رأفت و لطف خداوند را نادیده گرفت. فقط حسیب حسابرس بندگانش میباشد و هیچ کس حتّی پیامبران† و ملائکه در امر حسابرسی دخالتی ندارند؛ زیرا این عمل پیچیده و بزرگ فقط از حسیبی که علیم و بصیر و سمیع و قدیر و خبیر و عظیم و شهید و مالک و والی باشد ممکن است که اینها فقط مختص پروردگار میباشند. و از آنجائیکه فقط حسیب حسابرس قیامت میباشد پس به پروندۀ همه در روز قیامت به سرعت و تنهایی رسیدگی مینماید. حسیب به معنای کافی نیز آمده و حسیبأ برای رفع نیازها و سختیها و برآوردکردن خواستهها کافیست.
مؤمن با فهم این اسم زیبا، به جایگاهی خواهد رسید که خود را در برابر تمامی کردارش مسئول میداند و یقین دارد هیچکدام (پنهان و آشکار، بزرگ و کوچک) از حسابِ حسیبأ خارج نخواهند بود. و همچنین نسبت به دیگران نیز حسابگرِ دقیق و عادِلی خواهد بود تا در حسابِ حسیب مورد بازخواست واقع نگردد. مؤمن خود را محاسبه میکند قبل از اینکه حسیب او را محاسبه کند. مؤمن با توکّل و ایمان به خداوند از کسی هراسی ندارد و کار و بار خود را بدو وامیگذارد و اللهأ را بسنده است.
خداوندأ میفرمایند:
﴿تَبَٰرَكَ ٱسۡمُ رَبِّكَ ذِي ٱلۡجَلَٰلِ وَٱلۡإِكۡرَامِ٧٨﴾ [الرحمن: 78].
«نام پروردگار ارجمند و گرامی تو، چه مبارک نامی است!».
جلیل به معنای ارجمندی و در اصل برای بزرگی مادّی بکار برده شده ولی برای خداوندأ یعنی؛ بزرگی و ارجمندی معنوی. جلیلأ تمامی صفات کمال، جمال و جلال را داراست. جلیلأ در ذات و صفاتش متعالی و بلندمرتبه است به گونهای که جلالیّت و بزرگی و کبریایی و عظمت و عزّت و بینیازی و علم و قدرتش در اوجِ کمال و جمال، مختص ذات مقدّسش میباشد و هیچکدام از آنها حصر و محدودیتی ندارند. فقط جلیل جامع این صفاتِ کمال و جمال است. جلیلأ در صفاتش در اوج و برتری میباشد که کمالِ جلالش بر کسی قابل دسترسی نیست. همه در برابر جلیل ذلیل و حقیرند و هر بندهای وی را به جلالیّت وصف کند و هیبتِ جلالیّتش را داشته باشد، وی را بزرگی و مجد میبخشد.
مؤمن در دقّت در بزرگی و زیبایی جلیل قلب و جان و روحش را تقدیم و فدای پروردگارش میکند و در هیبتِ جلالش خوف و هراسش زیاد و در شوقِ جلالش رغبتش به کُرنش و بندگی زیاد میشود. و با تبلور جمال و جلال وی، راهی جز وصال به آستانِ قدس او نمیشناسد.
خداوندأ میفرمایند:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلۡإِنسَٰنُ مَا غَرَّكَ بِرَبِّكَ ٱلۡكَرِيمِ٦﴾ [الانفطار: 6].
«ای انسان! چه چیز تو را در برابر پروردگارِ گرامیت مغرور ساخته است و در حق او گولت زده است؟!».
کریم یعنی؛ گرامی و دارای خصال نیکِ آشکار. کریم گرانبهاترین نام خداوند است. کریمأ صفات کمال و ستودنی دارد که آشکار میباشند. کریمأ بدون وسیله و منّت عطا میکند و به هر کس از او بخواهد و حتّی نخواهد بخشش دارد. کریمأ در عطایش خِساست و کمی ندارد و هیچ ترسی از بخشش ندارد و عطایش نه از روی نیاز و نه در ازای لطف میباشد و هیچ کمی بر وی وارد نمیکند. از مظاهر کَرَم خداوند: قبول توبۀ گناهکاران و پذیرش دعای مؤمنان و دادن بیشتر از خواستههایشان، آفرینش همۀ موجودات مانند: گیاهان و حیوانات و پدیدههای روی زمین مانند: آب، کوهها، ستارگان برای استفادۀ انسان، برپایی قیامت برای حسابرسی و دادن پاداش مؤمنان، عطای بهشت به پرهیزکاران، مضاعف کردن اجر صالحان و دادن روزی بدانها بدون حساب و....
مؤمن خواستههایش را فقط از کریمأ میخواهد و خود را به زیور کَرَم و بخشش آراسته کرده و بخشش زیاد میباشد و حتّی دیگران را بر خود ترجیح میدهد هرچند سخت نیازمند باشد. و خطاهای دیگران را عفو مینماید. خداوند انسان را بخاطر جود و کرمش و خصال و کردار نیکش، کریم قرار داده است.
خداوندأ میفرمایند:
﴿إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَلَيۡكُمۡ رَقِيبٗا﴾ [النساء: 1].
«بیگمان خداوند مراقب شما است».
رقیب از «رَقَبَه» به معنای گردن گرفته شده و چون برای مَهار حیوان گردنش گرفته میشود، این لغت معنای سیطره یافتن و نظارت را دارد. رقیب بر همۀ بندگان و آفریدههایش قدرت و نظارت دارد و گویی گردن همه در قدرت اوست، پس همه چیز در اراده و نظارت و احاطۀ اوست. رقیب عِلمش مسبوق بر تمامی رخدادها میباشد و چیزی از دید و نظارتش پنهان نیست. رقیبأ بر درونها آگاه و بر رازها شاهد و بر نجواها مراقب و بر اعمال ناظر است. رقیب غافل و غائب و فراموشکار و خوابیده نمیگردد تا چیزی بر وی پنهان بماند. رقیب بر آسمانها و زمین و درون و برون هستی مراقبت و نظارت دارد؛ چرا که اگر یک چشم بهم زدن هستی را مراقبت نکند تمام هستی نابود خواهد شد.
بندۀ مؤمن همیشه رقیبأ را ناظر و مراقب خود میداند پس به گونهای خداوند را عبادت میکند گویی وی را مراقبت بنده یعنی؛ بندگی در برابر رقیب، حفیظ، علیم، سمیع، بصیر و عظیم که بر همۀ اعمالش سیطره دارد. در پرتو این مراقبت بنده آنگونه بندگی خدا را میکند که نظارت و سیطرۀ رقیب بر آن اقتضا دارد و شایسته و بایسته رهرو و سالک صراط مستقیم یعنی؛ راهِ بندگی خدا میباشد.
خداوندأ میفرمایند:
﴿إِنَّ رَبِّي قَرِيبٞ مُّجِيبٞ﴾ [هود: 61].
«خداوند من «با علمش به بندگانش» نزدیک «است» و پذیرنده «ی دعا» است».
مُجِیب از ریشۀ جَوَبَ در اصل به معنای قطع است. مثل آن است سؤال و جواب مسافتی را طی (قطع) میکنند. مُجِیب تنها فریادرس و اجابتکنندۀ دعاها و خواستهها میباشد. از آنجائیکه مُجِیب با علم خودش به انسان نزدیک است و بر هر چیزی توانمند و چیره است و همۀ خواستهها را میبیند و میشنود و لطف و کَرَم و رأفت و غنای وافر دارد و توانایی آن را دارد که در آنِ واحد به همۀ خواستهها رسیدگی کند بدون اینکه هیچ مشغولیّت و آزاری برای وی حاصل گردد. علمِ مُجِیبأ أزلی است و همه چیز را دانسته و اسباب و چگونگی رفع آنها را تدبیر و تقدیر نموده است. مُجِیب بنابر نیاز و بخاطر لطف و خواسته اجابت نمیکند و اجابتکردنش چیزی از وی نمیکاهد و اضافه نمیکند.
مؤمن فقط مُجِیبأ را اجابتکنندۀ دعاهای خود میداند و هیچ غیر خدایی مانند مُجیب، سمیع و بصیر و غنیّ و لطیف و توانمند برای اجابت درخواستهای زیاد و پیدرپی نمیباشد. مؤمن با نماز و دعا با مُجِیب ارتباط برقرار کرده و خواستههایش را از وی میخواهد. مؤمن با پذیرش فرمان خدا و رسولش ج راز اجابت دعاها را در دنیا و عقبی پیدا کرده و نیاز نیازمندان را برطرف میکند.
خداوندأ میفرمایند:
﴿إِنَّ ٱللَّهَ وَٰسِعٌ عَلِيمٞ﴾ [البقرة: 115].
«بیگمان خدا گشایشگر است و بسی دانا است».
واسع یعنی؛ گنجایشدهنده و وسعتدهنده و پهناور. واسع به همۀ هستی دسترسی دارد و هیچ محدودهای بر أسماء و صفاتش وجود ندارد. خداوندأ علمِ واسع، مغفرتِ واسع، مُلک و سلطنت و عدلِ واسع، احسان و لطف و قدرتِ واسع، رزق و ثروت و بینیازیِ واسع و فضل و رحمتِ واسع دارد، بهگونهای که با آنها تمام هستی را در کنترل و چیره دارد و هیچ چیز از وی مخفی نمیماند و چیزی وی را عاجز نمیگرداند و بر وی نقصانی وارد نمیکند و رحمت و فضل واسعش تمام هستی را در برگرفته؛ چرا که بدون رحمِ واسعِ وی هیچ چیزی قوام نخواهد داشت. در واقع تمامی أسماء و صفات علیای پروردگار واسع میباشند و أزلی و أبدی و بدون محدودیّت هستند.
مؤمن در متّصف به این وصف در حدّ توانش گشایشگر و گشادهدست و گشادهرو میباشد. به فقرا کمک میکند، نیاز و مشکلات مردم را برطرف میکند، به تعلیم و تربیت میپردازد، اهل گذشت و ایثار میباشد، خوشرو و گشادهرو است و.... حکومت اسلامی هم باید متّصف به وصف واسع باشد و از خشونت و ظلم و بیپروایی بپرهیزد.
خداوندأ میفرمایند:
﴿فَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ﴾ [البقرة: 209].
«بدانید که بیگمان خدا قدرتمند چیره و حکیم و کاربجا است».
حکیم یعنی؛ کاربجا و از روی حکمت. حکیم تمامی کارهایش بجا است. حکیمأ در زمینۀ آفرینش (خلق) بجا و دقیق عمل میکند و اندازه، شکل، توازن، رنگ، جایگاه، تناسب، ماندگاری و همه خصوصیّت و ویژگیهای هستی بجا و ظریف میباشند. حکیمأ در زمینۀ فرماندهی و نگهداری (أمر) آنها را دقیق و بدون هیچ انحراف و تغییر و تبدیلی در مسیر خود نگهداری و به حرکت درمیآورد؛ چرا که حرکت این آفریدهها در حقیقت افعال خداوندأ است. حکمت متعالی وی اقتضا میکند که هر چیزی در جایی که مصلحتش میباشد قرار گیرد و هیچ چیزی در «خلق و أمر» عبث و بیهوده نیست؛ چرا که حکیم از عبث پاک و منزّه و مبرّاست.
خداوندأ بر مؤمنان منّت نهاده که در میانشان پیغمبری از جنس خودشان برانگیخت تا بر آنان آیات قرآن را بخواند، و ایشان را پاکیزه بدارد و بدیشان قرآن و حکمت آموخت، پس مؤمنان قدر این موهبت را میدانند و علاوه بر شکر از حدود آن خارج نمیگردند. فرزانگی و حکمت مؤمن عبارت است از شناخت پروردگارأ و عمل به دستوراتش آنگونه که باید باشد. همچنین از انجام اعمال بیفایده و عبث و بیهوده دوری میکند و از هر لحظهای از زندگیاش نهایت استفاده را میکند؛ چرا که او میداند که زود دیر میشود و باید بار سفر آخرت را ببندد.
خداوندأ میفرمایند:
﴿إِنَّ رَبِّي رَحِيمٞ وَدُودٞ﴾ [هود: 90].
«بیگمان پروردگار من بسیار مهربان و دوستدار «مؤمنان» است».
وَدود صفت مشبهه و از ریشۀ «وُدّ» یعنی؛ بسیار با محبّت و دوستدار. وَدود، مؤمنانی که پیوسته کارهای شایسته میکنند را دوست میدارد و محبّت آنها را در دلِ دیگران میافکند. صفت دوست داشتن در خداوند ثابت و همیشگی و جزو ذات اوست و هیچ اثر انفعالی در وی به وجود نمیآورد و مانند محبّت هیچ کس نیست؛ زیرا او مانند کسی نیست. وَدودأ بدون نیاز و در ازای هیچ چیز محبّت میورزد؛ زیرا او بینیاز است و هیچ چیزی نمیتواند در ازای محبّت وی قرار گیرد. وَدود به معنای «مَودود» به معنای دوستداشتنی از هر چیزی دوستداشتنیتر است. محبّتِ وَدود به کلیّۀ هستی با آفرینش و تدبیر و رزق و رحمش شامل شده ولی محبّت خاص وی شامل مؤمنان و موحّدان و مجاهدان و توبهکاران است که در دنیا و عقبی مشمول محبّتش میگردند.
محبّت همه فانی و ناقص و فقط محبّتِ وَدود جاودانه و کامل است پس همیشه در پیِ کسب محبّت وَدود است و با فروتنی در برابر مؤمنان و سختگیری و جهاد در برابر کافران و هراس نداشتن از سرزنش و لومۀ آنها محبّت و فضل خداوندأ را کسب میکند. مؤمن به دیگران محبّت میورزد و با محبّتش دلی را شاد و لبی را خندان و گرهای را باز کند. مؤمن وَدود را سخت دوست میدارد و بالاتر از هر چیز بدو محبّت میورزد و هیچکس را مانند و مثل وی دوست ندارد. محبّت بنده به خداوندأ جدای از آثار شگرف مادّی و معنوی در دنیا و آخرت، شور و ذوق و شعف و حلاوتِ وصفناپذیر و بیهمتایی را به بنده میبخشد.
خداوندأ میفرمایند:
﴿إِنَّهُۥ حَمِيدٞ مَّجِيدٞ﴾ [هود: 73].
«بیگمان خداوند ستوده «در همۀ افعال و» بزرگوار «در همۀ احوال» است».
مَجید (صفت مشبهه) و ماجِد (اسم فاعل) از ریشۀ «مَجد» یعنی بسیار پهناو و وسیع. مَجید در آفرینش و ادارۀ هستی دارای خیر و نیکی بس فراوان و وسیعی است. مجیدأ دارای مقامات و کمالات بالا و صاحب عرش و تخت فرماندهی مطلق بر عالم هستی است. مَجد و درجاتِ کمال و اوصاف جلالِ مَجید آنقدر بالا است که هر کمال و جلالی در مقابلش پوچ است، و هُمای بلند پرواز عقل و علم بشری هرگز به ذیل آن هم نمیرسد، چه رسد به اوج آن و همۀ هستی بر وی خواه ناخواه سجده میبرند و در هردو سرا در برابرش خاضعاند. مَجید تمامی صفاتش عظیم و وسیع میباشد. بهگونهای که علم، محبّت، لطف، قدرت، حکمت، غفرانش و... در اوجِ مَجد و کمالِ مطلق میباشند.
مؤمن در مسیر بندگی با حذفِ غیر خداها و لُگام کردن نفسش، مَجد توحید و تقوا در وجودش به جوش و خروش درآمده و انوار هدایت بر قلبش تابنده میشود و همیشه خواهان بزرگی از مَجید است و بس. مؤمن بزرگی حقیقی و جاودان را در ایمان و عمل صالح میبیند و بخاطر بزرگیهی موقت دنیوی ظلم و ستیز و تعدّی و نافرمانی خداوند را نمیکند.
خداوندأ میفرمایند:
﴿ٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ أَن لَّن يُبۡعَثُواْۚ قُلۡ بَلَىٰ وَرَبِّي لَتُبۡعَثُنَّ﴾ [التغابن: 7].
«کافران میپندارند که هرگز زنده و برانگیخته نخواهند گردید! بگو: چنین نیست که میپندارید، به پروردگارم سوگند! زنده و برانگیخته خواهید شد».
و خداوندأ درحدیث قدسی فرمودهاند: «إِنِّي بَاعِثٌ»[412] «بیشک من برانگیزاننده و زندهکنندۀ مُردگان هستم».
باعث یعنی؛ برانگیزاننده. باعث بعد از اینکه همۀ بندگان مُردند و با نفخ صور اوّل همۀ جهان در خاموشی و خُمود فرو رفت، همۀ آنها را برانگیخته و زنده میگرداند. باعثأ همانگونه که انسان را از خاک آفریده و مسیر تکاملش را تنظیم نموده و همانگونه که زمین خشک و خاموش را جان میبخشد، بعد از مرگ انسان را زنده میگرداند و از زمین بیرون میکشد تا سرانجام بدکاران و نیکوکاران را مشخص کند. باعِث با برانگیختن و ارسال پیامبران † و دادن نشانهها در خلقت هستی به انسان ثابت کرده که وی بعد از مرگش برانگیخته و زنده میشود تا زندگی جاوید یابد و بداند که خلقت هستی هدفمند و هوشمندانه است.
مؤمن سرای دنیا را فانی و سرای عقبی را عالی و جاودانه میبیند و یقین دارد که باعِث وی را بعد از مرگ با جسم و روحش زنده و برانگیخته میکند. این فهمش از نام زیبایِ باعث هدف از آفرینشش را برایش مشخص میکند و وجودش را در جهت بندگی خدا قرار میدهد.
خداوندأ میفرمایند:
﴿وَٱللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ شَهِيدٌ﴾ [المجادلة: 6].
«خدا حاضر و ناظر بر هر چیزی است».
شَهِید از مصدر «شُهود» یعنی؛ حاظر و ناظر و گواه. شَهِید بر تمامی ذرّات و امور و آفرینش هستی ناظر و حاظر و گواه است. شهودِ شَهِید بهترین و والاترین صورت علم و آگاهی را به وی انتقال میدهد بهگونهای که هیچکاری و هیچ چیزی در زمین و در آسمان چه ذرّهای؛ چه کوچکتر و چه بزرگتر از وی پنهان نمیماند. شَهِید گواهی بر حقّ الوهیّت خود و دادگریش میدهد و بعد از وی، فرشتگان و صاحبان دانش بر آن گواهی میدهند. شَهِیدأ بر آنچه از قرآن به مقتضای دانش خاصّ خودش بر پیامبرج نازل کرده، به حق بودنش گواهی میدهد. شَهِیدأ گواهِ بر حق بودن پیامبرش محمّد ج و پذیرش و عدم پذیرش رسالت وی توسط مردمان و گواه تمام کردار انسانها میباشد. شَهِیدأ، پیامبران†، ملائکه، اعضای بدن و برخی را بر برخی شاهد و گواه در قیامت قرار داده تا بر اعمالشان شهادت دهند.
مؤمن به گونهای شَهِیدأرا ناظر و گواه بر اعمالش میبیند که حیاء و شرم در وجودش متبلور شده به گونهای که مراقبت و تقوا با وجودش عجین میگردد. مؤمن گواهی دهندۀ الوهیّت و ربوبیّت خداوندأ و حق بودن قرآن و روز رستاخیز و ملائکه است تا بدینوسیله خود از شاهدانِ قیامت قرار گیرد. بندۀ شَهِید کسی است که خداوندأ را شاهد و ناظر اعمالش میبیند و جانش را در راه خدا نثار میکند.
خداوندأ میفرمایند:
﴿فَتَعَٰلَى ٱللَّهُ ٱلۡمَلِكُ ٱلۡحَقُّ﴾ [المؤمنون: 116].
«پس والاست خدا، فرمانروای راستین».
حقّ مصدر و صفت مشبهه و به معنای؛ درست میباشد. حقّ یعنی؛ در ذات و صفاتش آنگونه که باید باشد، هست. و هر آنچه را در آفرینش (خلق) و فرماندهی و ادارۀ امور (أمر) باید در وجه ایدهآل و کاملِ خود انجام میداده، انجام داده است. حقّ فناناپذیر و غیر قابل انکار و بدون تغییر و تبدیل و أزلی و أبدی و واجبالوجود میباشد. حقّ، وجودش، ملائکههایش، کتابهایش، پیامبرانش†، حشر و قیامتش، قضا و قدرش، وعده و وعیدهایش، قول و فعلش، لقایش، دینش، نامها و اوصافش و هر آنچه به حق بدو نسبت داده میشود حق است؛ زیرا خودش حقّ است و غیر او باطل میباشند. حقّأ با آفرینش هستی و مسخّرکردنشان و بیرون آوردن زنده از مرده و مرده از زنده و داخل کردن شب در روز و روز در شب و مدیریّت امور جهان و جهانیان ثابت نموده که حقّ است و فقط پرستش و فریادرسی و فرمانبرداری از او حق است و پرستش غیر او باطل.
مؤمن نماز و عبادت و زیستن و مُردنش را فقط از آنِ حقّأ میداند؛ چون فقط او حق است. مؤمن اعتقاد و اقرار به حق بودنِ وجود و صفات و فرمودهها و آفرینش و حکم خداوند مینماید و آنها را حقترینِ حقها میداند و فرمانبرداری و فریادخواهی و پرستش و تکیه و توکّل کردن به غیر خداها را باطل و پوچ و هرز میداند.
خداوندأ میفرمایند:
﴿وَكَفَىٰ بِٱللَّهِ وَكِيلًا﴾ [النساء: 81].
«و کافی است که خدا وکیل باشد».
وکیل صفت مشبهه و به معنای محکم کردن خود با تکیه و ارتباط با چیز دیگر میباشد. وکیلأ کسی میباشد که همیشه و در همه حال، هر کس در هر حالت و وضعیتی قرار گیرد و دنبال تکیهگاه و پناهگاه باشد تا با تکیه کردن و واگذاری کارش به اطمینان و آرامش دست یابد، حاضر است تکیهگاه چنین فردی گردد و امورش را به سرانجام نیک برساند. خداوندأ بهترین وکیل است؛ زیرا نتایج امور فقط به ارادۀ اوست و با علم و قدرت و رحم و هدایتش بهترین سرانجامها را میشناسد.
مؤمن بر خدا توکّل دارد. بدین معنا برای تحقق هر امری سه چیز لازم است:
1- وجود سبب مادّی و معنوی،
2- اراده و عزم انسان. این دو مورد در دایرۀ اختیار و تکالیف و بندگی و عبودیّتِ مؤمن است که باید آنها را اتّخاذ کند.
3- ارادۀ خداوندأ. که فقط در دست خدا میباشد و گرفتن نتیجه و عدم آن در ارادۀ انسان نیست و به وی مربوط نیست ولی مؤمن در آن بر خداأ توکّل میکند تا نتیجه را به بهترین صورت ممکن برایش رقم زند تا وی اطمینان و آرامش یابد. توکّل واقعی وقتی نمایان است که بود و نبودِ اسباب برای مُتوکِّل یکی باشد. اگر سبب موجود بود آن را اتّخاذ میکند و اگر سبب موجود نبود سعی در گرفتن سبب مینماید؛ زیرا تلاش نکردنش در این زمینه گناه است. و در هردو حالت فقط ادای وظیفه (اتّخاذ سبب) میکند و نتیجه را فقط از الله میداند و به وی واگذار میکند. مثلاً: شخص اگر بیمار شود به پزشک مراجعه میکند و داروهایش را مصرف مینماید (اتّخاذ سبب در این مرحله وظیفۀ بندگی وی میباشد). ولی شفا یافتن را در ارادۀ خدا میداند و آن را به خداأ میسپارد این توکّل واقعی است. پس مؤمن نفی اسباب نمیکند و نتیجه را از اسباب نمیداند بلکه در گرفتنِ نتیجه با اتّخاذ اسباب، فقط بر خداأ توکّل میکند و نتیجه را از وی میداند و بر آن راضی و خشنود میباشد.
خداوندأ میفرمایند:
﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ﴾ [الحج: 74].
«به حقیقت خدا توانا «برهر کاری و» قدرتمند چیره است».
قَوِیّ از قوّت به معنای نیرومند میباشد. قویّأ کسی است که قدرتش در اوج کمال و نیرومندی است و هرگز ضعف و انحطاط بر آن غالب نمیشود و هیچ محدودهای هم ندارد. قویّأ در ذات و صفات و افعالش در اوج نیرومندی است و قدرت و عظمت همه از آن اوست. قویّأ آنقدر نیرومند است که بر هر چیزی توانمند و چیره است و همه چیز در قبضۀ قدرت اوست. نیروی قویّأ مانند نیرو و قدرت هیچ چیز و هیچ کس نیست؛ زیرا هیچ چیزی همانند او نیست. قویّأ صاحب همۀ قدرت و نیرو و عظمت است و هر چیزی از وی نیرو میگیرد و او از هیچ چیز نیرو نمیگیرد؛ زیرا او بینیاز مطلق است. قویّ قدرتش را در آفرینشِ بینظیر هستی و زنده کردن مُردگان و در دست داشتن تمامی آفرینش و فرماندهی آن، در معرض عقل و دید انسان قرار داده تا ذرهای بس اندک از قدرتِ بیحدّ و بیکرانش را دریابد.
مؤمن با هر پُست و مقام و قدرتی در برابر قویّأ، خود را در نهایت ضعف و حقارت و ذلالت میبیند. مؤمن از قدرت بیغایت قویّ یقین دارد که تمامی غیر خداها در برابر قویّ ضعیف و ناچیزند. مؤمن ایمان و جسم خود را قوی میکند تا آنها در راه خدا و خلقِ خدا بگمارد؛ چراکه مؤمن قوی از مؤمن ضعیف بهتر است. مؤمن همۀ قدرت و نیرو را فقط از قویّ میداند و فقط بر آن تکیه دارد و همیشه جان و دل و زبان خود را مزیّن به: «لاَ حَوْلَ وَلاَ قُوَّةَ إِلاَّ بَاللهِ» (این گنجینۀ بهشت) میکند.
خداوندأ میفرمایند:
﴿إِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلرَّزَّاقُ ذُو ٱلۡقُوَّةِ ٱلۡمَتِينُ٥٨﴾ [الذاریات: 58].
«تنها خدا روزیرسان و صاحب قدرت و نیرومند است و بس».
متین یعنی؛ محکم و استوار و فراوان. قویّ یعنی؛ صاحب قدرت فراوان و متین یعنی؛ صاحب قدرت و نیرویی استوار و پایدار که هیچ کمی و فزونی بر نیروی او وارد نمیشود؛ چرا که قدرت او أزلی و أبدی بوده و در اوج کمال و بزرگی میباشد. متینأ هیچ عامل و نیرویی، معارض و مخالف ارادهاش نمیباشد و هیچ ضعف و نقصی بر قدرت وی راه ندارد. قدرتِ متین آنقدر استوار است که با وجود اینکه همه چیز با نیروی او جریان دارد و همه چیز در قبضۀ قدرت اوست ولی هیچکدام قدرتش را کاهش نمیدهد و وی هرگز ضعیف و خسته و ناتوان و ملول و درمانده و اذیت نمیشود، این نمادی از متانت و استواری و بزرگیِ قدرت بیحدّ و مرز و بینیاز اوست.
قدرتِ ایمان مؤمن آنقدر متین و محکم و استوار است که در برابر هیچ وسوسهگری از جنّیها و انسانها که در سینههای مردمان به وسوسه میپردازند کم نمیآورد و همیشه آنها را مقهور و مغلوب خود مینماید تا پرچم ایمان و یکتاپرستی را در قلّههای رفیع سعادت ابدی به اهتزاز در آورد.
خداوندأ میفرمایند:
﴿وَٱللَّهُ وَلِيُّ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ﴾ [آل عمران: 68].
«خداوند سرپرست و یاور مؤمنان است».
ولیّ([413]) کسی است که رابطهای نزدیک و خاص با انسان دارد بهگونهای که وی ربّ، خالق، مطاعُ الأمر، باریء، مصوِّر، إله و مستعانِ انسان است و انسان هم مربوب و شکرگزار، مخلوق، مطیع الأمر، مَبرِیّ، عابد إله خود، مستعین و یاریگیرنده از وی میباشد. ولیّ بودن خداوند مقتضای تمامی معانی مذکور و روابطی است که با انسان دارد و در واقع خداوند ولیّ و متولِّی و عهدهدار مؤمنان میباشد و آنها را از تاریکیِ گمراهی و تردید به سوی نورِ حق و اطمینان خارج و رهنمون میکند.
رابطۀ ولایت بین خداأ و بندهاش دو طرفه است: خداوند ولیّ مؤمنان است و مؤمنان هم اولیای خداوندأ هستند. آنها کسانی هستند که با ایمان و تقوای الهی پیوسته با رغبت و رهبت در تکاپوی تقرّب به ذات اقدس ولیّأ میباشند. در این حالت خداوندأ با بشارتِ خوشبختی و رحمت در دنیا و آخرت رابطۀ ولایتش را برقرار میکند. و با رسیدن به مقام ﴿أَوۡلِيَآءَ ٱللَّهِ﴾ هرگز ترس بر آنها مسلّط نمیشود و هرگز غمگین نمیگردند و آرامش و شعفی وصفناشدنی به آنها میرسد؛ چرا که آنها ولیّی دارند که همه چیز در قدرت و ارادۀ اوست و وی هردو سرا را برایشان تضمین میکند. مؤمن همیشه و پیوسته در تکاپوی رسیدن و حفظ و ترقّی پُست و مَقام والای ﴿أَوۡلِيَآءَ ٱللَّهِ﴾ میباشد. مؤمن این قانون خداوندأ در تار و پود ایمانش رخنه کرده که: «ستمگران کفرپیشه، برخی یار و یاور برخی دیگرند، و خدا هم یار و یاور پرهیزگاران است» [الجاثیة: 19]. و بر اساس آن روابط اجتماعی، سیاسی و... خود را تنظیم میکند.
خداوندأ میفرمایند:
﴿وَٱللَّهُ هُوَ ٱلۡغَنِيُّ ٱلۡحَمِيدُ﴾ [فاطر: 15].
«و یزدان بینیاز و ستوده است».
حمید در معنای محمود یعنی؛ ستودنی. حمید در ذات خود مستحق ثنا و ستایش و ستودن است؛ چراکه تمامی افعال وی در اوج کمال و جمال قرار دارند و به طور مطلق تمامی کارهایش ستودنی هستند. حمیدأ در معنای حامِد یعنی؛ ستایشگر. خداوندأ ذاتش را ستایش کرده تا بندگانش بیاموزند که به طور شایسته و بایسته به ثنا و ستایش وی بپردازند. حمیدأ آنقدر ستودنی است که هرگز انسان، حقِّ ستایش و ثنایش را بجا نمیآورد. تمامی آفرینش از جمله؛ بردارندگان عرش خدا و آنان که گرداگرد آناند، رعد و فرشتگان، آسمانهای هفتگانه و زمین و کسانی که در آن هستند به تسبیحِ حَمید مشغولند و در واقع هیچ موجودی نیست مگر این که با زبان حال یا قال حمد و ثنای وی را میگویند ولی انسان تسبیح آنها را نمیفهمد.
مؤمن همیشه و در همه حال به ستایش و ثنا و تسبیح و تقدیس حمید مشغول است و با آن زبانش را تَر، دلش را آرام و جسمش را پاکیزه نگه میدارد. مؤمن در پرتو ستایش حمید، رنگ خدایی میگیرد و بوسیلۀ آن تطهیر شده و دیگران نیز وی را میستایند. و با این حال، شعف و خشوع خاصّی در وی شکل میگیرد که وصفناشدنی است.
خداوندأ میفرمایند:
﴿وَأَحۡصَىٰ كُلَّ شَيۡءٍ عَدَدَۢا﴾ [الجن: 28].
«و هر چیزی را دانهدانه سرشماری کرده است و دقیقاً میداند».
مُحصِی یعنی؛ شمارشگر دقیق. مُحصِی تمامی بندگان و آفرینش را سرشماری دقیق کرده و تمامی احوال و اوضاع آفریدهها را با تمامی جزئیات در علم خود دارد و به طور مطلق بدان آگاه است و احاطه دارد و در پروندهای در لوح المحفوظ ثبت و ضبط نموده است. مُحصِیأ تمامی کسانی که در آسمانها و زمین قرار دارند را سرشماری کرده و دقیقاً تعدادشان را میداند و در روز قیامت بعد از زنده کردن مُردگان، اعمالی را که در دنیا کردهاند و چیزهایی که در آن بجا گذاشتهاند و کارهایی که نکردهاند و آنها را فراموش کردهاند را ثبت و ضبط کرده و در برابرشان قرار میدهد به گونهای که حسابرسی و سرشماریش مؤمنان را شادمان ولی بزهکارن را ترسان و لرزان کرده و با نهایت تعجّب مشاهده میکنند که کتابِ اعمال آنها هیچ عمل کوچک و بزرگی را رها نکرده و همه را برشمرده است.
آثار و واجبات «مُحصِی» همانند نامهای مُبارک «رقیب و حسیب» میباشد و بندۀ خدا در راستای شمارش و ثبت و ضبط دقیق اعمالش همیشه در مراقبت و محاسبه بسر میبرد تا روزی که برای گرفتن نامۀ اعمالش فراخوانده میشود، آن را با دست راست گرفته و مسرور و شاد فریاد بزند: ای اهل محشر! بیائید نامۀ اعمال مرا بگیرید و بخوانید!. حکوتها نیز باید بدانند که کردارشان در برابر مردمان ثبت و ضبط میگردد و روزی جواب و حقّ تک تک مردمان را باید بدهند.
خداوندأ میفرمایند:
﴿وَهُوَ ٱلَّذِي يَبۡدَؤُاْ ٱلۡخَلۡقَ ثُمَّ يُعِيدُهُۥ وَهُوَ أَهۡوَنُ عَلَيۡهِ﴾ [الروم: 27].
«او است که آفرینش را آغاز کرده است و سپس آن را باز میگرداند، و این برای او آسانتر است».
مُبدِیء یعنی؛ آغازگری که از عدم بوجود میآورد. مُبدِیء آفرینش را از عدم به وجود آورده و هر چیزی را بر اساس تقدیر و تدبیر و عِلمش در بهترین شکل و حالت ممکن آفریده و ابداع کرده است. مُبدِیء کسی است که آغاز آفرینش وی بدون هیچ مثل و مانندی از قبل بوده است و هر چیزی را که آفریده نیکو آفریده است.
مُبدِیءآفرینش انسان را از گل آغازید و سپس ذرّیۀ او را از عُصارۀ آب به ظاهر ضعیف و ناچیزی به نام مَنی آفرید. آنگاه اندامهای او را تکمیل و آراسته کرد و از روح متعلّق به خود در او دمید، و برای وی گوشها و چشمها و دلها آفرید. مؤمن شکرگزار این آفرینش میباشد و قدر و منزلت و حکمت آن را درک کرده و با ایمان و عمل صالح جوابگوی این لطف بیکران مُبدِیءِ خود میباشد.
مُعِید یعنی؛ بازگرداننده. آیۀ فوق اشاره میفرماید همانگونه که خداوندأ آفرینش را برای نخستین بار سهل و آسان آفریده است، مُعید سهلتر وآسانتر آن را باز میگرداند. مُعید روزی که آسمان مانند پیچیدن طومار نامهها در هم میپیچد، آفرینش را بازگشت میدهد و انسان را با جسم و روحش زنده و برانگیخته میکند و وی را در دادگاه خویش برای حسابرسی حاضر میکند و وی نیز آنچه را که کرده حاضر و آماده میبیند. بازگشت همگان برای حسابرسی توسط مُعِید نمادی از عدالتخواهی وی میباشد تا جزا و پاداش همه را بدون کاستی بپردازد.
مؤمن به بازگشت بعد از مرگ برای حسابرسی و زندگی جاودان یقین دارد و بدین خاطر بلافاصله بعد از گناه و خطا به سوی خداوندأ بازمیگردد تا روزی که مُعید وی را بعد از مرگش باز گرداند، شرمسار نگردد. خداوندأ حق هیچ کس را ضایع نمیکند و بدین خاطر هرگاه مؤمن مظلوم واقع شود، چشم به عدالت خداوندأ دوخته تا روزی که همه را به حسابرسی برمیگرداند حق او را بستاند، و از این جهت ایمان راسخ مسلمان سست نیست و هرگاه خیر و خوبی به وی برسد، به سبب آن شاد و آسوده خاطر و بر دین استوار و ماندگار نمیشود، و اگر بلا و مصیبتی به وی برسد، از ایمانش عقبگرد نمیکند، بلکه ایمان به قضا و قدر و مدد و یاری و عدالت مُعِید، وی را آرام و استوار کرده است.
خداوندأ میفرمایند:
﴿لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ يُحۡيِۦ وَيُمِيتُ﴾ [الدخان: 8].
«جز او معبودی «به حق» نیست، و او است که زنده میگرداند و میمیراند».
مُحیی یعنی؛ حیاتدهنده. محییأ حیاتدهندۀ تمامی گیاهان و حیوانات و انسان و جن و ملائکه میباشد. امّا به انسان و جن دو نوع حیات داده است: اوّل: حیات حیوانی: که بوسیلۀ آن از عدم بوجود آمده و رشد و نموّ و احساس و حرکت میکند. این حیات را همۀ انسانها و جنها دارند. دوّم: حیات معنوی: انسان و جن با علم و ارادۀ خود از قرآن تبعیّت کرده و از خداوندأ در نهان و آشکار هراس پیدا کرده که محیی در پرتو ایمان و عمل صالح، آنها را زنده کرده و در پرتو نورِ آن در بین مردمان راه میروند و زندگی پاکیزه و خوشایند خواهند داشت و در قیامت سرافراز و صاحب پاداش کارهای خوب و متوسّط و عالی خود بر طبق بهترین کارهایشان میگردند. این حیات مختص انسان و جنِّ مؤمن و ملائکه است. پس مؤمن چه در حالتی که در دنیا زنده باشد و دارای حیات حیوانی باشد، زنده است و حیات معنوی دارد و چه بمیرد و حیاتِ حیوانیش از دست رود، زنده است و حیات معنوی دارد و از پروردگارش رزق نیکو و والا دریافت میکند.
مؤمن با انتخاب ایمان و عمل صالح از مادرِ ایمان متولّد میشود و تولّد دوّم (تولد انسانی) یافته و و این حیاتش هرگز مرگ ندارد و بستگانی مانند برادری و خواهری مؤمنان را پیدا میکند. بدین خاطر مؤمن هرگز نمیگذارد اندکی از بزرگی و لذّت وصفناپذیر این حیاتش پژمرده شود. و در عین حال شکرگزار وافر این نعمت بیکران است. و حکومتها هم برای تحقق حیات معنوی جامعه باید حکم به آنچه خدا نازل کرده، بنمایند و مقدّمات و ملزومات این حیات را فراهم نماید.
طبق آیۀ فوق همانطور که خداوند به تمام موجودات حیات میبخشد از آنها حیات هم میگیرد و میمیراند. همانطور که دو نوع حیات وجود دارد دو نوع مرگ نیز وجو دارد: اوّل: مرگ جسمی: که هر کسی مزّۀ مرگ جسمی را میچشد و در اختیار کسی جز مُمیت نیست. دوّم: مرگ معنوی: که با تغییر سرشت خدائی با تمایل از خداگرائی به کفرگرائی، و از دینداری به بیدینی، و از راستروی به کجروی حاصل میگردد. و این مرگ با اختیار توسط انسان و جن انتخاب میشود.
مؤمن هدف از آفرینش و مرگ و حیات را آزمایش و امتحانی از جانب خداوند میداند تا مشخص شود چه کسی کار بهتر و نکوتر انجام میدهد. و یقین دارد مُمِیت طعم مرگ را به همه میچشاند و زندگی دنیا جاودانه نیست و بدین خاطر سعی دارد با حیات معنوی هرگز مرگ معنوی را تجربه نکند. و همچنین همیشه مُنادِی و داعی هدایتی برای دیگران است تا در پرتو آن حیات معنوی و جاودان داشته باشند. از طرف دیگر مؤمن و حکومتها در برابر جان مردم مسئول میباشند؛ چراکه هرکس انسانی را بدون ارتکاب قتل، یا فساد در زمین بکشد، چنان است که گوئی همۀ انسانها را کشته است، و هرکس انسانی را از مرگ رهائی بخشد، چنان است که گوئی همۀ مردم را زنده کرده است.
خداوندأ میفرمایند:
﴿ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَيُّ ٱلۡقَيُّومُ﴾ [البقرة: 255].
«خدائی بجز الله «به حق» وجود ندارد و او زندۀ پایدار است».
حَیّ صفت مشبهه و به معنای زنده میباشد. خداوند حیّ است ولی حیاتش مانند هیچ کس نیست؛ زیرا هیچ چیزی همانند و همگون او نیست و برای زنده مانند محتاج هیچ چیز و هیچ کس نیست؛ چراکه وی بینیاز مطلق است. خداوندأ حیات دارد و آثار حیاتش با شنیدن، دیدن، علم و قدرت و اراده و مشیّت و حکمت و... محرز و آشکار است. خداوندأ همیشه زنده بوده و هست و خواهد بود؛ پس حیاتش ثابت و أزلی و أبدی میباشد و در انحصار زمان و اسباب نیست. خداوندأ زندۀ جاویدی است که هرگز نمیمیرد و تنها ذات با عظمت و ارجمندش میماند و بس.
حیّأ، زندۀ پایدار و جاویدی است که فقط او ماندگار و حیاتبخش است و بس. مؤمن در راستای این صفت جاوید و زیبا، هرگز خود را جاوید تصوّر نمیکند هرچند سالم و عُمر طولانی داشته باشد و همیشه منتظر مرگ میباشد تا وی را به حبیبِ همیشه زندهاش برساند.
«قَیُّوم و قائم» دو صفت خداوندأ از ریشۀ قَامَ به معنای برخاستن و در کنترل داشتن میباشد. قَیُّومأ همۀ آفرینش را تحت کنترل و فرمان خود دارد و همه چیز را در جهت هدفِ خلقتش سوق میدهد. در آفریدههای تسخیری مانند آسمانها و زمین با کنترل آنها و در آفریدههای ابتلائی مانند انسان و جن با دادن مهلت و اتمام حجّت و در پایان محاکمه و محاسبه، بر آنها تسلّط و کنترل دارد. قَیُّومأ همیشه برای ادارۀ امور کائنات پایدار و آماده است و به تمام و کمال به تدبیر مُلکش میپردازد و هرگز خستگی و فراموشی و نقصان بر وی عارض نمیگردد؛ زیرا او در اوج کمال و جمال میباشد. قَیُّومأ، قائم به ذات است و برای پایداریش بینیاز از هر چیزی است ولی هر چیزی برای قوام و پایداری نیازمند مطلق اوست. از مظاهر پایداری قَیُّومأ: نگهداشتن آسمانها و زمین است تا از مسیر خود خارج نگردند و نابود نشوند و نیز آفرینش و محافظت از انسان و پاییدن اعمال و کردار او و....
مؤمن چهرهاش را در دنیا و عقبی فقط در برابر خداوند زنده و پایدار و گرداننده و نگهبانِ جهان در نهایت خشوع و خضوع قرار میدهد و فقط کُرنش و سجده بر آستانِ مقدّسِ قَیُّوم میبرد. مؤمن برای استعلای توحید و اقامۀ عدل و حق پایدار است و در مسیر پایداری از نثار جان و مالش دریغ نمیورزد و در این حال است که شادمانی ارزانیش میشود و به پیروزی بزرگ و رستگاری سترگی میرسد.
خداوندأ در حدیث قدسی فرمودهاند: «...بأَنِّي جَوَادٌ واجِدٌ مَاجِدٌ»[414] «بیشک من بخشنده و دارا و دارای کمال و عزّت هستم».
واجِد یعنی؛ یابنده، دارا و دوستدار و متضادش فاقِد است. واجِدأ همۀ آنچه را باید داشته باشد همواره در اختیار دارد بدون آنکه برای کسبش نیازمند سبب و زحمت باشد و بدون آنکه نیازمند آنها باشد. واجِد تمامی صفاتِ ربوبیّت و ألوهیّت را که لازمۀ ذات اوست را داراست. واجِدأ در زمینۀ آفرینش (خلق) و فرمان و فرماندهی (أمر) هر آنچه مطلوب وی باشد و باید وجود داشته باشد را داراست و چیزی از وی مفقود نمیگردد و از دسترسش خارج نیست. اگرچه کارهای واجِد جز معجزات بر اساس اسباب و مسبّبات و ارتباط آنها انجام میگیرد (البته باید توجه داشت این بدان معنا نیست که واجِد بدون سبب نمیتواند کاری انجام دهد بلکه وی توانمند مقتدری است که بر هر چیزی که مشیَّت انجام و وجود به آن تعلّق گیرد و امکان وجود داشته باشد توانمند است). ولی ممکن نیست که وی برای انجام فعلی چیزی را بخواهد و از بدست آوردنش ناتوان باشد. و همه چیز، هر آنچه را دارند از واجِدأ است و هر آنچه وجود دارد گنجینۀ آن در نزد واجِدأ است. واجِدأ دارا و ثروتمندِ بینیاز است. واجِدأ چنانچه چیزی را بخواهد که بشود، کار او تنها این است که خطاب بدان بگوید: بشو! و آن هم میشود. پس در اراده و خواست واجِد رخنه و نقصانی وارد نیست و همه چیز بنابر ارادۀ وی در اوج کمال پیش میرود.
مؤمن تمام نیازهایش را از واجِد میخواهد و همیشه قلبش را رو به کسی میکند که کلید تمام گنجینهها در دست اوست و در اوج غنا بینیاز است و به همه بنا بر اندازۀ معین و مشخّص بر مبنای حکمتش و بدون منّت و از بهترینها عطا و بخشش دارد. مؤمن هم با اُسوهگیری از این نام زیبا هر وقت دارا باشد برای رضای خداوندأ بدون افراط و تفریط از مال و دارائی پاکیزه و پسندیدۀ خود بدون منّت و آزار صدقه و انفاق میکند([415]).
خداوند در حدیث قدسی فرمودهاند: «أَنِّي جَوَادٌ مَاجِدٌ»[416] «بیشک من دارا و دارای کمال و عزّت هستم».
ماجِد (اسم فاعل) و مَجید (صفت مشبهه) از ریشۀ «مَجد» میباشند و تمامی معانی و مفهوم مجید که پیشتر توضیح داده شد در مورد ماجِد صدق میکند. ماجِد در نهایت کمال و عزّت است و صاحب زیبایی در اوصاف و أفعال میباشد که در سایۀ آن با بندگانش با کَرَم و جُود و بخشش و غفران برخورد میکند و نور محبّتش را بر آنها میتاباند. ماجِدأ ذاتش ارجمند و بزرگ، أفعالش در نهایت شرافت و قدرت، و محبّتش به بندگانش در اوج دوستی و مودّت میباشد. ماجِدأ نهایت کَرَم و بخشش و فضل و عطا و سخاوت را داراست که بدون محدودیّت میبخشد و رحمت و پادشاهی و عزّت و مغفرت را به هرکه خواهد میدهد. اساس مَجد بخشیدنِ ماجِد حکمت و رحمت میباشد.
تمامی آثار اسم «مجید» در «ماجِد» هم متبلور است. با این وصف مؤمن با انفاق و صدقه و بزرگواری و خوش اخلاقی و گذشت و تواضعش، بزرگی و مَجد خود را نشان داده و در پرتو صفات مؤمنانه که انعکاسی زیبا از ایمان و تقوای اوست، عزّت و شرافت و خوشبختی که گمشدۀ انسان امروزیست را مییابد.
خداوندأ میفرمایند:
﴿وَإِلَٰهُكُمۡ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞ﴾ [البقرة: 163].
«خداوند شما، خداوند یکتا و یگانه است».
و نیز میفرمایند:
﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ١﴾ [الإخلاص: 1].
«بگو: خدا، یگانۀ یکتا است».
واحدأ یعنی؛ یک و أحد یعنی؛ یگانه و یکتا. خداوند واحدِ أحد است. واحد یکی است و دو و سه تا نیست و متعدّد نیست. أحدأ در ذات و صفات و افعالش یگانه و منحصر به فرد میباشد و شبیه چیزی نبوده و چیزی شبیه او نیست. واحدِ أحد یکی است و فقط وی متّصف به این أسماء حُسنی و صفاتِ عُلیا میباشد؛ چرا که فقط خداوندأ همۀ آنها را داراست و هیچ موجودی هیچ یک از این صفات را آنگونه که خداوندأ دارد به صورت کامل ندارد. و هرگز دو تا نمیشود و تجزیهپذیر نیست و یگانۀ بیهمتایی است که آفرینش هستی و نظم و نظام شگرف و پیچیدۀ آن و همجهت و همسو بودن آنها حاکی از خداوندی دارد که واحد و یکی میباشد؛ چرا که اگر خدایانِ پراکنده بر هستی حاکم بودند هرج و مرج و تناقضات و اختلافات فراوان بر آن حاکم میگشت.
مؤمن پروردگارش را یکتا و یگانه و بیهمتا میداند که در خلق (آفرینش) و أمر (فرمان و فرماندهی) و ربوبیّت و ألوهیّت یکتاست. مؤمن ذات و افعال و أسماء و صفات پروردگارش را واحد و یکتا و بیهمتا و بیهمگون میداند و کسی را مشابه و همراستا و همسو با وی قرار نمیدهد و در خلقت و مالکیت و ادارۀ هستی کسی را با واحد شریک قرار نمیدهد و نفی غیر الله در گفتار و کردار و پندار او نمایان است بهگونهای که نور توحید و یکتاپرستی وجودش را منوّر کرده و همیشه متوجه واحدِ أحدی است که فریادرسی و فرماندهی فقط متعلق به اوست.
خداوندأ میفرمایند:
﴿ٱللَّهُ ٱلصَّمَدُ٢﴾ [الإخلاص: 2].
«خدا، کمال مطلق و سَرورِ والای برآورندۀ امیدها و برطرفکنندۀ نیازمندیها است».
صَمَد یعنی؛ توپُر و بدون جوف و بلند و مرتفع. صمدأ ذاتی است که همۀ صفات کمال را داراست و همۀ صفاتش در اوج کمال و عظمت و بزرگی و شرافت و سیادت هستند. و هیچ خلل و نقصی در آنها وجود ندارد؛ چرا که وجود هر نقصی مثل آن است که قسمتی از صفاتش تو خالی است، ولی صفاتش در اوج کمال و در نهایت جمال قرار دارند و هیچ خللی ندارند. صَمَد به معنای سَرورِ والای برآورندۀ امیدها و برطرفکنندۀ نیازمندیها نیز معنا شده است که وی سرورِ بینیاز مطلق است و همه به وی نیازمندند. صمد نزاده است و زاده نشده است و کسی همتا و همگون او نمیباشد و او روزی میدهد و رازق همگان او است و همه بدو نیازمندند و به او روزی داده نمیشود و نیازمند کسی نیست، این صفات نمادی از خللناپذیری و کمال و سروری او دارند.
مُؤمِن، صَمَد را خالی و منزّه از هر نقص و ضعف میداند و با نهایت خشوع وی را به صمد بودن تسبیح و تقدیس میکند و صفات عُلیای وی را برای کسی قائل نیست، بدین خاطر بندگی و ندا و فریادرسی و فرمان و حکم، رفع نیاز و حوائج خود را فقط از سَرورِ والامقامی میخواهد که همه چیز در ارادۀ اوست و کسی نمیتواند مانند وی باشد؛ چرا که همه در هر مقام و جایگاه مادّی و معنوی دارای نقص و ضعف وافر هستند و به وی نیازمندند.
خداوندأ میفرمایند:
﴿قُلۡ هُوَ ٱلۡقَادِرُ﴾ [الأنعام: 65].
«بگو: خدا توانمند است».
قادِر، قَدِیر و مُقتَدِر نامهای خداوند از ریشۀ قَدَرَ یعنی؛ اندازه گرفتن و توانمند و نیرومند. قادرأ یعنی؛ بر هر چیزی که مشیَّت انجام و وجود به آن تعلّق گیرد و امکان وجود داشته باشد توانمند است و خداوندأ نیروی کافی برای همۀ آنها را دارد. قادرأ، توانمند و نیرومند و قدرتمندی است که هیچ نیرویی بالاتر از نیروی او نیست و همۀ نیروها و انرژیهای دنیا از وی میباشند و در برابر هیچ قدرت و نیرویی مغلوب و شکستخورده نخواهد شد. توانش هرگز کم و زیاد نمیشود؛ زیرا قدرتش در اوج کمال است و حدوثی بر آن غالب نمیگردد. قادرأ، همه چیز را در قبضۀ قدرت خود دارد و مظاهر قدرت خود را در هستی به انسان نشان داده تا انسان به حقبودنش و حقبودنِ پیامبران† و قرآن و توانمندبودنِ وی بر برانگیختن و زندهکردن انسان ایمان بیاورد و سر تسلیم و سجده در برابرش فرود آورد. از مظاهر قدرتِ قادرأ: آفرینش انسان و آسمانها و زمین و همۀ جنبندگان در آن بدون نمونه و مُدل قبلی، زنده کردن مجدّد زمین در بهار با بارش باران و رشد و نمو انواع گیاهان زیبا و شادیبخش و....
مؤمن هرگز ظلم نمیکند؛ چرا که قادرأ، توانمند بر عذاب وی در دنیا و عقبی میباشد. مؤمن اگر مظلوم واقع شود متوجه قدیری خواهد بود که توانمند بر گرفتن حق اوست و هرگز برای گرفتن حق خود حدود خداوندأ را نمیشکند و گناه و ستیزهجویی نمیکند. مؤمن در سختیها و بیماریها و ناراحتیها و آزارها و پریشانیها همیشه متوجه قادری میباشد که توانایی کمک به وی را از هر قدرت دیگری بیشتر دارد و همۀ قدرتها نیازمند اویند. مؤمن همیشه و در همه حال به قدیر بودن پروردگارش ایمان و تکیه و آرامش دارد.
خداوندأ میفرمایند:
﴿وَكَانَ ٱللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ مُّقۡتَدِرًا﴾ [الکهف: 45].
«خدا بر هر چیزی «که مشیّت انجام و وجود به آن تعلّق گیرد و امکان وجود داشته باشد» توانا بوده «و هست»».
مُقتَدِر، قادِر و قَدِیر همه از یک ریشه و معنای قدرتمندی را دارند. مُقتَدِر از قادر دارای مبالغۀ بیشتری است. مقتدرأ، توانمندی است که هیچ مانعی بر اراده و قدرت وی سیطره ندارد و هر آنچه بخواهد در صورتیکه مشیّت انجام و وجود به آن تعلّق گیرد و امکان وجود داشته باشد، انجام خواهد داد([417]) و تمامی رخدادهای هستی بر اساس تقدیر و مشیّت و قضا و قدر و اندازهگیری و علم و حکمت وی میباشد.
مؤمن آنچه در هستی رخ میدهد را بر مبنای قدرت و ارادۀ مُقتَدِری میداند که تمامی قدرتها و ارادهها در برابرش پوچ و ناچیزند و این برداشت از مقتدر آرامش و شعف و نیروی خاصی را به مؤمنان میدهد، بالأخص در مواقعی که توسط ظالمان منافق و بدکردار، آزار و اذیت داده میشوند و امید دارند که این بدکردارانِ ظالم روزی در دادگاه خدائی چیره و پیروز و قدرتمند و زبردست گرفتار میشوند و کیفر و جزا داده میشوند.
رسول الله میفرماید: «أَنْتَ الْـمُقَدِّمُ وَأَنْتَ الْـمُؤَخِّرُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ»([418]).
«الهى! همانا تقدیم و تأخیرکننده توئى، بجز تو معبودى «بر حقّ» نیست».
مُقَدِّم یعنی؛ هر آنچه که باید پیش انداخته شود اوست که آن را پیش انداخته است و هر آنچه که پیش اُفتاده در ارتباط با اوست. پیشی گرفتن و مقدَّم شدن اگرچه بنابر قوانین وسُنَنی در هستی انجام میگیرد ولی در واقع از اراده و مشیئَتِ مُقَدِّم نشأت میگیرد. مُقَدِّمأ در دنیا و آخرت اسبابی قرار داده که انسان بوسیلۀ آن پیش میاُفتد و پلههای ترقی را طی خواهد کرد، از جملۀ این اسباب: فعالیّت و کار، ایمان و تقوا، علم و دانش، عدالت و حقگرایی و... میباشد.
مُقَدِّم بندگان را با تقرّب به خود برتری میدهد و پیش میاندازد و تقدیم چنین بندهای از جانب خداوندی است که مُقَدِّم میباشد. مُقَدِّمأ، انبیاء† و اولیاء و هر کس با بندگی خالصانه به خدای خود تقرّب جوید را مقدَّم داشته است و پروردگارأ در پرتو ایمان و عمل صالحِ بندهاش و با لطف و مهربانی خود وی را مقدَّم میدارد و پیش میاندازد. همچنین مؤمنان با اتّخاذ اسباب و انجام وظیفۀ خود در این راستا و توکّل بر خدا سعی در پیشی گرفتن بر کفّار و مشرکین را دارند و یقین دارند که اگر خدا بخواهد آنها پیش بیافتند، هیچ قدرت و مانعی نمیتواند از تقدُّم و جلو اُفتادن آنها جلوگیری کند.
مُؤَخِّر یعنی؛ هر آنچه که باید پس انداخته شود، اوست که آن را پس انداخته است و هر آنچه که پس اُفتاده در ارتباط با اوست. مُؤَخِّرأ کسانی را که راه کفر و شرک و ستمگری و زورگوئی و سایر مفاسد را در پیش میگیرند، از مقام بندگی و انسانیت سقوط میدهد و پس میاندازد و و در دنیا از زمرۀ ناپاکان، و در آخرت از جملۀ دوزخیان میگرداند. مُؤَخِّر برخی چیزها را با اردهاش بنابر حکمت و رحمت و تدبیر به تأخیر میاندازد و هر کس را که بخواهد از لحاظ شرف، رتبه، قُرب، محبّت، تقوی، طاعت، علم و هدایت و... به تأخیر میاندازد.
هر انحرافی از مسیر بندگی سبب آن میشود که مُؤَخِّر جایگاه و منزلت انسان را در دنیا و آخرت پس اندازد و مقام و جایگاهش را تَنزُّل دهد. بدین خاطر مؤمن همیشه در دنیا و آخرت سعی در پیش اُفتادن دارد و از پیشقدمان در خَیرات و پیشاهنگان در حَسنات میباشد و خود را از آفات و اسباب انحراف و تنزّل دور میکند تا از قلّۀ بندگی و عزّت سقوط نکند. و نیز مؤمنان از پَس افتادن و محتاج شدن به مشرکین و منافقین اجتناب میکنند و تمامی همِّ آنها در استقلال و بینیازی از آنهاست. حکومتها اگر برابر آن چیزی حکم نکنند که خداوند نازل کرده است و با پشتیبانی از ظالمان و یاری نکردن به مظلومان و با ظلم و ستیز به مردمانشان و ندادن حق و حقوق آنها پس-رفتی خواهند داشت که اُفتادن آنها را به پرتگاهِ انحطاط و ذلالت و زبونی و نابودی مسجّل میکند.
خداوندأ میفرمایند:
﴿هُوَ ٱلۡأَوَّلُ وَٱلۡأٓخِرُ وَٱلظَّٰهِرُ وَٱلۡبَاطِنُ﴾ [الحدید: 3].
«او پیشین و پسین و پیدا و ناپیدا است».
خداوند أوّل است. این اسم در ابتدای سورۀ حدید در تسبیح مخلوقات برای خداوندأ مطرح است. با ارتباط اسم أوّل و تسبیح میتوان گفت: خداوندأ مبدأ حرکت همۀ موجودات در تسبیحِ خود است و اوست که که به انسان مجموعهای از استعدادها را بخشیده است تا به حرکت درآید و با پیمودن این مسیر باطنی به خداوندأ تقرّب جوید و وی را تسبیح کند. تسبیح یعنی؛ حرکت دائم مخلوقات از نقص به سوی کمال و به تعبیر دیگر تسبیح یعنی؛ حرکت کردن از دور بودن از خداوندأ به نزدیک شدن و تقرّبجستن به او میباشد و این در پرتو متَّصِف و مزَیَّن شدن به صفات خداوندأ میباشد. و خداوند به تمام معنا از آنچه که نباید به او نسبت داده شود به دور و منزّه است. اوّل بودن وی به این نیز اشاره دارد که قبل از آفرینش جهان چیزی غیر از خدا نبوده است و وی مبدأ هستی میباشد و خداوندأ آن را آفریده است. خداوندأ به نسبت تمام موجودات اوّل است؛ زیرا همۀ موجودات را وی آفریده است. و خودش واجب الوجودی است که بالذّات موجود بوده و از هیچ چیزی بوجود نیامده و از کسی متولّد نگشته است و وی بوده در حالی که هیچ چیزی با وی نبوده است. خداوند أزلی میباشد و تقدّم مطلق در أزلیّت از آنِ اوست و أوّلی است که که ابتدایی برایش قابل تصوّر نیست. اوّل بودن خدا از لحاظ زمان و مکان منظور نیست؛ چرا که وی مانند کسی نیست تا با حدود و قیاس فهم گردد.
مؤمن با تسبیح خداوندأ به مبدأ اصلی تسبیح تقرّب پیدا میکند و خداأ را در وجود و مقام اوّل میداند به گونهای که وجودش را بر همه چیز مقدّم میدارد و با نیاز و بندگی خاصّی متوجه خداوند اوّلأ میشود که سعی دارد در بندگی مقام اوّل و والا را کسب کند و این مقام با تسبیح وی یعنی؛ تقرّب جستن به وی با متَّصِف و مزَیَّن شدن به صفاتش و مبرّا و منزّه کردنش از هر نقص و عیب و ضعفی حاصل میگردد.
همانطور که خداوندأ مبدأ حرکت همۀ موجودات در تسبیحِ خود است و موجودات را در جهت بندگی و تسبیحش به حرکت انداخته (أوّل)، و در پایان همه به سوی او بازمیگردند و انتهای همه چیز به وی برمیگردد (أخِر). پایان و نهایتِ همۀ موجودات و همۀ کارها به أخِر برمیگردد که آفرینش و فرمان از اوست. همۀ موجودات فناپذیرند ولی أخِر، باقی و ابدی و سرمدی و دائمی است.
مؤمن بندگی خود را متوجۀ خداوند زندهای میکند که مرگ و نقصان بر وی وارد نمیشود بلکه همیشگی و جاودان است، و میداند همۀ چیزها و همۀ کسانی که بر روی زمین هستند، دستخوش فنا میگردند. و تنها ذات پروردگار با عظمت و ارجمندش میماند و بس. و سرانجام در آخرت با لطف خداوندِ باقیِ أخِر زندگی جاوید مییابد و از فنا شدن در امان میمانند. این عقیده و باور به أخِر باورِ بندگی را برای وی راسختر میکند.
ظاهِر از مصدر ظهور بمعنای آشکار بودن است. ظاهِر به دلیلِ قابل مشاهده بودن آثارِ بیشمارش آشکار است. ظاهِر با دلائل و نشانههای خود در اقطار و نواحی آسمانها و زمین، و در وجود و درون انسان و با آیات و معجزاتش توسط پیامبران† خود را آشکار کرده تا برای انسان روشن و آشکار گردد که خداوند و قوانینش (اسلام و قرآن) حق هستند. خداوند ظاهِری است که از همه چیز ظاهرتر است و با او هر چیزی ظاهر میشود و آثار قدرت و حکمت و عظمتش در هر چیزی ظاهر میگردد و اوست که هر چیزی را ظاهر میگرداند و به انسان هم توانایی درک این ظهور را داده است. و او ظاهری است که کسی و چیزی نمیتواند مخفیش کند؛ چرا که او از هر چیزی ظاهرتر و پیداتر است.
مؤمن چشم برون و درون را باز میکند و به آسمانها و زمین مینگرد و آیات خواندنی کتابهای آسمانی، از جمله قرآن، و دیدنی جهان هستی را مشاهده میکند و حق بودن خداوند و کلامش قرآن برایش ظاهر میگردد و در پرتو این مشاهدات، یقینی مییابد که به هر سو رو کند آثار ظاهِر برایش نمایان میگردد و در این حال با چشمانی اشکآلود بر زمین میافتد و خشوع و تواضعش بیشتر و بیشتر میگردد.
با وجود آنکه خداوند در دنیا با آثار بیشمارش ظاهِر است ولی درک و فهمش به صورت مستقیم باطِن است و نمیتوان مستقیم وی را درک کرد و به وجودش پی بُرد. باطِن با همۀ آیات و نشانههایش که آشکار است ولی از زوایای مختلفی بر انسان پنهان است و انسان نمیتواند به کُنهِ ذات وی پی ببرد و عقل و حواس قادر بر فهم آن نیستند.
ارکان علم و معرفت بر بنیانِ اسمهای «أوّل و أخِر و ظاهِر و باطِن» که در آیۀ مذکور در کنار هم بیان شدهاند، میباشد. و تشعشع این چهار اسم همه چیز را به گونهای در برگرفته که ظاهری نیست مگر اینکه ظاهِر از آن آشکارتر، و باطنی نیست مگر اینکه باطِن مخفیتر از آن، و أوّلی نیست مگر اینکه او قبل از آن، و أخِری نیست مگر اینکه او بعد از آن است. پس أوّل بودنش قِدمتش و أخِر بودنش دوام و بقایش و ظاهِر بودنش علوّ و عظمتش و باطِن بودنش قُرب و نزدیک بودنش را میرسانند. مؤمن با این صفات أبدی و أزلیِ معبودش نورِ توحید و یکتاپرستی را مییابد؛ چرا که او در عینِ أخِر بودن، اوّل و در عینِ اوّل بودن، أخِر و در عینِ ظاهر بودن، باطِن و در عینِ باطِن بودن، ظاهِر است و این صفات والا و بیهمتا مختصّ خداوند یگانه و یکتائیست که ابتدا و انتهایی ندارد و ظهور و خفایش در اوج کمال هستند.
خداوندأ میفرمایند:
﴿وَإِذَآ أَرَادَ ٱللَّهُ بِقَوۡمٖ سُوٓءٗا فَلَا مَرَدَّ لَهُۥۚ وَمَا لَهُم مِّن دُونِهِۦ مِن وَالٍ﴾ [الرعد: 11].
«هنگامی که یزدان بخواهد بلائی به قومی برساند هیچ کس و هیچچیزی نمیتواند آن را برگرداند، و هیچ کس غیر خدا نمیتواند یاور و مددکار آنان شود».
والِی (اسم فاعل) تفاوت زیادی با اسم وَلیّ (صفت مشبهه) که پیشتر بدان پرداخته شد، ندارد ولی اسم والِی در رابطه با جزئیات و حوادث مطرح است. خداوندأ، ولیّ مؤمنان است و آنها را در مشکلات و نیازها یاری میدهد ولی مشرکان و بدکاران به دلیل عداوت با خداوند ولیّ ندارند و در مصیبتها بدون والِی میمانند. بیگمان سرپرست انسان خدائی است که قرآن را برای وی نازل کرده است، و او است که بندگان شایسته و صالح را یاری و سرپرستی میکند.
خداوندأ، والِی و متولِّی امور کسانی است که ایمان آوردهاند. ایشان را از تاریکیهای زمخت گمراهی شک و حیرت بیرون میآورد و به سوی نور حق و اطمینان رهنمون میکند. و امّا کسانی که کفر ورزیدهاند، طاغوت شیاطین و داعیان شرّ و ضلال والِی و متولِّی و سرپرست ایشانند، آنان را از نورِ ایمان و فطرتِ پاک بیرون آورده به سوی تاریکیهای زمخت کفر و فساد میکشاند. پس مؤمنان با حفظ و تقویت ایمان، ارتباط خود را با والِیِ کاربدست و زبردست حفظ میکنند تا همیشه در سیر صعودی به سوی نورِ هدایت و رشادت باشند.
خداوندأ میفرمایند:
﴿عَٰلِمُ ٱلۡغَيۡبِ وَٱلشَّهَٰدَةِ ٱلۡكَبِيرُ ٱلۡمُتَعَالِ٩﴾ [الرعد: 9].
«خدا آگاه از جهان پنهان و آگاه از جهان دیدنی است، بلندمرتبه و والا است».
مُتَعالِی از ریشۀ عَلَوَ از «تَعَالَی یَتَعَالَی» باب تَفاعُل است که برای تکلُّف بکار میرود. تکلّف اصلاً برای خداوندأ مطرح نیست و فقط نتیجۀ نهایی فعل که بلند مرتبگی میباشد، مطرح است. مُتَعالِی در معنای عَلیّ میباشد که پیشتر به آن اشاره شد، البته مُتَعالِی بلیغتر از علیّ میباشد و نامهای «مجید، علیّ، عظیم، کبیر، علیم، مُتَعالِی و متکبّر» در معانی یکدیگر تداخل دارند. مُتَعالِی به معنای آن است که خداوند بلندمرتبگی و والایی را در در اوج خود و با تمام معنای کلمه داراست. مُتَعالِیأ دارای جلال و عظمت و مقامات والا و کمالات بالا و صاحب عرش عظیم است که نقص و عیب و داشتن فرزند و همسر در وی وجود ندارد. مُتَعالِیأ صاحب ذاتِ عظیم و بزرگوار و صفاتِ والا و برتر و تختِ فرماندهی و سریر فرمانروائی میباشد.
مؤمن وقتی خود را در برابر مُتَعالِی تصوّر میکند فقط از او میترسد و از کسی جز خدا نمیترسد، و در پنهان و آشکار هراس وی را دل دارد و در هر نیاز و مصیبتی دل به خدای بلندمرتبهای میسپارد که هیچ کس و هیچ چیز از وی در رحم و شفقت، جُود و کَرَم، عفو و بخشش، عظمت و عزّت، قدرت و هیبت بالاتر و والاتر نیست و فقط بر وی تکیه و توکّل میکند و این وی را آرام و با عزّت و قوی میکند.
خداوندأ میفرمایند:
﴿إِنَّهُۥ هُوَ ٱلۡبَرُّ ٱلرَّحِيمُ﴾ [الطور: 28].
«واقعاً او نیکوکار و مهربان است».
بَرّ از مصدر «بِرّ» به معنی کار نیک کردن است و گفته شده از «بَرّ» به معنی بیابان و خشکی است و بنابر وسعت بیابان یعنی؛ وسعت و فراوانی به خرج دادن در کار نیک. بَرّ نیکوکاری است که کار نیک انجام داده و میدهد و تمامی کارهایش نیکو میباشند. نیکوکاری بَرّأ در دنیا و آخرت است. در دنیا با دادن نعمتهایی است که اگر بخواهید نعمتهای خدا را بشمارید از بس که زیادند، نمیتوانید آنها را شمارش کنید و نیکوکاریش در آخرت عفو و بخشش و دادن ثواب فراوان به مؤمنان است. آثار نیکوکاری بَرّ بر بندگانش از جمله: آفرینش آنها از عدم، دادن نعمتهای بیکران و بیحدّ به آنها، دادن عقل و ارسال انبیاء† برای هدایتشان، محافظت و رحم و شفقت بر آنها، عفو و غفران و... آنقدر زیادند که در بیان و وصف نمیگنجد و نیکوکار بودن خداوند، حاکی از عظمت و حکمت و عزّت و نیرومندی و بخششگری و بلندمرتبگی و رأفت و مهربانی و عدل و کَرم و جُود اوست.
مؤمن نسبت به همه خصوصاً مادر و پدرش نیکوکار است. مبنای اخلاق و روابط خانوادگی و اجتماعی مؤمن بر نیکوکاری و حُسن رفتار میباشد به گونهای که نیکوکاری وی در جنبههای مختلفی از زندگیش همچون: نیکی به والدین، همسایه، فقرا و مساکین، یتیم و ضعیف، زیردست و مظلوم، همسر و فرزند و... متبلور میباشد. برّ و نیکوکاری و تقوای مؤمن و حکومت اسلامی باعث میشود که «بَرّ» مرحمت و معونت و حفاظت و رعایت همه جانبهاش را همراه آنان کند و با تمام نیرو و قدرت با آنان میباشد.
خداوندأ میفرمایند:
﴿وَأَنَّ ٱللَّهَ تَوَّابٌ حَكِيمٌ﴾ [النور: 10].
«و او بس بازگشتکننده (به سوی بندگان و توبهپذیر) و کاربجا و حکیم است».
توّاب صیغۀ مبالغه و به معنای بسیار بازگشتکننده است. انسان با علم و ارادهای که دارد موظّف است در مسیر بندگیِ خداوند باشد و در صورتیکه انحراف پیدا کرد برای بازگشت به راهِ بندگی باید توبه کند و به سوی خدا برگردد. و در صورتیکه بنده توبه نماید، خداوندأ زمینۀ بازگشت چنین بندهای را مهیّا کرده و با چنین توجه و یاریای گویی توّابأ نیز به سوی انسان توبه میکند و به سوی انسان برمیگردد؛ چرا که در موقع نافرمانی و معصیتش از وی روگردان بوده است. و توّاب بودن وی (بسیار بازگشتکننده بودنش) نظر به کثرت بازگشت کنندگان است که در برابر هر بازگشتکنندهای، بازگشتی دارد.
توّاب بودن خداوند امید و قدرت وافر به انسان میدهد که در هر معصیتی به سوی کسی برگردد که توّاب نیز به سوی وی رو میکند و برمیگردد و بنده باید شکرگزار این نعمت باشد و نیز نسبت به بندگانِ خدا پذیرای عذر و بازگشت و معذرتخواهی آنها باشد. و وقتی که بنده با توبهاش در مسیر بندگی قرار میگیرد رابطۀ ولایت بین او و خدایش برقرار میگردد که در سایۀ آن خوشبختی و عزّت و فرح را تجربه خواهد کرد.
خداوندأ میفرمایند:
﴿وَٱللَّهُ عَزِيزٞ ذُو ٱنتِقَامٍ﴾ [آل عمران: 4].
«و یزدان قدرتمند چیره و انتقام گیرنده است».
مُنتَقِم از کلمۀ «نِقمَة» یعنی انتقاد گرفتن که به صورت گفتار و عمل صورت میگیرد. مُنتَقِم از فرد یا افرادی که نافرمانی وی را بکنند با سنن و قوانین خاص و طی مراحل مشخصی از آنها انتقام عملی میگیرد و با انتقامش بر آنها انتقاد وارد کرده و به اقتضای موضعگیریشان سزا و جزای آنها را در دنیا و آخرت میدهد. خداوندأ در برابر اقوام عاد و ثمود و بنی اسرائیل و... و در برابر افرادی همچون نمرود و فرعون و قارون و... با این صفت برخورد کرده است. مُنتَقِم با فرستادن پیغمبران † و دلائل واضح و آشکاری از معجزات ربّانی و منطق عقلانی با آنها اتمام حجّت میکند ولی در صورت کفر و الحاد و فساد بر آنها انتقامی را وارد میکند که در شأن و خور آنهاست.
مؤمنان از دشمنان خداوندأ انتقام میگیرند و در اجرای قوانین و حدود دینِ خدا رأفت و رحمتِ کاذب نسبت به آنها ندارند. مؤمن همیشه هراس دارد که مبادا در دامِ گناه گرفتار شود و مشمول انتقام خداوند قرار گیرد بدینخاطر گناه نمیکند و اگر هم گناه کرد بلافاصله خالصانه توبه میکند و این وی را از انتقامِ مُنتَقِم بیمه میکند. و حکومتها باید بدانند که در هیچ حالی حق شکنجه و انتقام و ظلم و ستیز به مؤمنان و موحّدان را ندارند که در غیر اینصورت منتظر انتقامِ شدید و حدید مُنتَقِم باشند.
رسول الله ج فرمودهاند: «اللّهُمَّ إنَّكَ عَفُوٌ»[419] «پروردگارا! به حقیقت تو گذشتکننده و انتقام نگیرنده هستی».
غفّار (بسیار بخشنده و پوشانندۀ گناهان) و غفور (صاحب بخشش کامل و شامل) و توّاب (بازگشتکننده به سوی بندگانِ توبهکار) و عَفُوّ اشاره به گذشت و لطف و بخششِ خدائی دارند که بنده در صورت خطا و گناه اُمید خود را از دست نمیدهد و به سوی پروردگارش برمیگردد. عَفُوّ صفت مشبهه و به معنای درگذرنده از ریشۀ «عَفو» به معنای خودداری کردن از انتقام است. عَفُوّ بعد از بازگشت و توبۀ انسان از وی انتقام نمیگیرد و بعد از بازگشت انسان به سوی خدا و بازگشت خدا به سوی وی از مکافات و مجازات متناسب با گناهش خودداری میکند و قلم عفو بر آن میبخشد.
توّاب و عَفُوّ به انسان ابراز میدارند که نه تنها خداوند بر سوی کسانی که برمیگردند، برگشت دارد و آنها را در آغوش غفران خود نوازش میدهد بلکه با عفوش آنها را از مجازات تبرئه میکند. و جدای از آن کسی که توبه کند و ایمان آورد و عمل صالح انجام دهد، خداوندأ، جدای از قبول توبه و عفو، بدیها و گناهانش را به خوبیها و نیکیها تبدیل میکند. در این حال شکر بر این مهرورزی بیکران بر بنده واجب میگردد و وی نیز نسبت به همنوعانش جدای از گذشت و بخشش، آنها را از مجازات و جریمه عفو میکند و عفو وی نشانهای از پرهیزکاری و وسیلهای برای قبول توبهاش از سوی خداوند و دریافت اجر جزیل است.
خداوندأ میفرمایند:
﴿إِنَّ ٱللَّهَ بِٱلنَّاسِ لَرَءُوفٞ رَّحِيمٞ﴾ [الحج: 65].
«واقعاً خدا بسی مهربان و دارای مرحمت فراوان در حق بندگان است».
رَئُوف و رَأُف (با هردو تلفظ صحیح است) از کلمۀ «رأفت» متناسب با رحمت است. رحمت دو جنبه دارد: جلب منافع و دفع ضرر و کلمۀ رَأفَت یک جنبه دارد و آن: دفع ضرر. پس رئوف به معنای دفع ضرر و اصلاح رخنه و نقص، و مهربانی و عطوفت میباشد. رَئوف با دفع ضرر از انسان، وی را در حرکت به سوی کمال پشتیبانی میکند و در مواقع سختیها و رنجها و نیازها وی را از آنها نجات میدهد. یزدان با گسترش نعمتهایش بر بندگانش نسبت به همه رئوف میباشد ولی پشتیبانی و دفع ضرر و مهرورزی خاص رئوف فقط متوجّه مؤمنان و شکرگزاران است. رئوف در رأفت و مهربانیش در بلندترین و منتهای آن قرار دارد.
مؤمن نسبت به مؤمنان دارای رأفت و مهربانی و رحمت و لطف فراوان است، به گونهای که درد و رنج و سختی آنها بر وی گران میآید و همیشه سعی در دفع ناراحتی و ضرر از آنها را دارد و به آنها عشق میورزد و در هدایت و بهرهمندی از خوشیها و نعمتها بر آنها اصرار دارد.
خداوندأ میفرمایند:
﴿قُلِ ٱللَّهُمَّ مَٰلِكَ ٱلۡمُلۡكِ تُؤۡتِي ٱلۡمُلۡكَ مَن تَشَآءُ وَتَنزِعُ ٱلۡمُلۡكَ مِمَّن تَشَآءُ﴾ [آلعمران:26].
«بگو: پروردگارا! ای همه چیز از آن تو! تو هرکه را بخواهی حکومت و دارائی میبخشی و از هرکه بخواهی حکومت و دارائی را بازپس میگیری».
مالِک المُلکأ کسی است که دارای مُلک و دارائی است و بندگان و آفریدههایش که صاحبشأ به عنوان مَلِک با آنها برخورد میکند، تحت فرمان او هستند و بر همه چیز تسلّط و سیطره دارد. پس مَلِک بودن بر آنها وصف خداوند است([420]). مالِکَ المُلک، مالکِ متصرّف در هر چیزی است و ارادهاش لازم الإجراست و هر آنگونه که بخواهد، به انجام میرساند و هیچ کس نمیتواند حکم و فرمان وی را نقض کند و یا پیشگیری نماید.
مؤمن مالکیّت خداوندأ را در هر چیزی دیده و تنها مالکیّت و فرمان و حکم وی را به رسمیّت میشناسد و خود را نیز در ملک و فرمان و سیطرۀ او میبیند بدین خاطر با ندای مالکش بدو که: به یگانگی خداأ اقرار کن و اخلاص داشته باش و تسلیم خدا شو. با جان و دل لبیک گفته و خواهد گفت: اقرار کردم و سر بر آستان تو سائیدم و خالصانه تسلیم پروردگار جهانیان و مالک حقیقی آن گشتم. و در این راستا بهگونهای بر نفس خود سیطره دارد تا روزی که در برابر مالِک المُلکأ حاضر گشت وظیفۀ بندگی خود را ادا کرده باشد. و مؤمن همیشه دارائی و حکوت را از وی میخواهد و در دارا شدن، آنها را در مسیر قوانین و فرمانِ مالک حقیقی قرار داده و ادای وظیفه میکند.
خداوندأ میفرمایند:
﴿وَيَبۡقَىٰ وَجۡهُ رَبِّكَ ذُو ٱلۡجَلَٰلِ وَٱلۡإِكۡرَامِ٢٧﴾ [الرحمن: 27].
«و تنها ذات پروردگار با عظمت و ارجمند تو میماند و بس».
در مورد «جلیل و کریم» پیشتر بحث شد. ذو الجلال یعنی؛ خداوند در ذاتش جلال است و جلال یعنی؛ تمامی صفات کمال، جمال و بزرگی و مجد و عظمت را در ذات و صفاتش داراست. ذو الأکرام یعنی؛ صاحب کَرم و بخشش به بندگانش است. و این نشانگر آن است که چون انسان دارای خصلتها و خصوصیّات نیکوی بارز و مشهودی است پس خداوند وی را کریم داشته و در مقام کریم به وی نگریسته است و وی را با اعطاء عقل، اراده، اختیار، نیروی پندار و گفتار و نوشتار، قامت راست، و بهرهمندی از بخشش و عفو و نعمت و سخاوت و حکمت و رأفت ِخداوند و غیره إکرام و گرامی نموده است.
این نام مبارک، اسرار حقایق جلالیّت و جمال خداوندأ را بر انسان هویدا کرده و با تابش نور این نامِ زیبا، درونش منوَّر و زیبا و وجودش جلیلالقدر و بلندمرتبه میگردد و در نزد خداوند تکریم و عزّتی جاودان مییابد که در سایۀ آن نزد مؤمنان عزیز و نزد کافران پرهیبت میگردد.
خداوندأ میفرمایند:
﴿قُلۡ أَمَرَ رَبِّي بِٱلۡقِسۡطِ﴾ [الأعراف: 29].
«بگو: پروردگارم به دادگری فرمان داده است».
مُقسِط از قِسط میآید و در اصل یعنی؛ بهره و نصیب متناسب و مقتضی. و إقساط (باب إفعال) یعنی؛ دادن آنچه نیاز و حق یک فرد است. قاسِط یعنی؛ جابر و ظالم و مُقسِط یعنی؛ عادل و دادگر. مُقسِط به هر موجودی در مسیر حرکت به مقصد، به چه مقدار از امکانات نیاز داشته باشد، آن امکانات را در اختیارش قرار میدهد و به هر کس قِسط (بهره و نصیب) مورد نیازش (مادّی یا معنوی) را میدهد. مُقسِط دادگری است که حکمش عینِ عدالت و حقِّ مظلوم را از ظالم میگیرد و از اسرار عدل الهی، صبر و حلم وی با ظالم در عین راضی نگهداشتن و راضی کردن مظلوم است.
مؤمن در برابر این اسم حق و واجبی دارد:
1- حق: حقّ او برخورداری از نصیبهایی است که مُقسِط برای پیمودن راهِ کمال برایش قرار داده است.
2- واجب: بر وی واجب است که شکرگزار این نعمتها باشد و شکرگزاریش این است که بهرهها و نصیبهایش را در راههای صحیح مطابق دستور خداوند بکار گیرد و علاوه بر آن دادگر باشد؛ چراکه مُقسِط بندهاش را به صدور حکم عادلانه فراخوانده و عادلان را دوست دارد و ستمگر و بیدادگران را هیزم و هیمۀ دوزخ قرار میدهد. او در کارهای آفریدگان خود دادگری میکند. و بدین خاطر مؤمنان و حکومت اسلامی دادگرند و در اقامۀ عدل و داد تلاش میکنند، و به خاطر خدا شهادت میدهند هرچند که شهادتشان به زیان خودشان یا پدر و مادر و خویشاوندان باشد. و دشمنانگی قومی آنها را بر آن نمیدارد که با آنها دادگری نکنند. دادگری به پرهیزکاری نزدیکتر و کوتاهترین راه به تقوا و بهترین وسیله برای دوری از خشم خدا است.
خداوندأ میفرمایند:
﴿رَبَّنَآ إِنَّكَ جَامِعُ ٱلنَّاسِ لِيَوۡمٖ لَّا رَيۡبَ فِيهِ﴾ [آل عمران: 9].
«پروردگارا! تو مردمان را در روزی که تردیدی در آن نیست جمع خواهی کرد».
جامِع یعنی؛ جمعکننده. بعد از اینکه بندگان همه مُردند و خُمود و خاموشی بر جهان سایه افکند، خداوند همۀ مردم را زنده میکند (باعِث) و بعد از زنده کردن همه را گرداگرد هم جمع کرده (جامع) و برای محاکمه و محاسبه و سپس جزا و عقاب - به تناسب اعمال انسان در دنیا- آماده میکند([421]) جامِع در روز تغابُن (روز زیانمندی کافران و سودمندی مؤمنان) در گردهمائی بزرگی همۀ انسانها را جمع میکند. در آن روز خداوند همۀ انسانها را در حالی که پراکنده هستند جمع میکند و برای محاسبه و تعیین تکلیف گردهم میآورد([422]).
مؤمن با جمعکردن خصال نیک و پسندیده و تمسّک به توحید و سنّت و دوری از شرک و بدعت سعی دارد در روزی که جامع وی را با دیگر انسانها برای محاسبه جمع میکند، خوار و زبون نگردد و وی را به رحمت و خوشنودی خود و بهشتی مژده دهد که در آن نعمتهای جاودانه وجود دارد.
خداوندأ میفرمایند:
﴿وَٱللَّهُ هُوَ ٱلۡغَنِيُّ ٱلۡحَمِيدُ﴾ [فاطر: 15].
«خدا بینیاز و ستوده است».
غنیّ یعنی؛ بینیاز. غنیّ در هیچ چیز به هیچ یک از آفریدههایش کمترین نیازی ندارد. او بینیاز مطلقی است که همۀ هستی را وی آفریده و بدو نیاز مطلق دارند. غنیّأ قبلِ آفریدگانش موجود بوده و در صورتیکه همه را از بین ببرد باز خواهد بود و ابدی و جاودان میباشد، پس بینیاز مطلق فقط اوست. خداوندأ از عبادتِ بندگانش بینیاز است بلکه آنها نیازمند عبادتِ اویند و ترک آن ضرر و تهدیدی را متوجه خدا نمیکند و منتفع و متضرّر در این امر فقط خود انسان است؛ چگونه نیاز داشته باشد در حالی که همه به وی نیاز دارند و وی همه چیز را آفریده است و او با یا بدون آنها ابدی و سرمدی میباشد.
مؤمن خود را نیازمند مطلق خداوندِ بینیاز مطلق میداند. انسان در توجه به غیر خداهایی که در فرمانبرداری و فریادرسی شریک خدا قرار داده شدهاند درمییابد که آنان خود سراپا نیازند و جدای از نیازشان به خدا به عابدان و خدمتکاران و مزدورانشان نیازمندند. حاکمان طاغوت و باطل نیز چنین وضعیتی دارند، آنان بدون مزدوران و مردم فریبخورده، فرمانناروایانِ پوچ و باطل و نادانی هستند که وَقعی ندارند. پس چه تفاوت و فاصلۀ زیادی بین خدای غنیّ و غیر خداهای نیازمند است و پرستش خدای غنیّأ، اوج شکوه و آرامش را به انسان هدیه میدهد، در حالیکه کُرنش به غیرخداها و طواغیت جز زبونی و خواری و انحراف و هلاکت و فساد و نگرانی چیزی ندارد.
خداوندأ میفرمایند:
﴿وَأَنَّهُۥ هُوَ أَغۡنَىٰ وَأَقۡنَىٰ٤٨﴾ [النجم: 48].
«و این که او است که قطعاً ثروتمند میکند و فقیر میگرداند».
مُغنِی یعنی؛ بینیازکننده. خداوندأ همانطور که غنیّ و بینیاز است نسبت به بندگانش مُغنِی و بینیازکننده است و آنها را از لحاظ مادّی و معنوی جز به خود به کس و چیز دیگری نیازمند نمیکند. از لحاظ مادّی به انسان نعمتهای دنیا میدهد تا محتاج نگردد و از لحاظ معنوی انسان را به وضعتی از لحاظ درونی میرساند که به هیچ کس و هیچ چیز غیر از خودِ خدا نیازمند نباشد و این بینیازی حقیقی است؛ چرا که افرادی که دارای غنای حقیقی باشند اگر ندار هم باشند بینیازند و برعکس افرادی با وجود دارایی زیاد به دلیل نداشتن غنای حقیقی باز نیازمندند.
مؤمن با «اتّخاذ اسباب و توکّل بر خداوندأ» به بینیازی حقیقی میرسد و با تحقّق این دو، دخالت امر ثالثی مطرح نمیگردد تا محتاج غیر خدا گردد، پس او در این حالت غنای حقیقی پیدا کرده است. و فقط از خداوند میخواهد تا بینیازش کند؛ چراکه نتیجۀ همۀ امور فقط در دستِ اوست. مؤمن با رسیدن به غنای حقیقی شکرگزار خدای مُغنِی میباشد و منافع غنا و بینیازی که در اثر این اسم به وی رسیده در جهت دستورات خداوند استفاده میکند و نیز در حدّ توانش با دعوت به سوی خداوند و انفاق و کمک به دیگران در امور مختلف، مردم را به غنای حقیقی و بینیازی میرساند.
رسول الله ج فرمودهاند:
«...أَللَّهُمَّ لاَ مَانِعَ لِـمَا أَعْطَيْتَ، وَلاَ مُعْطِيَ لِـمَا مَنَعْتَ»([423]) «پروردگارا! آنچه تو بفرمائى هیچ کس جلوى آن را نمىگیرد، و آنچه جلوى آن را بگیرى، کسى قدرت ندارد آن را عطا نماید».
مانِع یعنی؛ منع کننده. مانع هر آنچه را که بخواهد مادّی یا معنوی، منع میکند. منع خداوندأ بنابر حکمت و رحمت میباشد اگرچه در ظاهر بندهای تصوّر کند که منع خداوند مایۀ آزار و ناراحتی وی میشود مانند منع شدن انسان از بهرهمندی از برخی از نعمتهای دنیا ولی خداوند بنابر حکمت و رأفت منع میکند و در واقع خوشایند و ناخوشایند بودنِ منع، امری نسبی است ولی در هر حالی و با هر سببی منع انجام شود بنابر حکمتِ مانِع انجام میگیرد و وی فاعِلِ تمام امور است و همه کس و همه چیز اسبابی برای تحقق افعال خداوند میباشند. مانع در عین حال که منع میکند عطا نیز دارد و انسان را از نعمتهای وافر بهرهمند میکند. مانع توانایی نامحدودی دارد که بر هر منعی قادر است و هیچ قدرتی نمیتواند از منعش جلوگیری کند.
مؤمن یقین دارد هر آنچه را خداأ ببخشد کسی و چیزی نمیتواند مانع آن باشد و هر آنچه را که خداوندأ منع کند کسی دهندۀ آن نخواهد بود پس منع را فقط از طرف مانِع میداند و برای حلّ مشکلاتش فقط متوجّه وی میشود، این باور آرامشِ فرحبخشی را به وی میدهد که در ناخوشیها و محرومیّتهای به ظاهر ناخوشایند (؛چرا که بیشک هر چیزی برای مؤمن رحمت و دارای حکمت است) دل به تقدیر میسپارد و سُست و لرزان نمیشود بلکه ایمانش به خدای حکیم و کاربجا بیشتر و بیشتر میگردد و با رضایتش به قضا و قدر الهی ایمان خود را راسخ و مقام خود را در نزد خدایش والاتر میکند. بدین خاطر مؤمن همیشه بر این باور است که هر گرفتن و دادنی از طرف خداوند مانعِ معطی برمبنای حکمت و عدالت استوار است؛ بدین خاطر هرگز خدا را در حاشیه و کناره نمیپرستد لذا اگر خیر و خوبی به وی برسد، به سبب آن شاد و آسوده خاطر و بر دین استوار و ماندگار نمیشود، و اگر بلا و مصیبتی به وی رسد، به سوی کفر و ناسپاسی برنمیگردد و عقبگرد نمیکند. بدین ترتیب آرامش هم دنیا و هم آخرت را داراست.
خداوندأ میفرمایند:
﴿قُل لَّآ أَمۡلِكُ لِنَفۡسِي ضَرّٗا وَلَا نَفۡعًا إِلَّا مَا شَآءَ ٱللَّهُ﴾ [یونس: 49].
«بگو: من هیچ سود و زیانی برای خود «یا برای مردمان در دست» ندارم مگر آن چیزی را که خدا بخواهد».
ضارّ یعنی ضرر رسان. ضرر همانند نفع در سه زمینه متوجّه انسان میگردد:
1- ضرر معنوی و نفسی مانند جهل و اتّباع هوی.
2- ضرر مادّی که متوجه جان انسان میگردد مانند بیماری و نقص عضو.
3- ضرری که متوجه خود انسان نیست بلکه متوجه نعمتهایی است که وی دارد مانند ضرر اموال و ثروتش.
ضارّأ در هر کدام از زمینههای مذکور ضرری را متوجه انسان کند، اگرچه با اسباب و افرادی صورت گیرد ولی در واقع او ضرر رسان میباشد و همه کس و همه چیز اسبابی برای تحقّق افعال خداوند مانند ضرر و نفع رساندن هستند. از طرف دیگر ضرر و زیان نسبی بوده و نسبت به انسان مطرح میباشد و تمامی ضررها بنابر حکمت و سُنن و قوانینی صورت میگیرد که خدا با اهداف و حکمتهایی آنها را قرار داده است.
در باور توحیدی مؤمن، نفع و ضرر فقط از طرف خداوندأ میباشند؛ چرا که اگر خداوند بخواهد زیانی به انسان برساند، هیچ کس جز او نمیتواند آن را برطرف گرداند، و اگر بخواهد خیری به انسان برساند، هیچ کس نمیتواند فضل و لطف او را از انسان برگرداند. پس مؤمن از تهدید و ترهیب و آزار و خشم و قدرت و لومه و اتهام کافران و ملحدین هراسی به دل راه نمیدهد؛ چرا که هیچ کس بدون ارادۀ ضارّ نمیتواند به وی ضرر برساند.
همچنین مؤمن یقین دارد هیچ رخدادی در زمین به وقوع نمیپیوندد، یا برایش اتفاق نمیافتد، مگر این که پیش از آفرینش زمین و خود وی، در کتاب بزرگ و مهمی به نام لوح محفوظ، ثبت و ضبط بوده است، و این بدان خاطر است که انسان نه بر از دست دادن چیزی غم بخورد که از دستانش بدر رفته است، و نه شادمان شود بر آنچه خداأ به دستانش رسانده است، بدین خاطر به قضا و قدر خداوند راضی و خشنود است. مؤمن و حکومت اسلامی راههای رسیدن ضرر به خود و دیگران را میبندند؛ چرا که آنها نسبت به خود و دیگران مسئولیّت دارند و در برابرش بازخواست میگردند.
طبق آیۀ فوق همانگونه ضرر از طرفِ خدا است پس نفع نیز در دست اوست و او نافِع میباشد. نافِع از ریشۀ نَفَعَ به معنای سود رسان میباشد.
نافِع هرگونه امکاناتی (مادّی و معنوی) که انسان در مسیر حرکت به سوی کمال بدان نیازمند میباشد را فراهم کرده و با اسباب و وسایل مادّی و معنوی به انسان یاری میرساند تا در مسیر بندگی و جایگاه اصلی خود (خلیفۀ خداوندأ) قرار گیرد. تمامی منفعتها در دست نافِع میباشند بهگونهای که کسی قدرت جلوگیری و کاهش و افزایش نفعِ وی را ندارد. نفعِ نافع در اوج کمال است و نفع رساندنش مایۀ کاهش منافع وی نمیگردد و مقدار و اندازۀ نفع وی بنا بر حکمت و رحمت و رأفت است که تمامی موجودات هرکدام به گونهای و اندازهای از آن بهرهمند هستند.
همانطور که در بحث نام مبارک و زیبای «ضارّ» اشاره گردید نفع و ضرر فقط از جانب خداوند است و اگر خداوند خواهان رسیدن آنها به انسان باشد، کسی نمیتواند از رساندن آنها به انسان جلوگیری کند و مؤمن برای رسیدن به منافع از راهِ حرام وارد نمیشود بلکه با اتّخاذ اسبابِ لازم و توکّل بر خداوند کارها و نتیجۀ کسب منافع را به خدای وکیلِ نافعِ حکیم میسپارد.
همچنین مؤمن بر هر مقداری از منفعتهایی که به وی میرسد شکرگزار و راضی است؛ چرا که شکرگزاری مایۀ افزایش نعمت است. و همچنین مؤمن نه تنها مانع خیر و نیکی و منفعت به دیگران نمیگردد بلکه دیگران را از منافع و نعمتهای خدادادی بهرهمند میسازد.
خداوندأ میفرمایند:
﴿ٱللَّهُ نُورُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ﴾ [النور: 35].
«خدا روشنگر آسمانها و زمین است».
نور یعنی؛ روشنایی. نور چیزی است که هر چیز مجهول و ناپیدایی با آن ظهور پیدا میکند. نبود نور یعنی؛ تاریکی و ظلمت. خداوند روشنگر آسمانها و زمین است و آنچه در آنها نهان و غیر ظاهر است بوسیلۀ وی آشکار میشود؛ چرا که فقط وی وجود آنها را درمییابد و میتواند آنها را آشکار و ظاهر نماید و اوست که جهان را با نور فیزیکی ستارگان تابان، و با نور معنوی وحی و هدایت و معرفت درخشان، و با شواهد و آثار موجود در مخلوقات فروزان کرده است([424]).
نورأ روشنگری است که همه چیز در آسمانها و زمین و هر آنچه در ارتباط با بندگی و عبودیّتِ بندگانِ زمینی چون جن و إنس و بندگانِ آسمانی چون فرشتگان و غیره را روشن نموده و از سوی وی نوری که پیغمبر ج است و همچون چراغ تابان میباشد و بینشها را روشنی میبخشد و کتاب روشنگری که قرآن است و هدایتبخش مردمان است برای انسان و جن فروزان نموده تا در پرتو آنها هر آنچه در زمینۀ هدایت لازم باشد برای آنها روشن و درخشان شده باشد.
مؤمن نور را بر تاریکی ترجیح میدهد و با نور تشریعی وحی و نور تکوینی هدایت و نور عقلانی معرفت پردههای شک و شبهه از جلو دیدگانش کنار رفته، و جمال ایزد ذوالجلال را بر در و دیوار وجود خود متجلّی میبیند. و با چشم بینا و دل آگاه میببیند و درمییابد و در پرتو نور خدا مقدّمات هدایت را فراهم میکند تا خداوند وی را هدایت دهد و از ظلمات به سوی نور رهنمون سازد. مؤمنان با ایمان و عمل صالح صاحب نوری میگردند که در پرتو آن حرکت میکنند و بخشیده میشوند و نورِ ایمان و عمل صالحشان در قیامت پیشاپیش و سوی راستشان رو به جانب بهشت در حرکت خواهد بود و در این حال دعا میکنند: پروردگارا! نور ما را کامل گردان تا در پرتو آن به بهشت برسیم و ما را ببخشای؛ چرا که تو بر هر چیزی بس توانائی. مؤمن همچون نوری است که تاریکیهای شرک و بدعت و ضلالت و فساد و تباهی را از بین میبرد و چراغی است که خاموش نمیشود؛ چرا که آثار نیک و خوب وی همیشه میدرخشد.
خداوندأ میفرمایند:
﴿وَإِنَّ ٱللَّهَ لَهَادِ ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ﴾ [الحج: 54].
«قطعاً خداوند مؤمنان را به راه راست رهنمود مینماید».
هادِی از هُدَی و هَدی به معنای راهنمایی کردن با نرمی میباشد. هادیأ تمامی مصادیق هدایت را داراست.
اقسام هدایتِ هادی در این دنیا عبارتند از:
1- پروردگار هر چیزی را که وجود بخشیده و آفریده، سپس در راستای آن چیزی که برای آن آفریده شده است رهنمودش کرده است. (هدایت تسخیری)
2- پروردگار با فرستادن پیامبران† و نزول کتابهای آسمانی، انسانها را برای قدم نهادن در راه راست که همان مسیر بندگی وی میباشد هدایت کرده است. (هدایت تشریعی)
3- توفیق هدایت یافتن به کسانی که مقدّمات هدایت را فراهم نمودهاند.
4- داعیان و مبلّغان باید هدایتگر مردم باشند. در این موارد فقط مورد چهارم مربوط به انسان است که انسان باید مبلِّغ و هدایتگری باشد تا مردم را به پیروی از خداوند فرا خواند و بعد از تبلیغ وی، هادِی دوباره با صفت هدایتش به هر کس که زمینۀ هدایتش را فراهم کرده باشد، توفیق هدایت میبخشد، پس با ین وصف تمامی هدایتها در اراده و هدایتِ هادِی میباشد.
مؤمن هدایت را فقط از هادِیأ میخواهد و تنها هدایتی را هم میپذیرد که هادِی برایش مشخص نموده است و با فراهم کردن مقدّمات هدایت و گام نهادن در مسیر بندگی و تلاش و کوشش برای بندگی و عبودیّتِ وی و با ندای ﴿ٱهۡدِنَا ٱلصِّرَٰطَ ٱلۡمُسۡتَقِيمَ٦﴾ کاری میکند تا هادِی به تعهّد خود عمل کند و وی را رهنمون به راههای منتهی به خود نماید و مشمول حمایت و هدایت خویش قرار دهد و بر راهیابی ایشان بیافزاید و تقوای لازم را بدیشان عطاء نماید. همچنین مؤمن هدایت و دعوت را از وظیفۀ خود دانسته و مردم را با سخنان استوار و بجا و اندرزهای نیکو و زیبا و با سخنان حکیمانه و مستدلّانه و آگاهانه، و به گونۀ بس زیبا و گیرا و پیدا به سوی خدا فرا میخواند.
خداوندأ میفرمایند:
﴿بَدِيعُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ﴾ [البقرة: 117].
«نوآفرین آسمانها و زمین، او است».
«بَدِیع» یعنی؛ نوآفرین، کسی که چیزها را بدون مُدل و نمونه قبلی پدید میآورد. این واژه بر وزنِ فَعِیل به معنی مُفْعِل است، و در معنی مُبْدِع به کار رفته است. بَدِیعأ نوآفرینی است که آسمانها و زمین و تمامی ساختهها و سازههایش بدون هیچ الگو و مُدل قبلی با ابتکار خودش آفریده و بوجود آورده است؛ چرا که قبل از او کسی یا چیزی نبوده و کسی هم غیر او نمیآفریند و قدرت آن را ندارد، پس او هستیبخشِ نوآفرین و مُبدِعی است که در أزل و أبد بدیعِ مطلق بوده و هست، که این نمادی بارز از عظمت و کبریایی و شکوه و ارجمندی خداوند میباشد.
از اُلگوپذیری از اسم بدیع، انسان درمییابد که شکوفایی و آبادانی زمین و استفادۀ بهینه از آن و نوآوری در آن، مایۀ خشنودی و رضایت خداوندأ است؛ چرا که او همۀ موجودات و پدیدههای روی زمین را برای انسان آفریده است. و طیق دستور خداوندأ و پیامبرش ج باید از بدعتگذاری در دین بپرهیزد؛ چراکه هر چیزی که در شریعت نباشد و تأییدیهای از آن نداشته باشد مردود و باطل میباشد و ایمان فقط با تبعیّت از فرامین خداأ و رسولش ج متجلّی میگردد و دین خدا آنقدر کامل و جامع و شامل و مانع است که نیازی به اضافه کردن و بدعتگذاری ندارد و مطمئناً اگر عملی هرچند در ظاهر نیک و زیبا لازم بود که شریعت آن را تأیید کند، خود آن را مشروع و تدوین مینمود.
خداوندأ میفرمایند:
﴿وَيَبۡقَىٰ وَجۡهُ رَبِّكَ ذُو ٱلۡجَلَٰلِ وَٱلۡإِكۡرَامِ٢٧﴾ [الرحمن: 27].
«و تنها ذات پروردگار با عظمت و ارجمند تو میماند و بس».
خداوند همیشه باقِی است و وی همیشگی و سرمدی میباشد و أزلی وأبدیای میباشد که ابتدا و انتهایی ندارد و وجودش مستمر و فناناپذیر و عدمناپذیر میباشد. زندهای است که عدم نداشته و عدم نخواهد داشت و نمیمیرد. باقِیأ به دیگران بقا میدهد و هر بقا و وجودی، هستی و وجود و استمرارش را از باقِی میگیرد و نیازمند مطلق اوست.
انسانِ موحّد در «أله و ربّ» قرار دادن خداوند باقِیأ و مقایسۀ آن با معبودها و طواغیت فناپذیر در مییابد که فقط خداوند باقِی شایستگی بندگی و حکومت را دارد؛ چرا که باید فریادرس و معبود انسان همیشه باقی باشد تا بتواند همیشه و در تمامی لحظات دفع ضرر و جلب منفعت نماید. انسان مؤمن ابراهیم وار ندا سر میدهد که: من غروبکنندگان را دوست نمیدارم و به عبادت چیزهای تغییرپذیر و زوالپذیر و فناپذیر نمیگرایم.
خداوندأ میفرمایند:
﴿وَنَحۡنُ ٱلۡوَٰرِثُونَ﴾ [الحجر: 23].
«و ما وارث میباشیم».
وارث از وَرَثَ به معنای اصل میباشد. وارث همۀ هستی را که آفریده است دوباره به خود برمیگرداند و زمین و همۀ کسانی که در آن زندگی میکنند به وی برمیگردند. وارِث نعمتها و امکاناتی را که برای بندگی وی آفریده است، بعد پایان مدّت ابتلا و امتحان هستی دوباره به خود برمیگرداند. البته در همه حال در اختیار خود او بوده است و گویی مدتی آنها را از خود دور کرده و در اختیار انسان قرار داده و بعد مدتی آنها را به سوی خود برمیگرداند. تنها خدا وارِث حقیقی است؛ چرا که در آخر همه کس و همه چیز به وی برمیگردند. مؤمن بر این باور است که عُمر و داراییش در دنیا جاودانه نیست و او و هر آنچه که در اختیار دارد به وارِث حقیقی؛ خدای متعال میرسد پس سعی دارد در همین دنیا مطابق فرامین و دستورات وی آنها را بکار گیرد تا با ارسال و بازگشت آنها در موقع حیاتش، وارِث را از خود راضی کرده باشد و مشمول اجر و پاداش عظیم گردد. و میداند که اگر این کار را هم نکند باز همه چیز به سوی وارِث برمیگردد پس عاقلانهترین راه، عمل به دستورات و فرامین وی میباشد.
خداوندأ میفرمایند:
﴿وَلَقَدۡ ءَاتَيۡنَآ إِبۡرَٰهِيمَ رُشۡدَهُۥ مِن قَبۡلُ﴾ [الأنبیاء: 51].
«ما هدایت و راهیابی را پیشتر «از موسی و هارون» در اختیار ابراهیم گذارده بودیم».
رشید صفت مشبهه و از ریشۀ رُشد به معنای بینشِ درست و هدایت است. رشید به دلیل کمالش در علیم و سمیع و بصیر و خبیر و صمد بودنش به همۀ امور و موجودات آنگونه که هستند احاطه دارد و هیچ خللی در فهم و ادراک وی وجود ندارد، بلکه کمال مطلق وی باعث احاطۀ مطلق وی بر هستی شده است.
رشید با علم خود به همه نزدیک است و با علمش بر همه چیز احاطه دارد و بدین خاطر تنها راهنما به راه راست او است و هدایت و راهنمایی را به بهترین شیوۀ ممکن به بندگانش نشان میدهد تا در ناهمواریها و گرفتاریها نیافتند.
بنده خواهان رُشد و هدایت از رشید است. بهگونهای که با گوش فرا دادن به فرامین پروردگارش در قرآن مجید و تبعیّت از پیامبرش ج و درخواست و تمنّا و دعا کردن از خداوند و کفر ورزیدن به طاغوتهایی همچون شیطان و بتها و معبودهای پوشالی و حاکمان کفرپیشه و هر موجودی که بر ایمان انسان بشورد و آن را از حق منصرف کند، سعی در رسیدن به رُشدی دارد که سرمایۀ سعادت وی در دنیا و عقبی میباشد و با دریافت رُشد از سوی پروردگارش در گسترش آن و دعوت مردمان به آن تلاش میکند تا وظیفۀ خود را در این راستا به انجام برساند.
رسول الله ج فرمودهاند: «مَا أَحَدٌ أَصْبَرُ عَلَى أَذًى سَمِعَهُ مِنْ اللَّهِ يَدَّعُونَ لَهُ الْوَلَدَ ثُمَّ يُعَافِيهِمْ وَيَرْزُقُهُمْ»[425] «هیچ کس نسبت به آزار و اذیتی که میشنود، از خداوند صبورتر نیست؛ چرا که به وی فرزند نسبت میدهند ولی بازهم وی بندگانش را عافیت و رزق میدهد».
صبر به معنای در تنگنا قرار گرفتن است. صبر و حِلم روابط تنگاتنگی با هم دارند. انسان و جن دو موجودِ مُختار خداوند موظّف به بندگی میباشند ولی بسیاری از آنها کجروی کرده و در گناه و معصیت غوطهور میشوند در این حال گویی خداوند با کوهی -به اصطلاح- از مشکلات و وضعیت نامطلوب قرار گرفته است. حال اگر وی صبور نباشد با قدرت و هیبتی که دارد بلافاصله بندگانِ تبهکار و گنهکارش را از بین میبرد ولی صبر و شکیبایی وی باعث شده که تا آخرین لحظات ممکن که اتمام حجّت بر آنها شده و دیگر امیدی به هدایت آنها نمانده، به آنها فرصت داده شود.
مؤمن بر عبادت خداوندأ، بر گناه نکردن و بر امتحانهای خداوندأ صبر پیشه میکند و در این راستا با توفیق خداوند و بخاطر محبّت و تقرّبش به خداوند صبر دارد. صبر باعث میشود که زبان به شکایت و جزع و فزع باز نشود و دل آشفته و پریشان نگردد و عقل راه راست را گم نکند و انسان در بلا و مشکلات با نهایت ادب با خدا و خلقِ خدا برخورد کند. صبر کلیدی است که محبّت انسان را به خداوند شدید میکند و الطاف و رحمت و احسان و مغفرت خداوند را به انسان هدیه میدهد و وی را بر کتاب و سنّت ثابت و استوار نگه میدارد.
و آخِرُ دَعْوَانا أَنِ الْحَمْدُ لِلّه رَبِّ الْعَالـَمِینَ
[1]- در دعاهای قرآنی به دعاهای کفار و مشرکین در جهنم اشاره نشده است؛ زیرا هدف اصلی بیان دعاهایی بوده که انسان مسلمان با خواندن آنها در این سرای فانی به مناجات و تقرّب به یزدان سبحانأ بپردازد.
[2]- جهت اختصار مفید کتاب سعی گردیده اسناد احادیث به صورت مختصر و مفید بیان گردند و تمامی راویان و جهتهای روایتِ حدیث به طور دقیق مورد بررسی قرار گرفته، تا اطمینان به صحّت آنها در نهایت خود قرار گیرد. به گونهای که تمامی احادیث این کتاب صحیح و یا حَسَن میباشند.
[3]- صفات خداوند مدلول اسماء وی میباشند و همه آنها نیز حُسنی و در اوج کمال هستند؛ چون منبع و سرچشمه آنها یعنی؛ نامهایش، حُسنی میباشند. مثلاً: صفت رحمت مدلول رحمان و رحیم و أرحم الراحمین و یا صفت مُلک مدلول مَلِک و مالِکَ المُلک و... هستند.
دایره صفات خداوند از اسماء وی وسیعتر میباشد. خداوندأ در صفات ثبوتیه برخی از صفات را در قرآن و سنّت برای خود ثابت نموده است مانند: حیات، قدرت، استواء بر عرش و... و در صفات سلبیّه برخی صفات را در قرآن و سنّت از خود سلب نموده است مانند: خواب، فراموشی، جهل و... که همه این صفات توقیفی بوده و در پرتو شریعت شناخته میشوند. در شناخت صفات وی نباید تمثیل یعنی؛ شباهتسازی با صفات دیگر مخلوقات و تکییف یعنی؛ کیفیّتگذاری برای صفات خداوند انجام گیرد و یا آنها را از خداوند سلب کرد و یا گفته شود که معنا و مفهوم آنها برای ما مجهول بوده و هیچ راهی برای شناخت آنها وجود ندارد.
لازم به ذکر است که برخی از علما تعدادی از صفات خداوندأ را به عنوان اسماء اللهأ برشُمردهاند كه میتوان بخاطر رفع این مشكل، نام این قسمت اسماء و صفات اللهأ گذاشت تا شامل هر دو شده و مانع از تناقض گردد و هیچ خلافی در آنها وجود ندارد و برای بیان آنها از منهج جمهور علما تبعیّت شده است.
[4]- نک: تفسیر ابن کثیر، 1/136-156.
در زمینه تفاسیر و کتب حدیثی و دیگر کتابهایی که مورد ارجاع قرار گرفتهاند لازم به ذکر است که همه آنها از نرمافزار المکتبة الشاملة نسخه 14/3 میباشند. و نیز ترجمه آیات از تفسیر نور اثر دکتر مصطفی خرّمدل با اختصار و تغییر و توضیح میباشد.
[5]- در حدیث قدسی آمده هرگاه بنده این دعا را بخواند، خداوند میفرمایند: «...هَذَا لِعَبْدِی وَلِعَبْدِی مَا سَأَلَ» «این میان من و بنده بود و هر آنچه را که بندهام خواستار باشد از آنِ اوست».
(صحیح): مسلم (ش904-907) / ابوداود (ش821) / ترمذی (ش2953).
[6]- نک: تفسیر بغوی، 1/149.
[7]- نک: تفسیر بغوی، 1/149-151.
[8]- خداوند در وصف گویندگان این دعا میفرمایند: ﴿أُوْلَٰٓئِكَ عَلَيۡهِمۡ صَلَوَٰتٞ مِّن رَّبِّهِمۡ وَرَحۡمَةٞۖ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُهۡتَدُونَ١٥٧﴾ [البقرة: 157]. «آنان (همان بردباران با ایمانی هستند كه) الطاف و رحمت و احسان و مغفرت خدایشان شامل حال آنان میگردد، و مسلّماً ایشان راهیافتگان (به جادهی حق و حقیقت و طریق خیر و سعادت) هستند».
[9]- خداوند در وصف گویندگان این دعا میفرمایند: ﴿أُوْلَٰٓئِكَ لَهُمۡ نَصِيبٞ مِّمَّا كَسَبُواْۚ وَٱللَّهُ سَرِيعُ ٱلۡحِسَابِ٢٠٢﴾ [البقرة: 202]. «اینان (كه جویای سعادت دنیا و آخرتند و در پی خوشبختی هر دو سرایند) از دسترنج خود بهرهمند خواهند شد (و برابر كوششی كه برای دنیا میورزند و تكاپوئی كه در راه آخرت از خود نشان میدهند، در هردو جهان از كردهی خود سود میبرند و سعادت دارین نصیبشان خواهد گردید)، و خدا سریعالحساب است (و به اعمال همگان آشنا است و هرچه زودتر پاداش و پادافره بندگان را خواهد داد)».
[10]- (صحیح): بخاری (ش4522و6389) / مسلم (ش7016).
[11]- نک: جزایری، أیسرالتفاسیر، 1/127.
[12]- پیامبر خدا ج در زمینه دو آیه آخر سوره مبارکه بقره در روایتی صحیح میفرماید:
- «من قرأ بالآیتین من آخر سورة البقرة فی لیلة كَفَتَاه» «هر کس دوآیه آخر سوره بقره را بخواند وی را (از هر چیزی) کفایت میکند».
(صحیح): بخاری (ش4008و5009و5040) / مسلم (ش1914-1918).
جهت مشاهده روایات بیشتر در این زمینه نک: ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، 1/733 – 738.
[13]- ابن عبداللطیف، أوضح التفاسیر، ص59.
[14]- نک: ابن عبّاس، تنویر المقباس من تفسیر ابن عباس، ص 56.
[15]- نک: قرطبی، الجامع لأحكام القرآن، 4/65 به بعد.
[16]- نک: خازن، لباب التأویل فی معانی التنزیل،1/306 و 307.
[17]- (صحیح): بخاری (ش4563).
[18]- پیامبر خدا ج وقتی برای تهجّد و راز و نیاز با پروردگار بیدار میشدند با دستانش بر صورتش میکشیدند تا خوابش بپرد سپس ده آیه آخر سوره آل عِمران را میخواندند و بعد به سوی مشک آبی که آویزان بود میرفتند و از آن وضویی نیک و کامل میگرفتند.
(صحیح): بخاری (ش183و992و1198) / مسلم (ش1825و1826.
با این وصف خواندن این ده آیه هنگام بیدار شدن از خواب مستحب میباشد.
[19]- نک: آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی، 4/133-137.
[20]- منظور از ﴿ٱلشَّٰهِدِينَ﴾ کسانی هستند که که شهادت و گواهی دهندهاند که خداوند حق است و نبوّت پیامبرش به حق است و یا منظور امتی است که بر امتهای دیگر شاهد و گواه هستند. نک: بیضاوی، أنوار التنزیل وأسرار التأویل، 2/104.
[21]- این دعا نمادی از اقرار به «توحید رازقیّت» است؛ چرا که فقط و فقط الله رازق است و هر کس اسباب را رازق خود بداند در توحید رازقیّت به بیراهه رفته گرچه نفی اسباب هم نباید کرد. در واقع نفی اسباب کفر است و تکیه انحصاری بر اسباب شرک.
[22]- گروهی از علمای أزهر، منتخب التفاسیر، 1/248.
[23]- طبری، جامع البیان فی تأویل القرآن، 12/263.
[24]- درخواست توبه موسی بخاطر گناه نبود؛ زیرا انبیاء† معصومند وتوبهاش بخاطر سؤالِ بدون اذن بود، و خود را در عصری که میزیست بخاطر ایمان و باور که به جلال و عظمت باری تعالی داشت اولین مؤمن در بین بنی اسرائیل نام نهاد. نک: گروهی از علمای أزهر، منتخب التفاسیر، 1/248؛ طبری، جامع البیان فی تأویل القرآن، 13/90-113.
[25]- نک: قِنَّوجی بخاری، فتحُ البیان فی مقاصد القرآن، 5/29-31.
[26]- نک: همان، 5/326.
[27]- (صحیح): ابن السنی، عمل الیوم واللیلة (ش71).
[28]- ﴿سُبۡحَٰنَكَ ٱللَّهُمَّ﴾ دعایی برای تنزیه خداوندأ از هر نقص و بدیست. که به قول برخی مفسرین، بهشتیان در هنگام دریافت نعمت ابراز میدارند و در آخر آن میگویند: ﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ٢﴾ این دعاها نمادی از آن است که بهشتیان نیز به تقدیس و تسبیح باری تعالی مشغولند و برای اکرام و نعمتهایش وی را تسبیح و تحمید میگویند. خازن، لباب التأویل فی معانی التنزیل، 2/430.
[29]- سعدی، تیسیر الكریم الرحمن فی تفسیر كلام المنان، ص 327.
[30]- البته نوح در خواندن این دعا تمرّد و نافرمانی خداوندأ را نکرد. خداوندأ تعبیری ظریف در جمله معترضهای در مورد پسر نوح بیان میدارد و آن ﴿وَكَانَ فِي مَعۡزِلٖ﴾. «در حالی که پسر نوح در مکانی دور و جدای از کافران بود». نوح که توانسته بود پسرش را از کفار دور سازد و وی نیز عزلت کرده بود، چنین به پدر وانمود کرده بود که وی از زمره مؤمنان است و بدین خاطر بود که نوح، وی را برای سوار شدن دعوت کرد و حتّی در صورت استنکافش از خداوندأ برایش طلب دعا نمود. خالدی، القصص القرآنی، 1/97 و 198.
[31]- نسفی، مدارك التنزیل وحقائق التأویل، 2/40.
[32]- سید قطب، ترجمه «فی ظلال القرآن»، 3/1067.
[33]- همان، 4/31.
[34]- رحمت و مهربانی ابراهیم در حال نافرمانی قومش به وی اجازه نداد که در این حال خواهان هلاک و نابودی قومش شود. قطان، تفسیر القطان، 2/292.
1- ابراهیم برای پدر خود در حالی دعا کرد که کافر بود و این عملکردش در نزد اللهأ پذیرفته نشد، خداوند میفرمایند: ﴿قَدۡ كَانَتۡ لَكُمۡ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٞ فِيٓ إِبۡرَٰهِيمَ وَٱلَّذِينَ مَعَهُۥٓ إِذۡ قَالُواْ لِقَوۡمِهِمۡ إِنَّا بُرَءَٰٓؤُاْ مِنكُمۡ وَمِمَّا تَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ كَفَرۡنَا بِكُمۡ وَبَدَا بَيۡنَنَا وَبَيۡنَكُمُ ٱلۡعَدَٰوَةُ وَٱلۡبَغۡضَآءُ أَبَدًا حَتَّىٰ تُؤۡمِنُواْ بِٱللَّهِ وَحۡدَهُۥٓ إِلَّا قَوۡلَ إِبۡرَٰهِيمَ لِأَبِيهِ لَأَسۡتَغۡفِرَنَّ لَكَ وَمَآ أَمۡلِكُ لَكَ مِنَ ٱللَّهِ مِن شَيۡءٖۖ رَّبَّنَا عَلَيۡكَ تَوَكَّلۡنَا وَإِلَيۡكَ أَنَبۡنَا وَإِلَيۡكَ ٱلۡمَصِيرُ٤﴾ [الممتحنة: 4].
«(رفتار و كردار) ابراهیم و كسانی كه بدو گرویده بودند، الگوی خوبی برای شما است، بدانگاه كه به قوم خود گفتند: ما از شما و از چیزهائی كه بغیر از خدا میپرستید، بیزار و گریزانیم، و شما را قبول نداریم و در حق شما بیاعتنائیم، و دشمنانگی و كینهتوزی همیشگی میان ما و شما پدیدار آمده است، تا زمانی كه به خدای یگانه ایمان میآورید و او را به یگانگی میپرستید. (كردار و رفتار ابراهیم و گروندگان بدو، سرمشق خوبی برای شما است) مگر سخنی كه ابراهیم به پدر خود گفت: من قطعاً برای تو طلب آمرزش میكنم، و در عین حال برای تو در پیشگاه خدا هیچ كار دیگری نمیتوانم بكنم. (این سخن، چیزی نیست كه بدان اقتداء كنید). پروردگارا! به تو توكّل میكنیم، و به تو روی میآوریم، و بازگشت به سوی تو است (و همهی راهها سر به جانب تو دارد و به تو منتهی میگردد)». این دعا به صورت عام برای والدین مسلمان جایز است و در صورتی که کافر هم باشند میتوان برای آنها طلب هدایت از خداوندأ کرد. البته برخی از مفسرین بر این باورند که برای آدم و حوا -علیهما السلام- دعا کرده است. نک: رازی، مفاتيح الغيب، 9/264.
همچنین وقتی كه ابراهيم فهمید، استغفارش برای پدرش سودی نداشته، دیگر این کار را نکردند چنانکه در سورهی توبه آیهی 114 فرموده است: ﴿وَمَا كَانَ ٱسۡتِغۡفَارُ إِبۡرَٰهِيمَ لِأَبِيهِ إِلَّا عَن مَّوۡعِدَةٖ وَعَدَهَآ إِيَّاهُ فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُۥٓ أَنَّهُۥ عَدُوّٞ لِّلَّهِ تَبَرَّأَ مِنۡهُۚ إِنَّ إِبۡرَٰهِيمَ لَأَوَّٰهٌ حَلِيمٞ١١٤﴾ [التوبة: 114].
«واستغفار ابراهیم برای پدرش، فقط بخاطر وعدهای بود كه به او داده بود (تا وی را بسوی ایمان جذب كند)؛ اما هنگامی كه برای او روشن شد كه وی دشمن خداست؛ از او دوری جست. به یقین، ابراهیم مهربان و بردبار بود!».
[36]- سید قطب، ترجمه «فی ظلال القرآن»، 4/367.
[37]- سید قطب، ترجمه «في ظلال القرآن»، 4/620.
[38]- این مناجات از طرفی اهمیّت و جایگاه دعا و توبه را نشان میدهد که عدم انجامش چه نافرجام مهلک و وحشتناکی در بردارد و از طرفی دیگر ندایی جامع از اقرار به یکتاپرستی و تنزیه خداوند متعال و اقرار به اشتباه و خطاست تا در راستای این تمجید و تسبیح، خداوند با لطف وصفناپذیرش از اشتباه و گناه انسان درگذرد.
[39]- «ذو النُّون»: ماهیدار. صاحب ماهی. مراد یونُس است. (نون) به معنی ماهی بزرگ است و مراد نهنگ یا وال است. نک: أنبیاء/87 و ماوردی، النكت والعیون، 3/93.
[40]- (صحیح): احمد، المسند (ش1462) / ترمذی (ش3505).
[41]- نک: قِنَّوجی، فتحُ البیان فی مقاصد القرآن، 8/383.
[42]- سید قطب، ترجمه «فی ظلال القرآن»، 4/737 و 742.
[43]- محمّد خطیب، أوضح التفاسیر، ص 420.
[44]- سید قطب، ترجمه «فی ظلال القرآن»، 4/920.
[45]- ابراهیم برای پدر خود در حالی دعا کرد که کافر بود و این عملکردش در نزد الله متعال پذیرفته نشد. نک: ممتحنه/4 و دعای شماره 48.
[46]- طنطاوی، التفسیر الوسیط، ص 3179.
[47]- سید قطب، ترجمه «فی ظلال القرآن»، 4/1079.
[48]- سید قطب، ترجمه «فی ظلال القرآن»، 4/1078.
[49]- سید قطب، ترجمه «فی ظلال القرآن»، 6/108.
[50]- گروهی از علما، التفسیر المیسر، 10/105.
[51]- زمخشری، الکشاف، 7/97.
[52]- (صحیح): بخاری (ش5013و6643) / ابوداود (ش1463).
[53]- سید قطب، ترجمه «فی ظلال القرآن»، 6/992-997.
[54]- (صحیح): بخاری (ش4974و4975). و نک: ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، 8/529.
[55]- جهت مشاهده فضائل بیشتر آن نک: ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، 8/527-534.
[56]- نک: سید قطب، ترجمه «فی ظلال القرآن»، 6/998-1007.
[57]- (صحیح): مسلم (ش1928و1927) / ترمذی (ش2902و3367).
[58]- (حسن): نسایی (ش5441) / ابن حبان (ش796).
[59]- (صحیح): بخاری (ش5748) / ابوداود (ش5058).
[60]- (صحیح): بخاری (ش6407) / مسلم (ش1859).
[61]- (صحیح): بخاری (ش7405) / مسلم (ش6982و6981و7008).
[62]- (صحیح): احمد، المسند (ش17698) /ترمذی (ش3375).
[63]- (صحیح): ترمذی (ش2910) / بخاری، التاریخ الکبیر (ج1ص216).
[64]- (صحیح): مسلم (ش1909) / ابوداود (ش1458).
[65]- (صحیح): ابوداود (ش4858) / بیهقی، شعب الایمان (ش545).
[66]- (صحیح): احمد، المسند (ش99965) / ابن حبان (ش591و592).
هر لحظهای که در دنیا بدون ذکر و یاد خداوندأ سپری شود، روز قیامت موجب حسرت است.
[67]- (صحیح): به تحقیق قبلی رجوع گردد.
[68]- (صحیح): بخاری (ش6405) / مسلم (ش7018).
[69]- (صحیح): بخاری (ش6404) / مسلم (ش7020).
[70]- (صحیح): بخاری (ش6682و7563و6406) / مسلم (ش7021).
[71]- (صحیح): مسلم (ش7022) / ترمذی (ش3597).
[72]- (صحیح): مسلم (ش7027) / ترمذی (ش3463).
[73]- (صحیح): بخاری (ش7386و4202و6610) / مسلم (ش7043).
[74]- (صحیح): مسلم (ش5724و5725) / ابن ماجه (ش3811).
[75]- (صحیح): مسلم (ش7023).
[76]- (صحیح): مسلم (ش7026) / ابن ماجه (ش3845).
[77]- (صحیح): ترمذی (ش3383) / ابن ماجه (ش3800).
[78]- (صحیح): نسایی، السنن الكبری (ش10684).
[79]- (صحیح): بخاری (ش843و6329) / مسلم (ش1375و1376).
[80]- (صحیح): بخاری (ش4703و4474و5006) / ابوداود (ش1460).
[81]- (صحیح): بخاری (ش6682و7563و6406) / مسلم (ش7021).
[82]- (صحیح): ابوداود (ش1504) / بیهقی، السنن الکبری (ش3148).
[83]- (صحیح): بخاری (ش4522و6389) / مسلم (ش7016) / ابوداود (ش1521).
[84]- (صحیح): مسلم (ش7078).
[85]- (صحیح): بزار (ش4172).
[86]- (صحیح): مسلم (ش868) / دارمی ولفظ از اوست (ش1196). در اذان صبح بعد از حَىَّ عَلَى الْفَلاَحِ، دو بار الصَّلاَةُ خَیرٌ مِنَ النَّوْمِ گفته میشود.
(صحیح): ابن ابی شیبه، المصنف (ج1ص236).
طبق فرموده پیامبر ج مؤذنها در قیامت طولانیترین گردنها را دارند.
(صحیح): مسلم (ش878و879) / ابن ماجه (ش725).
یکی از شرط صحّت اذان داخل شدن وقت است؛ وگرنه صحیح نیست. و امّا اینکه در زمان رسول الله ج هنگام صبح دو اذان گفته میشد، اولی اذانِ صبح نبوده بلکه أذان و إعلامی بوده که در ماه رمضان برای بیدار کرن مردم برای سحری گفته میشد چنانکه: عبدالله بن مسعود س روایت کرده است: «عن النبی ج قال: لاَ يَمْنَعَنَّ أَحَدَكُمْ أَذَانُ بِلاَلٍ مِنْ سُحُورِهِ فَإِنَّهُ يُؤَذِّنُ بِلَيْلٍ لِيُرَجِّعَ قَائِمَكُمْ وَلِيُنَبِّهَ نَائِمَكُمْ». «پیامبر ج فرمود: هیچکس از شما ممانعتی برأذان بلال در موقع سحر ایجاد نکند؛ زیرا او أذان میگوید یا ندا در شب سر میدهد تا افراد بیدار شما را باخبر و افراد خوابیده را آگاه و بیدار کند». البته فاصلهی دو اذان هم کم بوده، عائشهل روایت نموده که: «قال رسول الله ج: إِذَا أَذَّنَ بِلاَلٌ فَكُلُوا وَاشْرَبُوا حَتَّى يُؤَذِّنَ ابْنُ أُمِّ مَكْتُومٍ، قلت: وَلَمْ يَكُنْ بَيْنَهُمَا إِلاَّ أَنْ يَنْزِلَ هَذَا وَيَصْعَدَ هَذَا». «پیامبر خداج فرمود: هرگاه بلال أذان گفت بخورید و بیاشامید تا ابن أم مکتوم أذان میگوید، گفتم: بین آنها آنقدر نیست مگر اینکه این پایین آید و این بالا رود (یعنی؛ فاصله اندک است)».
احادیث صحیح میباشد به روایت احمد، المسند (ش25220) / بخاری، الادب المفرد (ش693).
[87]- (صحیح): مسلم (ش876) / ابوداود (ش527).
هر کس این ذکر را با اخلاص انجام دهد، به بهشت وارد میگردد.
[88]- (صحیح): مسلم (ش877) / ابوداود (ش525) / ترمذی (ش210).
هر کس این ذکر را انجام دهد، گناهانش آمرزیده میشود.
[89]- (صحیح): ابن خزیمه (ش422).
[90]- (صحیح): مسلم (ش875) / ابوداود (ش523) / ترمذی (ش3614).
انجام این ذکر موجب میگردد که شفاعت رسول الله ج برای وی حلال شود.
[91]- (صحیح): بخاری (ش614) / ابوداود (ش529).
[92]- (صحیح): بیهقی، السنن الكبری (ش2009) والدعوات الکبیر (ش49).
[93]- (صحیح): احمد، المسند (ش13357) / ابن خزیمه (ش427و426).
[94]- (صحیح): بخاری (ش605).
[95]- (صحیح): أبن أبی شبهه، ج1، ص231.
[96]- (صحیح): بخاری (ش6322و142) / مسلم (ش857و858).
[97]) این دعا قبل از ورود به توالت خوانده شود و در صورتیکه فضای باز باشد قبل از درآوردن لباس ولی در صورتیکه شخص وارد دستشویی گردد و خواندنش را فراموش کند نباید آنرا بخواند؛ زیرا پیامبر ج جواب سلام شخصی را (با وجود فرض بودنش) در هنگام ادرار کردن ندادند پس ذکر کردن هم داخل توالت به طور أولی جایز نمیباشد. البته اگر فقط یک پایش را داخل کرده باشد فقها خواندنش را مکروه نمیدانند. نک: مهیزع، الدعاء و أحکامه الفقهیة، 1/174-175 و حدیث استنادی (صحیح): مسلم (ش849) / ابوداود (ش16).
[98]- این دعا بعد از خارج شدن از توالت خوانده شود و اگر فضای باز باشد و یا توالت و دستشویی کنار هم باشند بنابر نظر جمهور فقها بعد از اتمام و پوشیدن لباسها در دل خوانده شود. نک: مهیزع، الدعاء و أحکامه الفقهیة، 1/175.
[99]- (صحیح): ابوداود (ش30) / ترمذی (ش7) / ابن ماجه (ش300).
[100]- (صحیح): احمد، المسند (ش12717) / نسایی (ش78).
[101]- (صحیح): مسلم (ش577-575).
هر کس وضویش را کامل گرفته و سپس این دعا را بخواند، هشت درب بهشت بر وی باز شده که از هر کدام که بخواهد داخل گردد.
[102]- (صحیح): نسایی، عمل الیوم والیلة (ش81) / حاکم، المستدرک (ش2072).
هر کس این دعا را پس از وضو بخواند، آن را درنامهای مینویسند و مهر کرده و تا قیامت آن را باز نمیکنند.
[103]- (صحیح): بخاری (ش6316) / مسلم (ش1824و1830-1734).
([104]) (صحیح): ابوداود (ش466) / بیهقی، الدعوات الکبیر (ش68).
هر کس این ذکر را هنگام دخول به مسجد بخواند، شیطان میگوید: امروز از من ایمن شدی!.
([105]) (صحیح): ابن ماجه (ش771) / ترمذی (ش314).
([106]) (صحیح): مسلم (ش1686و1685) / ابوداود (ش465).
([107]) (صحیح): مسلم (ش1686و1685) / ابوداود (ش465).
([108]) ظاهر احادیث نشان میدهند که خواندن دعا در هنگام ورود و خروج در حال راه رفتن میباشند پس ایستادن برای خواندن دعا به قول امام مالکw کراهت شدید دارد و بدعت است. نک: الحوادث و البدع، ص44؛ المدخل، 2/447 و الذخیرة، 13/347.
([109]) (صحیح): مسلم (ش1003) / ابوداود (ش668).
([110]) (صحیح): مسلم (ش1000و10001)/ابوداود (ش674)/نسایی (ش807و812).
([111]) (صحیح): بخاری (ش744) / مسلم (ش1383و1382).
([112]) (صحیح): طبرانی، الدعاء (ش506) والمعجم الاوسط (ج3ص242).
([113]) (صحیح): مسلم (ش1848و1849) / ابوداود (ش760).
([114]) (صحیح): مسلم (ش1386) / ترمذی (ش3592).
([115]) (صحیح): بخاری (ش6317) / مسلم (ش1844).
([116]) خواندن دعای استفتاح با وجود پنج شرط مستحب میباشد: 1- در غیر نماز جنازه باشد. 2- خواندنش باعث فوت ادای نماز نشود. 3- مأموم با خواندنش قسمتی از خواندن فاتحه را از دست ندهد. 4- در صورتیکه مأموم به رکعت نرسد نباید به دعای استفتاح مشغول شود بلکه باید مانند امام به سجده یا تشهد و... مشغول شود. 5- در صورتیکه قبل از قرائت به جماعت برسد خواندنش مستحب است و بعد از آمین گفتن خواندنش صحیح است ولی در صورتیکه امام به قرائت مشغول باشد خواندنش توصیه نمیگردد؛ زیرا خواندن فاتحه اولوّیت دارد. نک: مهیزع، الدعاء و أحکامه الفقهیة، 1/205-208.
([117]) (صحیح): مسلم (ش1850) / ابوداود (ش871) / ترمذی (ش262).
([118]) (صحیح): سراج، المسند (ش309) / طبرانی، الدعاء (ش604).
([119]) (صحیح): بخاری (ش794و4967) / مسلم (ش1113و1115).
([120]) (صحیح): مسلم (ش1119) / ابوداود (ش872).
([121]) (صحیح): مسلم (ش1848و1849) / ابوداود (ش760).
([122]) (صحیح): ابوداود (ش873) / نسایی (ش1049) / بزار (ش2750).
([123]) (صحیح): مسلم (ش1850) / ابوداود (ش871) / ترمذی (ش262).
([124]) (صحیح): بخاری (ش799) / ابوداود (ش770) / نسایی (ش1062).
([125]) (صحیح): مسلم (ش1099) / ابوداود (ش847) / نسایی (ش1068).
([126]) پیامبر ج فرمودهاند: «هرگاه امام «سَمِعَ اللهُ لِـمَنْ حَمِدَهُ» را گفت. بگویید: «اللَّهُمَّ رَبَّنَا لَكَ الْـحَمْدُ» که هر کس گفتهاش با گفته ملائکه همراه باشد گناهان گذشتهاش بخشیده میشود». (صحیح): بخاری (ش796). پس بنابر این فرموده پیامبر اکرم ج، در نماز جماعت برای امام گفتن «اللَّهُمَّ رَبَّنَا لَكَ الْـحَمْدُ» و برای مأموم گفتن «سَمِعَ اللهُ لِـمَنْ حَمِدَهُ» مستحب نیست و این دو با هم این ذکر را تکمیل میکنند.
([127]) (صحیح): مسلم (ش1850) / ابوداود (ش871) / ترمذی (ش262).
([128]) (صحیح): سراج، المسند (ش309) / طبرانی، الدعاء (ش604).
([129]) (صحیح): بخاری (ش4293و4967) / مسلم (ش1113و1115).
([130]) (صحیح): مسلم (ش1119) / ابوداود (ش872).
([131]) (صحیح): مسلم (ش1848و1849) / ابوداود (ش760).
([132]) (صحیح): ابوداود (ش873) / بیهقی، السنن الکبری (ش3840).
([133]) (صحیح): مسلم (ش1112) / ابوداود (ش878).
([134]) (صحیح): مسلم (ش1118) / ابوداود (ش879).
([135]) همه فقها بنابرنصوص شرعی بر صحّتِ دعا در نماز خصوصاَ در سجده که نزدیکترین مکانِ قُرب و خشوع در برابر خداوند متعال میباشد، قلم صحّه گذاشتهاند ولی در نوع دعاها اختلاف نظر دارند و با توجه به سنّت پیامبر ج و عملکرد و استنباط صحابهش دلیلی بر تحریم دعا در هر زمینهای (دنیوی و أخروی) در نماز وجود ندارد؛ اگرچه استفاده از دعای مأثور از اولویّت و وجاهت خاصّ خود برخوردار است و دعا کننده نیز باید از دعاهای حرام بپرهیزد و حتّی به قول امام مالک: مستحب است که مؤدّب باشد، مثلاً نگوید: بارالها! به من رزق عطا کن در حالی که ثروتمند است و همانند صالحین و آنچه در قرآن آمده دعا نماید.
در زمینه حکم دعا به غیر عربی در نماز، جمهور فقها آنرا جایز دانسته و در واقع دلیلی صریح بر حرام بودن دعا به غیر عربی مانند: فارسی، کُردی، بلوچی، آذری، ترکمنی و... در نماز مشاهده نمیشود. البته اولویّت در شریعت آن است که به زبان عربی باشد و حتّی دعاهای مأثور از کتاب و سنّت خوانده شود ولی شریعت ممانعتی در انجام دعا در نماز به غیر عربی ابراز نداشته خصوصاً برای کسی که ناتون از فهم زبان عربی باشد. فقهایی همچون محمّد و أبویوسف از شاگردان امام أعظم، برخی از مالکیه و قول صحیح مذهب شافعیه و قول حنابله بر این باورند برای کسی که ناتوان به زبان عربی است جایز و برای عالم و توانمند به آن نادرست و موجب ابطال نماز خواهد بود. ابوحنیفه، قولی از مالکیه و وجهی در نزد شافعیه بر این باورند که هر کسی (چه عربی را بداند و چه نداند) برایش جایز است که در نماز با غیر عربی دعا کند. نک: الفتاوی الهندیة، 1/69؛ فتاوی الشیخان، 1/86؛ قرطبی، الجامع لأحکام القرآن، 1/89؛ التهذیب فی الفقه الشافعی، 2/126؛ نووی، المجموع، 3/239؛ ابن رجب، القواعد فی الفقه، ص 13؛ فتاوی قاضیخان بهامش الهندیة، 1/86؛ ابن عابدین، حاشیة ابن عابدین، 1/561 (آن را از علامه لقانی مالکی نقل میکند.)؛ نووی، المجموع، 3/239؛ شربینی، مغنی المحتاج، 1/177؛ خلود مهیزع، الدعاء و أحکامه الفقهیة، 1- 263 تا 281. و.... .
([136]) (صحیح): احمد، المسند (ش23375) / ابن ماجه (ش897).
([137]) (صحیح): مسلم (ش1848و1849) / ابوداود (ش760).
([138]) (صحیح): بخاری (ش831و1202و835) / مسلم (ش924).
اگرچه این روایت أصحّ روایات در تشهّد اوّل میباشد ولی دقت شود که صلوات فرستادن در تشهد اوّل مستحب میباشد؛ روایت صحیحِ أمّ المؤمنین عائشهل نشان میدهد که رسول الله ج در رکعت اوّل بر پیامبر ج صلوات میفرستاده لذا تبعیّت از ایشان ج در این حالت مستحب میباشد؛ اما چون به (مسيء صلاته) نگفتند که در تشهدِ اوّل نماز، صلوات بفرست لذا این قرینهای میباشد که واجب نیست. نک: حدیث عائشه: ابن ماجه (ش 1191) / بیهقی، السنن الكبری (ش 4822) و حدیث (مسيء صلاته): بخاری (ش 757 و 793 و 6667 و 6215) / مسلم (ش 911 و 912).
([139]) اَلتَّحِیات یعنی؛ انواع تعظیم، الصَّلَوَات یعنی؛ دعا و تمامی صلوات و درودها (فرض و مستحب)، الطَّیبَات یعنی؛ هر پاکی در اقوال و افعال و صفات از آنِ خداوندأ است. نک: شرح عمدة الفقه، 1/304؛ الشرح الممتع، 3/203-206.
([140]) پیامبر ج و صحابههاش چه آنها در کنار ایشان ج نماز میخواندند و چه آنها از ایشان ج دور بوده و در خانه و یا سفر نماز میخواندند در تحیّاتِ نماز «اَلسَّلاَمُ عَلَیكَ أَیهَا النَّبِی وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاَتُهُ» میگفتند و البته این خطاب «عَلَیكَ» به معنای حضور پیامبر ج در جلوی نمازگزار نیست بلکه طبق حدیث صحیح (عبدالرزاق، المصنف (ج2ص215) / احمد، المسند (ش4320)) ملائکه مأمور رساندن این صلوات به پیامبر ج هستند. اگرچه بنابر روایت حسن برخی از صحابهش بعد از فوت پیامبر ج گفتند: «اَلسَّلاَمُ عَلَی النَّبِی وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاَتُهُ». إبن أبیشبهه، 1/293. نک: صحیح البخاری، ش831؛ صحیح مسلم، ش402؛ زادالمعاد، 1/208؛ مجموع الفتاوی، 22/66-69 و 335-348 و عمدة الفقه، 1/304 و 305.
([141]) (صحیح): بخاری (ش6357) / مسلم (ش936و935).
([142]) (صحیح): بخاری (ش6360و3369) / مسلم (ش938).
([143]) (صحیح): مسلم (ش1354) / ابوداود (ش985).
([144]) (صحیح): بخاری (ش6368) / مسلم (ش1353).
([145]) (صحیح): بخاری (ش834و7387) / مسلم (ش4043و4044).
([146]) (صحیح): مسلم (ش1848و1849) / ابوداود (ش760).
([147]) (صحیح): ابوداود (ش1524) / ابن حبان (ش2021).
([148]) (صحیح): بخاری (ش6365و6374و6370) / ترمذی (ش3567).
([149]) (صحیح): ابوداود (ش792) / ابن ماجه (ش910).
([150]) (صحیح): نسایی (ش1305) / ابن حبان (ش1971).
([151]) (صحیح): احمد، المسند (ش18974) / ابوداود (ش987).
هر كس این دعا را خوانده و از خداوندأ طلب مغفرت نماید، آمرزیده میشود.
([152]) (صحیح): احمد، المسند (ش13570) / ابوداود (ش1497).
([153]) (صحیح): احمد، المسند (ش22952) / ابوداود (ش1495).
این دعا، اسم أعظم خداوند بوده که اگر کسی چیزی را با آن از خداوندأ طلب نماید، به وی عطا میگردد.
([154]) (صحیح): ترمذی (ش295) / ابوداود (ش998).
پیغمبر اکرم ج بهگونهای گردنشان را برای سلام دادنِ نماز به راست و چپ میچرخاندند که سفیدی گونهاش از پشتِ وی مشخص میشد.
«السَّلَامُ عَلَیكُمْ وَرَحْمَةُ اللَّهِ» یعنی؛ سلام و رحمت خدا بر ملائکه و مسلمانان و مؤمنان باد. نک: (صحیح): ترمذی (ش429).
([155]) (صحیح): مسلم (ش1362) / ترمذی (ش300) / نسایی (ش1337).
([156]) (صحیح): بخاری (ش844و6330) / مسلم (ش1366و1370).
([157]) (صحیح): بخاری، الادب المفرد (ش690) / ابوداود (ش1524).
([158]) (صحیح): مسلم (ش1371و1372) / نسایی (ش1340).
([159]) (صحیح): ترمذی (ش2903) / احمد (ش17792).
([160]) (صحیح): نسایی، السنن الکبری (ش9928).
هر كس آیة الکرسی را بعد از هر نماز بخواند، فقط مرگ مانع ورود وی به بهشت شده است.
در خور توجه است حدیث، هیچ بیانی از دمیدن در دست و مالیدن آن به بدن بعد از قرائت آیة الکرسی ندارد، و آنچه مشروع و سنّت پیامبر ج میباشد فقط خواندن آیة الکرسی میباشد.
([161]) (صحیح): مسلم (ش1380و1381) / ابوداود (ش1506).
هر کس این أذکار را بعد از هر نماز بخواند، خداوندأ تمامی گناهانش را میبخشد اگر چه مانند کف دریاها زیاد باشد.
([162]) (صحیح): احمد (ش26551) / ترمذی (ش3474) / بزار (ش4050).
هر کس این أذکار را ده بار بعد از نماز صبح و ده بار بعد از نماز مغرب بخواند، به جای هر مرتبه، ده حسنه به وی داده شده و ده گناه هم از وی پاک میگردد. و همچنین به ازای هر مرتبه، گویی که یک برده از نوادگان اسماعیل را آزاد کرده باشد، و هیچ گناهی هم آن روز به وی ضرر نمیرساند مگر اینکه شرک ورزیده باشد. و همچنین از صبح تا شب، از شیطان و هر ضرری محفوظ میگردد.
[163]- (صحیح): نسایی (ش1346) / ابن خزیمه (ش745).
[164]- (صحیح): بخاری، الادب المفرد (ش690) / ابوداود (ش1524).
[165])) (صحیح): مسلم (ش1371و1372) / نسایی (ش1340).
[166])) (صحیح): بخاری (ج16ص78ش6329).
([167]) (صحیح): بخاری (ش1013و1021) / مسلم (ش2115-2119).
([168]) این دعا بعد از دو رکعت نمازِ مستحب به نیّتِ نماز استخاره خوانده میشود. اگرچه برخی از فقها حمد و ثنا قبل استخاره را مستحب میدانند ولی به نظر میرسد گفتن آن مشروع نمیباشد؛ زیرا عبادات توقیفی هستند و در روایت ذکری از آن نشده است. تکرار دعا نیز مستحب نیست؛ زیرا روایت حاکی از یک بار گفتن است ولی برای کسی که خواهان بیشتر استخاره در امرش باشد، تکرار نماز و تکرار دعا به همراهش مستحب میباشد.
آداب استخاره: خشوع قلبی و صدق در دعا، گفتن حاجت با کنایه یا صراحتاً حتّی با زبان مادری، رو به قبله و با دستان بلند شده دعا خوانده شود، شایسته است قبل از تصمیم نهایی استخاره خوانده شود و همچنین بعد از استخاره، مشورت شود و در صورتیکه تمایل قلبی برای یکی از اعمال حاصل شد، آنرا انجام دهد و هیچ علامت و نشانه خاصی در شریعت قرار داده نشده که نمادی از انجام و انتخاب برای شخص باشد.
هرگونه استخارهای به غیرِ نماز استخاره، همچون استخاره با قرآن، فالنامهها و... در شریعت اسلام تأییدیه ندارند و باطل و حرامند.
([169]) (صحیح): بخاری (ش1162) / ابوداود (ش1540).
([170]) (صحیح): مسلم (ش1118) / ابوداود (ش879).
([171]) (صحیح): نسایی (ش1699) / ابن ابی شیبه، المصنف (ج2ص198).
[172])) (صحیح): بخاری (ش1044) / مسلم (ش2127).
([173]) (صحیح): بخاری (ش1013و1021) / مسلم (ش2115-2119).
([174]) (صحیح): بخاری (ش1032) نسایی (ش1523).
([175]) (حسن): بزار (ش5395) / ابوداود (ش2359).
([176]) (صحیح): مسلم (ش5459) ابوداود (ش3731) / ترمذی (ش3576).
([177]) (صحیح): مسلم (ش3593) / ابوداود (ش2462).
([178]) (صحیح): بخاری (ش1894) / مسلم (ش2759).
([179]) (صحیح): احمد، المسند (ش25384) / ترمذی (ش3513).
([180]) (صحیح): بخاری (ش5915) / مسلم (ش2868).
([181]) (صحیح): بخاری (ش1613و5293).
([182]) (حسن): عبدالرزاق، المصنف (ج5ص50) / احمد، المسند (ش15399).
([183]) (صحیح): مسلم (ش3009و3010) / ابوداود (ش1907).
([184]) (صحیح): نسایی (ش3006) / ابن خزیمه (ش2830).
([185]) (صحیح): مسلم (ش3009و3010) / ابوداود (ش1907).
([186]) (صحیح): بخاری (ش1753) / نسایی (ش3083).
([187]) (صحیح): بخاری (ش5558) / مسلم (ش5199).
([188]) (صحیح): مسلم (ش5203) / ابوداود (ش2794).
([189]) (صحیح): مسلم (ش1909).
([190]) (صحیح): ابوداود (ش2603) / محاملی، الدعاء (ش5).
([191]) (صحیح): احمد، المسند (ش2/12901) / ابوداود (ش2634).
[192])) (صحیح): بخاری (ش3796و6413) / مسلم (ش4774و4775).
([193]) (صحیح): مسلم (ش4716).
[194])) (صحیح): احمد، المسند (ش15492) / بخاری، الادب المفرد (ش699).
[195])) (صحیح): نسایی، السنن الکبری (ش10790) / حاکم، المستدرک (ش2073).
([196])(صحیح): بخاری (ش891و1068) / مسلم (ش2072و2071).
([197]) (صحیح): مسلم (ش2068-2070) / نسایی (ش1421).
([198])(صحیح): مسلم (ش2065و2066) / ابوداود (ش1124و1125).
([199])(صحیح): ابن ابی شیبه (ج7ص98) / بیهقی، شعب الایمان (ش2577).
[200]- (صحیح): بخاری (ش935و5294و6400) / مسلم (ش2006-2001) / ابوداود (ش1048) / ابن ماجه (ش1137) / ترمذی (ش491) / نسایی (ش1430-1432).
[201])) (صحیح): عبدالله بن وهب، الموطأ (ش208) / ابوداود (ش1050).
[202])) با وجود اختلاف زیاد اندیشمندان در تعیین وقت قبولی دعا در روز جمعه، پس از تحلیل و بررسی نصوص و سند آنها بس محرز مینماید که این زمان اندک در اواخر روز جمعه بعد از نماز عصر و نزدیک به نماز مغرب میباشد؛ چرا که جدای از اینکه نصوص استنادی آن صحیح و صریح میباشند بلکه علمای سلف و خلف زیادی بر آن قلم صحه گذاشتهاند. و با توجه به قید «وَهُوَ قَائِمٌ یصَلِّی» در روایت شیخین محرز میگردد هر کس خواهان این فضیلت است باید در اواخر روز جمعه در حالی که در قیام نماز (بعد از خواندن حمد و سوره یا بعد از برخواستن از رکوع) میباشد دعای خود را از باری تعالی بنماید و در این راستا هر دعایی در امر دنیا و عقبی جایز است.
([203]) امام احمد بن حنبل/ هم گفته که بر این امر اجماع شده است. نک: ابن قدامة، المغنی، ج2ص245.
([204]) (صحیح): احمد، المسند (ش22034) / ابوداود (ش3118).
([205]) (صحیح): مسلم (ش2169و2170) / ابوداود (ش3120).
([206]) (صحیح): مسلم (ش2276-2278) / ترمذی (ش1025).
([207]) (صحیح): نسایی، السنن الکبری (ش10919) / ابوداود (ش3203).
([208]) (صحیح): ابن ماجه (ش1499) / ابوداود (ش3204).
([209]) (صحیح): ابویعلی، المسند (ش6590) / ابن حبان (ش3073).
([210]) جمهور فقها اتفاق نظر دارند که نماز جنازه چهار تکبیر دارد که بعد از تکبیر اوّل سوره فاتحه خوانده میشود و بعد از تکبیر دوّم بر پیامبر ج، صلوات فرستاده میشود و بعد از تکبیر سوّم دعا خوانده میشود و بعد تکبیر چهارم که بنابر نظر برخی سلام داده میشود اگرچه برخی خواندن دعا را بعد از آن جایز میدانند. البته باید توجه داشت که احادیث مذکور خواندن دعا را منحصر بعد از تکبیر خاصی نمیکنند. نک: مهیزع، الدعاء و أحکامه الفقهیة، 1/397-408.
([211]) (صحیح): بخاری (ش6655و1284) / مسلم (ش2174).
([212]) (صحیح): احمد، المسند (ش5233) / ابوداود (ش3215).
([213]) (صحیح): عبدالله بن احمد، السنة (ش1425) / ابوداود (ش3223).
پس از دفن مرده، (منکر و نکیر) به سؤال و جواب از وی میپردازند؛ لذا باید از خداوند برای میّت درخواست تثبیت قلب در جواب دادن کنیم.
([214]) (صحیح): مسلم (ش2299و2301) / نسایی (ش2037و2039).
([215]) (صحیح): مسلم (ش2302) / ابن ماجه (ش1547).
([216]) (صحیح): بزار (ش563) / ترمذی (ش3563).
هر کس این دعا را بخواند، اگر چه به اندازهی کوهی قرض داشته باشد، خداوندأ آنرا برایش ادا میکند.
([217]) (صحیح): بخاری (ش2893و6369) / مسلم (ش7048).
([218]) (صحیح): احمد، المسند (ش16410) / نسایی (ش4683).
([219]) (صحیح): ابوداود (ش2162) / ابن ماجه (ش2252).
هرگاه کسی شترى (یا هر وسیلهای) خرید، دست بر كوهانش (یا بر آن) بكشد و دعاى فوق را بخواند.
([220]) (صحیح): ابوداود (ش2120).
([221]) (صحیح): سعید بن منصور، السنن (ش522) / ابوداود (ش2132).
([222]) (صحیح): ابوداود (ش2162) / ابن ماجه (ش1918).
([223]) (صحیح): بخاری (ش5165و3271) / مسلم (ش3606و3607).
هر کس هنگام مقاربت با زنش این دعا را بخواند، اگر فرزندی به دنیا بیاید، آن فرزند از شرّ شیطان محفوظ است.
([224]) (حسن): احمد، المسند (ش15632) / دارمی، السنن (ش2690).
([225]) (صحیح): بخاری (ش5458) / ابوداود (ش3851).
([226]) (صحیح): بخاری (ش3371) / ابوداود (ش4739).
این دعا برا حفظ فرزند از آسیب وگزند شیاطین جنّ و انس است. وتعویذ انبیایی چون محمد ج و ابراهیم و اسماعیل و اسحاق میباشد.
([227]) (صحیح): بخاری (ش7399) / مسلم (ش5199).
([228]) (صحیح): مسلم (ش5203) / ابوداود (ش2794).
([229]) (صحیح به جز: «أعتق أربعة»): ابوداود (ش3669).
([230]) هر کس این آیات را سه مرتبه هنگام صبح و شب بخواند از هر چیز كفایتش مىكند. (صحیح): ابوداود (ش5084) / ترمذی (ش3575) / نسایی (ش5428).
([231]) وهنگام شب بجاى جمله فوق مىفرمود: «أَمْسَيْنَا وَأَمْسَى الـمـُلْكُ لِلَّهِ».
([232]) هنگام شب بجاى جملهى فوق مىفرمودند: «رَبِّ أَسْأَلُكَ خَيْرَ مَا فِيْ هَذِهِ الْلَّيلَةِ وَخَيْرَ مَا بَعْدَهَا، وَأَعُوْذُ بِكَ مِنْ شَرِّ مَا فِيْ هَذِهِ اللَّيلَةِ وَشَرِّ مَا بَعْدَهَا».
([233]) (صحیح): مسلم (ش7083و7084) / ابوداود (ش5073).
([234]) هنگام شب مىفرمودند: «أَللَّهُمَّ بِكَ أَمْسَيْنَا، وَبِكَ أَصْبَحْنَا، وَبِكَ نَحْيَا، وَبِكَ نَمُوْتُ وَإِلَيْكَ الْـمَصِيْر».
([235]) (صحیح): بخاری، الادب المفرد (ش1199) / ابوداود (ش5070).
([236]) (صحیح): بخاری (ش6306و6323) / ابوداود (ش5072).
هر کس هنگام شب آن را با اخلاص گفته و در آن شب بمیرد، و یا هنگام صبح گفته و در همان روز بمیرد به بهشت داخل میگردد.
([237]) هنگام شب گفته شود: «أَللَّهُمَّ إِنِّی أَمْسَیتُ».
([238]) (صحیح): ابوداود (ش5071) / طبرانی، الدعاء (ش297).
هر کس این دعا را یک مرتبه بخواند، یک چهارم بدنش از آتش رها میشود. و هر کس دو بار آن را بگوید، نصف بدنش از آتش رها میگردد و هر کس سه بار آن را بگوید، سه چهارم بدنش از آتش رها میگردد و هر کس چهار بار آن را بگوید، از آتش جهنم نجات پیدا میکند.
([239]) (حسن): احمد، المسند (ش20430) / ابوداود (ش5092).
([240]) (صحیح): احمد، المسند (ش4785) / ابوداود (ش5076).
([241]) (صحیح): احمد، المسند (ش6851) / ترمذی (ش3529).
([242]) (صحیح): طیالسی، المسند (ش79) / احمد، المسند (ش474).
هر کس هر صبح و یا هر شب این دعا را سه مرتبه بخواند، هیچ چیزی نمیتواند به وی ضرر برساند.
([243]) (صحیح): بزار (ش6368) / نسایی، السنن الکبری (ش10405).
([244]) هنگام شب مىفرمود: «أَمْسَینَا عَلَى فِطْرَةِ الإِسْلاَمِ».
([245]) (صحیح): احمد، المسند (ش15364) / نسایی (ش9831).
([246]) (صحیح): بخاری (ش6405و3293) / مسلم (ش7018و7019).
هر کس این ذکر را هر روز صد مرتبه بخواند، تمام گناهانش آمرزیده میشود اگر چه مانند کف دریاها زیاد باشد.
([247]) (صحیح): احمد (ش26551) / طبرانی، المعجم الکبیر (ج23ص239).
هر کس این أذکار را بعد از نماز صبح و یا بعد از نماز مغرب ده مرتبه انجام دهد، هر مرتبهاش همانند آزاد کردن ده برده از نوادگان اسماعیل بوده و به ازای هر مرتبه هم ده حسنه برایش نوشته شده و ده گناه از وی پاک میگردد و آن روز هیچ گناهی به وی ضرر نمیرساند مگر این که شرک ورزیده باشد.
([248]) (صحیح): بخاری (ش3293و6405) / مسلم (ش7018و7019).
هر کس این دعا را هر صبح ده مرتبه بخواند، همانند آزاد کردن ده برده بوده و برای فرد هم صد حسنه نوشته شده و صد گناه از وی پاک میگردد وتا وقتیکه شب شود از شیطان محافظت شده و روز قیامت هم، کسی به اندازهی وی عمل خیر ندارد مگر اینکه او هم این أذکار را انجام داده باشد.
([249]) (صحیح): مسلم (ش7089و7088) / ابوداود (ش1505).
ثواب این أذکار، برابر با ثواب أذکاری است که یک فرد، در یک روز بگوید.
([250]) (صحیح): مسلم (ش1362) / ترمذی (ش300) / نسایی (ش1337).
([251]) (صحیح): مسلم (ش7055و7056) / احمد، المسند (ش23650).
هر کس این دعا را هر شب یا صبح سه بار بخواند، آن روز یا شب چیزی به وی آسیب نمیرساند.
([252]) از آنجائیکه هر کلامی نقص دارد و کلام خداوند بیعیب و نقص و به طور مطلق کامل میباشد پناه بردن به آن نیز کامل است.
([253]) صلوات و درود خدا بر محمّد ج عبارت است از نزول رحمت و تکریم و شرافت و بزرگی دادن به ایشان و درود فرشتگان دعا و طلب آمرزش برای او و درود مؤمنان بر او، صلوات فرستادن است. ﴿وَسَلِّمُواْ تَسۡلِيمًا﴾ در واقع در بردارندة این معانیست: سلام و درود بر تو باد و سلام که همان الله ذوالجلال است نگهدار و حافظت باشد و تسلیم فرمان و منقاد اوامر پیغمبر ج گشتن است.
([254]) (صحیح): مسلم (ش875) / ابوداود (ش523) / ترمذی (ش3614).
([255]) (صحیح): ابوداود (ش2044) / بیهقی، شعب الایمان (ش4162).
([256]) (صحیح): احمد، المسند (ش1736) / ترمذی (ش3546).
([257]) (صحیح): عبدالرزاق، المصنف (ج2ص215) / احمد، المسند (ش4320).
([258]) (صحیح): احمد، المسند (ش10815) / ابوداود (ش2073).
([259]) (صحیح): احمد، المسند (ش99965) / ابن حبان (ش591و592).
[260]- (صحیح): بخاری (ش6357) / مسلم (ش936و935) / ابوداود (ش978) / نسایی (ش1289).
([261]) أمّ المؤمنین عائشهل روایت نموده: «كَانَ النَّبِی ج یعْجِبُهُ التَّیمُّنُ فِی تَنَعُّلِهِ وَتَرَجُّلِهِ وَطُهُورِهِ وَفِی شَأْنِهِ كُلِّهِ». «پیغمبر ج در پوشیدن كفش، شانه كردن موها، وضو گرفتن وهمهی كارهایش، شروع كردن از سمت راست را میپسندید». (صحیح): بخاری (ش426و5380و168) / مسلم (ش640).
([262]) (حسن): دارمی، السنن (ش2690) / ابوداود (ش4025).
([263]) (صحیح): ابوداود (ش4022) / ابن ابی شیبه، المصنف (ج6ص60).
([264]) (صحیح): ابن حبان (ش5213) / طبرانی، المعجم الاوسط (ج5ص25).
دقّت شود بِسْمِ اللهِ گفتن در ابتدا و شکر آن در آخر، در خوردن و آشامیدن هر چیزی و هر خوراکی و نوشیدنی مستحب است.
([265]) (صحیح): بخاری (ش5376) / مسلم (ش5388).
([266]) (حسن): احمد، المسند (ش15632) / دارمی، السنن (ش2690).
([267]) (صحیح): بخاری (ش5458) / ابوداود (ش3851).
([268]) (صحیح): مسلم (ش5459)؛ ابوداود (ش3731) / ترمذی (ش3576).
([269]) (صحیح): مسلم (ش5483و5484).
([270]) (صحیح): مسلم (ش3400و3401) / ترمذی (ش3454).
([271]) (صحیح): بخاری (ش2311و3275و5010).
([272]) (صحیح): بخاری (ش4008و5040) / مسلم (ش1914-1918).
([273]) (صحیح): بخاری (ش6328و7393) / مسلم (ش7.67و7068).
([274]) (صحیح): مسلم (ش7063).
([275]) (صحیح): ترمذی (ش3392) / نسایی (ش10594).
([276]) (صحیح): بخاری (ش6312و6324و6314) / ابوداود (ش5051).
([277]) (صحیح): بخاری (ش3705و6318) / مسلم (ش7090-7093).
خواندن این أذکار قبل از خواب موجب افزایش نیرو و توان در مقابل مشکلات شده و از داشتن یک خادم هم بهتر است.
([278]) (صحیح): مسلم (ش7065) / ابوداود (ش5053).
([279]) (صحیح): مسلم (ش7069) / ابوداود (ش5055).
([280]) (صحیح): احمد، المسند (ش6851) / ترمذی (ش3529).
([281]) (صحیح): احمد، المسند (ش14659) / ترمذی (ش2892و3404).
([282]) (صحیح): بخاری (ش6316و247) / مسلم (ش7057-7061)0
([283]) (صحیح): بخاری (ش6312و6324و6314) / ابوداود (ش5051).
([284]) (صحیح): بخاری (ش1154) /ابو داود (ش5062) / ترمذی (ش3414).
([285]) (صحیح): ترمذی (ش3401) / نسایی، السنن الکبری (ش1072).
[286])) (صحیح): بخاری (ش183و1198) / مسلم (ش1825و1826).
([287]) (صحیح): بخاری (ش7044و5747) / مسلم (ش6034-6040).
([288]) (صحیح): محاملی، الدعاء (ش19) / عبد بن حمید، المسند (ش88و89).
([289]) (صحیح): مسلم (ش3399) / ترمذی (ش3447).
([290]) (صحیح): به تحقیق قبلی رجوع گردد.
([291]) (صحیح): ابن خزیمه (ش2565) / نسایی، السنن الکبری (ش8827).
([292]) (صحیح): احمد، المسند (ش9230) / محاملی، الدعاء (ش6).
([293]) (صحیح): ابوداود (ش2603) / محاملی، الدعاء (ش5).
([294]) (صحیح): ترمذی (ش3444) / ابن خزیمه (ش2532).
([295]) (صحیح): بخاری (ش2993و2994).
([296]) (صحیح): مسلم (ش7075) / ابوداود (ش5088).
([297]) (صحیح): مسلم (ش7053و7054) / ترمذی (ش3437).
هرکس این دعا را هنگامیکه جایی اطراق کند بخواند، تا زمانیکه آنجاست چیزی به وی آسیب نمیرساند.
([298]) از آنجائیکه هر کلامی نقص دارد و کلام خداوند بیعیب و نقص و به طور مطلق کامل میباشد پناه بردن به آن نیز کامل است.
([299]) (صحیح): بخاری (ش1797و6385) / مسلم (ش3343و3344).
([300]) (صحیح): بخاری (ش5656و5662و3616).
([301]) (صحیح): احمد، المسند (ش2182) / ابوداود (ش3108).
هر کس بالای مریضی -که اجلش فرا نرسیده- برود و این دعا را هفت مرتبه بخواند، حتماً (به خواست خدا) شفا پیدا میکند.
([302]) (صحیح): احمد، المسند (ش612) / ابوداود (ش3101).
([303]) (صحیح): بخاری (ش4440و5674) / مسلم (ش6446-6447).
([304]) (صحیح): بخاری (ش4449).
([305]) (صحیح): ترمذی (ش3430) / ابن ماجه (ش3794).
([306]) (صحیح): بخاری (ش2893) / مسلم (ش7048-7050).
([307]) (صحیح): بخاری (ش6345و6346) / مسلم (ش7097-7100).
([308]) (حسن): طیالسی، المسند (ش910و909) / احمد، المسند (ش20430).
([309]) (صحیح): احمد، المسند (ش1462) / ترمذی (ش3505).
هر کس خداوندأ را هنگام سختی با این دعا بخواند، خداوندأ دعایش را مستجاب میکند.
([310]) (صحیح): ابوداود (ش1527) / ابن ماجه (ش3882).
([311]) (صحیح): احمد، المسند (ش2/12901) / ابوداود (ش2634).
([312]) (صحیح): بخاری (ش4563).
([313]) (صحیح): بخاری (ش4115) / مسلم (ش4641-4643).
([314]) (صحیح): مسلم (ش7703) / ترمذی (ش3340).
([315]) (صحیح): بیهقی، الدعوات الکبیر (ش235) / ابن حبان (ش974).
([316]) (صحیح): مسلم (ش6945) / ابن ماجه (ش4168و79).
([317]) (صحیح): بخاری (ش3282) / مسلم (ش6812-6814).
گفتن این کلمه هنگام خشم، موجب از بین رفتن آن میشود.
([318]) (صحیح): طبرانی، الدعاء (ش798) / طیالسی، المسند (ش13).
گفتن این ذکر هنگام دیدن فرد مبتلایی، موجب میگردد که وی به آن بلا مبتلا نگردد.
([319]) (صحیح): بخاری (ش115و1126و6218) / ترمذی (ش2196).
([320]) (صحیح): بخاری (ش4741و6530) / مسلم (ش551و554).
([321]) (صحیح لغیره): احمد، المسند (ش20455) / ابوداود (ش2776).
([322]) (صحیح): مسلم (ش5867) / ابوداود (ش3893).
هنگام داشتن درد، باید دست را روی محل درد گذاشته و این دعا خوانده شود؛ و به إذنِ خداوندأ آن درد از بین میرود.
([323]) (صحیح): ابن ماجه (ش3509) / بیهقی، السنن الكبری (ش20104).
([324]) (صحیح): بخاری (ش3346و3598) / مسلم (ش7416-7419).
([325]) (صحیح): مسلم (ش2165و2166) / ابوداود (ش3121).
گفتن این دعا موجب میگردد که خداوندأ چیز بهتری به جای آن مصیبت و بلا به فرد بدهد.
([326]) (صحیح): بخاری (ش3276) / مسلم (ش362و363).
([327]) (صحیح): مسلم (ش360و361) / ابوداود (ش4723).
([328]) (صحیح): مسلم (ش5868-5870).
پناه بردن به خداوندأ موجب میگردد که دیگر شیطان نتواند نماز فرد را به هم بزند. همچنین طبق آیه 98 سوره نحل پناه بردن به خداوندأ از شیطان رانده شده قبل از قرائت قرآن مستحب میباشد.
([329]) (صحیح): طیالسی، المسند (ش1) / ابوداود (ش1523).
([330]) (صحیح): بخاری (ش6405) / مسلم (ش7018).
([331]) (صحیح): حاكم، المستدرک (ش2550) / بیهقی، الدعوات الکبیر (ش141).
([332]) خداوندأ میفرمایند: ﴿وَإِمَّا يَنزَغَنَّكَ مِنَ ٱلشَّيۡطَٰنِ نَزۡغٞ فَٱسۡتَعِذۡ بِٱللَّهِۚ﴾ [الأعراف: 200] «و اگر وسوسهای از شیطان به تو رسید (و خواست تو را از مسیر منحرف و از هدف باز دارد) به خدا پناه ببر (و خویشتن را بدو بسپار). او شنوای دانا است (و همهچیز را میشنود و همهچیز را میداند و هرچه زودتر به فریادت میرسد.)».
([333]) در بخش «29- أذکار ابطال سحر و دوری از جن و شیاطین» به أذکار و أعمالی که باعث طرد و دوری شیطان و جن از انسان میشود، با بیان احادیث مربوطه اشاره شده است.
([334]) (صحیح): ابویعلی، المسند (ش6844) / احمد، المسند (ش15461).
([335]) (صحیح): مسلم (ش2122) / ترمذی (ش3449).
([336]) (صحیح): مسلم (ش2122) / ترمذی (ش3449).
([337]) (صحیح): بخاری (ش1013و1014) / مسلم (ش2115-2119).
([338]) (صحیح): بخاری (ش1032) نسایی (ش1523).
([339]) (صحیح): بخاری (ش1038و846) / مسلم (ش240).
([340]) (صحیح): بخاری (ش1013و1014) / مسلم (ش2115-2119).
([341]) (صحیح): بخاری (ش6224) / ابوداود (ش5035).
([342]) فقها به استناد حدیثی صحیح به روایت مسلم (ش2992) تشمیت عطسهزنی که حمد خداوندأ را نکرده مکروه میدانند. و به استناد روایت ابوداود (ش5039) در صورت تکرار عطسه در صورت حمد گفتن فقط تا سه مرتبه تشمیت مستحب است.
همچنین با وجود اختلاف فقها به نظر میرسد که حمد گفتن و تشمیت عطسهکننده در خطبه نماز جمعه جایز نمیباشد؛ زیرا به استناد حدیثی به روایت بخاری (ش851) توصیه به سکوت در موقع خطبه شده است.
([343]) (صحیح): ابوداود (ش5040) / ترمذی (ش2739).
([344]) (صحیح): بخاری (ش3289و6223) / مسلم (ش7682).
([345]) (صحیح): ترمذی (ش3434) / ابوداود (ش1518).
([346]) (صحیح): ابوداود (ش4859و4860) / ابن حبان (ش593).
گفتن این ذکر در هر مجلسی، کفارهی گناهانی است که در آن مجلس گفته شده است.
([347]) توبه ارکانی دارد که بنده باید رعایت کند: 1- در ارتباط با گذشته، اظهار پشیمانی قلبی که بنده با استغفار، اظهار ندامتش را به درگاه خداوند ابراز میدارد. 2- در ارتباط با حال، دست کشیدن از گناه. 3- در ارتباط با آینده، عزم قاطع بر عدم برگشت به آن. 4- و در صورتیکه حق الناس باشد جدای از موارد مذکور باید حقوق آنها را بپردازد و یا حلالیّت بگیرد و در صورتیکه ناتوان از پرداخت باشد و یا اظهارش موجب فتنه و عداوت گردد و یا غیر قابل جبران باشد مانند مسائل ناموسی، برای آن افراد که حقی بر وی دارند دعای خیر و بر کت و رحمت و مغفرت نماید.
([348]) (صحیح): بخاری (ش6307) / ترمذی (ش3259).
([349]) (صحیح): مسلم (ش7034و7035).
([350]) (صحیح): حاكم، المستدرک (ش2550).
([351]) (صحیح): ترمذی (ش3579) / نسایی (ش572).
([352]) (صحیح): مسلم (ش1111) / ابوداود (ش875) / نسایی (ش1137).
([353]) (صحیح): مسلم (ش7033) / ابوداود (ش1517).
ابن أثیر مى گوید: (لَیغَانُ) یعنى: پوشانده مىشود و مراد از آن فراموشى است؛ چرا كه رسول اللهج همیشه مشغول ذكر و یاد خداأ بودند، و گاهى (كه به خاطر انجام كارى) دچار فراموشى مىشد و آنرا براى خود گناه مىدانست، لذا به استغفار مىشتافت. نک: جامع الأصول، (4/386).
([354]) (صحیح): مسلم (ش1919و1920) / ترمذی (ش2886).
([355]) (صحیح): مسلم (ش1354) / ابوداود (ش985).
([356]) (صحیح): احمد، المسند (ش7045) / عبدالله بن وهب، الجامع (ش639).
[357])) (صحیح): مسلم (ش5829) / ترمذی (ش972) / ابن ماجه (ش3523).
([358]) (صحیح): ابوداود (ش5084) / ترمذی (ش3575) / نسایی (ش5428).
([359]) (صحیح): بخاری (ش3371) / ابوداود (ش4739) / ترمذی (ش2060).
[360])) (صحیح): احمد، المسند (ش474) / ابن ماجه (ش3869).
([361]) (صحیح): نسایی، السنن الکبری (ش7617) / ابن ماجه (ش3509).
([362]) (صحیح): بخاری (ش3303) / مسلم (ش7096).
([363]) (صحیح): ابویعلی، المسند (ش2327) / احمد، المسند (ش14283).
([364]) (صحیح): بخاری (ش2311و3275و5010).
([365]) (صحیح): مسلم (ش1860) / ترمذی (ش2877).
([366]) (صحیح): ابوداود (ش5084) / ترمذی (ش3575).
([367]) (صحیح): بخاری (ش1231و608) / مسلم (ش882و885و1295).
([368]) (صحیح): ابویعلی، المسند (ش6844) / احمد، المسند (ش15461).
([369]) (صحیح): بخاری (ش3371) / ابوداود (ش4739) / ترمذی (ش2060).
([370]) (صحیح): احمد، المسند (ش474) / ابن ماجه (ش3869).
[371])) (صحیح): مسلم (ش7053و7054) / ترمذی (ش3437).
([372]) از آنجائیکه هر کلامی نقص دارد و کلام خداوند بیعیب و نقص و به طور مطلق کامل میباشد پناه بردن به آن نیز کامل است.
[373])) (صحیح): مسلم (ش5829) / ترمذی (ش972).
([374]) (صحیح): بخاری (ش5445و5768و5769) / مسلم (ش5460).
([375]) نک: نحل/69. و (صحیح): بخاری، (ش 5668).
([376]) نک: (صحیح): بخاری، (ش 5668).
پیامبر ج فرمودهاند که خداوندأ شفا را در عسل و حجامت قرار داده است.
([377]) نک: (صحیح): بخاری، (ش5680).
پیامبر ج فرمودهاند که خداوندأ درمان هر دردی را بجز مرگ در سیاه دانه قرار دادهاند.
([378]) (صحیح): مسلم (ش6234) / نسایی، السنن الکبری (10255).
([379]) (صحیح): عبدالرزاق، المصنف (ج11ص200) / بزار (ش6533).
([380]) (صحیح): بخاری (ش2049و3781و3937) / ترمذی (ش1933).
([381]) (صحیح): مسلم (ش203و204) / ابوداود (ش5195).
([382]) (صحیح): بخاری، تعلیقاً (ج1ص32) / وکیع، الزهد (ش35).
([383]) (صحیح): بخاری (ش12) / مسلم (ش169) / ابوداود (ش5196).
([384]) (صحیح): بخاری (ش628و6926) / مسلم (ش5780و5781).
([385]) (صحیح): بخاری (ش6361) / مسلم (ش6788).
([386]) (صحیح): بخاری (ش2662و6061) / مسلم (ش7693و7694).
([387]) (صحیح): ابن ابی شیبة (ج8ص320) / بخاری، الادب المفرد (ش761).
([388]) (صحیح): بخاری (ش5623و3304) / مسلم (ش5368-5370).
([389]) (حسن): حسین المروزی، البروالصلة (ش215).
([390]) (صحیح): طیالسی، المسند (ش2613) / بخاری، الادب المفرد (ش218).
[391]- (صحیح): بخاری (ش5033) / مسلم (ش1880).
[392]- (صحیح): ابوداود (ش1400) / طبرانی، المعجم الکبیر (ج14ص109).
[393]- (صحیح): مسلم (ش1723) / ابوداود (ش1258).
[394]- (صحیح): مسلم (ش3009و3010) / ابوداود (ش1907).
[395]- (صحیح): شاشی، المسند (ش1432) / طحاوی، شرح مشکل الآثار (ج11ص102).
[396]- (صحیح): دارمی، السنن (ش3482) / بیهقی، شعب الایمان (ش2072).
([397]) جمهور علما برای بیان این نود و نه اسم، 81 عدد از این نامهای مبارک را از قرآن کریم و 18 عدد آنها را از سنّت شریف اسخراج کردهاند، که البته علما در برخی از آنها اختلافنظر دارند. تعدادی از علما نامهای جمیل (زیبا/ مسلم؛147و91)، جوّاد (بسیار بخشنده/ترمذی؛2799)، حییّ (صاحب حیا/ ابوداود؛ 1488)، ربّ (پروردگار/ترمذی؛3551)، رفیق (دارای رفق و مهربانی/مسلم؛2593)، سبّوح (بینهایت منزّه/مسلم؛223و487)، سیّد (سرور و آقا/ابوداود؛4806)، شافی (شفا دهنده/بخاری؛5742)، طیّب (پاک/مسلم؛65و1015)، محسن (احسانکننده/مسلم؛1995)، معطی (عطاکننده/ بخاری؛3116)، منّان (دهنده نعمتهای بزرگ/ابوداود؛1495) و وتر (فرد/بخاری، 6410) را بجای مواردی که در این کتاب بیان شده، برشمردهاند و برخی هم مانند ابن حجر بر این باور است که تمامی این نود و نه اسم در قرآن آمده است. (نک: التلخیص الحبیر فی تخریج أحادیث الرافعی الكبیر، 5/451- 455) در این زمینه باید خاطر نشان کرد که نود و نه اسمی که در این کتاب بدان پرداخته شده بر منهج جمهور علما بوده و بر مبنای نصوص مقدّس قرآن کریم و احادیث صحیح میباشند، اگرچه اذعان میگردد که برای خداوندأ نامها و صفات دیگری نیز وجود دارند که در شریعت بدانها اشاره شده است. و این میرساند که نامها و صفات خداوندأ محدود و محصور نیستند.
([398]) شرح و توضیح اسماء پروردگارأ در دو زاویه انجام گرفته:
اوّل: معرفت اسماء: که بعد از اثبات وجود نام مُبارک در نصوص شرعی به شرحی مختصر و مفید از مفهوم و معنای آن در پرتو آیات و احادیث پرداخته شده است که در توضیحات به معانی و مفاهیم آیات و روایات اشاره شده است.
دوّم: تأثیر و آثار آنها بر درون و برون مؤمن و وظایف وی در برابر آن. البته آنچه با تفکّر و تعقّل در این اسماء حاصل میشود بسی والاتر از بیان این کلمات میباشند و هر کس بنابر درجه ایمان و صفای روحش از آنها بهرهمند میگردد.
اگرچه شکی در این وجود ندارد که حقّ اسماء اللهأ بسی والاتر از این مطالب است ولی سعی شده که زوایای مذکور تا حدّ ممکن با وجود اختصار مفید باشند و مطالب، دقیق و ظریف بیان گردند تا بهره خواننده بهینه باشد.
([399]) منابعی که از آنها در این مبحث استفاده شده و منابعی که جهت فهم بیشتر میتوان به آنها مراجعه کرد عبارتند از: اسماء حُسنی اثر ناصر سبحانی؛ اسماء الله اثر رزگار مرادی؛ اسماء الحسنی اثر سلیمان سامی محمود؛ الجامع لأسماء الله الحسنی اثر ابن قیم جوزیّه و قرطبی؛ الوجیز فی أسماء الله الحسنى اثر محمّد الکوس؛ المقصد الأسنی فی شرح اسماء الله الحسنی اثر غزالی؛ جزء فیه طرق حدیث إن لله تسعة وتسعین اسماً اثر ابو نعیم اصفهانی؛ منهج ودراسات لآیات الأسماء والصفات اثر شنقیطی؛ شرح أسماء الله الحسنى فی ضوء الكتاب والسنة اثر قحطانی؛ کتاب الأسماء و الصفات اثر بیهقی و الصفات الإلهیة تعریفها، أقسامها اثر تمیمی و....
([400]) شکر جامع همه مقامهای بندگی است و بنده را متّصف به تمامی صفات لازم در تزکیه میکند. شکرگزاری از خداوندأ چندین مرحله و ضابطه دارد: 1- شناخت نعمت و اینکه متعلّق به خداوندأ است. 2- در درون خود منّتگزار و سپاسگزار خداوندأ باشد که این نعمت را به وی عطا کرده است. 3- با زبان نعمتهای پروردگارأ را بازگو کند. 4- در استفاده از نعمت، خود را مقیّد به فرامین صاحب نعمت بکند.
([401]) تمامی آفرینش طبق آیه 44 إسراء به تسبیح خداوندأ مشغولند ولی ما آنرا درک نمیکنیم. پیغمبر ج در روایت صحیحی از مسلم (ش1119) / ابوداود (ش872) خداوند را به «سُبُّوحٌ، قُدُّوْسٌ» ستوده است. سُبُّوح و قدّوس بر یک وزن میباشند. سُبُّوح از سَبَحَ به معنای (شنا کرد) میباشد که بعد برای بدون وقفه دور کردن کسی یا چیزی از چیز دیگر بهکار برده شده است. و کلمه تسبیح از آن گرفته شده است. سُبُّوح یعنی؛ خداوند به تمام معنا از آنچه که نباید به او نسبت داده شود به دور و منزّه است. و مؤمنان با اختیار خود با حرکت در کاروان عظیمِ خلقت با انتخاب ایمان و متَّصِف و مزَیَّن شدن به صفات خداوندأ و تسبیح وی، از آنچه نباید به او نسبت دهند وی را منزّه و پاک و مبرّا میکنند و در پرتو تسبیح وی تقرّب جسته و از نقص به کمال میرسند.
([402]) مُهَیمِن در اصل مُأَیمِن و از ریشه أمن است که به خاطر تخفیف، همزه آن به هاء تبدیل شده و معنای خاصی به خود گرفته است.
([403]) عزیز از کلمه عِزاز به معنی زمین سفت که کلنگ تأثیری در آن ندارد گرفته شده است.
([404]) جبّار صیغه مبالغه «جابر» و ریشه آن «جَبَرَ» به معنای اصلاح چیزی و نابود کردن فساد با حالتی از چیرگی است. و به عملی که ترمیم استخوان شکسته کند جُبران اطلاق میشود.
([405]) بَارِئ از ماده بَرء به معنای سازنده و جداکننده و از ماده بُرء به معنای بهبودی و رها یافتن از چیزی است.
([406]) غفّار از غَفَرَ به معنای پوشانیدن و از نظر دور داشتن است. به گونهای که چیز پوشانیده شده اصلاً مطرح نیست و گویی طرف اصلاً چنین چیزی برایش مطرح نبوده است.
[407]- (صحیح): احمد، المسند (ش12591) / ابوداود (ش3453) / ترمذی (ش1314).
([408]) باید توجه داشت که ذلیل کردنِ بندگان بر مبنای عدالت، فضل، حکمت و مصلحت استوار است و این نسبی بوده و نسبت به انسان مطرح است، پس این نمادی از خیر است و شر به خداوند نسبت داده نمیشود. پیامبر ج فرمودهاند: «...والشرُّ لیسَ إِلَیكَ....» «...شر از جانب تو نیست «و به تو نسبت داده نمیشود»...»؛ چرا که شر، قرار دادن چیزی در غیر جای خود است و خداوند مبرّا از این میباشد. خداوند إحسانش أزلی و أابدی میباشد و از نامها و صفات خداوند ثابت است که شر و عذاب در ذات و صفات و أفعال و أسماء خداوند جایی ندارند؛ چرا که وی مظهر رحمت و خیر و عدالت و حکمت است ولی شر از جانبِ مخلوقات و مفعولات وی میباشد و آنها جدای از خدا هستند؛ زیرا فعلِ خداوند جدای از مفعولاتِ بندگان میباشد و فعل وی کاملاً خیر است و مخلوقاتش خیر و شر دارند. پس شرّ بندگان قائم در خدای سبحان نیستند و جدای از وی میباشند. پیامبر ج هم نفرمودند: تو شر را نیافریدی؛ و در واقع همه افعال مانند عذاب و شر فقط با اراده او صورت میگیرند و همه کس و همه چیز اسبابی برای تحقّق افعال خداوند هستند. پس شر به وصف، فعل و نام خدا اضافه نمیگردد بلکه به مخلوقاتش نسبت داده میشود.
حدیث مذکور: (صحیح): مسلم (ش1848و1849) / ابوداود (ش760) / ترمذی (ش3422و3421).
برخی با دیدن بیماری یا مصیبت در شخصی میگویند: «خدا بد نده». مفهومی که از این برداشت میشود این است که خدا دهندهی بد است که دعا میشود که این کار را نکند. با توجه به مطالب فوقالذکر گفتن این جمله نامشروع است؛ چراکه خداوند بدخواه و دهندهی بد نمیباشد پس نسبت بد دادن به وی حرام میباشد و شایسته است که در چنین مواقعی أذکار مصیبت (نک: (22-15) دعاى انسان مصیبت زده) و یا شفا یافتن (نک: (21-1) دعا براى مریض هنگام عیادتش) خوانده شود.
([409]) (صحیح): بخاری (ش50) / مسلم (ش106).
([410]) (صحیح): بخاری (ش6502) / ابن حبان (ش347) / بزار (ش8750).
([411]) عَدل یعنی؛ متوازن بودن و بعد متوازن کردن چیزی با چیز دیگر.
[412]- (حسن): احمد، المسند (ش27545) / بزار (ش4088).
([413]) «ولیّ» صفت مشبهه و «والِی» اسم فاعل (هردو نام زیبای خداوند و از ریشه وَلِیَ) به معنای دنبال هم قرار گرفتن است، بهگونهای که بین آن دو حائل و مانعی نباشد. در این حال ارتباط بسیار نزدیکی حاصل میگردد.
[414]- (حسن): احمد، المسند (ش21540) / ترمذی (ش2495).
([415]) یکی از نامهای خداوند «منّان» یعنی؛ دهنده نعمتهای بزرگ است. پیامبر ج فرمودهاند: «...الْـمَنَّانُ، یا بَدِیعَ السَّمَوَاتِ وَالأَرْضِ...» (صحیح): احمد، المسند (ش13570) / ابوداود (ش1497). خداوندأ نعمتهای فراوانی به انسان داده است و اگر انسان بخواهد نعمتهای خدا را برشمارد، نمیتواند آنها را سرشماری كند پس وی حقّ منّت بر انسان را به حق و به وفور داراست. با وجود عطای این همه نعمت، خداوند به دادن نعمت ایمان به انسان به صراحت بر وی منّت میگذارد و میفرمایند: ﴿بَلِ ٱللَّهُ يَمُنُّ عَلَيۡكُمۡ أَنۡ هَدَىٰكُمۡ لِلۡإِيمَٰنِ﴾ [الحجرات: 17]. «...بلكه خدا بر شما منّت میگذارد كه شما را به سوی ایمان آوردن رهنمود كرده است».
مؤمن هرگز قوانین شریعت خداوند را تکلیفی سخت بر خود نمیداند بلکه آنرا موهبت و لطفی خاص و بس والا از طرف پروردگارش میداند که با نهایت منّت و شوق و ذوق و لذّت بدان مینگرد و میگراید؛ چرا که «یقیناً خداوند بر مؤمنان منّت نهاد و تفضّل كرد بدانگاه كه در میانشان پیغمبری از جنس خودشان برانگیخت. (پیغمبری كه) بر آنان آیات (كتاب خواندنی قرآن و كتاب دیدنی جهان) او را میخواند، و ایشان را (از عقائد نادرست و اخلاق زشت) پاكیزه میداشت و بدیشان كتاب و فرزانگی (یعنی؛ اسرار سنّت و احكام شریعت) میآموخت، و آنان پیش از آن در گمراهی آشكاری (غوطهور) بودند» [آلِعِمران: 164].
[416]- (حسن): احمد، المسند (ش21540) / ترمذی (ش2495).
([417]) ﴿شَيۡءٖ﴾ در آیه ﴿وَهُوَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرُ﴾ [المائدة: 120]. مصدر شاء یشاء و در معنای اسم مفعول (مُشیء) بکار برده شده است. پس ﴿شَيۡءٖ﴾ یعنی؛ چیزی که مشیتی خاص به آن تعلق گرفته است و امکان وقوع دارد؛ چرا که قطعاً منظور چیزهایی نیست که انجامشان محال باشد.
([418]) (صحیح): مسلم (ش1848و1849) / ابوداود (ش760).
[419]- (صحیح): احمد، المسند (ش25384) / ترمذی (ش3513) / ابن ماجه (ش3850).
([420]) نمیتوان «مِلک» را به عنوان صفت برای خداوند بکار برد؛ چون خداوندأ مِلک نیست بلکه مالِکِ مِلک و مُلک و همه چیز است. «مَلِک و مَلِیک (دارای مبالغه زیاد)» نیز برای خداوندأ در قرآن آمده است.
([421]) یکی از صفتهای خداوند «دیّان» است. خداوندأ میفرمایند: ﴿فَلَوۡلَآ إِن كُنتُمۡ غَيۡرَ مَدِينِينَ٨٦﴾ [الواقعة: 86]. «اگر شما «بعد از مرگ» هرگز در برابر اعمالتان جزا و سزا داده نمیشوید «پس روح را به قالب انسان مُرده برگردانید»». از این آیه مشخص است که خداوند «دائِن و دیّان» است. یعنی؛ خداوند بسیار جزا دهنده است.
([422]) بعد از جمع کردن انسانها توسط جامِع، خداوندأ با صفتی دیگر ظهور مییابد و آن «حاشِر» است. حاشِر جدای از معنای جامِع، به جمع کردن و ملحق کردن افراد پراکنده و فروبردن آنها به بکدیگر اطلاق میشود. خداوندأ میفرمایند: ﴿وَيَوۡمَ يَحۡشُرُهُمۡ وَمَا يَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ﴾ [الفرقان: 17]. «روزی را كه خداوند همهی مشركان را به همراه همهی كسانی كه بجز خدا میپرستیدند، گرد میآورد».
([423]) (صحیح): مسلم (ش1099) / ابوداود (ش847) / نسایی (ش1068).
([424]) البته توجه شود که ذات خدا نور نیست؛ چرا که ذاتش بر انسان مشخص نیست بلکه منظور این است که خداوندأ برای آسمانها و زمین نور قرار داده و نور خدا به معنی هدایت و روشنکردن مجهولات و نامشخصهاست.
[425]- (صحیح): بخاری (ش7378و6099) / مسلم (ش7260و7258).